پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۸۴۰۲۲
تاریخ انتشار : ۰۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۰:۵۱
محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ معاصر: بزرگ‌ترین مصداق نقض استقلال، روی کار آمدن پهلوی به واسطه انگلیس بود محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ معاصر مصادیق زیادی از نفی استقلال در دوران پهلوی را ذکر می‌کند و معتقد است این وقایع مجموعه مهمی از عوامل را برای سقوط شاه فراهم آورد. او در گفت‌وگو با ما جزئیاتی از این مصادیق را بیان و تشریح می‌کند که در ادامه از نظر می‌گذرد.

شعار سال: محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ معاصر: بزرگ‌ترین مصداق نقض استقلال، روی کار آمدن پهلوی به واسطه انگلیس بود محمدرضا کائینی، پژوهشگر تاریخ معاصر مصادیق زیادی از نفی استقلال در دوران پهلوی را ذکر می‌کند و معتقد است این وقایع مجموعه مهمی از عوامل را برای سقوط شاه فراهم آورد. او در گفت‌وگو با ما جزئیاتی از این مصادیق را بیان و تشریح می‌کند که در ادامه از نظر می‌گذرد.

یکی از عوامل سقوط شاه زیر سوال رفتن استقلال کشور بود. از دیدگاه شما این نظر تا چه حدی درست است و چه مصادیقی دارد؟ 

برای پاسخ به این سوال ابتدا باید در مفهوم استقلال تاملی داشته باشیم، چراکه امروزه عده‌ای استقلال را بی‌معنا می‌دانند و می‌گویند دنیا به یک واحد یا به یک دهکده تبدیل شده است، بنابراین معنی ندارد کشوری داعیه استقلال داشته باشد. این روزها مجموعه کشورهای اروپایی همین‌طور فکر می‌کنند، اما واقعیت این است که در این مساله، یک پدیده را نمی‌توان نادیده گرفت و آن هویتی است که هر ملت و هر واحد انسانی در گذر زمان برای خود ساخته است. همه اینها را یکباره نمی‌توان از بین برد و گفت تنها یک فکر و یک ایده و یک هویت در دنیا وجود دارد و همه باید در ذیل آن باشند. معمولا نفع و ضررهای بزرگی پشت تئوری‌ و نسخه‌های واحد برای دنیای امروز خوابیده است که نهایتا نفع آن به جیب کانون‌های قدرت می‌رود نه کشورهای ضعیف‌تر. شاید نفی استقلال و تئوری واحد برای اداره جهان صورت جدیدی برای استعمار نو باشد از این جنبه که بتوانند کشورهای ضعیف‌تر را تحت تسلط خود درآورند، لذا شیوه جدیدی است. به هر حال مبنای استقلال این است که هر ملتی هویت، فرهنگ و آداب و رسومی داشته و با اتکا به آن می‌تواند پیشرفت کند. به عبارت روشن‌تر همان‌طور که یک نوزاد، یک نوجوان و یک پیرمرد هریک غذای خاص خود را دارند، هر کشوری هم برای رشد و توسعه، تئوری و هویت خود را باید لحاظ کند و متناسب با آن باید برای کشور نسخه بپیچد. حرف خیلی‌ها که در عصر مشروطه با این موج تجددگرایی مخالف بودند، همین است. مثلا مرحوم آیت‌الله سیدکاظم یزدی می‌گفت بهترین کباب که دهان همه را به آب می‌اندازد، اگر به نوزاد 10روزه بدهید، خفه خواهد شد و می‌میرد؛ نسخه‌ای که شما پیچیده‌اید، برای اینجا نیست. یکی از مشکلات رژیم پهلوی که موجب انقلاب شد، بی‌توجهی به استقلال و هویت ملی بود و تلاش مذبوحانه برای از بین بردن پیشینه اعتقادی و عملی ایرانیان. لذا اساسا به اینکه مردمی در این خطه هستند که 1400 سال پیش مسلمان شدند و آداب و فکر و تئوری دارند، با اینها زندگی کردند و براساس اینها تعلیم و تربیت، اخلاق و اقتصاد آن ها شکل گرفته است، در زمان پهلوی توجهی به این مساله نشد و نسخه دیگری برای مردم ایران یعنی وابستگی کامل به غرب پیچیده شد.

لوایح بودجه دوران شاهنشاهی موید وابستگی ایران به غرب است در میان این بحث نکته‌ای را جدای از بحث بگویم؛ اخیرا حرف‌های با مصرف تبلیغاتی از سلطنت‌طلبان مطرح می‌شود مبنی‌بر اینکه شاه در سال‌های آخر شأن استقلال‌طلبانه برای خود قائل بود و نمی‌خواست به آمریکایی‌ها باج بدهد و به همین علت هم او را برداشتند، اینها حاوی وجوهی از حقیقت نیست. در توضیح این چند نکته باید بگویم تا زمانی که ایران لایحه بودجه‌ای داشت که نشان می‌داد نقش زیاد اساس مراودات اقتصادی ما با کدام کشورهای خاص است و چه کشورهایی ده‌ها هزار مستشار در ایران دارند و کاملا مشخص بود که اساسا ما بیش از همه مصرف‌کننده کالاهای بی‌خاصیت و ذی‌نفع غرب هستیم، این حرف‌های تبلیغاتی و توجیهات بدون سند، بی‌فایده است. این وقایعی که سلطنت‌طلب‌ها از آن یاد می‌کنند، همان ژستی است که شاه به توصیه کارتر به خود گرفته بود. علت هم چیزی نبود جز نارضایتی گسترده مردم از رژیم. مطلعید که وقتی کارتر روی کار آمد، اصلاحاتی را به شاه دیکته کرد که باید در ایران انجام می‌شد. دستور اجرای این اصلاحات هم نه به خاطر اینکه شاه از رقیب او حمایت کرده بود، بلکه به خاطر این بود که آمریکایی‌ها فهمیده بودند در ایران عن‌قریب انقلاب می‌شود.

شاه توصیه‌های کارتر را اجرا می‌کرد یکی از نکاتی که به شاه توصیه کردند این بود که شاه برای مانایی خود نباید این میزان تظاهر به آمریکایی بودن بکند؛ یعنی نباید شاه به وابستگی به آمریکا تکیه کند. البته نه شاه اراده و توان این را داشت و نه عملا مردم می‌پذیرفتند شاهی که با کودتای آمریکایی روی کار آمده، عاشق آمریکا نباشد! لذا اینها بیشتر ادا و اطوار است. آن چیزی که جلوی شاه ایستاد، امام و اندیشه انقلابی بود، نه آمریکایی که خودش شاه را سر کار آورده بود. همانند رضاشاه که در اواخر دوران حکومت خود می‌گفت من با آلمان روابط خوبی دارم و از انگلیس فاصله گرفتم؛ ولی ساعت خروج او را هم انگلیسی‌ها تعیین کردند. تقسیم‌بندی استقلال دارای چه صورت‌هایی است؟ استقلال دو جنبه دارد؛ یک استقلال نظری و یک استقلال عملی. استقلال نظری تکیه بر داشته‌ها دارد و بر مبنای دینی، ملی، هویتی و تاریخی دیرین یک ملت است. این ملت در طول تاریخ یک زیستی داشته که موجب اصول و مبانی مشخص در طول تاریخ با حضور مرزهای معین شده است. در درجه بعد استقلال عملی است؛ یعنی در عمل تحکم‌ناپذیری یک نظام و خوداتکایی و خودبنیادی است.

مصادیقی هم دارید؟ 

ابتدایی‌ترین مصداق نقض استقلال این است که پدر او را انگلیسی‌ها آوردند و پسر را بار اول انگلیسی‌ها و بار دوم آمریکایی‌ها. یکی از اصولی که انگلیسی‌ها برای انتخاب شاه جدید در نظر گرفته بودند این بود که وی شیعه دوازده امامی نباشد تا سلسله قاجار را از بین ببرد و جانشین احمدشاه شود. این مطلب جالب بود. مدتی به دنبال یزدان‌پناه رفتند و درنهایت دیدند رضاخان بهتر از او است. بزرگ‌ترین مصداق نقض استقلال نظری این است که رضاشاه اهل فکر نبود و در وجه استقلال عملی این است که پدر یعنی رضاخان را آیرونساید تعیین و بر کشور مسلط کرد و درخصوص محمدرضا هم فروغی واسطه شد تا او به حکومت برسد. ماجرا هم این بود که بعد از شهریور 1320 انگلیسی‌ها از رضاشاه دل خوشی نداشتند و می‌خواستند پسر محمدحسن خان قاجار را بیاورند، ولی فروغی واسطه‌گری کرد و فرزند رضاشاه را آورد. تا اینجا مدیون انگلیس بودند و بعد هم در سال 1332 آمریکا محمدرضا پهلوی را دوباره به حکومت بازگرداند.

نقطه کانونی نفی استقلال مهره‌چینی خارجی‌ها در حکومت ایران بود مصادیق دیگر در دوران پهلوی دوم به چه صورتی شکل می‌گرفت؟ 

پروسه نفی استقلال از خارج کلید می‌خورد، بنابراین مصداق اصلی و نقطه کانونی نفی استقلال همان مهره‌چینی‌های خارجی است که از طریق انتخاب رضاشاه و تحمیل آن به کشور صورت گرفت. این یک بازتاب داخلی نیز دارد. رویکرد داخلی آن این بود که فرآیندی شکل بگیرد که با منافع دول خارجی سازگاری داشت. یعنی هرآنچه در حکومت اتفاق می‌افتاد، تامین‌کننده منافع خارجی‌ها باشد. از این‌رو لیست‌های انتخاباتی معمولا از سفارتخانه‌های خارجی و از همه بیشتر انگلیس و آمریکا درمی‌آمد و نخست‌وزیر‌ها به‌صورت آشکار از طریق آنها انتخاب می‌شدند؛ مثلا دکتر امینی را آمریکایی‌ها تحمیل کردند که واضح و مشخص بود.

در آدم‌های دربار به جز نخست‌وزیر آدم‌های دیگری هم بودند که نقش‌های مهم ایفا کنند؟ 

طبیعی است وزیر دربار شاه که خیلی هم با او دوست بود و حتی بسیاری از مسائل خصوصی و اخلاقی محمدرضا را هم تامین می‌کرد، اسدالله علم بود. او و پدرش معتمد و از نزدیکان انگلیسی‌ها بودند. علم به دفعات در نوشته‌های خود تاکید می‌کند که به خاطر نفوذ و ارتباط نزدیکی که با انگلیسی‌ها داشته، بسیاری از مسائل را حل می‌کرده است. یا پزشک مخصوص شاه، دکتر عیادی نام داشت. عیادی هم با انگلیسی‌ها ارتباط خوبی داشتند و هم با اسرائیلی‌ها به خاطر بهایی بودن. ورود فرقه بهائیت در بسیاری از ارکان که از نخست‌وزیری آغاز می‌شد و تا پایین ادامه داشت، نمادی از وابستگی است.

در قرارداد‌های مالی و خارجی نمود داشت؟ در تمام چیز‌ها نمود داشت. آن ها یک حکومت را سر کار نمی‌آورند که به مردم ایران خدمت کرده باشد. قطعا منافع اولیه این رویکرد به دولت‌هایی می‌رسد که عامل آن بودند.

در قرارداد کنسرسیوم تنها سهم مختصری برای ایران بود بعد از 28 مرداد وقتی قرارداد کنسرسیوم را نگاه می‌کنید، می‌بینید که عملا علاوه‌بر بازگرداندن حقوق انگلیسی‌ها، آمریکایی‌ها هم سهم عمده‌ای در نفت ایران پیدا کردند و نفت اگر به‌عنوان تنها یا مهم‌ترین عامل ایجاد بضاعت مالی برای دولت ایران مطرح باشد، آمریکا و انگلیس نفع بیشتری از این بردند و طبعا چیزی در حد کمیسیون و حق‌العمل و مختصر به ایرانی‌ها داده می‌شد. خود حدیث مفصل بخوانید که در قراردادهای دیگر چه اتفاقی رخ می‌دهد. به هر حال آنچه ایران برای عرضه از حیث اقتصادی داشت همین نفت بود و بعد از یک دوره مبارزه طولانی از شهریور 20 تا مرداد 32 که نفت را ملی کرده بود، عملا تقدیم انگلیس و آمریکا شده بود.

نفت روی کاغذ ملی شد یعنی نفت ملی نشده بود؟

 نفت روی کاغذ ملی شد و در عمل ملی نشد و تا پیروزی انقلاب اینچنین بود. ایرانی‌ها با مبارزات پیگیر خود توانستند پنجه در پنجه انگلیس بیندازند و نفت را در کاغذ و در شعار از آن خود کنند، اما به دلیل عناد دولت انگلیس در تحریم نفت ایران و البته بخشی از بی‌تدبیری‌های دکتر مصدق پروسه ملی شدن نفت عملا به نتیجه نرسید و مجددا بعد از 28 مرداد انگلیس و شریک تازه‌ای به نام آمریکا نفت را به چنگ آوردند که تا پیروزی انقلاب این فرآیند ادامه داشت. دلایل 3گانه حمایت شاه از اسرائیل یکی از مصادیق این ماجرا همراهی ایران با اسرائیل به سفارش آمریکا بود. این اتفاق چه وجوهی داشت؟ واقعیت این است که رویکرد شاه در مقابل اسرائیل اولا به دلیل یک سلسله تئوری‌سازی‌ها بود که درمورد حمایت کوروش از یهودیان و همچنین مراوده با یهودیان در طول تاریخ بود. دوما اینکه اعراب به خاطر اینکه بخشی از امت اسلامی محسوب می‌شدند و اسلام‌ستیزی و نمادهای فرهنگی و سیاسی اسلامی چندان مورد علاقه رژیم نبود و منافع عملی برای رژیم شاه نداشتند، برخلاف رابطه با اسرائیل طبیعی است که شاه طرفدار اسرائیل است. سوم اینکه سیاست کلی آمریکا و حتی انگلیس در مورد اسرائیل تقویت این رژیم در خاورمیانه و منطقه بود و شاه هم چاره‌ای جز حرکت در این مدار کلی نداشت. این رویکرد و سیاست شاه در کلیت جهان عرب و اسلام بازتاب بسیار بدی داشت و حتی به ایرانیان اخ‌الیهود می‌گفتند. در صورتی که ایرانیان به لحاظ دین و اعتقادات مذهبی خود پیوند وسیعی با اعراب خواسته یا ناخواسته برقرار می‌کردند. به همین دلیل رابطه امام با جنبش‌های عربی به‌ویژه در مساله دفاع از فلسطین رابطه‌ای صمیمی و نزدیک بود و آنها هم هرچه نهضت امام پیش می‌رفت، شادتر و پر‌انگیزه‌تر می‌شدند و بعد از پیروزی انقلاب بخش زیادی از کشورهای اسلامی تحت قلمرو نظری و نفوذ معنوی امام قرار گرفتند.

در جایی نفت اسرائیل را شاه تامین می‌کند. این درست است؟ 

بله. فروش نفت به اسرائیل و مراودات امنیتی با اسرائیل یکی از بدیهی‌ترین رویکردهای رژیم شاه بود. هم در عرصه اقتصادی و هم از سوی دیگر تربیت و ایجاد دستگاه امنیتی شاه به واسطه اسرائیلی‌ها بود. بسیاری از شیوه‌هایی که در دستگاه امنیتی شاه به‌کار گرفته می‌شد، معلول آموزش‌های اسرائیل بود و تا حدی هم موفق در سرکوب رویکردهای مسلحانه با همان شم امنیتی اسرائیلی بودند، منتها مساله این بود که اساسا انقلاب نتیجه رویکردهای گروه‌های مسلح نبود و نهایتا با خیزش گسترده مردمی و با رهبری امام به پیروزی رسید. چگونه بحرین از ایران جدا شد؟ وقتی بی‌کفایتی شاه دختر ایران را شوهر داد! یکی از مهمترین وقایع دوران پهلوی دوم که اساسا نه تنها استقلال عملی ایران را نقض کرد بلکه پا را فراتر هم گذاشت و موجب جدایی بخش مهمی از خاک ایران شد ماجرای جدایی جزیره بحرین از ایران است. اتفاقی که در بسیاری از متون به عنوان تلخ‌ترین و مهمترین اتفاق حاکمیتی-جغرافیایی نام برده می‌شود و از آنجایی که یک کشور خارجی عامل اصلی این اتفاق بود به عنوان یک توطئه طراحی شده و نظام یافته در افکار عمومی به حساب می‌آید. در ادامه گزارشی از این واقعه تلخ را می‌خوانید: بحرین که از دیرباز و حتی پیش از اسلام جزء لاینفک ایران محسوب می‌شد، در نگاه انگلیسی‌ها بسیار خوش درخشیده بود و سال‌ها سیطره خود را بر این گوشه از خاک وطن‌مان انداخته بودند. در همه اسناد و متن‌هایی که نه تنها به یکی دو سده اخیرکه مربوط به قرن‌های گذشته است بحرین به عنوان جزئی از ایران شناخته شده که تا پیش از حضور انگلیسی ها در منطقه به طور تام و تمام ذیل حکومت مرکزی ایران تعریف می شده است. در دوران پهلوی دوم و سلطنت محمدرضا و دقیقا در آبان‌ماه ۱۳۳۶ که کشور به 14 استان تقسیم شد، عنوان چهاردهمین استان به بحرین اختصاص داده شد و دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای ملی برایش درنظر گرفته شده بود. با این‌حال خوش‌رقصی محمدرضا پهلوی مقابل بریتانیا، ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین را از سرزمین مادری جدا کرد! در سال 1347 انگلستان که پس از 150 سال حضور استعماری، آهنگ خروج از خلیج‌فارس را کرده بود، برای اینکه همزمان با این خروج، منافع استعماری‌اش را از دست ندهد طرح تشکیل اتحادیه‌ای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیج‌فارس (امارات متحده عربی) را ارائه کرد. طرحی که به‌راحتی آب‌خوردن بحرین را جدا از سرزمین مادری‌اش می‌خواند. بحرین سال‌ها به دلیل خوش‌خدمتی به انگلستان به صورت عملی تحت سیطره ایران نبود؛ شهریور 1345 محمدرضا پهلوی در مصاحبه با روزنامه «گاردین» لندن گفته ‌بود: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده ‌است، از نظر ایران اهمیتی ندارد.» از این رو آن زمان محمدرضا پهلوی هم که توان مقابله با خواست بریتانیا را نداشت با ژستی دموکراسی‌‌خواهانه در دی‌ماه 1347، در دهلی‌نو بی‌آنکه تلاشی برای حفظ تمامیت ارضی ایران داشته باشد، از احترام به رأی مردم بحرین سخن گفت و تصریح کرد: «چنانچه مردم بحرین علاقه‌مند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت!» از آن زمان به بعد، قلم‌فرسایی و سخنان شاه درخصوص کم‌اهمیتی بحرین از طرفی و حتی کسب منافع بی‌شمار از طریق خوش‌خدمتی به اعراب آغاز شد. به‌عنوان نمونه اسدالله علم در بخشی از خاطراتش می‌نویسد: «به شاه عرض کردم اینکه بگوییم بحرین بنابر حقوق قانونی از آن ماست، ما را به جایی نمی‌رساند. اگر آن را به زور بگیریم، باری بر دوش‌مان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عرب‌ها می‌شود. از آن گذشته، بسیار هم گران خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین درحال تمام شدن است!» علم در بخشی دیگر از خاطراتش استدلال‌های شاه را در توجیه جدایی بحرین این‌گونه نقل می‌کند: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند، از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی، دو لشکر در آنجاست.» این استدلال‌ها درحالی است که فارغ از ضرورت حفظ تمامیت ارضی، اهمیت استراتژیک بحرین در خلیج‌فارس بر کسی پوشیده نیست. عباس مسعودی، گرداننده وقت روزنامه اطلاعات و سناتور شاهنشاهی نیز اردیبهشت 49 در روزنامه اطلاعات نوشت: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد... در این سرزمین، مثل دیگر شیخ‌نشین‌ها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد می‌کنند.» اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه وقت نیز 11 بهمن 49 در گفت‌وگو با خبرنگار هفته‌نامه آمریکایی «لایف» گفت: «بحرین در حدود 150 سال پیش از ما دور بود. چون انگلیسی‌ها گفتند از منطقه باید بروند و ما برای اینکه خطری ایجاد نشود، گفتیم هرچه نظر اکثریت اهالی است و هرچه آنها تصمیم گرفتند برای ما هم قابل‌قبول است. برای حل این مساله به سازمان ملل مراجعه شد و ما نظر اکثریت را قبول کردیم.» امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر، نیز 16 اردیبهشت 1350 در جلسه خصوصی و محرمانه کنگره حزب ایران‌نوین، در پاسخ به پرسشی درباره بحرین به این جملات بسنده کرد: «بحرین به‌مثابه یکی از دختران ما بود که این دختر شوهر کرد و رفت و چون عضوی از خانواده ما بوده، باید به‌مانند بزرگ هر خانواده از او پشتیبانی کنیم و خواهیم کرد!» ناگفته ریشه تمام این بی‌ارزش‌خوانی‌های جدایی بحرین از ایران را می‌توان در سخنرانی محمدرضا پهلوی در جمع کارکنان وزارت امور خارجه (۲۴ دی ۱۳۴۸) جست‌وجو کرد. شاه در آن دیدار تصریح کرد: «انگلیس این جزیره (بحرین) را به ایران پس نخواهد داد و من نمی‌توانم چون دن‌کیشوت رفتار کنم!» از این رو با تصمیمی از پیش تعیین‌شده، همه‌پرسی از مردم بحرین به نظرخواهی خلاصه شد و ویتوریا سی‌یاردی، با هیاتی به نمایندگی سازمان ملل، از 29 مارس 1970 (9 فروردین 1349) به مدت 20 روز به بحرین رفت و نظرخواهی از مردم بحرین را آغاز کرد. نظرخواهی‌ای که حتی اسدالله‌علم نیز به صوری‌بودن رفراندوم بحرین تاکید کرد و نوشته است: «امشب راجع‌به بحرین با یکی از دوستان در منزل خود صحبت می‌کردیم. باید بگویم وضع نظرخواهی در آنجا خلاف اصول بود، یعنی رفراندوم نبود. سوال از جمعیت‌ها و باشگاه‌ها و اشخاص مختلف بود.» سرانجام ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۹، استقلال بحرین در شورای امنیت سازمان ملل مورد تایید قرار گرفت. تاییدی که حتی اسدالله علم نیز با آنکه بر موافقتش تاکید داشت، در خاطراتش نمی‌تواند احساس سرافکندگی از جدایی بحرین را کتمان کند و می‌گوید: «شورای امنیت به اتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند، که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم!» مجلس شورای ملی نیز ۲۴ اردیبهشت تنها با چهار مخالف که عضو حزب پان‌ایرانیست بودند- که بعدها مخالفت‌شان صوری، نمایشی و از سوی دولت دیکته‌شده عنوان شد- جدایی بحرین را تایید کرد. ۲۸ اردیبهشت هم با رأی همه ۶۰ نماینده مجلس سنا، آخرین گام برای جدا شدن استان چهاردهم ایران برداشته شد. درنهایت ۲۳ مرداد ۱۳۵۰، بحرین به صورت رسمی اعلام استقلال کرد و بلافاصله پیام تبریک شاه ایران را نیز دریافت کرد! 24 هزار مستشار آمریکایی در ایران نقشی که امروز عربستان و دیگر کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس برای آمریکا و انگلیس بازی می‌کنند و به‌عبارتی خریدار و مصرف‌کننده سلاح‌های تولید کارخانه‌های غربی هستند، روزی برعهده ایران و حکومت پهلوی بوده است. محمدرضا پهلوی در دوران حکومت خود به‌ویژه از اواخر دهه 1340 به خریدهای بزرگ تسلیحاتی از آمریکا روی می‌آورد و شرایطی را ایجاد می‌کند تا علاوه‌بر پرداخت هزینه‌های سنگین تسلیحات نظامی، تعداد زیادی از مستشاران آمریکایی به بهانه نگهداری، تعمیرات و آموزش استفاده از این سلاح‌ها راهی ایران شوند. درحالی که هیچ‌گاه تکنولوژی تولید سلاح به ایران داده نشد، برای مثال در سال 1350 و فقط در یک مورد قرارداد، ایران مبلغ دو میلیارد دلاری برای خرید تسلیحات نظامی به آمریکا می‌پردازد و تقبل می‌کند که هزینه حضور مستشاران آمریکایی را نیز به‌کلی برعهده بگیرد. گزارش سنای ایالات متحده آمریکا درخصوص حضور مستشاران این کشور در دوران پهلوی در ایران حاکی از آن است که در سال 1972 قریب‌به 16000 آمریکایی تحت‌عنوان مشاور نظامی حکومت پهلوی در خاک ایران حضور دارند. این گزارش البته تاکید می‌کند که این رقم تنها ظرف چهار سال یعنی در سال 1976 به رقمی معادل 24 هزار نفر می‌رسد که خود رقمی بسیار قابل‌توجه آن‌هم برای سال 1354است. در گزارش مذکور البته آورده شده که تعداد مستشاران در ایران به‌واسطه خرید بیشتر سلاح از سوی پهلوی افزایش خواهد یافت و لذا این رقم تا 1980 رشد بیش از دوبرابری را به خود می‌بیند و به 60 هزار نفر خواهد رسید. همه اینها درحالی است که کل بودجه اختصاص‌یافته برای ارتش ایران در سال ۱۹۷۸ یعنی قریب‌به یک سال مانده به وقوع انقلاب اسلامی رقمی در حدود ۱۴۰ میلیارد ریال بوده است و در مقابل این رقم، در بودجه همان سال ذکر می‌شود که مبلغ۱۷۰ میلیارد ریال برای تامین هزینه حضور مشاوران نظامی آمریکا در ایران اختصاص یابد. روزنامه فرانسوی «لوموند» در همان زمان و در گزارشی مهم می‌نویسد منافع واشنگتن ایجاب می‌کرد تهران قدرت کافی داشته باشد تا مانع اتحاد برخی کشورهای منطقه با شوروی شود. اتحادی که باعث به قدرت رسیدن شوروی در کشورهای خاورمیانه و محل تامین‌شدن نفت آمریکا می‌شد و لذا مساله تامین انرژی برای آمریکا به خطر می‌افتاد. علاوه‌بر این در گزارش وزارت امور خارجه آمریکا در دهه ۱۹۷۰ درمورد ایران، آمده بود: «ایران در سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا عنصر حیاتی و در موضع‌گیری دربرابر اتحاد شوروی عاملی بسیار ارزنده است. این کشور به علت موقعیت، منابع نفت و نفوذ سیاسی حائز اهمیت استراتژیک استثنایی است. آمریکا درصدد تعقیب سیاسی در ایران بوده که ثبات مستمر کشور، دولت و مسئولان آن را تضمین کند تا: الف) تشکیلات نظامی استراتژیک و دسترسی به نفت و بازارهایش را در اختیار آمریکا قرار دهد. ب) نقش سازنده منطقه‌ای با هدف محدود کردن شوروی در منطقه را ایفا کند که این سیاست در مجموع موفق بوده است.» نفتی که هرگز ملی نشد! از زمان کشف نفت در ایران چندین نوع از قراردادهای نفتی میان ایران و کشورهای خارجی امضا شده است. در اواخر سده 1200 شمسی و سال‌های ابتدایی 1300، این قراردادها امتیازی بود، مانند «رویترز» که بر اساس آن خارجی‌ها نفت را کشف و استخراج می‌کردند و فروش آن را نیز برعهده داشتند و تنها هزینه مختصری به ایران می‌پرداختند. در سال‌های بعد قراردادها اندکی تغییر کرد و از زمان پهلوی‌ها با نوع جدید قراردادها اندکی سهم ایران بیشتر شد اما اساس آنچه در قراردادهایی مانند دارسی اتفاق افتاده بود دوباره تکرار می‌شد. در اسفند 1329 نفت در ایران ملی می‌شود و انتظار می‌رود که بعد از این اتفاق قراردادها به کلی تغییر کند و سهم عادلانه‌ای از استخراج نفت به دولت و مردم ایران برسد، رویدادی که البته تا زمان انقلاب اسلامی هرگز اتفاق نمی‌افتد. تسهیل‌کننده این مسیر البته کودتای 28 مرداد 1332 بود که به کلی آیت‌الله کاشانی و مصدق را کنار گذاشت و با وجود قانونی که قبلا تصویب شده بود، دوباره نفت به دامان انگلیسی و شریک تازه آنها یعنی آمریکایی‌ها رفت. در ششم آبان 1333 قراردادی با عنوان کنسرسیوم اصلی‌ترین قرارداد نفتی ایران در آن زمان امضا شد و جایگزین همه ترتیبات قبلی شد. در این زمان کنسرسیومی از شرکت‌های خارجی از یک طرف و شرکت نفت ایران از طرف دیگر پای میز مذاکره نشستند و قراردادی کاملا یک طرفه را امضا کردند. در کنسرسیوم سهم قابل توجهی به آمریکایی‌ها رسید به این معنا که پنج شرکت آمریکایی توانستند به صورت یکسان هرکدام هشت درصد سود ببرند و سرجمع 40 درصد را به خود اختصاص دهند. BP یا همان بریتیش پترولیوم به‌تنهایی طرف دیگر ماجرا قرار گرفت و توانست 40 درصد از سود سهم کنسرسیوم از اکتشاف و فروش نفت ایران را به انگلیسی‌ها برساند؛ رویال داچ سل هلندی 14 درصد برداشت و شرکتی از فرانسه نیز شش درصد. علی امینی، وزیر دارایی دولت کودتا از طرف ایران مسئولیت مذاکرات را برعهده داشت، لذا این قرارداد به امینی پیج معروف شد. در این قرارداد دولت ایران تضمین می‌کرد که تا 25 سال نفت خود را به این کنسرسیوم بفروشد. در آن برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران، باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت به دست شرکت‌های خارجی سپرده شد و تنها سهمی تحت عنوان حق‌الامتیاز به ایران رسید. طبق این قرارداد بسیاری از مناطق جنوبی کشور از جمله هشت جزیره ایرانی از جمله قشم، خارک، هنگام و هرمز و همچنین حاشیه خط ساحلی به شعاع سه مایل از این جزایر و از سواحل ایران در اختیار کنسرسیوم قرار گرفت و شرکت ملی نفت ایران در برابر کنسرسیوم، تنها به‌عنوان مالک حضور داشت و از حقوق و اختیاراتی برخوردار نبود. بعدها و در سال‌های پایانی دوره پهلوی یکی دو قرارداد مشابه نیز میان ایران و طرف‌های خارجی بسته شد که اساسا تغییری در این فرآیند ایجاد نکرد. با این شرایط و پس از انقلاب اسلامی به کلی این قراردادهای استعماری ملغی شد. اتحاد استراتژیک با رژیم صهیونیستی سیاست خارجی ایران که البته تجارت بین‌المللی هم جزئی از آن است یکی از نقاطی‌ است که به‌سادگی نمایی از وابستگی دوران پهلوی را روایت می‌کند، جایی که دقیقا برخلاف تمامی هنجارهای سنتی و دینی مردم ایران، رژیم پهلوی با اسرائیل روابط بسیار حسنه‌ای برقرار می‌کند و حتی کار به جایی می‌رسد که در مقابل اعراب به حمایت از اسرائیل برخاسته و باعث پیروزی این رژیم اشغالگر در مقابل اتحاد کشورهای عربی می‌شود. این حمایت سوای دلایل داخلی در ادامه سیاست آمریکا و انگلیس در خاورمیانه تعریف می‌شد و طبیعتا شاه ایران نیز نمی‌توانست از این سیاست کلی تبعیت نکند. ماجرا اما از اسفند 1328 یعنی چند ماه بعد از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط سازمان ملل شروع می‌شود، جایی که دولت ایران در زمان نخست‌وزیری محمد ساعدمراغه‌ای به صورت رسمی اطلاعیه می‌دهد و اسرائیل را به رسمیت می‌شناسد. بعد از این اطلاعیه که در 28 اسفندماه صادر می‌شود اسرائیل به صورت رسمی سفارت خود را در ایران تاسیس می‌کند و روابط این دو تعمیق می‌شود. با حضور دولت مصدق در نخست‌وزیری، در میانه تیر 1330 بر اساس خواست عمومی دولت مصدق اطلاعیه قبلی را لغو و سفارت این رژیم را در تهران تعطیل می‌کند. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 اما دوباره روابط ایران با اسرائیل از سر گرفته و روابط دو رژیم بیش از پیش تعمیق شد. در این زمان ایران نیز نمایندگی خود در تل‌آویو را تاسیس می‌کند و هیاتی از نزدیک‌ترین افراد به محمدرضا پهلوی را در آن مستقر می‌سازد. از طرف دیگر مئیر عزری، اولین سفیر اسرائیل در تهران از دست شاه ایران نشان درجه دوم تاج گرفت و مشخص شد که روابط چقدر حسنه شده است. در این مدت و تنها ظرف 10 سال دیوید بن گوریون، گلدامایر، اسحاق رابین، مناخیم بگین نخست‌وزیران رژیم اشغالگر قدس در کنار دیگر مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل چندین بار به تهران سفر می‌کنند و روابط سیاسی را به روابط اقتصادی و نظامی توسعه می‌دهند. در سال 1335 جمال عبدالناصر در مصر کانال سوئز را ملی اعلام و از آن به‌عنوان اهرمی برای فشار به اسرائیل استفاده می‌کند. در این زمان علاوه‌بر کشورهای عربی شوروی هم صادرات نفت خود به اسرائیل را متوقف می‌سازد و از این رو اسرائیلی‌ها مجبور می‌شوند به سمت ایران رو آورده و بخش قابل توجهی از نفت خود را از ایران تامین کنند. حمایت ایران باعث تقویت اسرائیل در مقابل اعراب و پیروزی این رژیم در چند جنگ متوالی می‌شود و نهایتا به جایی می‌رسد که در سال 1971 سطح صادرات نفت ایران به اسرائیل به 95 هزار بشکه در روز می‌رسد. فروش نفت به اسرائیل البته تنها یک بخش از این ماجراست چراکه توافقات اقتصادی ایران با اسرائیل در دوران پهلوی دوم که عموما به صورت قابل توجهی موجب پیشرفت و توسعه اسرائیل می‌شد بخش مهمی از روابط دو رژیم را تشکیل می‌داد. مرموزترین نخست‌وزیر دربار امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر 13 سال از 37 سال حکومت پهلوی دوم بود. پدر بزرگ و پدر او از مریدان بسیار نزدیک علی محمد باب، رئیس فرقه بهائیت بودند. خودش نیز اگر چه به حکم تقیه آن زمان بهائیان خود را مسلمان می‌خواند ولی علقه به بهائیت در میان اعمالش مشهود بود. هویدا به واسطه شغل پدر که سرکنسول بود، تحصیلاتش را در مدرسه فرانسویان لبنان گذراند. این مدرسه شاخه‌ای از «آلیانس جهانی اسرائیل» بود که در راستای همدردی با یهودیان و رسیدگی به آنان تشکیل شده بود. هویدا در آن مدرسه به گروه موسوم به شوالیه‌های معبد پیوست. گروهی که هسته اولیه فراماسونری توسط آنان بنا شد و مهم‌ترین پیشینه تاریخ آنان جنگ‌های صلیبی علیه مسلمانان بود. هویدا در مرداد 1324 به‌عنوان وابسته سفارت ایران در پاریس رهسپار فرانسه شد و این سمت رفاقتی 20 ساله برای او و حسنعلی منصور رقم زد. 

قاچاق مستقیم هروئین از جمله اقدامات وی در فرانسه بود. در اوج فعالیت‌های جبهه ملی و ماجرای ملی شدن صنعت نفت، هویدا که چند وقتی بود به ایران آمده بود، با حمایت ارنست وان هک (که نقشی اساسی در ایجاد لژهای فراماسیونی در ایران داشت) سمتی در کمیسیون پناهندگان در ژنو برای خود دست و پا کرد و تا سال 35 در تشکیلات سازمان ملل ماند. پس از اینکه حسنعلی منصور در اسفند 42 به نخست‌وزیری رسید، هویدا نیز به وزارت دارایی منصوب شد. چراکه وی مسئول اصلی تهیه بیلان و فعالیت‌های کنسرسیوم نفت اسرائیل بود. از جمله دیگر اقدامات هویدا در زمان وزارت دارایی تصویب لایحه دریافت200 میلیون دلار وام و همچنین خرید 25 هزار تن ذرت از آمریکا و خرید 60 هزار تن گندم از شوروی بود. بعد از ترور حسنعلی منصور توسط بخارایی، هویدا به نخست‌وزیری رسید و در طول 13 سال حضورش در این سمت 24 مرتبه کابینه خود را تغییر داد. در یکی از گزارش‌های ساواک اشاره شده است: «آقای امیر عباس هویدا به پشتیبانی بیت‌العدل اعظم مدت 13 سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت‌های قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهایی پست‌های مهمی را در ایران اشغال کردند و پول‌های مملکت را به خارج فرستادند.» از جمله وزرای بهایی کابینه هویدا می‌توان به وزیر جنگ «سپهبد صنیعی»، وزیر کشاورزی و آب و برق «منصور روحانی»، وزیر آموزش‌وپرورش «فرخ‌رو پارسای»، وزیر بهداری «منوچهر شاهقلی»، وزیر امور خارجه «عباس آرام» و وزیر بازرگانی «منوچهر تسلیمی» اشاره کرد. هویدا موسس و اولین دبیرکل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران نیز بود. با اوج‌گیری انقلاب اسلامی رژیم تصمیم گرفت برای خاموش کردن خشم مردم چهره‌های منفور را دستگیر کند و در همین راستا امیرعباس هویدا 17 آبان 57 بازداشت شد. امام در واکنش به این دستگیری فرمودند: «این هم یک مانوری است که خیال می‌کنند برای اسکات مردم این گونه امور تاثیر دارد» و بار دیگر تاکید کردند: «هویدا از شرکای شاه و یک شریک ضعیفی بود که در خیانت‌ها با شاه شرکت داشت و شاه ظاهرا هویدا را برای نجات خودش دستگیر کرده است. غرض این است ملت را فریب دهد که می‌خواهد اصلاحات کند.» ساواک، موساد و ذبح آزادی سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به اختصار «ساواک» خوانده می‌شد در اسفند 1335 و بعد از تصویب نهایی در مجلس شورای ملی رسما تشکیل شد، اگر چه بعد از کودتای 28 مرداد عملا فعالیت‌های خود را آغاز کرده بود. این سازمان به لحاظ قانونی زیرمجموعه نخست‌وزیر بود و رئیس آن را هم شخص شاه انتخاب می‌کرد. بر اساس ماده اول قانون مذکور هدف از تاسیس ساواک حفاظت از امنیت کشور و جلوگیری از هرگونه توطئه علیه مصالح عمومی بود. تا قبل از کودتای 28 مرداد تامین امنیت ملی در درجه اول برعهده دستگاه ضد اطلاعات ارتش بود. این وظیفه بعد از تشکیل فرمانداری نظامی تهران تعقیب و شناسایی مخالفان یا به عبارتی تامین امنیت حکومت به این تشکیلات واگذار شد. 

فرمانداری نظامی در واقع صورت تقویت شده رکن دوم ارتش بود و ریاست آن هم برعهده یکی از بی‌رحم‌ترین فرماندهان نظامی، تیمور بختیار قرار داشت. فرمانداری نظامی تا زمان تاسیس ساواک سخت‌ترین شکنجه‌ها را علیه مخالفان حکومت به کار می‌گرفت. البته این شدت عمل فرمانداری نظامی مورد حمایت آمریکایی‌ها بود، همان‌طور که تاسیس و جهت‌دهی سازمان‌های امنیتی در ایران توسط آمریکایی‌ها صورت گرفت. ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران هم بر این موضوع صحه می‌گذارد و می‌گوید: «در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشکیلاتی یک سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تاسیس و سازمان دادن به آن مشارکت کرد. این تشکیلات که به نام سازمان اطلاعات و امنیت کشور خوانده می‌شد به‌زودی به نام مخفف آن یعنی ساواک شهرت یافت.» انگیزه اصلی ایالات متحده برای تاسیس سازمان جاسوسی در ایران، همسایگی ایران با شوروی بود. آمریکا برای اینکه از رقابت اطلاعاتی با شوروی عقب نیفتد، درصدد تاسیس یک سازمان جاسوسی قدرتمند و وابسته به خود در منطقه بر آمد و برای همین پس از کودتای 28 مرداد به سرعت تلاش کرد با وابستگی هرچه بیشتر حکومت پهلوی به خود، احساس نیاز به چنین سازمانی را در مقامات ایرانی نیز ایجاد کند. پس از تاسیس ساواک، «سیا» نقش فراوانی در سازماندهی و آموزش نیروهای این سازمان داشت. در اولین فرصت، کارشناسان و آموزشگران سیا به ایران آمدند و در مسائل مختلف اطلاعاتی و امنیتی به تربیت نیروهای ساواک پرداختند. در میان آموزش‌های سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی- امنیتی با «کا گ ب» و نیرو‌های پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. این آموزش‌ها محدود به ایران نشد و بارها نیروهای ساواک برای آموزش به آمریکا اعزام شدند تا در پایگاه‌های مجهز آن سازمان با روش‌های پیشرفته اطلاعاتی- جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند. پس از برکناری بختیار، ریاست ساواک برعهده سرلشکر حسن پاکروان قرار گرفت و حسین فردوست با عنوان قائم‌مقام ساواک وارد آن سازمان شد. در این دوره ماموران ساواک توسط یکی از اساتید «موساد»، تحت آموزش «بازجویی» قرار گرفتند. حاصل برگزاری این دوره آموزش تربیت تعدادی بازجوی متخصص بود. اما متخصص شدن بازجوها در امر بازجویی، به معنی حذف شکنجه در بازجویی‌ها نبود. نه‌تنها نمونه‌های زیادی از اعمال شکنجه‌های جسمانی از این دوره در دست است، بلکه شکنجه روحی نیز به شکنجه‌های قبلی اضافه شد. موساد در حقیقت از طریق این آموزش استفاده از جنبه‌های روانشناختی برای تضعیف روحی و درهم شکستن مقاومت متهمان را به ماموران ساواک، منتقل کرد. منزوی کردن، تحمیل زندان انفرادی، منتظر گذاشتن متهمان در اتاق بازجویی، طرح پرسش‌های مکرر و بستن چشم‌ها از جمله روش‌های جدیدی بود که ماموران ساواک از آموزش‌های موساد آموخته بودند. علاوه‌بر آن، پاکروان خود توسط آمریکایی‌ها به‌عنوان متخصص جنگ‌های روانی تربیت یافته بود. به همین خاطر استفاده از فشار روانی بر متهمان در دوره ریاست او به‌عنوان یک روش جدید به کار گرفته شد. یکی از دلایل تشکیل ساواک، بدنامی فرمانداری نظامی تهران در به‌کارگیری روش‌های خشن علیه متهمان بود، اما با ورود پرسنل فرمانداری نظامی به ساواک، خشونت و شکنجه‌های رایج در فرمانداری نظامی در ساواک تداوم پیدا کرد. استفاده از خشونت در این سازمان به تدریج به یک رفتار پذیرفته‌شده تبدیل شد. حسین فردوست، رفیق و همراه محمدرضا پهلوی مسئولیت شکنجه‌های وحشیانه ساواک را متوجه تیمور بختیار و مصطفی امجدی می‌داند. اشاره فردوست به عدم مخالفت شاه با شکنجه متهمان گویای این واقعیت است که شاه از اعمال شکنجه‌ها بی‌اطلاع نبوده است. (حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص 450) از سال 1343 و پس از روی کار آمدن نصیری به‌عنوان رئیس ساواک، بر شدت شکنجه‌ها افزوده شد. تهدید بستگان از جمله روش‌های شکنجه در این دوران به شمار می‌رفت. گاهی یکی از بستگان نزدیک متهم را در هنگام بازجویی حاضر می‌کردند و بازجو تهدید می‌کرد که اگر متهم اقرار نکند، فرد مورد نظر را تحت آزار قرار خواهند داد. به دنبال گسترش اعتصابات و تظاهرات دانشجویان در سال‌های 47 تا 49، ناصر مقدم مدیرکل وقت اداره کل سوم ساواک برای پیشگیری از تظاهرات دانشجویان در سال تحصیلی 50-49، دستور داد کمیته‌ای متشکل از ماموران و بازجویان اداره کل سوم ساواک در محل زندان اوین تشکیل شود. پیش از تشکیل این کمیته، تعدادی از کارکنان ساواک که در زندان قزل قلعه مستقر بودند، دانشجویان مشکوک به فعالیت‌های سیاسی را دستگیر می‌کردند. 

در بازجویی از دانشجویان بازداشت شده، آنها را با استفاده از کابل سیمی شکنجه می‌کردند. کثرت بازداشت‌شدگان به حدی بود که در زندان اوین سلول‌های جدیدی برای جا دادن آنها ساخته شد. در مقابل فشاری که ساواک بر دستگیرشدگان وارد می‌کرد، عناصر باقیمانده گروه‌های مذکور حمله به اماکن دولتی، ترور مقامات و ربودن بستگان مقامات حکومتی را در دستور کار خود قرار دادند. حکومت پهلوی برای مقابله با این‌گونه برنامه‌ها درصدد ایجاد هماهنگی بین شهربانی و ساواک برآمد که این امر نهایتا منجر به شکل‌گیری کمیته مشترک ضد خرابکاری شد. یکی از ارکان این کمیته اتاق «تمشیت» بود. در اتاق تمشیت پیش از هر کاری دست و پای متهم را می‌بستند. بازجو در کنار متهم قرار می‌گرفت و شروع به طرح سوالات خود می‌کرد و چنانچه متهم پاسخ نمی‌داد یا پاسخ‌هایش بازجو را قانع نمی‌کرد، با اشاره بازجو شکنجه متهم آغاز می‌شد. در بسیار از موارد، بازجو نیز همراه شکنجه‌گر به ضرب و شتم و شکنجه متهم می‌پرداخت. در مورد برخی متهمان، کار بازجویی به صورت تیمی انجام می‌شد و چند نفر بازجو و شکنجه‌گر، کار بازجویی و شکنجه را انجام می‌دادند. استفاده از شوک الکتریکی، استعمال بطری و تخم‌مرغ، سوزاندن قسمت‌های مختلف بدن، آویزان کردن به مدت طولانی، کشیدن ناخن، فرو کردن سوزن به زیر ناخن و داغ کردن سوزن با شعله فندک، ریختن قطرات آب به‌طور متوالی روی پیشانی متهم، تجاوز جنسی، تهدید به قتل، فحاشی و هتک‌حرمت متهمان در حضور خانواده‌هایشان، از جمله شکنجه‌های رایج در کمیته مشترک ضد خرابکاری بود. با این اوصاف، رفتارهای وحشیانه سازمان امنیت حکومت پهلوی با متهمانی که حتی جرم‌هایشان هم قابل اثبات نبود، در سال‌های آخر و با سر کار آمدن دموکرات‌ها در آمریکا، رژیم مجبور به تغییر سیاست‌های خود در حوزه امنیت شد. اظهارنظرهای صریح جیمی کارتر در انتخابات ۱۳۵۵ درباره مسائل مربوط به حقوق بشر در کشورهای جهان سوم بر بیم و نگرانی شاه از روش رئیس‌جمهوری احتمالی آمریکا افزود. از این رو واکنش دولت پهلوی به سیاست‌های جدید ایالات متحده با نوعی انفعال و عقب‌نشینی مصلحتی همراه شد. اولین نشانه تغییر در سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم خبر آزادی ۶۶ نفر زندانی«ضدامنیتی» با عفو ملوکانه و به مناسبت پنجاهمین سال شاهنشاهی پهلوی بود. پس از آن نیز به مناسبت سالروز ۲۸ مرداد به ناگاه ۳۴۳ زندانی سیاسی مورد عفو قرار گرفتند که این رقم به تنهایی چندین برابر تمامی زندانیان سیاسی بود که در طول ۳۶ سال حکومت شاه از زندان آزاد شده بودند. دو ماه پس از مرداد ۱۳۵۶ به مناسبت ۴ آبان، ۱۳۱ نفر زندانی سیاسی دیگر نیز آزاد شدند. نکته جالب در این بود که به نظر می‌رسید رژیم برای آزادی زندانیان سیاسی با کمبود مناسبت مواجه شده است.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبرخوان پیشخوان، تاریخ انتشار 29 دی 97، کد مطلب: 128916:www.pishkhaan.net


اخبار مرتبط
خواندنیها -دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین