لولهکشی و آبرسانی در این مناطق مشکلات خودش را دارد؛ از بودجه همیشه
ناکافی که بگذریم، زمین هم با آخرین قوا مقاومت میکند و اجازه حفاری
نمیدهد؛ زمینهای سنگی مرز ایران و ترکیه. دقیقتر بگویم منطقه «دمیرتپه» و
«بورالان». زمین پوشیده از سنگهای آتشفشانی است. این مزرعه چیزی جز سنگ
آذرین به بار نمیآورد. حالا بعد از گذشت سالها انتظار، آب لولهکشی و
بهداشتی به خانههای تکتکشان راه پیدا کرده و دیگر نیازی به سر چشمه رفتن
و دبه پر کردن و منت این و آن را کشیدن، نیست.
چهریق امید مردم شنتال
ضربالمثلی هست که میگوید سواره ازپیاده خبر ندارد. مصداق این مثل را
میشود همه جا پیدا کرد؛ خانه دار از مستأجر، ثروتمند از فقیر، بازرگان از
بیکار و... حالا چه شد این مثال را آوردم؟ برای تهیه گزارشی از طرحهای
آبرسانی روستاهای شهرهای خوی و سلماس و ماکو؛ سفری چند روزه به استان
آذربایجانغربی داشتم. سفری که به من ثابت کرد، شهری، خبری از مشکلات
روستایی ندارد.
همراه با «وحید مینایی» از کارکنان شرکت آب و فاضلاب روستایی
آذربایجانغربی به روستای «چهریق» از توابع سلماس میرویم. روستایی که
جادههای پیچ در پیچ آن دستکمی از جاده چالوس ندارد. بوی سیب در هوای
مهآلود منطقه آدم را به کجاها که نمیبرد. انگار نه انگار توی جاده هستیم و
داخل ماشین؛ عطر سیب از باغهایی برمی خیزد که باغدارانش سیبهای پادرختی
را روی زمین ریختهاند به امید مشتری!
پس از طی مسافتی 10 دقیقهای به سهراهی میرسیم که هیچ علامت و نشانهای
ندارد. بلد راهمان که جلوتر از ماست از جاده سمت چپی میرود. بعد از چند
کیلومتر به منطقه «شنتال» میرسیم. منطقه کوهستانی زیبا و بکری که هنوز
میان تابستان و پاییز سرگردان مانده. رودخانهای پرآب که از میان باغها به
پاییندست میرود نشانه خوبی است از آبادانی و سرسبزی.
به فاصله 50 متر از این رودخانه ایستگاه پمپاژ آب سر راهمان است. درباره
طرح انتقال آب به روستاهای این منطقه میپرسم. مهندس«علیرضا رضوی»، معاون
طرح و توسعه شرکت آب و فاضلاب روستایی آذربایجان غربی پاسخ میدهد: «منطقه
شنتال 10 روستا دارد که شامل 690 خانوار و جمعیتی بیش از 3 هزار و 300 نفر
است.
برای آبرسانی به این روستاها از چاههای روستای «چهریق» که دبی آن 10 متر
بر ثانیه است استفاده خواهیم کرد. این طرح 25 کیلومتر خط انتقال آب،
30کیلومتر شبکه توزیع، 320 مترمکعب مخزن بتونی و 240 مترمکعبی ایستگاه
پمپاژ میانی است که عملیات اجرایی آن از سال 90 شروع شده و 19 کیلومتر از
خط انتقال، 15 کیلومتر از شبکه توزیع، 320 مترمکعب مخزن بتونی و 120
مترمکعب ایستگاه پمپاژ اجرا شدهاست، یعنی پیشرفت 60 درصدی که با تزریق
بقیه بودجه میتوانیم طرح را با سرعت بیشتری به پایان برسانیم.»
باغهای سیب و رودخانه پرآب چهریق و روستا را با آن قلعه نیمه ویرانش که
برای خود داستان دور و درازی دارد و در گزارشهای بعدی خواهید خواند، ترک
میکنیم بهسوی روستایی دیگر.
شوربلاغ در انتظار آب آشامیدنی
نزدیک ظهر میرسیم به شهر خوی، بزرگترین شهر آذربایجانغربی پس از ارومیه.
مقصدمان روستای «شوربلاغ» است. روستایی بزرگ که نمونهاش را ندیدهام.
زمانی میرسیم که دانشآموزان ابتدایی تعطیل شدهاند. خیابان اصلی روستا
پر است از دانشآموزانی که با چشمانی گرد به ما نگاه میکنند. حق هم دارند
غریبههایی دیدهاند که با دوربینهایشان مدام چیلیک و چیلیک میکنند.
بعضیهایشان سوژه دوربین میشوند.
پیش از اینکه توضیحاتی از این طرح بگیرم چراغ خاموش، سری به روستا میزنم.
مرد جوانی گالش به پا در حال درست کردن کاهگل است. از او درباره کیفیت آب
روستایشان میپرسم. با دست اشاره میکند کنارش بروم. میگوید: «کمی از
این بنوش.» جرعهای از آب را مینوشم. شور است؛ درست مثل آب آشامیدنی سابق
شهر قم.
- از همین آب مینوشید؟
- نه، این آب را به گاو و گوسفندها میدهیم. برای حمام کردن و لباس شستن و ظرف شستن هم از همین آب استفاده میکنیم.
- آب آشامیدنی را از کجا میآورید؟
- از شهر میآوریم.
دستم را میگیرد و یااللهگویان به حیاط خانهشان میبرد. دبهها را نشان
میدهد. میگوید: «هر 2 – 3 روز دبهها را بار ماشین میکنم و میروم خوی
از خانه فامیلمان آب پر میکنم. آنقدر در طول این چند ماه رفتهام که دیگر
خجالت میکشم.
مادر خانواده در حال پختن رب گوجهفرنگی است. دعوتمان میکند به چای.
تشکر میکنم و از او هم درباره آب آشامیدنی میپرسم. میگوید: «تا چند وقت
پیش آبی که از قنات به روستا کشیده بودند شیرین بود ولی الان شور شده. چند
ماه پیش چاه زدند ولی از شانس آب آنجا هم شور بود. الان 4- 5 سالی است که
میخواهند برایمان آب آشامیدنی لولهکشی بیاورند ولی هنوز نکشیدهاند.»
این حرفها را همسایهها هم تأیید میکنند. میگویند اگر طعم آب شور باشد
تا چند وقت دیگر مجبورند از این روستا بروند؛ روستایی دیگر، شاید هم شهر.
یکی از روستاییان به نام «اکبر» که به گفته خودش 200 گوسفند دارد به نشانه
ناراحتی میگوید: «200گوسفند دارم یعنی 150 میلیون. زمین و گوسفندها و هر
چیزی که دارم میفروشم میروم خوی خانهای برای خودم میخرم و با بقیه پول
کار و کاسبی راه میاندازم.»
مشکل این روستا که جمعیت زیادی هم دارد فقط و فقط آب آشامیدنی است. به
گفته مهندس رضوی مجتمع چهار روستایی شوربلاغ با 547 خانوار و 2 هزار و 299
نفر جمعیت از کیفیت پایین آب رنج میبرد که این مشکل در روستاهای«ملاجنود» و
«شوربلاغ» بیشتر است و قرار است آب مصرفی این روستاها از چاه روستای «خان
دیزج» به میزان ۹ لیتر برثانیه
تأمین شود.
او پیشرفت فیزیکی طرح را ۵۵درصد اعلام میکند و میگوید: «عملیات اجرایی
در روستای ملاجنود به پایان رسیده و در 3 روستای «شوربلاغ»، «آباطی» و
«حصارقره تپه» ادامه دارد و تا دهه فجر امسال افتتاح خواهد شد.»
البته این را هم باید بگویم که کارگران واقعاً در حال کارند. به گفته
اهالی روستاها چند ماهی است در حال لولهگذاری هستند و با جان و دل کار
میکنند. پیش از اینکه روستا را به مقصد دیگری ترک کنیم به زبان آذری به
اهالی که کمی آنطرفتر ایستادهاند تا ببینند چه خبر میشود، میگویم که
مسئولان قول دادهاند تا دهه فجر آب شیرین برایتان بکشند، من هم در
روزنامه مینویسم که خیالتان جمع شود. همه به نشانه خوشحالی دست تکان
میدهند.
چشمثریا
چشمهای در دامان بورالان
تا شمالغربیترین منطقه کشور راه درازی در پیش داریم ولی به خستگیاش میارزد.
از شهر بازرگان تا منطقه بورالان شاید 50 کیلومتری بیشتر راه نباشد ولی
گردنههای پرفراز و نشیب، مسیر را طولانیتر میکند. هوا مهآلود است و
آرارات از نظرها پنهان. کمی جلوتر نم نم باران چهره طبیعت را زیباتر
میکند. اینجا درست قلب
طبیعت است.
«دمیر تپه» را رد میکنیم و وارد بورالان میشویم. تا «چشم ثریا» که
منزلگاه آخر سفرمان است 4 روستا را در مسیر پر پیچ و خم میبینیم درست سمت
راست جاده. از ابتدای جاده بازرگان تا پلدشت چیزی که بیشتر از هر چیز
دیگری خودنمایی میکند سنگهای آذرین است. سنگهایی که میگویند آرارات
چندهزار سال پیش از دل خود بیرون داده.
آنقدر زیادند که روستاییان با آن خانه و آغل و حلقه چاه ساختهاند. سمت
دیگر جاده برجکها و پاسگاههای مرزی ترکیه کاملاً پیداست. پیادهروی
بهسوی مرز ممنوع است. گشت مرزبانی و دیدهبانها حواسشان به ترددها هست.
بالاخره پس از 2 ساعت میرسیم به چشم ثریا در نقطه صفر مرزی. همراه با
مرزبانها و مسئولان آب و فاضلاب روستایی وارد پاسگاه مرزی میشویم. برای
وارد شدن به پاسگاه باید از روی پل آهنی که قدمتی 45 ساله دارد بگذریم.
بیشباهت به پلهای معلق نیست. تالاب چشم ثریا را هیچکدام از میهمانان این
سفر ندیده بودند. تالابی بکر و زیبا و شاید منحصربهفرد که آب آشامیدنی
10 روستای منطقه بورالان را تأمین میکند. پیش از بازدید برای لحظاتی بازار
عکس سلفی داغ میشود.
پرچم ایران و ترکیه کنار هم در نقطه صفر برافراشته شدهاند. دقیقاً با
پاسگاه ترکیه 15 متر فاصله داریم. سربازهای ترک را میبینیم. برجک
مرزبانان ایرانی کنار چشم ثریا به همهجا اشراف دارد.
اینجا آنقدر بکر است که لاکپشتها کنار پل معلق لانه کردهاند.
آب آنقدر زلال است که نیازی به تصفیه ندارد.
مهندس «علی حسنزاده»، رئیس اداره آب و فاضلاب ماکو که از ابتدای سفر به
بورالان همراهمان است درباره طرح آبرسانی به 165 روستای این منطقه
میگوید: « آبرسانی به مناطق روستایی ماکو از نقطه صفر مرزی درچشمه ثریا
آغاز میشود و بعد از لولهگذاری درعمق رودخانه ارس از مناطق پوشیده از
سنگهای آتشفشانی دامنههای آرارات و شنزارهای روان حوالی روستاها صورت
میگیرد.
با وجود مشکلات زیادی مثل حفاری و لولهگذاری در زمینهایی که مملو از
سنگهای آتشفشانی است موفق شدهایم 76 درصد از کار را اجرایی کنیم و 10
روستا دارای آب آشامیدنی شدهاند و 6 روستای باقیمانده هم تا دهه فجر به
این شبکه متصل میشوند.
هماکنون نیاز آبی مجتمع آبرسانی بورالان 14 لیتر بر ثانیه است و از چشم
ثریا تأمین میشود که ارتفاع پمپاژ آب از محل چشم ثریا تا بالاترین نقطه
درحدود 750 متر است و در 7 مرحله (شامل 5 ایستگاه اصلی و 2 ایستگاه فرعی)
پمپاژ میشود.
کل طول خط انتقال این مجتمع 59کیلومتر است که تاکنون 47کیلومتر آن انجام
شده و کل طول شبکه آبرسانی 42 کیلومتر است و 33کیلومتر آن اجرا شده است.»
حالا بیشتر روستاهای دورافتاده و مرزی آب آشامیدنی دارند با کیفیتی رضایتبخش.
آبی زلال از دامان طبیعت. آبی به زلالی چشم ثریا و چهریق و ارس و...
روستاییان دیگر به فکر مهاجرت نیستند. گویی دوباره زندگیشان رونق گرفته.
در آرامش بورالان و غروب دلانگیز پاییزی از کنار آرارات میگذریم و به امید روزهای بهتر مردم مرزنشین به سفرمان پایان میدهیم.
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ
انتشار 8 آبان 1395، شماره: 6345 : صفحه: 9