پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۵۷۰۶۰
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۹
تامین هزینه 100هزارتومانی برخی مدارس، برخی دانش‌آموزان اتباع را به کودکان کار تبدیل کرده است.در محله‌هایی که ساکنانش مشکلات مالی دارند رقم‌های کوچک مدارس هم به معضلی بزرگ تبدیل می‌شوند. مشکلی که زهرا، مادر دیگری که در مدرسه است و خانواده‌اش هم با آن روبه‌رو هستند. زهرا می‌گوید «همین الان از من هم برای ثبت‌نام فرزندم پول خواستند، الان 50 تومان از من خواسته‌اند و گفته‌اند برای ثبت‌نام است و پرداخت کردم. به خدا ما به سختی این پول‌ها را به دست می‌آوریم و شاید 300 یا 400 هزار تومان پول چند ماه است، اما خوب تا پرداخت نکنیم ثبت‌نام‌شان نمی‌کنند. تازه این مدرسه دولتی هم است. ما مشکل خاصی از هیچ لحاظی نداریم و فقط هزینه‌های مدرسه است که ما را اذیت می‌کند. بچه‌های ما مجبورند درس بخوانند و باید این کار را بکنند.»

شعار سال: «ما هر روز بعد از مدرسه گونی‌هایمان را برمی‌داریم و در خیایان‌ها راه می‌افتیم و کوچه به کوچه و خیابان به خیابان همه سطل‌های زباله را می‌گردیم و ضایعات جمع می‌کنیم تا پول مدرسه را تهیه کنیم، این آشغال‌ها را برادرم از ما می‌خرد و برای هر گونی ضایعات 10 تا 15 هزار تومان به ما می‌دهد...

محمدرضا در مدرسه امام خمینی(ره) پیشوا در پایه ششم درس می‌خواند. افغانستانی است. احساس تبعیض؟ در مدرسه چنین حسی ندارد: «معلم‌ها و مدیران مدرسه همان‌طور که با بچه‌های ایرانی رفتار می‌کنند، با ما برخورد می‌کنند. من در ایران متولد شده‌ام ولی افغانستانی هستم. معلم‌ها می‌گویند درس‌هایتان را به خوبی بخوانید، آن‌ها ما را نصیحت می‌کنند و می‌گویند شب و روز درس بخوانید و دنبال بازی‌گوشی نباشید تا آینده خوبی برای خودتان بسازید، ما هم حرف آن‌ها را گوش می‌دهیم، کار می‌کنیم و درس هم می‌خوانیم

دوری از بازیگوشی را می‌تواند در ذهنش تصور کند اما کار نکردن حتی به ذهنش خطور نمی‌کند. هزینه تحصیل بخشی از پولی است که او باید دربیاورد: «هم‌کلاسی‌های ما گاهی ما را وقت کار کردن می‌بینند اما دیگر برای ما عادی شده است و خجالت نمی‌کشیم اما معلم‌ها ما را ندیده‌اند. هم‌کلاسی‌های ما می‌گویند چرا این کار را می‌کنید اما خب ما پول نداریم و مدرسه هم پول می‌خواهد و باید کار کنیم. از دوست ایرانی من برای ثبت‌نام 50 تومان گرفته‌اند ولی از من 80 هزار تومان، وقتی پرسیدم چرا از من بیشتر می‌گیرید گفتند مال شما فرق می‌کند و شما با کارت اقامت ثبت‌نام می‌شوید

دوستش رضا، کلاس پنجم مدرسه قائم است. کم‌حرف است و دوری می‌کند. او از ثبت‌نام در مدرسه‌اش ناراضی است چون در پایه ششم ثبت‌نام کرده است و از او 50 هزار تومان پول گرفته‌اند. البته به قول خودش در هنگام ثبت‌نام پول کتاب، ثبت‌نام و کمک به مدرسه را همه را با هم پرداخت کرده است. می‌گوید: «می‌گویند کمک به مدرسه اجباری نیست اما از من اجباری گرفتند. از من 130 هزار تومان خواستند و وسط‌ سال هم همین مقدار پول می‌خواهند و اجبار کرده‌اند که پرداخت کنیم

«پرداخت نکنید، ثبت‌نام نمی‌شوید»؛ این جوابی است که آنها می‌گویند در پاسخ سوال‌ خود درباره چرایی پرداخت این هزینه‌ها دریافت کرده‌اند. رضا سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «تازه این پول خود مدرسه است و ما در دیگر کلاس‌ها چون پول نداریم، شرکت نمی‌کنیم.» با پولی که رضا از ضایعات جمع می‌کند، فقط می‌تواند هزینه‌های مدرسه را بدهد و در کلاس‌های دیگر مدرسه یعنی فوق برنامه‌ها نمی‌تواند ثبت‌نام کند: «در مدرسه ما هم کلاس فوق‌برنامه برگزار می‌شود اما ما چون پول نداریم هیچ‌وقت در آن کلاس‌ها شرکت‌ نکرده‌ایم

رضا و محمدرضا مدارک هویتی دارند و مشکل‌شان برای ثبت‌نام کمتر است. تا پیش از این، بعضی مهاجران، که یا تازه به ایران آمده‌اند یا سن‌شان بالاتر است یا هیچ مدرک هویتی ندارند، مشکلات بیشتری برای ثبت‌نام دارند. مشکلی که امسال البته برطرف شده و مدارس موظف شده‌اند حتی افراد بدون مدارک را هم ثبت‌نام کنند؛ این را می‌شود لابلای حرف‌های رضا هم پیدا کرد. یکی از اقوام او به‌تازگی به ایران آمده است. او درباره‌اش می‌گوید: «یکی از فامیل‌های من این وضع را داشته و به تازگی از افغانستان به ایرانی آمده، پول داده و او را ثبت‌نام کرده‌اند

رضا و محمدرضا مثل اغلب کودکان کار، فرصت تفریح، سرگردمی و کودکی کردن ندارند. آن‌ها هم دوستان‌شان را فقط در همان کلاس‌های مدرسه می‌بینند و وقت بازی‌شان همان وقتی است که در مدرسه می‌گذرانند. پدر محمدرضا پیر و زمین‌گیر شده است و سه برادرش مثل او ضایعات جمع می‌کنند.

«شاید بازی من همین خیابان‌گردی و آشغال جمع کردن است.» این آخرین جمله‌ای است که محمدرضا می‌گوید. رضا هم مثل او مجبور به کار کردن است چون پدرش، او، مادر و برادرانش را رها کرده است. تحصیل چیزی از این اجبار کم نکرده است اما به هر حال هم جهره‌های خودشان و هم چهره‌های مادرانی که از مدرسه با پوشه‌های آبی و نارنجی بیرون می‌آیند یا داخل آن می‌شوند، شادی امکان تحصیل را می‌شود دید.

این، محدود به مدرسه قائم نیست. ملکه تاجیک برای ثبت‌نام چند فرزندش در مدرسه 15 خرداد آمده است. پایه‌های ششم، هشتم دروازدهم، پایه‌هایی هستند که او فرزندانش را در آن‌ها ثبت‌نام می‌کند. همان مشکل همیشگی برای دانش‌آموزان مهاجر درباره آن‌ها هم صدق می‌کند. او از درخواست‌های مدرسه گله دارد. رقم‌ها به نسبت هزینه‌های این روزها کوچک‌اند اما همین رقم‌های کوچک، برای آن‌ها به اندازه کافی بزرگ هستند. ملکه تاجیک می‌گوید: «مدرسه از من خواسته است تا به یک خیاطی مراجعه کنم و با پرداخت 65 هزار تومان برای فرزندم لباس فرم تهیه کنم. آخه فقط همین نیست من دو فرزند دانش‌آموز دیگر هم دارم

گلایه‌های او البته اغلب مربوط به وضع مالی و گرانی است تا ثبت‌نام فرزندان‌ش در مدرسه اما کیست که نداند این دو بی‌ربط به هم نیستند: «ما اصلا گوشت گاو و گوسفند را نمی‌بینیم و گوشت مرغ هم هر ماه اگر بتوانیم بخریم فقط دو بار است. پول خوراکی مدرسه بچه‌هایم را هم ندارم. فرزند دیگر من کلاس ششم است. او هم لباس می‌خواهد. من دیروز هم به همین مدرسه آمدم اما فرزندم را ثبت‌نام نکردند، می‌گفتند باید 50 هزار تومان پول بدهی، وقتی گفتم این پول برای چیست گفتند سال گذشته به مدرسه کمک نکرده‌ای و امسال باید این هزینه را پرداخت کنی تا فرزندت را ثبت‌نام کنیم. من هم امروز آمدم 50 تومان را پرداخت کردم تا ثبت‌نام شد

تا پیش از این، بعضی مهاجران، که یا تازه به ایران آمده‌اند یا سن‌شان بالاتر است یا هیچ مدرک هویتی ندارند، مشکلات بیشتری برای ثبت‌نام دارند. مشکلی که امسال البته برطرف شده و مدارس موظف شده‌اند حتی افراد بدون مدارک را هم ثبت‌نام کنند

جز 50هزار تومان اول، ماهیانه 10هزار تومان هم از او برای کمک به مدرسه می‌گیرند. مدرسه آیت‌الله خامنه‌ای، مدرسه دیگری که محل تحصیل فرزند دیگر او است هم به گفته او، ماهیانه 15هزار تومان از آن‌ها می‌خواهد. پرداخت این پول‌ها برای آنها دیر و زود دارد، اما به هر حال باید پرداخت کنند. می‌گوید: «برای یکی از فرزندانم 80 تومن پول می‌خواستند اما هنگام ثبت‌نام گفتم ندارم؛ من پارسال هم نداشتم پرداخت کنم اما الان که برای ثبت‌نام یک مقطع بالاتر برگشته‌ام تا پول کمک سال گذشته را ندادم، فرزندم را ثبت‌نام نکردند

خانواده ملکه تاجیک 35 سال است که در ایران زندگی می‌کند؛ سپاسگزارند که اجازه داده‌اند بچه‌هایشان در مدارس ایران درس بخوانند، اما گلایه‌ آنها همین هزینه‌های اندک است، پول‌هایی که به قول خودشان سخت درمی‌آورند و نمی‌توانند هزینه‌ کنند. سختی زندگی و اجبار به کار فرزندان این زن هم انگار در وضع تحصیل‌شان تاثیر گذاشته و این در حرف‌های مادر پیداست: « فرزندانم هم حتی فرصت درس خواندن ندارند. یکی از فرزندانم که کلاس پنجم است هر روز بعد از مدرسه با پدرش به سر کار می‌رود. می‌روند زمین را ضدعفونی می‌کنند و پلاستیک می‌کشند تا خیار بکارند. به خدا همه بچه‌هایم را پدرشان با خودش می‌برد تا کار کنند. خدا شاهد است که توانایی پرداخت هزینه تحصیل این سه فرزند را ندارم. الان در هنگام ثبت‌نام این مدرسه از من 80 تومان پول می‌خواست، خواهش و التماس کردم که ندارم، از 80 تومان 30 تومان را کم کردند و من 50 تومان پول دادم تا فرزندم در مدرسه ثبت‌نام شد.» اما این فقط بخشی از هزینه‌ای است که او پرداخت کرده است.

به گفته ملکه تاجیک سال گذشته مدرسه زمان ثبت‌نام از یکی از فرزندانش 380 هزار تومان خواسته و گفته است این پول کلاس فوق‌برنامه است و باید حتما پرداخت کنید، این مدرسه کلاس‌ها را در روز پنجشنبه برگزار کرده و از آن زمان به بعد فرزندش پنجشنبه‌ها هم به مدرسه می‌‌رفته است. او می‌گوید: «البته سال گذشته هم مدرسه حضرت زهرا در نزدیک حرم مطهر 350 هزار تومان از ما گرفت و گفت تا پرداخت نشود، ثبت‌نامش نمی‌کنیم و هنوز هم نمی‌دانم این پول برای چه بود

در محله‌هایی که ساکنانش مشکلات مالی دارند رقم‌های کوچک مدارس هم به معضلی بزرگ تبدیل می‌شوند. مشکلی که زهرا، مادر دیگری که در مدرسه است و خانواده‌اش هم با آن روبه‌رو هستند. زهرا می‌گوید «همین الان از من هم برای ثبت‌نام فرزندم پول خواستند، الان 50 تومان از من خواسته‌اند و گفته‌اند برای ثبت‌نام است و پرداخت کردم. به خدا ما به سختی این پول‌ها را به دست می‌آوریم و شاید 300 یا 400 هزار تومان پول چند ماه است، اما خوب تا پرداخت نکنیم ثبت‌نام‌شان نمی‌کنند. تازه این مدرسه دولتی هم است. ما مشکل خاصی از هیچ لحاظی نداریم و فقط هزینه‌های مدرسه است که ما را اذیت می‌کند. بچه‌های ما مجبورند درس بخوانند و باید این کار را بکنند

این هزینه‌ها را ظاهرا بعضی از مدارس از دیگر دانش‌آموزان درخواست نمی‌کنند. علی یک دانش‌آموز ایرانی است، او برگشته است تا پرونده‌اش را بگیرد و در مدرسه‌ای دیگر ثبت‌نام کند. او نیز درباره ثبت‌نام در مدرسه 15 خرداد پیشوا می‌گوید: «من سال گذشته در این مدرسه بودم، اینجا اینطور نبود که هر سال پول بخواهند من فقط یک بار آن هم 60 هزار تومان پرداخت کردم و 9 سال اینجا درس خواندم. هیچ‌وقت برای ثبت‌نام از من پول نخواستند. فقط بعضی اوقات 10 هزار تومان برای کمک به مدرسه درخواست می‌کردند

نرگس : بچه‌های ایرانی کمتر با ما دوست می‌شوند و من از این بدم می‌آید، اما تا الان از معلمان و مدیران مدرسه بدی ندیده‌ایم.

کلاس‌های فوق‌برنامه این مدرسه ظاهرا برای همه دانش‌آموزان اجباری بوده است و همه باید با پرداخت هزینه‌ای، در این کلاس‌ها شرکت می‌کردند.کلاس‌هایی که به گفته علی محتوایی بیشتر از آنچه در کلاس‌ها هفته آموزش داده می‌شود، ندارند اما حضور همه دانش‌آموزان در آن کلاس‌ها اجباری است. او می‌گوید «برای این کلاس‌ها هم از هر دانش‌آموز ابتدای ثبت‌نام مدرسه برای یک سال 300 هزار تومان پول می‌گیرند. اما این کلاس‌ها به نظر من چیزی بیشتر از آنچه معلمان در کلاس می‌گویند ندارد و اکثرا تکرار مطالب گذشته است. تازه از امسال هم لباس فرم را اجباری کرده‌اند و هرکس که برای ثبت‌نام مراجعه می‌کند آدرس یک خیاطی را به او می‌دهند و از او می‌خواهند تا برود و از آن خیاطی لباس فرم تهیه کند

ناراحتی این دانش‌آموز افغان از دوست نشدن هم‌کلاسی‌هایش با او است. او که در مدرسه نجمیه کهنگ درس می‌خواند و کلاس هشتم است، از نحوه ارتباطش با دانش‌آموزان ایرانی راضی نیست و می‌گوید: «بچه‌های ایرانی کمتر با ما دوست می‌شوند و من از این بدم می‌آید، اما تا الان از معلمان و مدیران مدرسه بدی ندیده‌ایم. نگاه دختران همکلاسی به من خوب نیست بیشتر جمع خودشان را دارند، با هم بازی می‌کنند و با هم درس می‌خوانند و هیچ وقت سمت ما نمی‌آیند. من هم بعد از مدرسه کار می‌کنم و هر سال سه ماه تابستان در زمین کشاورزی به پدر و مادرم کمک می‌کنم.»اما نرگس، دانش‌آموز افغانستانی، از این هزینه‌ها کلاس‌های فوق برنامه چندان ناراحت نیست و می‌گوید: «من هم موقع ثبت‌نام 30 هزار تومان پرداخت کردم و از ما خواسته‌اند برای ثبت‌نام پرداخت کنیم و نمی‌دانم دقیقا برای چیست فقط گفته‌اند برای ثبت‌نام است. هر سال برای کمک به مدرسه هم 120 هزار تومان پرداخت می‌کنیم یعنی می‌خواهند پرداخت کنیم اگر ابتدای ثبت‌نام هم ندهیم بالاخره در طول سال این کمک را از ما می‌گیرند. اما به هر حال این هزینه‌ها مهم نیست و برای درس‌مان است

علی، تنها مدیر مدرسه‌ای است که حاضر می‌شود صحبت کند و مشکلاتی را که برای دانش‌آموزان و مادران افغان به وجود می‌آید، بشنود و به آن‌ها پاسخ بدهد. او الته از هزینه‌ای که با عنوان هزینه ثبت‌نام از دانش‌آموزان گرفته می‌شود اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و می‌گوید در مدرسه‌ای که او مدیریت آن را برعهده دارد تاکنون چنین پولی با این عنوان از دانش‌آموزان دریافت نشده است. او دلایلی برای اجباری بودن لباس فرم در مدرسه دارد: «حداقل به یک دلیل می‌گویم باید اجباری باشد، چرا که وقتی همه یکدست باشند فاصله طبقاتی دست‌کم در مدرسه خودنمایی نمی‌کند. سازمان دانش‌آموزی امسال با برخی از خیاطی‌ها قرارداد بسته است و خیاطی هم با انجمن اولیا و مربیان مدارس هماهنگ می‌کنند و از این طریق دانش‌آموزان به خیاطی معرفی می‌شوند و آنجا لباس را برایشان می‌دوزند و مدرسه هیچ پولی بابت آن جمع نمی‌کند

علی، تنها مدیر مدرسه‌ای است که حاضر می‌شود با ما صحبت کند و می‌گوید: از هزینه‌ای که با عنوان هزینه ثبت‌نام از دانش‌آموزان گرفته می‌شود بی‌اطلاعم اما در مدرسه‌ای که تحت مدیریت من است تاکنون چنین پولی با این عنوان از دانش‌آموزان دریافت نشده است

نگاه علی به دانش‌آموزان مهاجر، نگاهی است که تسری آن می‌تواند برخی از مشکلات دیگر دانش‌آموزان مهاجر را هم حل کند. او می‌گوید: «من حتی از مردم شهر پول جمع می‌کنم تا در بین دانش‌آموزان اتباع برای خوراکی، بیمه و سایر هزینه‌های دانش‌آموزان توزیع شود. ما هیچ وقت نباید ملیت‌ها را از هم جدا کنیم و برای ثبت‌نام و غیره در طول سال باید با آنها به خوبی و یکسان رفتار شود

نگاهی که به مرور وضع افغان‌ها و رفتار ایرانی‌ها به آن‌ها را بهبود داده و رفتارهای تبعیض‌آمیز را کمتر کرده است. حداقل برای این بهبود، در مدارس شواهدی وجود دارد. عمو حسین، سرایه‌دار یکی از مدارس پیشوا است. او 14 سال در مدارس مشغول سرایه‌داری و تغذیه دانش‌آموزان و شاهد برخوردهای مختلف معلمان، مدیران و دانش‌آموزان بوده است. او می‌گوید: «همه مدیران در حق همه بچه‌ها خوب بوده‌اند اما معلمان بعضی وقت‌ها تبعیض‌هایی قائل می‌شدند. بعضی معلم‌ها را دیده‌ام که یک افغان را از میز اول برمی‌داشتند و به آخر کلاس می‌فرستادند، البته این مال چند سال پیش است و چندبار این برخورد را دیدم و اکنون بهتر شده است. به هر حال بین بشین، بفرما و بتمرگ خیلی فرق است

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری پانا تاریخ انتشار 26 شهریور 97، کدمطلب: 851083، www.pana.ir


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین