شعار سال: برای اطلاع از جزئیات بیشتر این مسئله با «مریم آشور»، فعال اجتماعی شهر شیراز، به گفتوگو پرداختیم.
حوزه فعالیتهای شما به چه صورت است؟
ما در واقع کارمان آموزش به محرومان است. بخشی از مخاطبان هم بچههای مهاجر
افغانستانی هستند. کار ما در منطقه سعدیه است، اطراف آرامگاه سعدی، حدودا 800 هزار
نفر جمعیت دارد. تقریبا یکسوم این جمعیت افغانستانی هستند. درواقع گستره نیاز و
مخاطب در این منطقه خیلی زیاد است. حداقل حدود 30،
35 هزار نفر فقط
مهاجرانی هستند که در این منطقه ساکناند.
درباره
آموزش بچهها توضیح میدهید؟
ما سال گذشته به حدود 40، 50 بچه آموزش
دادیم. بعد از یکسری پیگیری که سال گذشته انجام شد و بهزور توانستیم در مدارس
ثبتنامشان کنیم، عدهای ماندند.
حدودا 40، 50 تا، حتی بیشتر از این و ما فقط کاری که توانستیم کنیم، این بود که به
اینها آموزش پایه اول را بدهیم. به این امید که امسال بروند و امتحان بدهند. در آن
امتحان تعیین سطح و بالاخره جذب مدرسهها شوند و خب، متأسفانه خیلی از اینها در
واقع سال گذشته برگه حمایت از تحصیل گرفته بودند و نتوانستند مدرسه بروند که دلایل
آن متفاوت است ولی مهمترین دلیلش این بود که مدارس گفته بودند ما جا نداریم. یکی
از مهمترین دلایلی که سال
گذشته بچهها نمیتوانستند ثبتنام شوند این بود که مدارس اعلام تکمیل ظرفیت میکردند.
ما توانستیم تا آبانماه حدود 47 تا از بچهها را بعد از اینکه ثبتنام نشده
بودند، از طریق اداره کل آموزشوپرورش در مدرسهها
ثبتنامشان کنیم. علاوهبر آنها این تعداد هم ماندند و البته تعداد دیگر. پس یک
دلیل مهم اعلام تکمیل ظرفیت مدارس است و خب، نامتناسببودن امکانات آموزشی با طرح
فرمان رهبری یا آن ظرفیتی که در مناطق حاشیهای وجود دارد. این آمار گسترده نیست،
مثلا ما بچهای داشتیم که کمشنواست، تقریبا ناشنوا و خب او در مدارس دولتی نمیتوانست
برود درس بخواند، ما تازه با او آشنا شدیم، باید
وضعیتش پیگیری شود و برود مدارسی که شرایطش خاص است. 11ساله است و کارنامهای هم
نداشته، امسال برگهاش تمدید نشد. من خانوادههای دیگری را میشناسم که مثلا
خواهرهای بزرگتری که زیر 18 سال هستند، نتوانستند به مدرسه بروند و برگههایشان
را هم نتوانستند تمدید کنند و یک خواهر کوچکتری که امسال سن قانونی بوده تا به مدرسه
برود، چون کل آن خانواده برگه حمایت از تحصیلش تمدید نشده است، به این بچه هم برگه
ندادند.
خواهرهای بزرگتر چرا نتوانستند برگه حمایت از تحصیلشان را تمدید
کنند؟
به دلیل اینکه آنها کبر سن حساب میشوند. یعنی دیگر به خاطر سنشان نتوانستند
به مدرسه بروند و میآمدند پیش ما برای سوادآموزی بزرگسال که خب ما هم غیررسمی
بودیم. مثلا ما یک خانواده دیگری داشتیم که این بچه در یک مرکز پیشدبستانی مردمنهاد
درس خوانده و به خاطر اینکه بچه ضعیف بوده، دو سال قبل که آموزش پیشدبستانی دیده
بود که بتواند به مدرسه برود، به دلیل دیرآموزبودن و البته به خاطر وضعیت اجتماعیاش
که روی او تأثیر گذاشته بوده، تشخیص مدیرهای پیشدبستانی بر این بوده که او اگر یک
سال دیگر آموزش ببیند، در واقع با آمادگی بیشتری میتواند وارد مدرسه شود و وارد
آن چرخه بازماندگی نمیشود. این یک سال، با وجود اینکه برگه را داشته و سنش سن قانونی
بوده است، یک سال بیشتر در مرکز پیشدبستانی خوانده ولی چون کارنامه نداشته، باز
برگهاش تمدید نمیشد. خانوادههایی را هم ما داریم که برگههای حمایت از تحصیل را
دارند، شرایطش را دارند ولی مدارس پول میگیرند و حالا به هر دلیلی، گاهی واقعا
خانواده نمیتواند تأمین کند، گاهی مسئله این است که خانواده میگوید من اصلا چرا
باید برای تحصیل پول بدهم. هر دو مورد وجود دارد و به همین دلیل بچهها بازمانده
از تحصیل میشوند. سال گذشته در شیراز 150 تا 200 هزار تومان شهریه برای مدرسه میگرفتند.
امسال من نمیدانم تهران به چه صورت است اما اینجا 300، 350 هزار تومان بوده است؛
یعنی 350 برای کلاس اولیها، 300 برای بقیه پایههای ابتدایی و خب ما همین امسال
هم به خاطر این مبلغ خانوادههایی را داریم که بچههایشان را ثبتنام نمیکنند و
نکردند. ممکن است ما بگوییم خب 200 تومان یا 350 تومان که چیزی نیست ولی مسئله این
است که تعداد بچههایی که در این خانوادهها هستند، خیلی وقتها زیاد است و این
بار مالی را نمیتوانند تقبل کنند. بعضی از مدارس در واقع حاضر
هم نبودند قسطبندی کنند؛ بهویژه امسال. یعنی میگویند: کل مبلغ را باید اول سال
بدهید، اگر مبلغ را دادید، ما بچه را ثبتنام میکنیم.
بچههایی نداشتید که کلا نتوانسته باشند برگه حمایت از تحصیل بگیرند؟
ما بچههایی داشتیم که نتوانستند این برگه را بگیرند. برای مثال
خانوادهای را داریم که پدرش معتاد است -و چون درهرحال پدر باید در دفتر کفالت حضور
داشته باشد- هرچه ما پیگیری کردیم، پدر حاضر نشد به دفتر کفالت برود، این در حالی
است که او دو، سه تا بچه هفت، هشتساله دارد. اینها الان هیچ مدرکی ندارند، هیچ
برگهای ندارند. میگویند ما شرایط کارنامه را گذاشتیم تا احراز هویت بشود که دو
سال قبل در ایران بودهاند، درحالیکه ما خانوادههای را میشناسیم که خیلی بیشتر
از دو سال است اینجا زندگی میکنند، ولی هیچچیزی ندارند و سازمانهای مردمنهاد و
کسانی که آنها را میشناسند هم هیچ اعتباری ندارند. حتی در این حد که ما بگوییم
مثلا یک سال با اینها کار میکردیم، حالا آموزش هم نباشد، بگوییم مددکاریشان کردهایم
یا درگیر بیماریشان بودهایم؛ یعنی یکسال حداقل ما آنها را دیدهایم. یا دو سال
ما آنها را دیدهایم که اینجا ساکن بودهاند؛ میشود استشهاد محلی جمع کرد ولی خب
این اتفاقها نمیافتد. میگویند کارنامه و کارنامه هم چرخه کاملا معیوبی است.
وقتی طرح اعلام میشود، نیاز است که آموزشوپرورش و سازمانهای مربوطه، زیرساخت را
برای اجرای طرح فراهم کنند. چطور طرح را خبری میکنید و کلی روی آن مانور میدهید؛
درحالیکه مدارس الان متناسب نیستند. جاهایی میگویند چون الان آمار افغانستانیها
در مدارس دارد زیاد میشود، ما میخواهیم سخت بگیریم که این آمار پایین بیاید؛
یعنی مسئله را پنهان کنیم. درصورتیکه کودک افغانستانی در شهر زندگی میکند و یک
بخش دیگر ماجرا که این بخش کمی سختتر است، از حیث قانونی است. بخشی از بچههای بازمانده
از تحصیل، بچههایی هستند که کارت آمایش دارند ولی کارت آمایش شهرهای دیگر را
دارند. خیلی وقتها مسئله این است که خانواده نمیپذیرد؛ حالا یا خانواده بیمسئولیت
است یا اینکه در آن شهر، شهر اصلی، در واقع کار وجود ندارد یا مثلا خانواده فکر میکند
حالا اینجا نشد، با یک سازمان مردمنهاد دیگر یا با فردی غیررسمی صحبت میکنند و
خدماتی میگیرند؛ دلیلشان هم این است که به اینجا عادت کردهام، فامیلم اینجاست،
این شهر بزرگتر است و... . مثلا خانواده هفت، هشت بچه دارد، بچهها در سن مدرسه رفتن
هستند ولی اینها نمیتوانند ثبتنام بشوند. عملا از نظر قانونی، اینها غیرقانونی
حساب میشوند؛ یعنی از نظر قانونی اگر کسی کارت اراک را دارد ولی در تهران زندگی
میکند، مهاجر غیرقانونی محسوب میشود و اگر او را بگیرند؛ یا دیپورتش میکنند یا
جریمهاش میکنند، ولی مسئله این است که باز آن بچه قربانی میشود؛ یعنی به هر
دلیل از جمله قانون، خانواده و شرایطی که وجود دارد، ما الان با تعداد جمعیت
گستردهای از بچهها مواجهیم که برای این مسئله اکنون مدرسه نمیروند. اینها در
کوچهها هستند، در پارکها هستند، جذب کار میشوند و کودک کار و خیابان میشوند.
اگر دختر باشد، زود شوهر داده میشود. ترس، خشم و احساس کمبود همیشه در این
خانوادهها و بچهها رشد میکند که بالاخره اینها نتایجش را و تأثیرش را در شرایط اجتماعی
ما به یقین خواهد گذاشت. این هم مسئلهای درباره وضعیت بازمانده از تحصیلها است.
این را هم بگویم، حالا ما کاری نکردیم ولی من حداقل چند نفر را میشناسم
که خانوادههایشان بهدلیل تعصب اجازه خروج بچه را نمیدهند و به این دلیل بچه
بازمانده از تحصیل میشود. یعنی همین پارسال برای اینکه میخواستیم بچهها را در
مدارس دولتی ثبتنام کنیم، خانهبهخانه میچرخیدیم و صحبت میکردیم. برای مثال با
خانوادهای صحبت کردیم که یک دختر هشتساله داشت و مدارکشان هم قانونی بود؛ یعنی
همهچیز مشخص بود ولی برادر خانواده که خیلی هم جوان بود، میگفت من اصلا غیرتم
اجازه نمیدهد که خواهرم از خانه بیرون بیاید، حتی نمیگذاشت ما که همه خانم بودیم
او را ببینیم. حالا چند بچه دیگر در آن خانه بود، عملا نمیشود فهمید ولی هستند
خانوادههایی که مدارکشان معتبر است مثلا کارت آمایش دارند، ولی بهدلیل مسائل
تعصبی اجازه نمیدهند که این شامل دخترها شود. پسرهایی هستند که کودک کار و
خیاباناند و مدرسه نمیروند ولی این تعصب در خصوص دخترها صادق است و اینکه بخواهم
آمارش را دقیق بگویم شاید تکوتوک باشد، شاید بیشتر باشد.خیلی دقیق نمیدانم.
پس الان یک مسئله این است که بچهها نمیتوانند برگه حمایت از تحصیل را
بگیرند و دیگر اینکه برگه را میگیرند ولی در مدارس ثبتنام نمیشوند؟
بله. این مسئله را که مدرسهها پر میشود همین امسال هم داریم. پارسال
ما باوجود اینکه مدارس پر شده بود، 47 بچه را توانستیم ثبتنام کنیم؛ یعنی حتی اگر
مسئولی در آموزشوپرورش میگفت نه و جای ثبتنام نداریم، واقعا اینطور نبود یعنی
انگار یک نگاهی هم وجود دارد برای اینکه این بچهها را کمتر کنند. مسئله دیگر
اینکه خانوادههای این بچهها خانوادههای پرآسیبی هستند. مسئلهها زیاد است؛
مادروپدرها بیسوادند. اینکه شما 20 نفر دانشآموز داشته باشی با اینکه 40 دانشآموز
داشته باشی، خیلی فرق میکند، حتی میزان انرژیای که معلم باید سر کلاس بگذارد یا
چکوچانهای که باید با یک بچه یا خانواده بزند، که باعث میشود هنوز این چرخه
معیوب باشد؛ یعنی اگر بچهها تعداشان زیاد است و مدارس وجود دارد، ما باید معلم را
بیشتر کنیم. ما باید شیفت مخالف مدارس را فعال کنیم. الان میگویند مدرسه نداریم،
این همه مدرسه داریم که تکشیفت هستند. چرا آنها را فعال نمیکنید. در حد یک
مدرسه میتواند حداقل بار زیادی را بردارد. چرا این اتفاقها
نمیافتد؟
در مورد دفتر کفالتها چطور؟
سلیقهای انجام شده، من این را شنیدم که دفاتر کفالتی بودند که نامه یک
انجیاو را قبول کردند، برای اینکه بدون کارنامه تمدید کنند و جاهایی هم بودند که
بههیچوجه قبول نکردند. انگار به شخص هم ربط پیدا میکند و قانون آنقدر مشخص
نیست.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 23 دی 97، شماره: 3341