یکی از نمونه های این ممانعت در تاریخ ۱۵/۱/۴۳ به ساواک ابلاغ شد، در این دستور نامه آمده بود: «صورتجلسه به منظور پیشبینى و جلوگیرى از بروز هرگونه اقدامى است که منتهى به بىنظمى در ایام عزادارى محرم و صفر شود. کمیته با شرکت ریاست ساواک و فرمانده ژاندارمرى و رئیس شهربانى در شهربانى تشکیل با توجه به اوضاع و احوال سال گذشته و براى اینکه به هیچیک از افراد ناراحت مخصوصا وعاظ اجازه داده نشود که از منبر سوء استفاده کرده غیر از مسائل دینى و شرعى وارد بحث سیاسى شوند کمیته متفقا تصمیم گرفت اقدامات احتیاطى زیر را معمول دارد. ـ کمیته مرکب از سه نفر نماینده سه اداره انتظامى (ساواک ـ ژاندارمرى ـ شهربانى) در دو ماه محرم و صفر در شهربانى تشکیل و کلیه گزارشاتى که از شهر و خارج و مجالس روضه خوانى مىرسد بررسى و تا حدودیکه وظیفه آنها روشن است اقدام فورى نموده و چنانچه اطلاعات رسیده مستلزم اقدامات بیش از حدود اختیار آنان باشد از طرف رؤساى مربوطه تعلیمات لازمه به آنان صادر و اقدام نمایند.
کلیه مجالس روضه خوانى اعم از شهر و خارج بایستى پس از تسلیم تقاضا صورت وعاظ به شهربانى و ژاندارمرى و سپس از تصویب کمیته دائر گردد و هیچ نوع مجلسى نبایستى بدون اجازه مقامات مربوطه براى عزادارى برپا شود. ـ از طرف کمیته به کلیه مجالس عزادارى مأمور جهت مراقبت در سخنرانىها اعزام خواهد شد. -۲۳ نفر از مجتهدین و واعظ اصفهان و نجف آباد شهرضا و همایونشهر به اسامی زیر: ۱ـ حاج آقا حسین خادمى ۲ـ سید جمال مهرى ۳ـ حاج آقا مصطفى ابطحى ۴ـ رضا جزایرى ۵ـ شیخ اسماعیل کلباسى ۶ـ غلامرضا فیروزیان ۷ـ مهدى مظاهرى ۸ـ فخر کلباسى ۹ـ منصورزاده ۱۰ـ محمد ناطق ۱۱ـ شیخ محمد جواد حائرى عرب ۱۲ـ حاج ابوالفضل معزى ۱۳ـ حاج آقا رضا روضاتى ۱۴ـ سید احمد امامى ۱۵ـ شیخ ابوالفضل ربانى ۱۶ـ حسینعلى منتظرى نجف آبادى ۱۷ـ جلال طاهرى ۱۸ ـ یحیى مرتضوى ۱۹ـ نصراله صالحى ۲۰ـ سید عبدالرسول حجازى ۲۱ـ سید جمالالدین موسوى ۲۲ـ سید حسین جزایرى ۲۳ـ شیخ مهدى سمندرى که در گذشته امتحان خوبى نداده و از برنامههاى اصلاحى دولت بعضا در منابر و بعضىها در مجالس و اجتماعات تلویحا انتقاداتى نموده اجازه داده نخواهد شد که به منبر بروند مگر اینکه شخصا با مراجعه به مقامات انتظامى از گذشته شدیدا اظهار ندامت نموده و متعهد شوند که برخلاف مصالح صحبتى ننمایند چنانچه جلب اعتماد نموده که مورد موافقت قرار گرفت اجازه رفتن به منبر به آنان داده خواهد شد. ـ کمیته مکلف است هنگام موافقت با برقرارى مراسم عزادارى صاحب مجلس را ملزم نماید چنانچه بین سایر وعاظ فردى پیدا شود که از حدود مسائل شرعى و بحث در امور دینى خارج گردد در پایان مجلس عذر او را خواسته کتبا نیز جریان را به مراجع مربوطه محل اطلاع که از منابر دیگرش جلوگیرى شود. سرهنگ ستاد صدقى سرهنگ فراست سرهنگ نوربخش»
**وقتی به تاریخ ممنوع المنبر شدن مذهبیون کشورمان نگاهی بیاندازیم شخصیت های برجسته و نام آشنایی از جمله آیت الله خامنه ای، آیت الله جوادی آملی، آیت الله واعظ طبسی، حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، شهید باهنر، عبدالمجید معادیخواه و بسیاری دیگر به چشم می خورند.
**ممنوع المنبر شدن آیت الله جوادی آملی:
حضرت آیت الله عبدالله جوادی آملی از مراجع عظام تقلید در شرح خاطرات خود از ممنوع المنبری در زمان شاه می گوید:
در اثر سالیان متمادی شرکت در درس امام راحل(رضوان اللهّ علیه) طبیعی بود که خلق و خوی امام در شاگردان ایشان مؤثر باشد؛ چنانکه در ما نیز تأثیر خاص خود را داشت. افزون بر این، ما وظیفه داشتیم اعلامیهها، پیام و سخنان بیدار کننده و روشنگر ایشان را منتشر کرده، به گوش مردم برسانیم.
بر این اساس، تفکرات مترقیّ امام راحل(رضوان اللهّ علیه) در زمینههای علمی و سیاسی در ما به خوبی اثر کرد و جزو کسانی شدیم که رهبری امام و مرامها و پیامهای سیاسی انقلابی ایشان را به عنوان شاگرد و مرید پذیرفته بودند و در نشر و تبلیغ و انتقال آن به مردم میکوشیدند.
نگهداری عکس امام در منزل، آن روزها از جرمهای نابخشودنی بود، اما ما تمثال مبارک ایشان را در منزل نگهداری میکردیم. همچنین ذکر نام و بیان فتاوای فقهی ایشان در هر فرصت مناسب، بویژه در ایام تبلیغات ماه مبارک رمضان، در منبرها مورد توجه بنده بود و در همین ارتباط، چندبار ممنوع المنبر شدیم که یک بار آن در جریان قتل حسنعلی منصور (نخست وزیر وقت رژیم پهلوی) در ماه مبارک رمضان و در دهه سوم آن بود. گاهی نیز در غیر ماه مبارک رمضان ما را از منبر منع میکردند. زمانی نیز مأموران ما را به اداره ساواک ساری در مازندران احضار میکردند یا به کلانتری آمل میبردند که گاهی تهدید و اخطار بود و گاهی نیز حکم به محکومیت و ممنوعیت از منبر و وعظ و خطابه میدادند.
فشارهایی که در زمان رژیم طاغوت بر شخص بنده وارد شده بود، کمتر از فشارهایی بود که به دیگر مبارزان اسلامی وارد شده بود؛ اهانتهایی که معمولاً مأموران شهربانی و امنیتی آن روز، هنگام دستگیری و ممنوع المنبر شدن روا میداشتند، بسیار تلخ و ناگوار بود.
در این گیرودارها و دشواریها دو خاطره برایم بسیار تلخ آمد و هنوز هم هست؛ یک بار پس از حمله به مدرسه فیضیه که غارتگران رژیم، طلاب را زدند و کشتند، دستور دادند طلاب و روحانیان را سوار اتوبوس نکنند. آن وقت در خیابان صفاییه قم سکونت داشتیم. یک روز صبح سوار اتوبوس واحد شدیم تا به حرم آمده، در درس و بحث شرکت کنیم؛ ولی پس از چند لحظه نشستن در داخل اتوبوس، دستور رسید که باید روحانیان پیاده شوند و ما را از اتوبوس پیاده کردند!
برای من بسیار تلخ بود که در حوزه قم، کنار بارگاه حضرت معصومه (علیهاالسلام) این قدر احترام نداشته باشیم و به اندازه ساده ترین مردم این کشور، حق نداشته باشیم که به اتوبوس سوار شویم.
همچنین به یاد دارم، در ۲۹ شعبان که فردای آن اول ماه مبارک رمضان بود، حوزه تعطیل شد و امام خمینی(رضوان الله علیه) دستور دادند افرادی که از قم به سایر شهرها میروند، اعلامیه صادره از امام عظیم الشأن را به همراه ببرند؛ چون پیامی داده بودند که روشنگر بود. وقتی به حسن آباد در نزدیکی تهران رسیدیم، ما را که چند نفر بودیم، از اتوبوس پیاده کردند و به قم برگرداندند و گفتند: حقّ رفتن ندارید! ولی آن برگرداندن با همه تلخیاش برای من چندان سخت نبود؛ چون بیابان بود و در منظر عموم مردم نبود تا بسیار کوبنده و تحقیر آمیز باشد؛ اما زمانی که در قم ما را از اتوبوس پیاده کردند و حقّ سوار شدن به اتوبوس را به ما ندادند، به من بسیار سخت گذشت؛ گرچه به لطف الهی آن نیز حل شد و دیری نپایید؛ چون مردم متدین قم در برابر این نقشه ایستادند و مشکل را به آسانی حل کردند.
به یاد دارم در آمل نیز وقتی برای مرتبه دوم مرا به شهربانی احضار کردند، آن افسر نگهبان که با بدترین وضع دوران بازنشستگیاش را میگذراند، مرا به اتاق نگهبانی برد و گفت: میدانی چرا تو را به اینجا آوردهایم؟ برای اینکه خارج از دین اسلام حرف نزنی! این حرف در آن روز برای من بسیار سخت بود؛ چون ماه مبارک رمضان بود و کسی که اهل نماز و روزه نبود و اعتقادی به احکام الهی نداشت، چنین حرف تلخی را به من میگفت. زمانی نیز مرا به سازمان امنیت ساری بردند و ماه مبارک رمضان بود. مأموران گفتند: برای شما چای بیاوریم؟ گفتم: اگر ما رفتنی هستیم، زودتر برگردیم که پیش از ظهر به شهر آمل برسیم تا روزه دار باشیم، ولی اگر ماندنی هستیم، قصد روزه کنیم؛ در هر حال چای قدغن است. این گونه اهانتها ادامه داشت که به لطف الهی با پیروزی انقلاب اسلامی همه اینها حل شد.
**ممنوع المنبر شدن آیت الله خامنه ای:
آیت الله سید محمود مدنی، نماینده سابق ولی فقیه در امارات و امام جمعه شهر دوبی به خاطره ای از دیدار با رهبر انقلاب و ماجرای ممنوع المنبر شدن ایشان در رژیم سابق اشاره می کند. او می گوید: جلسه ای خدمت رهبری داشتم و با ایشان در مورد موضوعاتی که در کشور امارات برایم پیش آمده بود، مفصل صحبت کردم، به ایشان گفتم با این اوضاع و احوال شاید مجدداً به ما اقامت ندهند و شایسته هم نیست که نماینده جنابعالی اینطور به کشور برگردد. رهبری گفتند: «شما بروید و کارتان را محکم ادامه دهید تا زمانی که دیگر امکان فعالیت نباشد. من در دوران قبل از انقلاب در مشهد جلسات مختلفی داشتم، آن جلسات منجر به این شد که ما را ممنوع المنبر کردند و گفتند که نباید منبر بروید، ما هم تعهد دادیم. پس از آن جلسات را به صورت نشسته در میان جوانان گذاشتیم، دوباره ساواک متعرض شد و ما را دستگیر کرد، و از ما تعهد گرفت که اصلاً در مشهد نشسته و ایستاده سخنرانی نکنیم. مشهد را که به روی خود بسته دیدیم، با مینی بوس و با تعدادی از افراد به نیشابور می رفتیم و سخنرانی می کردیم و برمی گشتیم، دوباره ما را دستگیر کردند و گفتند که در هیچ شهری سخنرانی نکنید. لذا در تبلیغ پیام اسلام و ایفای وظیفه روحانیت تا جایی که امکان دارد باید فعالیت کنیم و آنجایی که وظیفه را ترک می کنیم جایی است که اصلا برای ما امکان نداشته باشد.»
**ممنوع المنبری آیت الله هاشمی رفسنجانی:
پرونده من در این سازمان از سال ۱۳۳۷ و در حالی که به قول آنها، "تا اندازهای خُردسال” بودم، گُشوده شد و بعدها با شروع نهضت اسلامی روحانیت و سپس در حادثه قیام ۱۵ خرداد ۴۲ و سخنان صریح و روشن من در دفاع از امام خمینی، تلاش پیگیرم در ترجمه و چاپ کتابهای سرگذشت فلسطین و امیرکبیر (قهرمان مبارزه با استعمار)، که انتشار آنها مورد استقبال عموم مبارزین قرار گرفته بود و نیز حضور مداوم و مستمرم در مجالس و محافل مختلف، در تهران و شهرستانها، از جمله در مسجد هدایت، مسجد همت تجریش، مسجد الجواد، حسینیه ارشاد، دانشگاهها و هیأتهائی مانند انصارالحسین و جاهای دیگر و انجام سخنرانیها و ارائه تحلیلهایی پیرامون احکام مترقی اسلام، آزادی و استقلال کشور، ضرورت رعایت قانون، جلوگیری از اختلاف بین شیعه و سنی، نیاز مملکت به عدالت اجتماعی، ضرورت مبارزه با اسرائیل، مخالفت با دول استعمارگر و نظامهای استبدای و …، همچنین ارتباطهایم با هیاتهای مؤتلفه اسلامی و سایر گروههای مخالف رژیم، تلاش برای ایجاد سازمانی مخفی با هدف مبارزه با رژیم، شرکت در جلسههای هفتگی روحانیون، حضور در مجالس دانشجویان و جوانان و دهها مورد دیگر که همه آنها از نظر رژیم و ساواک، "اقدام برضد امنیت داخلی مملکت”، تلقی میشد، موجب گردید که علاوه بر ممنوع المنبر بودن، بارها و بارها ازطرف ساواک، احضار یا دستگیر شوم و بعد از بازجوییها و شکنجهها به زندان بیفتم و این راهی بود که بسیاری از دوستان ما در دوران مبارزه طی کردند.
**ممنوع المنبری آیت الله طالقانی:
آنطور که در اسناد جمع آوری شده ساواک آمده و مرکز بررسی اسناد تاریخی هم آن را منتشر کرده، مسجد هدایت از مساجد مهم تهران بوده؛ مسجدی با هدایت آیت الله طالقانی برای سر و شکل دادن به روند انقلاب. از سال های دهه ۲۰ تا سال اول انقلاب این مسجد که در واقع مقبره خاندان هدایت بود به اصلی ترین تریبون او و دیگر یاران انقلابی اش همچون آیت الله هاشمی، شهید مفتح، شهید باهنر و شهید رجایی بوده است.
نزدیکی این مسجد به سینما پارک در خیابان استانبول و لالهزار که از مراکز تفریحی مردم تهران بوده، از دلایل انتخاب آن به عنوان پایگاه ترویج فرهنگ اسلامی و مبارزه با رژیم بوده است.
گرچه آیت آلله طالقانی این مسجد را محلی برای تدوام جلسات تفسیر قرآنش در نظر گرفته بود اما با اظهارات سیاسی اش علیه حکومت پهلوی، مسجد هدایت را به ستونی برای مبارزه سیاسی-مذهبی با رژیم تبدیل کرد و همین موضوع باعث دستگیری چندین باره او در همین مسجد و البته ممنوع المنبری او شد.
پس از ممنوع المنبری آیت الله طالقانی یک بار مردم از ایشان درخواست سخنرانی داشتند. ایشان جواب داد که من ممنوع المنبر هستم و نمی توانم سخنرانی کنم. مردم گفتند ایستاده نیم ساعت برای ما سخنرانی کنید که ایشان جواب داد اینطوری نمی شود یک ساعت طول می کشد موتور من گرم شود! تا اینکه بالاخره با خواهش مردم نیم ساعتی سخنرانی کردند.
**ممنوع المنبری آیت الله مفتح:
آیت الله مفتح در جهت ایجاد تشکل و سازماندادن به طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی به نام جلسات علمی اسلام شناسی زد که این مجمع فعالیت وسیعی به منظور شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه آغاز کرد اما ساواک که پی به نقش مؤثر این مجمع در شناساندن اسلام راستین برده بود، آن را تعطیل کرد.
در سالهای ۱۳۴۰تا ۱۳۴۲، سخنرانیهای او در شهرهای مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی در افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود و به لحاظ اثر عمیقی که این سخنرانیها در میان تودهها داشت، بارها توسط ساواک تعطیل شد و هر بار این تعطیلی با دستگیری و آزار وی همراه بود.
شهید مفتح بعد از تبعید امام (ره) مبارزات خود را شدت بخشید و با سفر به استان خوزستان سعی در افشای ماهیت رژیم و شناساندن نهضت امام به مردم داشت و ساواک که با دستگیریهای متعدد و ممنوع المنبر کردن وی نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، ورود او را به شهرهای خوزستان ممنوع اعلام کرد.
مبارزه آیت الله مفتح تا رمضان سال ۱۳۵۷، که نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. وی بعد از نماز عید فطر با تأکید بر رهبری بی چون و چرای امام(ره) روز پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۵۷، را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. در این روز راهپیمایی بزرگی علیه رژیم انجام گرفت که زمینه ساز راهپیمایی ۱۷ شهریور شد، که توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد و جمعه خونین نام گرفت.
**ممنوع المنبری شهید مطهری:
مأموران ساواک همۀ سخنرانی های مطهری را زیر نظر داشته و نکات تحریک آمیز آن را گزارش می کردند. از جمله در یک سند آمده است که وی در سخنرانی ۲۲/۸/۵۳ در تالار شمس گفته است که «چرا دانشگاه های ما آزادی عمل ندارند و نباید داشته باشند تا دانشجویان بتوانند قرآن را تجزیه و تحلیل کنند. اگر کسی عقیده ای داشت و نتوانست عقیده اش را در محیطی که زندگی می کند ابراز کند، بهتر است مهاجرت کند.»۳۵
در این ایام، مسجد و منبر نیز به عنوان یکی از پایگاه های فکری وی بود. در مساجد مختلف، سخنرانی های بسیاری را ایراد کرد. با توجه به حساسیت های ساواک نسبت به ایشان و فشارهای رژیم اعتقاد داشت که باید در جهت مبارزه با رژیم شیوه های دیگری را پیدا کرد. در یکی از اسناد ساواک مطلب زیر از زبان ایشان، خطاب به دکتر مفتح بیان شده است:
«البته از ما کاری به طور مستقیم بر نمی آید؛ چون روی افرادی مانند ما حساسیت دارند و مواظب هستند. از هر اقدامی سازمان امنیت جلوگیری می کند، اما باید به طور غیر مستقیم کار کرد به این معنا که افراد روشنفکر و خوش استعدادی را که گوشه و کنار می توانیم پیدا کنیم و هنوز سازمان روی آنها حساسیت ندارد به وسائل مقتضی آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانی ها را بدهند و مخصوصاً نسل جوان را در خود جمع کنند و بعد در جهت فکری آنها را راهنمایی کنیم و مطالبی که ما خود نمی توانیم با جوانان در میان بگذاریم آنها بگذراند و در واقع گردانندۀ فکری جلسات ما باشیم.»
فعالیت های سیاسی مطهری موجب شد تا در دوم تیرماه ۱۳۵۴ ممنوع المنبر شود. ساواک به همۀ واحدهای خود در شهرستان ها دستور می دهد تا مراقب باشند که او در هیچ شهرستانی سخنرانی نکند.
یکی از فعالیت های مهم وی در همین سال، جلسات درس شرح منظومه بود که در منزل ایشان تشکیل می شد و جمعی از اساتید فلسفه دانشگاه تهران در آن حضور پیدا می کردند.
**ممنوع المنبری خطیب مرحوم فلسفی:
مرحوم فلسفی از مشهور ترین روحانیون و منبریهای کشور بود که با سخنان آتشین خود در قبل از انقلاب موجب برهم زدن آرامش دربار پهلوی شده بود و این سخنان باعث شد که این روحانی انقلابی توسط رژیم شاه تحت فشار فراوان بود.
حجتالاسلام محمدتقی فلسفی در مورد همین فشارها در کتاب خاطرات خود مینویسد:
روز بعد از افتتاح مسجد ارک تهران، مصادف با سوم خرداد ۱۳۳۱ شمسی اولین روز ماه مبارک رمضان بود. طبق روال چند سال گذشته که پس از اقامه نماز ظهر در مسجد شاه منبر میرفتم و مستقیماً از رادیو پخش میشد، وارد صحن مسجد شدم. وضعیت غیرعادی بود. عدهای که نزدیک در شبستان بودند در محوطه بیرون ایستاده بودند، تا مرا دیدند شروع به شعار دادن کردند. به داخل شبستان مسجد آمدم و چون هنوز قرآن تلاوت میشد، نزدیک منبر نشستم. افرادی که در بیرون ایستاده بودند وارد شبستان شده و شعار میدادند.
شرایط به گونهای بود که اصلاً امکان منبر رفتن نبود. لذا از طریق اتاق استودیو به کتابخانه مسجد رفتم. ظاهراً به شهربانی گفته شده بود که مراقب باشید به فلانی آسیب نرسد؛ چون تعدادی از افراد شهربانی دم درب کتابخانه ایستادند و چند نفری هم به داخل آمدند.
طرز رفتار و نوع حرکات این افراد، آن هم در ماه رمضان، نشان میداد که اولاً، مسجدی و پا منبری نیستند و ثانیاً، کارهایشان سازمان یافته است. انتخاب زمان و مکان بر هم زدن مجلس نیز حساب شده بود. معلوم گردید که انتشار خبر کذب روزنامه باختر امروز بر علیه من در دو هفته قبل از این حادثه، زمینهسازی بوده تا هم بر هم زدن این منبر اقدامی مردمی تلقی شود و بگویند چون فلانی بر علیه مصدق صحبت کرده است، مردم جلوی منبر رفتن او را گرفتهاند.
به هر حال یکی دو ساعتی در دفتر مسجد نشستم. دیدم آنها ول کن معرکهای که برپا کردهاند، نیستند. مرتب در حیاط مسجد زنده باد مصدق، زنده باد کاشانی و مرگ بر دشمنان نهضت و امثال اینها میگفتند. من از نشستن و توقف زیاد خسته شدم و به متصدیان مسجد گفتم یک پتو بیاورید که حداقل بخوابم. پتو آوردند و دراز کشیده و خوابیدم. مأموران شهربانی روی نیمکت نشسته بودند، من هم مقابل آنها خوابیدم.
آنها تقریباً ساعت یک بعد از ظهر شروع به زنده باد و مرده باد کردند و تا ساعت چهار بعد از ظهر ادامه دادند، بعد هم به تدریج رفتند. قدری که خلوت شد، افسران تلفن کردند و مأمورین دیگر هم آمدند و مرا با اسکورت سوار اتومبیل کردند و به منزل رساندند. با آن وضع دیگر نمیشد منبر رفت. لذا آنها توانستند منبر ماه رمضان را که آن قدر اهمیت داشت، با آن وضع ناموزون و نامطلوب تعطیل کنند.
این مطلب را هم بگویم، در همان روز که این حادثه در جریان بود، فرمانداری نظامی تهران اطلاعیهای صادر کرد و به وعاظ هشدار داد که به هیچوجه در منابر حق صحبت کردن در اطراف مسائل سیاسی کشور را ندارند و تنها باید راجع به موضوعات دینی صحبت کنند.
قضیه به ضرر دکتر مصدق و دولت تمام شد. هر روز که از ماه رمضان میگذشت و من منبر نمیرفتم و مردم از شنیدن وعظ و خطابه دینی محروم میشدند، احساسات آنها علیه حرکات و تبلیغات ضدمذهبی داغتر میشد. در خلال این ماه تلگرافها و نامههای متعددی از مراجع و علمای نجف، قم و دیگر ولایات و همچنین سایر طبقات مردم به من میرسید که همه آنها حاکی از عدم رضایت مردم نسبت به تعطیل شدن سخنرانیهایم در ماه رمضان بود. امام خمینی، آیات عظام بروجردی، خوئی، خوانساری، کمالوند، کاشفالغطا و همچنین جمع کثیری از آقایان علما و ائمه جماعات تهران و جمعی از وعاظ تهران، علما و روحانیون یزد در اعتراض به تعطیلی سخنرانی ماه رمضان مسجد شاه بیانیههای جداگانهای منتشر کردند.
چند هفته بعد از ماه مبارک رمضان که هنوز خانهنشین بودم و منبر نمیرفتم، یک روز با عدهای از آقایان علما در حیاط منزل نشسته بودیم. اعتبارالدوله که در آن زمان وکیل مجلس از بروجرد بود، وارد شد – و هر گاه درخواستی از آیتالله بروجردی داشت، به من مراجعه میکرد تا اقدام کنم -. در حالیکه مضطرب بود گفت: «من یک صحبت خصوصی دارم». به کناری رفتیم و نشستیم. او گفت: «آقا زود از تهران بروید!» گفتم چرا؟ اظهار داشت: «الآن پیش استاندار تهران بودم. کریمپور شیرازی مدیر هفتهنامه شورش هم آنجا بود. استاندار به او گفت: این هفته یک کاریکاتوری به عنوان دار زدن فلانی در نشریهات چاپ کن! راجع به این مطلب قبلاً مذاکره و توافق حاصل شده است. چون آنها فکر نمیکردند که من با شما آشنایی دارم، این حرفها را در حضور من میگفتند.
با عجله آمدهام اینجا بگویم که ممکن است چاپ کاریکاتور مقدمهای برای کارهای دیگر باشد. تهران نمانید و بروید.» با تبسم به او گفتم: «من هیچ کجا نمیروم و در خانهام نشستهام.» بعد گفتم: «آقای اعتبارالدوله شما از رجال رسمی سیاست هستید وطبیعی است که دل و جرأت و انگیزه مقاومت ندارید. ولی ما امیدوار به فضل الهی و نوکر پیغمبر (ص) و ائمه اطهار(ع) هستیم و هیچ اضطرابی هم نداریم.»
گویا این نشریه روزهای شنبه منتشر میشد. شب قبلش به همسرم و فرزندانم گفتم: «فردا قرار است به عنوان دار زدن من مطلبی منتشر شود؛ مضطرب نشوید. هوچیگری است و تازه اگر هم جدی باشد جای نگرانی ندارد!» چون آنها از این گونه حوادث زیاد دیده بودند، تکان نخوردند.
فردا صبح حدود ساعت ۷ و ۸ دیدیم که به یک روزنامهفروش مأموریت دادهاند در خیابان ری از کوچه دردار تا دوراه مهندس و در پشت منزل ما جار بزند: «روزنامه شورش، محاکمه فلسفی، مصادره اموال فلسفی.»!!! او برای مدتی این مسیر را میرفت و میآمد و این عناوین را فریاد میزد. یک روزنامه خریدیم و دیدیم کاریکاتوری در کار نیست؛ فقط با الفاظی زشت و رکیک مقالهای نوشته که باید فلانی را به محاکمه کشید و اموالش را مصادره کرد. این هم یکی از آن قضایایی بود که نزدیکان و طرفداران مصدق بعد از به تعطیلی کشاندن منبرم به وجود آوردند.
**ممنوع المنبری آیت الله سعیدی:
طی سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ فشار ساواک بر آیتالله سعیدی فزونی گرفت، او بارها دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفته و با ارائه تعهد مبنی بر عدم فعالیت سیاسی، از زندان آزاد شد، اما چنانکه از متن تعهدات سپرده شده برمیآید او هیچگاه خود را ملزم به اجتناب از مخالفت و انتقاد از رژیم پهلوی نکرد و به رغم هشدارها و سختگیریهای مداوم ساواک، در سخنرانیهای خود انتقاداتش را متوجه حکومت ایران کرده و از امام خمینی تمجید میکرد. ساواک او را در رمضان ۱۳۸۹ق. (آبان ۱۳۴۸) ممنوعالمنبر کرد. زمانی که خبر ورود گروهی از سرمایهداران امریکایی به ایران برای عقد قراردادهای اقتصادی منتشر شد و حوزه علمیه قم اعلامیهای در مخالفت با عقد قرارداد و همکاری با کنسرسیوم خارجی صادر کرد، ساواک به اتهام این که وی مسبب اصلی تهیه و توزیع گسترده این اعلامیه در کشور بود، او را دستگیر کرد. ساواک استدلال میکرد که تمجید صریحی که در این اعلامیه از امام خمینی شده، نمیتواند منشأ دیگری جز آیتالله سعیدی داشته باشد. به همین دلیل مقدم مدیرکل اداره سوم ساواک از رئیس ساواک تهران خواست آیتالله سعیدی را (که در تهران مقیم بود) احضار و به او هشدار داده شود اگر «از تحریک افکار عمومی علیه اقدامات دولت خودداری» نکند «تصمیمات شدیدی درباره او گرفته خواهد شد.» به دنبال این دستور، آیتالله سعیدی توسط ساواک تهران دستگیر و به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملکت» در زندان قزلقلعه بازداشت شد و بلافاصله تحت شدیدترین شکنجهها قرار گرفت که تا چند روز ادامه داشت و نهایتاً نیز در روز ۲۱ خرداد ۱۳۴۹ در زندان قزلقلعه به شهادت رسید.
**ممنوع المنبری آیت الله حائری شیرازی:
با آغاز نهضت اسلامی، آیت
الله محمدصادق حائری شیرازی مبارزات خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد. حضور
جدیتر او در جریان انقلاب از خط پاسخ به سؤالات شروع شد. مبارازات او بر
ضد رژیم پهلوی بیشتر از نوع حرکت فکری بود، بنابراین سعی میکرد ضمن پاسخ
دادن به شبهات موجود در زمینههای مختلف، سخنرانیهایی که در مکانهای
مختلف ایراد میشد نوار آن را تهیه و در اختیار مردم قرار دهد. در سال ۱۳۴۵
یک نوار از قم تهیه کرده بود که مأمورین رژیم آن را پیدا کردند و به خاطر
آن نوار مدتی تحت بازجویی قرار گرفتو این اولین دستگیری وی در دوران پهلوی بود
او در سال ۱۳۴۹ به دلیل
مبارزات سیاسی مدت سه ماه به زندان عادل آباد منتقل شد. در زندان مهمترین
اقدام شیخ محیالدین مناظره فکری با کمونیستها بود و برای هدایت آنان
بسیار فعالیت کرد، اما وقتی از برگرداندن آنها به دین اسلام ناامید شد حتی
از دست دادن به آنها پرهیز کرد؛ زیرا کمونیستها را ناپاک میدانست.
او پس از آزادی از زندان دست از فعالیت مبارزاتی نکشید و علاوه بر تدریس، جلسات سخنرانی داشت و عدهای از دانشجویان و افراد جوان را ارشاد میکرد. آیتالله حائری در سال ۵۱ به دلیل فعالیتهای مبارزاتی ممنوع المنبر شد و مدتی پس از آن به علت برگزاری جلساتی برای ارشاد مردم درخانهاش، به فومن تبعید شد. اما وی در زمان تبعید هم دست مبارزه با رژیم پهلوی برنداشت.
همچنین در برگشت به قم رژیم پهلوی از سخنرانیهای او احساس خطر کردو دستور داد وی تحت مراقبت شدید قرار گیرد. در یکی از اسناد دوران پهلوی در این رابطه آمده است: ” آقای حائری علیه رژیم تبلیغات سوء دارد.”
**ممنوع المنبری آیت الله واعظ طبسی:
آیت الله واعظ طبسی در طول سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۰ بارها در سخنرانیهای افشاگرانه خود، به رژیم شاه حمله کرد. در ۱۴ تیرماه ۱۳۴۰ به علت سخنرانی در سرای محمدیه مشهد درباره عدل زمامداران مورد اعتراض ساواک قرار گرفت. مأموران امنیتی شاه، جلسه سخنرانی وی را تعطیل و او را به مدت ۷ ماه ممنوعالمنبر کردند تا اینکه فشار مردم، این ممنوعیت را لغو کرد.
پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و رفراندوم شاه، آیتالله طبسی در سال ۱۳۴۱، به دنبال ایراد چند سخنرانی دستگیر و پس از چند روز به زندانی در تهران منتقل شد و پس از آزادی از زندان به خراسان مراجعت کرد و با ایراد سخنرانیهای افشاگرانه به مبارزه با رژیم پهلوی ادامه داد.
فعالیتهای سیاسی آیت الله واعظ طبسی در فروردین ۱۳۴۲ موجب شد تا در کمیسیون امنیت مشهد دستگیری مجدد ایشان مطرح شود. وی در یک سخنرانی در روز شهادت امام صادق(ع) آمریکا را مورد حمله قرار داده و گفت: «آمریکاییها و اجانب ما را منحرف کرده و زنان و دختران ما را به سوی نیستی میکشانند. ما اگر ببینیم خائنین مملکت یا آشوبگران در جایی پیشرفت کرده و قصد اختلال دارند باید کور شویم و از مملکت دفاع کنیم.» بدین ترتیب شهربانی مشهد روز ۵ فروردین وی و "شیخ حسن کافی” را دستگیر و به ساواک تحویل داد.
**ممنوع المنبری شهید باهنر:
خانم مخدره خواهر شهید باهنر در بیان خاطره ای از شهید باهنر می گوید: برادرم از سال ۵۰، در سخنرانی های خود علیه شاه صحبت می کرد که از همان زمان ممنوع المنبر شد؛ درآن زمان برای نوشته شدن کتاب های علوم دینی از دبستان تا دوره دانشگاه، به دنبال کسی بودند که این کتاب ها را بنویسند. لذا به شهید باهنر و گروهشان که شهید بهشتی هم با ایشان بود، پیشنهاد نوشتن این کتاب ها داده شد. شهید باهنر شروع به نوشتن کتاب ها کرد و آن زمان برنامه به این صورت بود که نویسنده کتاب، باید به معلمین کتب دینی تدریس می کردند لذا ایشان شهر به شهر و روستا به روستا در جلسات بیش از ۳۰۰ نفری حضور پیدا کرده و در جمع انها صحبت می کرد. همیشه گفته ام عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد؛ در چنین شرایطی ماموران شاه شهید باهنر را ممنوع المنبر کردند حال آنکه در پای منبر ها معمولا بیش از ۵۰ نفر کسی نبود اما مسئولیت نوشتن کتب دینی را به عهده او گذاشتند و جلساتی که با معلمان داشتند با تعداد بالایی روبه رو بود.
برخی معتقد بودند در آن کتب دینی که همچنان هم موجود است، حتما تعریفی از شاه وجود داشته که آزاد است اما حتی کلمه ی از موافقت با شاه و طاغوت در انها دیده نمی شد. حتی یک بار در سال ۵۵ زیر تمام کلمات طاغوت، استبداد و استعمار را خط کشیدند که حدود ۶۰ درصد کتاب می شد، و خواستند کلمه جایگزین قرار دهند که کلمه ای یافت نشدو گفتند همان کتاب تدریس شود.
**ممنوع المنبری علی اکبر نیکزاد:
برگرفته از کتاب خاطرات و خطرات، علی اکبر نیکزاد نیز در کتاب خاطرات و خطرات خود آورده است: در سال ۱۳۱۶ شمسی در ایام حکومت رضاخان شبها در مسجد میرزا موسی معروف به مسجد بزازها منبر میرفتم. مدتی از قضیه مسجد گوهرشاد گذشته بود. در یک جلسه به مناسبتی که هیچ نظری هم نداشتم، گفتم: «در اسلام مسجد، مکتب برادری است. محیط مسجد، محل صلح و صفا، مصافحه و معانقه، دوستی، تبسم، گرمی و تعاون است. آیا شنیدهاید که در مسجد کسی به کسی فحش بدهد؟ کسی به کسی بد بگوید؟ سیلی بزند؟ آدم بکشد؟ این امور متعلق به فرهنگ مسجد نیست؟»
همین که این مطلب را گفتم و از منبر پایین آمدم، رئیس کمیسری (کلانتری) بازار گفت: آدمکشی در مسجد، طعنه زدن به واقعه گوهرشاد است. او گفت ما گزارش نمیکنیم، ولی مأمور شهربانی مرکز نشسته است و گزارش میکند.
همان شب مرا از منزل احضار کردند. سرهنگ سیف رئیس کارآگاهی در آن موقع شب آمد و گفت: «آقای فلسفی! گزارش دادهاند که شما به حادثه قتل مردم در مسجد گوهرشاد کنایه زدهاید. باید التزام بدهید که لباستان را عوض کنید و دیگر قدم به منبر نگذارید چون منبر شما ممنوع شده است».
گاهی از من میپرسند: «پس از منع منبرتان در زمان رضاخان، عکس العمل علما و مردم در قبال آن چه بود؟» پاسخ میدهم: «فقط ابراز تأسف! کسی از علما و مردم قدرت نداشت در مجلسی که پنج نفر حاضر بودند، به من بگوید خیلی متأثرم که منبر شما ممنوع شده است؛ زیرا امکان داشت بااظهار همان مطلب مورد تعقیب قرار بگیرد!»
اختناق تا این حد بود. با این وصف بعضی علماء و محترمین و تجار گاهی که در رهگذر به من میرسیدند و سلام و علیک میکردیم، آهسته میگفتند از ممنوعیت منبر شما متأسفیم. همین!
البته بسیاری از وعاظ دیگر نیز در دوره اختناق حکومت ضد اسلامی رضاخان خلع لباس شده بودند و با سر برهنه و بدون عمامه منبر میرفتند، اما به یاد ندارم منبری که جنبه سیاسی داشته باشد، غیر از منبر من ممنوع شده باشد. زیرا سیاست الحادی رضاخان و عواملش مخالفت با اصل دین و مسجد و محراب و منبر بود و برای آنها الزامی نداشت که عالم روحانی یا منبری حتماً جرمی سیاسی داشته باشد تا خلع لباس شود یا از منبر منع گردد.
در آن زمان منبریهایی که خلع لباس شدند، زیاد بودند. یکی از آنها سیدی شیرازی به نام «آقا نور» بود. عمامه او را برداشتند. ولی او با سر برهنه به مجالس روضهخوانی و مجالس زنانه هفتگی و ماهانه میرفت. مستمعین هم قبل از اینکه برای امام حسین علیهالسلام گریه کنند برای او گریه میکردند و خود این معنی، موجب محبوبیت بیشتر او شده بود.
در آن مدتی که منبر من ممنوع بود، به صورت پنهانی گاهی در محافل خصوصی فامیل و بستگان منبر میرفتم. تمام مستمعین فامیل بودند و افراد غریبه را راه نمیدادند. درب منزل هم باز نمیماند که جلب توجه پاسبانها را بکند. افراد فامیل یکی، دو تا، سه تا در میزدند و داخل میشدند و بعد از تجمع، برای آنها منبر میرفتم. گاهی افراد غیر فامیل مورد اعتماد هم چنین مجلسهای خصوصی برپا میکردند و از من دعوت به عمل میآوردند تا برای آنها منبر بروم و من هم قبول میکردم.
روحانیونی که پیش از انقلاب به دلیل سخنرانی های خود دچار ممنوعیت بر منبرهای مذهبی شدند بسیار هستند. بهطور نمونه فهرست نام گروهی از علما و روحانیون ممنوعالمنبر طی ماههای محرم و صفر سال ۱۳۹۱ق. (۲/۱۲/۱۳۴۹) را ساواک به شرح زیر آورده است:
۱ـ محمدرضا مهدوی (کنی)
۲ـ شیخ غلامحسین جعفری همدانی
۳ـ سیدمحمود علائی طالقانی
۴ـ شیخ علیاصغر مروارید
۵ـ عبدالمجید معادیخواه
۶ـ شیخ یحیی نصیرینوری
۷ـ شیخ عباس کبیری
۸ـ سید عبدالرضا حجازی
۹ـ شیخ عباسعلی اسلامی سبزواری
۱۰ـ شیخ قاسم اسلامی
۱۱ـ سید محمود سدهی
۱۲ـ عبدالرسول حجازی
۱۳ـ سیدمرتضی صالحی
۱۴ـ صدرالدین حائری
۱۵ـ سیدمهدی دستغیب
۱۶ـ میرزا محمد دستغیب
۱۷ـ نعمتالله تقاء
۱۸ـ حبیبالله آشوری
۱۹ـ سیدعلی خامنهای
۲۰ـ سیدعلی خامنهای
۲۱ـ شیخ محمدرضا محامی
۲۲ـ شیخ یحیی انصاری شیرازی
۲۳ـ شیخ علیاصغر فرقانی
۲۴ـ غلامرضا صلواتی
۲۵ـ شیخ قدرتالله علیخانی (صفائی)
۲۶ـ سید احمد کلانتر
۲۷ـ سیداحمد سادات خراسانی
۲۸ـ شیخ علی سهرابی
۲۹ـ شیخ عباس پورمحمدی ماهونکی
۳۰ـ شیخ عباس ایزدی
۳۱ـ سیدجعفر یعقوبی انجدانی
۳۲ـ شیخ ابراهیم معدنی
در سالهای بعد نیز ساواک فهرست علما و روحانیون ممنوعالمنبر را در ماههای محرم، صفر و رمضان به شعب خود ارسال کرده، خواستار جلوگیری از سخنرانی آنان میشد.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از خبرگزاری شفقنا ، تاریخ انتشار: 21 شهریور 1397 ، کدخبر: 623981 ، www.fa.shafaqna.com