شعار سال: مسئله ویرانی یکی از اساسیترین دغدغههای فلسفی حیات مدرن بوده، چنانکه آدورنو معتقد بود فیلسوف در زمانه ما نمیتواند کسی باشد جز اینکه مفسر تکهپارهها و ویرانههای جهان افسونزداییشده شود و بنیامین پرداختن به ویرانهها را راهی برای بازتولید تجربه هبوط میدانست. این هبوط در واقع رهایی از هالههایی است که برای انسان پیشین امکان تفسیرگری را محدود مینمود و یا عمل تفسیر را مختص عدهای محدود میساخت. موضوعی که بطور دقیقتر بنیامین در مقاله اثرهنری و بازتولید مکانیکی دنبال میکند و با مبنا قرار دادن سینمای شوروی، علاقه خود به گذار تفسیرگری و کنشگری در هنر را از ساحت آریستوکراتیک به ساحت دموکراتیک نشان میدهد. برای بنیامین هنر مدرن دیگر در بازنمایی اموری اسطورهای گام برنمیدارد، بلکه اسطوره را موجودیتی زمینی و اکنونی میبخشد. همین موضوع برای مخاطبان معاصر هنر امکان بهمریزی تصویرهای جاودانهساز و خلاصییافتن از آوار سنگین اسطورهسازیها را فراهم میآورد.
همراه با این نظرورزی معرفتی که خود متاثر از تجربه انسان پس از جنگهای جهانی است، در جهان هنر نیز، مفهوم فوق مسئلهای میشود برای بازنمایی امر واقع در اثر هنری، چنانکه در نقاشی این قضیه تا بدانجا پیش میرود که از ایده به سنت تبدیل میشود و در نقاشی ویرانهها از پانینی و هیوبرت روبرت و پیرانسی تا کاسپار دیوید فریدریش میتوان این دغدغه به تصویرکشیدن ویرانهها را دید و آنسلم کیفر را باید از مجنونهای معاصر این ایده دانست که از پروسه خلق تا نمایش، ویرانی جزوی از عناصر آثار اوست. در آثار کیفر، همواره نشانههایی از فضای جنگهای جهانی جلوهگر میشود و یا پروسه خلق گاه برگرفته از انجام عمل تخریب بخشی از اثر است.
همین مسئله عنصری از کارهای علی اعتبار یکی از هنرمندهای تجسمی ایرانی شده که این روزها مجموعهای با عنوان «ناتمامی» را برگزار کرده است. هنرمندی که پیشتر در مجموعه «ایران معاصر» میان بطریهای مصرفی برای زندگی مدرن و نقوش بافت معماری ایرانی پیوندی برقرار کرده بود و از حیث لعاب و رنگ، در آثار این مجموعه، تماشاگران بیننده چیرگی رنگ سیاهی بر فیروزهای میشدند. در مجموعه «تعادل» همین هنرمند، نوعی لغزانی و سستبودگی در آثار وجود داشت که با خود حسی از فروافتادن و فروپاشیدن را منتقل مینمود. «ما را به درون خود راه نمیدهند» به عنوان مجموعه دیگر این هنرمند، امکان ویرانی را با نحوه نمایش خود فراهم مینمود، چراکه این مجموعه از محدوده محصور گالریها، به محدودههای زیست اکنونی شهری آمد و به تیمچههای بازار و کافهها ورود پیدا کرد و همین امکان لمس شدن و تکان دادن اثر توسط بینندگان، امکان تلاقی تخریب میان مولف و مخاطب را فراهم نمود. همین مسئله ویرانی در مجموعه اخیر که تحت عنوان «ناتمامی» نامگذاری شده از چند وجه پدیدار میشود. از سویی آویزان نمودن معکوس برخی آثار، بطوری که سر شخصیتهای هر اثر به سمت زمین است و از سوی دیگر تغییر در صورتهای مرسوم تصوری ما از شخصیتهای فرهنگی و اساطیری. چنانکه دانشمندان و نخبگان تاریخ پیشین در شمایل شخصیتهایی ظاهر میشوند که میان تنهشان از بالا تنه پهنتر میشود و آن والابودگیای که ما همواره برای عنصر اندیشه قائل بودهایم و سر را محل اندیشه دانستهایم، بواسطه همین کوچکسازی سر و بزرگنمایی شکم به امری زمینی بدل شود و همین زمینی شدن امر اساطیری، فاصله میان مخاطبان تاریخ و روایتهای تاریخ را کم میکند، موضوعی که بنیامین از پس رخداد تکثیر در هنر اعتقاد داشت، فاصلهها زدوده میشود. در وجهی دیگر این ویرانی را میتوان در بخشش امکان کنشگری مخاطب با اثر مولف جست. چراکه درون آثار تجسمی این هنرمند، مخاطبان تنها محکوم به تماشا نیستند و با سوتکها و تنبکهایی که درون مجسمههای سفالی قرارداده شده، هر مخاطب میتواند صدایی در مجسمه ایجاد کند. از همینرو آن منش فاصلهگزین هنر گذشته که همواره پرهیز لمسشدن و حسشدن را در مخاطب شکل میداد، در مجموعه این هنرمند زدوده میشود.
نوشتهی مرتضی واحدیان
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال برگرفته از کانال تلگرامی جامعهشناسی