شعار سال:
* یکی از نقصهای ادبیات عرفانی و مذهبی ما این است که همیشه یک وضع بسیار مطلوب و دل انگیزی برای ما تصویر می کنند، اما نمی گویند شما چگونه می توانید به این وضع برسید.
سعدی می گفت: عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.
خوب، پرسش این است که چه باید کرد تا به این حالت رسید؟ چگونه می توان به همه عالم مهر ورزید؟ این را دیگر نمی گویند و این باعث می شود که ما در حرمان و یاس می مانیم.
این نقص زمانی رفع می شود که ما برای متون عرفانی خود یک «رفتارشناسی عرفانی» و «روانشناسی عرفانی» هم بنویسیم، تا ارایه طریق کرده باشیم. نتیجه اندرز، نشان دادن مراحل و درجات طی طریق است. اما بدون روانشناسی و رفتارشناسی عرفانی، فقط شعف و شوق و شور ایجاد می شود، اما نتیجهای ندارد، چون درحقیقت پای مابسته است.
*ببینید از میان کتابهایی که بعد از انقلاب خیلی فروش رفت، کتابهای «دکتر کاستاندا» بود که در آنها تعلیمات «دون خوان» را آورده است. اینکه این کتابها پرتیراژترین کتابها بوده است، عوامل متعددی می تواند داشته باشد. اما مهمترین عوامل به نظرمن ایناست که فقط حاوی تصاویر دل انگیز نیست، بلکه می گوید اگر می خواهی به آنجا که من رسیده ام برسی، باید قدم به قدم کارهایی را که می گویم انجام دهی. این کتابها همراه با روانشناسی و رفتارشناسی عرفانی است و این، در سیرو سلوک مهم است.
مطلب دوم این است که تصور ما بر این است که برای معنوی شدن، باید برای انسان انقلابی رخ دهد و این امر دفعتا صورت گیرد.
ما منتظریم اتفاقی بیافتد، خوابی ببینیم و... بعد آن انقلاب معنوی در ما رخ دهد!
*جز انسانهای بسیار بسیار نادر از این راه نتوانسته اند بروند؛ که آن هم به توضیح احتیاج دارد. پس این امور همه وقت «تدریجی الوصول» است. دفعی بودن انقلاب روحی هم در فلسفه و هم در تجربه کردن، قابل توجیه نیست. از این نظر، بیان داستانهایی مثل داستان فضیل بن عیاض که در تاریخ به ندرت مثل او را داریم، برای مردم بدآموزی دارد. چرا؟ چون آنوقت ماهم می گوییم ما که از فضیل بدتر نیستیم، پس ما هم منتظر آن لحظه می مانیم و معمولاً آن لحظه رخ نمی دهد. هیچ وقت به خود نگویید که من «از فردا انسان خوبی می شوم» که اگر اینطور بگویید هیچوقت خوب نمی شوید بلکه بگویید من فردا باید انسان خوبتری شوم». آنکه روزی ۵۰ نخ سیگار میکشد نباید بگوید از فردا لب به سیگار نخواهم زد، باید بگوید فردا ۴۹ نخ سیگار می کشم. این رمزموفقیت اوست. به همین جهت که بعضی دنبال انقلاب دفعی هستند، توصیههای نهج الباغه به نظرشان پیش پا افتاده می آید. اما همین لطائف و ظرائف است که ما را به متقین میرساند. ببینید ابوذر در مورد «ابوذر شدنش» می گوید من به اموال فقرا تجاوز نمی کردم، دروغ هم نمی گفتم، تنهایی را هم دوست می داشتم. همین نکات ریز است که منشاء انقلابهای بزرگ روحی است.
پایگاه تحلیلی - خبری شهار سال، برگرفته از فضای مجازی