پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۶۴۵۹۳
تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۴۰۰ - ۱۵:۵۷
مجید مرادی ضمن اشاره به پروژه فکری حسن حنفی که مبنی بر عینیت‌بخشی به باور‌های اسلامی در جامعه و تولید الهیات انسان‌محور بود، تصریح کرد: ایشان معتقد بود که فهم سنتی مسلمانان را در حاشیه نگه می‌دارد و ما باید به متن تاریخ وارد شویم.
شعار سال: حسن حنفی، نواندیش دینی و استاد صاحب کرسی فلسفه در دانشگاه قاهره و از چهره‌های برجسته اسلام متجددانه، ماه گذشته در ۸۶ سالگی درگذشت.

حنفی کتاب‌های متعددی درباره اندیشه و تمدن عربی ـ اسلامی تألیف کرد و به واسطه شاگردش، نصر حامد ابوزید، تأثیر عمیقی بر نواندیشان دینی ایران گذاشت. به همین مناسبت با مجید مرادی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر مطالعات اسلامی، گفتگو کردیم و به بررسی زوایای اندیشه‌های قرآنی حسن حنفی پرداختیم.
ایکناـ موضوع صحبت ما رویکرد قرآن‌شناسی حسن حنفی است، ولی ابتدا درباره کلیدواژه‌ها و پروژه فکری ایشان توضیح مختصری بدهید.

مرحوم حسن حنفی فیلسوف، متفکر و یک روشنفکر دینی بود؛ روشنفکر دینی به این معنا که دنبال این است دین را به گونه‌ای بفهمد که مشکلات جامعه دینی و جامعه اسلامی حل شود. ایشان یک مفسر به معنای خاص نبود، گرچه خودش را فقیهی از فق‌های امت می‌دانست. حسن حنفی معتقد بود که من یکی از فق‌های امت اسلام هستم. فقه را هم به معنای فقهی که ما می‌شناسیم به کار نمی‌برد. فقیه از نظر او یعنی کنکاش‌گر و کاوشگری که فقط در پی جست‌وجوی پاسخ‌های امروزی به پرسش‌های امروز است.

حنفی قائل به بهره‌گیری از سنت و در عین حال تجدید سنت است، یعنی به دنبال نوسازی فهم سنت و معتقد است که فهم سنتی سنت کارآمدی ندارد و باید فهمی نو از سنت داشته باشیم. حسن حنفی معتقد بود باید این بنای کهن را نوسازی کنیم و می‌گفت که باید علوم عقلی و نقلی را بازسازی کنیم، به گونه‌ای که پاسخ پرسش‌های امروز ما را بدهد و باید در حوزه تفسیر قرآن و کلام و اصول فقه و عرفان و همه علوم اسلامی فهمی نو داشته باشیم.

گذر از الهیات خدامحور به امت‌محور

ایشان معتقد بود باید تحول جدیدی در الهیات ایجاد کنیم؛ یعنی الهیاتی که در قدیم خدامحور بود، امت‌محور باشد؛ البته نه به این معنا که خدا را به حاشیه ببریم. ایشان معتقد بود در یک دورانی بحث اثبات خدا مورد اهتمام متکلمان ما بود. متکلمان ما تلاش و بذل جهد کردند و توانستند بر الحاد غلبه و وجود خدا را اثبات کنند. الان وجود خدا پذیرفته شده است و چندان محل تردید نیست و تردید‌ها و شبهاتی که درباره مبدأ هستی وجود داشت و موجب شد الهیات ما بر مبنا و محور اثبات وجود خدا شکل بگیرد، امروز دیگر اولویت ندارند؛ بنابراین آن شبهات وجود ندارد و تقریباً زائل شده و باور به وجود خدا بر کل عالم سایه انداخته است. از این رو آنچه در خطر است ملت‌ها هستند و باید به داد ملت‌ها و انسان رسید.

به باور او باید تحولی جدی در سنت به نفع انسان ایجاد کنیم. الان وقت پرداختن به مسائل انسان‌ها و ملت‌هاست. به همین سبب ایشان در کار‌های خودش چند جبهه باز می‌کند. در یک جبهه می‌گوید باید تکلیفمان را نسبت به سنت روشن کنیم. جبهه دیگر این است که موضعمان را نسبت به غرب مشخص کنیم. بعد باید بر اساس این دو آینده خودمان را ترسیم و حال و آینده‌مان را صورتبندی کنیم، این کلیتی از کار‌های حنفی است.

در ادامه این پروژه، ایشان به موضوع قرآن پرداختند و خوانشی را از وحی ارائه و نیز یکسری نظریات جدید و حساسیت‌برانگیز را ارائه کردند. مواجهه و خوانش حنفی از قرآن چه بنیان‌ها و نتایجی داشت؟

ببینید حنفی معتقد است که باید از وحی به تاریخ منتقل شویم؛ یعنی همانطور که باید از خداشناسی به جامعه‌شناسی منتقل شویم، باید از وحی هم به تاریخ منتقل شویم و در پی حضور انسان باشیم و الهیاتی بپروریم که در آن انسان محور باشد. مثلاً توحید یا عدل صفات الهی هستند، ولی ایشان می‌خواست همین‌ها را در بُعد اجتماعی و نیز توحید را در توحید اجتماعی و عدل را هم در بُعد اجتماعی بازسازی کند. در حقیقت این کار نظیرسازی است. گویی ما قبلاً این صفات را فقط به خداوند نسبت می‌دادیم، ولی الان باید آن‌ها را در حوزه اجتماع بیاوریم و بازسازی کنیم. باید توحید را در حوزه اجتماعی بیاوریم و در قالب یک همبستگی اجتماعی و وحدت راه و وحدت باور امتداد دهیم.

البته منظور حنفی انکار توحید و عدل الهی نیست. ایشان می‌گوید باید این‌ها را در جامعه بیاوریم و تجسد بدهیم. آن وقت عدالتی که جزء صفات خداوند بود، به جامعه بشری منتقل می‌شود. نتیجه آن همین عدالت اجتماعی است که از آن سخن گفته می‌شود و برخی متفکران اسلامی درباره آن کتاب نوشتند. مثلاً سیدقطب همین ایده را پروراند و در این زمینه کتاب نوشت. کتاب او یکی از نخستین تلاش‌ها در کشاندن الهیات از آسمان به زمین و بازسازی اصل الهیاتی به نام عدل در حوزه اجتماع بود.

به همین منوال حنفی معتقد است که امامت یکی از اضلاع انتقال از وحی به تاریخ است و با اینکه سنی است، ولی در مورد امامت باور دارد که امامت یکی از اصول دین است. تعبیری که حنفی در زمینه امامت دارد شبیه تعبیر دکتر شریعتی دارد، یعنی امامت و رهبری را لازمه جامعه اسلامی می‌داند و نشان می‌دهد که امامت برای امت ضرورت است. این رویکرد حسن حنفی است.

بعضی تلاش کردند ایشان را منکر ضروریات کلامی معرفی کنند، ولی خودش به چنین چیزی معتقد نبود. او به دنبال این بود که باور‌های کلامی در عرصه اجتماعی عینیت پیدا کند. به تعبیر دیگر معتقد بود این باور تا زمانی که مابه‌ازای خارجی نداشته باشد، یکسری اعتقادات و تصوراتی است که بود و نبودش چندان تفاوتی ندارد. فرق کسی که معتقد به عدل الهی است و کسی که معتقد به عدل الهی نیست این است که این فرد خودش عدالت را در حوزه اجتماع اجرا می‌کند و در مرحله عمل هم به این عدالت معتقد است. عدل یک باور نظری صرف نیست، بلکه یک عمل و کنش است. این نظریه باید به مرحله تطبیق و عینیت برسد و در آن قالب هم ترجمه شود.
 
شما از بازخوانی دین و سنت صحبت کردید. شاید سؤالی که به ذهن مخاطب برسد این باشد که برخی از بازخوانی صحبت می‌کنند، ولی منظورشان این است که یکسری مفاهیم و پیش‌فرض‌ها را از دنیای مدرن بگیریم و به دین تحمیل کنیم و یک خوانش تمدنی و جدید را از دین ارائه دهیم. آیا رویکرد حسن حنفی هم به این صورت بود؟ آیا اصالت‌ها و بنیان‌ها در این خوانش و بازخوانی حفظ می‌شد یا خیر؟

لطفا درباره سوالتان توضیح بیشتری بدهید.

ایشان در خصوص مسئله وحی یا نزول وحی دیدگاه‌های متفاوتی را بیان می‌کنند که با خوانش رسمی و سنتی از وحی مغایرت دارد. وقتی ایشان به بازخوانی دین می‌پردازد، دین را کاملا از سنت منفک می‌کند و قرائت مدرنی را از مفاهیم دینی ارائه می‌دهد که با ریشه‌ها و اصالت‌هایش بیگانه است یا خیر؟

در موضوع وحی ما یک نظریه داریم که اقبال لاهوری به آن معتقد بود و اقبال بر شریعتی و حسن حنفی تأثیر گذاشت. اقبال معتقد بود که ختم نبوت به این معناست که انسان به مرحله‌ای از ارتقا و تکامل رسیده است که دیگر نیازی به شریعت جدید نیست، یعنی عقل انسان کمال یافته. یک زمان رساندن پیام الهی از طریق وحی برای تکامل بشر ضرورت داشت، ولی زمانی که دیگر تکامل بشر نیازی به این نداشت که دوباره وحی تجدید شود، پرونده وحی و نبوت بسته و متوقف شد؛ بنابراین نبوت در مرز خاتم الانبیا متوقف شده است و بعد از ایشان پیامبری نیست. این آقایان معتقدند که توقف وحی ناشی از این بود که هدفی که وحی تعقیب می‌کرد محقق شد و نیازی به وحی جدید نیست. تعابیر مختلفی هست و نظر حنفی هم در همین دایره می‌گنجد. حالا برخی می‌خواهند همه را یک دست کنند و همه فهم سنتی داشته باشند. از کجا معلوم فهم سنتی درست باشد؟ از کجا معلوم نتوان فهم جدیدی را ارائه داد؟

ترجمه وحی در قالب واقعیت

تلاش اساسی این افراد در ترجمه وحی در قالب واقعیت است. شریعتی، حنفی و اقبال درصدد بودند که این مبادی و بنیان‌ها و باور‌های اسلامی تجسم و تجسد و عینیت پیدا کند. این کلیت کاری است که این‌ها دنبالش بودند. اینکه کسانی نظر دیگری دارند باید بحث شود تا معلوم شود به کجای کار ایراد می‌گیرند. تاریخ کلام ما، تاریخ فقه ما و تاریخ علوم اسلامی ما تاریخ تکثر و تعدد آراست. اینکه کسی را متهم و از دایره ایمان و اسلام خارج کنیم هنر نیست.

به نظر شما پروژه فکری‌ای که حسن حنفی دنبال کرد به انجام رسید یا خیر؟

تقریبا تمام کارهایش را انجام داده است. ایشان در سنت ما به دنبال عواملی بود که بتواند ما را به مدرنیته برساند و از تجربه عقلانیت معتزله بهره گرفت. حنفی از یک سو روشنفکر بود و از سوی دیگر در دانشگاه‌های غربی و مکاتب اندیشه‌های غربی تلمذ کرده بود. خب ایشان در فرانسه تحصیل کرد و متاثر از نحله‌های غربی بود. همچنین انگیزه‌های چپ داشت و خودش را چپ می‌دانست و می‌گفت که اسلام اصیل، اسلام چپ است. هم رویکرد چپ و شبه‌سوسیالیستی و آزادی‌خواهانه داشت و هم عقل‌محور بود. این‌ها کلیدواژه‌های اندیشه حسن حنفی است. هم به دنبال رهایی توده‌ها و هم به دنبال رهایی از اسطوره‌ها و افسانه‌ها و خرافات بود.

حسن حنفی، گزینش‌گر سنت

من حسن حنفی را انسانی گزینش‌گر دیدم. در سنت دنبال گزینش عناصری بود که می‌تواند ما را یک گام جلوتر ببرد و برای همین به دنبال نوسازی علوم اسلام بود. مثلاً در تجربه معتزله به دنبال عقل‌محوری و عقل‌باوری بود. غرب همین راه را رفت و به مدرنیته رسید. ما هم همین را داشتیم. ما ابن رشد را داریم و معتزله را داریم که عقل‌باورند و به عقلانیت و آزادی اراده انسان معتقدند.

حنفی معتقد است حتی مناسک و شعائر اسلامی، مثلا نماز‌های پنج‌گانه‌ای که داریم زندگی انسان را منظم می‌کند و به انسان نظم می‌بخشد. همین نظم یکی از ارکان تمدن غرب و مدرنیته است. ایشان دنبال عناصری می‌گردد که می‌تواند ما را مدرن کند و یک تجدد و مدرنیته اسلامی را رقم بزند، این کلیت کار ایشان است. حنفی می‌خواست از آسمان به زمین، از عقیده به واقعیت و از وحی به تاریخ برسیم. این‌ها را برای این برجسته می‌کند که ما از این شکل فعلی و باور سنتی خارج شویم و تجدد پیدا کنیم. مثلا در بحث تصوف می‌گوید باید از فنا به سوی بقا کوچ کنیم. او معتقد است در تصوف سنتی، ارزش‌های منفی و مثبت نهفته و نیز ارزش منفی آن فنا و فناباوری است، ولی ما باید از این فنا به بقا برسیم. رسیدن به بقا خارج از دایره تصوف نیست و یک نوع تمثل به خداوند است. درست است هدف تصوف فنای ذات انسان در ذات الهی و یگانه شدن با خداست، ولی انسان قدرت بقا در ذات باقی الهی را هم دارد و می‌توانیم از بُعد ایجابی به انسان نگاه کنیم و به جای رویکرد سلبی، رویکردی ایجابی داشته باشیم؛ یعنی گذر از فنا به بقا. می‌بینید که اینجا هم حضور انسان برجسته است. حنفی می‌خواهد تصوف را هم بازسازی کند، کلیت کار حسن حنفی این است.

اشاره کردید که ایشان در بحث امامت تحت تأثیر اندیشه شریعتی بود. درباره تأثیرپذیری ایشان از دکتر شریعتی توضیح دهید.

ایشان تحت تأثیر دکتر شریعتی و اقبال بود و در دانشگاه سوربن همکار دکتر شریعتی بود. من در بیروت یا قاهره ایشان را می‌دیدم. غیور و شریف و فیلسوف غیرتمند و پرشوری بود. درد انسان و عدالت داشت. درد این را داشت که انسان مسلمان از حاشیه تاریخ به متن تاریخ منتقل شود. معتقد بود فهم سنتی ما را در حاشیه نگه می‌دارد و باید به متن تاریخ وارد شویم. ایشان برای شرکت در بزرگداشت اقبال به بیروت آمده بود و سخنرانی خوبی کرد. بعد از کنفرانس، من با رئیس انستیتو مطالعات شرقی آلمان و دکتر حنفی با هم بودیم. ایشان از حنفی پرسید بعد از اقبال چه کسی را پیشنهاد می‌کنید تا برایش بزرگداشت برگزار کنیم؟ حنفی دکتر شریعتی را پیشنهاد کرد. ایشان تا آخر عمر شیفته اندیشه شریعتی و معتقد بود که بعد از اقبال همچنان به شریعتی نیازمندیم و شریعتی مستحق پرداختن است.

ایشان می‌گفت در ایام تحصیل مدتی دیدم آقای شریعتی به کلاس نمی‌آید. وقتی او را دیدم پرسیدم چرا به کلاس تاریخ نمی‌آیی؟ گفت در کلاس، تاریخ می‌خوانند، ولی در خیابان تاریخ می‌سازند. من با کسانی بودم که تاریخ می‌سازند. آن زمان جنبش الجزایر در پاریس به راه افتاده بود و مردم در دفاع از انقلاب الجزایر راهپیمایی می‌کردند. شریعتی هم ترجیح می‌داد که در راهپیمایی‌ها شرکت کند و در خیابان تاریخ بسازد. این اجمالی از اندیشه و حیات حسن حنفی بود.


شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از خبرگزاری بین المللی قرآن، تاریخ انتشار:۱۶ آبان۱۴۰۰، کد خبر: ۴۰۱۰۲۳۱، iqna.ir
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین