شعار سال: شهرستان رودبار جنوب با جمعیتی بالغ بر ۱۲۰هزار نفر در ۳۳۰کیلومتری جنوب استان کرمان واقع شده است.
شهرستانی که با گذشت ۱۰سال از شهرستان شدن هنوز از بودن پزشک متخصص محروم است و روستائیان هنوز با فقر ونداری دست وپنجه نرم می کنند.
۱۵۰ کیلومتر دورتر از فضای شهرستان رودبار جنوب…
پس از طی ۳۰ کیلومتر راه خاکی و ناهموار به روستایی رسیدیم که با وجود دور بودن از مرکز بخش زهکلوت و نداشتن جاده مناسب، هنوز زندگی در آن جریان داشت .
نمیدانم از کجا شروع کنم از آن پیرزنی که پای برهنه بود یا از آن کودکانی که با شوق وذوق به طرفم آمدند و فکر کردند که شاید برایشان آذوقه ای آوردم یا از آن مادری که با بغض میگفت پول درمان بچه ام را نداشتم وبه همین دلیل نابینا شد…
پتکی مقصد ما بود همان جایی که چشمان کودک دوساله قربانی فقر ومحرومیت شده بود، همان کودکی که به گفته مادرش تا ۴ماهگی بینایی خود را داشت اما نبود پزشک باعث شد که دنیای کودک رودباری زیر تیغ محرومیت تارشود.
روستای پتکی از توابع بخش زهکلوت در شهرستان رودبارجنوب جایی است که در آن محرومیت و یا به قول مسئولان توسعه نیافتگی به اوج خود رسیده است.
چیزی که در بازدید از مناطق روستایی شهرستان دیدیم فراتر از بحران بود فراتر از خشکسالی آنجا فقر مطلق را به چشم دیدیم…
اسماعیل فرامرزی کودک دوساله ی رودباری به دلیل فقر و نداری ونبود پزشک چشمان خود را از دست داده است و جای بازی های کودکانه در تاریکی چشمانش سپری می شود.
مریم مادر کودک دوساله ساکن پتکی نیز گفت: شاید اگر ما هم توانایی داشتیم تا در شهرهای بزرگ زندگی کنیم اکنون پسرم بینایی خود را از دست نمی داد.
مردم در روستاهای بخش زهکلوت به واسطه پراکندگی و نداشتن جاده ارتباطی مناسب برای رساندن خود به نخستین مراکز خدمات درمانی باید رنج و مشقت زیادی را به جان بخرند.
واژه ای نیست تا بتواند توصیف کننده قطرات اشک غلتیده بر صورت مادر اسماعیل فقیر باشد. شعری را نمیتوان یافت که سوزناکی دستهای خالی را بیان کند. قلمی نیست که بتواند پریشانی مستضعفان دردمند را بازتاب دهد.
چه نیکوست در این دریای بی کرانه زندگی، نگاهمان به دستهایی باشد که فریاد بیصدایش ما را به خود میخواند. چه نیکوست، به کفشهای کهنهای بیندیشیم که مدتهاست، سنگینیِ زخمهای دل را تحمل میکند.
مردم این روستاها نه پولی برای تامین مکان و مهاجرت به شهر را دارند و نه توان درمان بیماری های خود،، اما همچنان زندگی در جریان است.
راستی! چه کسی می تواند به فریادهای خاموش مستضعفان پاسخ دهد؟ چه کسی می تواند باری از رنج بی کران مستضعفان را بر دوش کشد؟
ای دستان توانمند، آن سوتر از این جا، کسی دستهای خالی را کنار سفره تهی گذاشته است. در گوشه و کنار کشور اسلامی ما، آرزوهایی هستند که رنگ باختهاند و مردان باشرافتی که دل به نالههای «فقر و محرومیت» سپردهاند.
ای ساکنان پُر زرق و برق کوچههای بیخیالی، اینک چراغ خانه هم وطن مستضعف تو، از بینوایی و نداری خاموش است و پسرک معصوم، شب هنگام به جای بازی، دنیای تاریکی را در بغل میگیرد.
اینک در جای جای میهن اسلامی ما، هستند افرادی که در اثر پدیده شوم فقر و نداری، روزشان شب است و شبشان، برزخی تمامنما.
بیایید درد دل مستضعفان این مرز و بوم را در شرم آشکار پدر، گریههای پنهان مادر و آرزوهای شیرین پسر به جستجو و نظاره بنشینیم. بیایید کمی به فکر آن سوتر از این جا و مرهم گزار زخم مستضعفان دردمند باشیم.
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از شبکه اطلاع رسانی راه دانا، تاریخ 14 فروردین 95 ، کد مطلب: 684914: www.dana.ir
ا.ف75