رؤیای زندگیاش در دوران نوجوانی و در همان آرایشگاه سر خیابان محل زندگیشان بال و پر گرفت. تماشای هنر آرایشگری که استادانه و با انگشتانی چالاک و متبحر، موهای مشتریها را کوتاه میکرد، تلنگری بود تا زندگی علی مسیر دیگری به خود بگیرد. چه میدانست که روزی نامش بواسطه همین حرفه، در کتاب رکوردهای گینس به ثبت خواهد رسید. قصه او، قصه انسانهایی است که با دستهایی خالی، اما هنرمند و با تکیه بر حرکت استادانه دستها و انگشتها، توانستهاند به موفقیت دست پیدا کنند؛ حکایت او همان حکایت تکراری و البته همیشه صادق زندگی است: «بخواهی، میتوانی.»خواستنی که شاید روزهای اول غیر ممکن بود اما وقتی عشق را چاشنی این خواستن کرد، تواناییهایش نیز به شکل فزایندهای فوران کرد و بالا گرفت و سرانجام کاری کرد کارستان. علی عابدی امروز در 45 سالگی نام خود را جهانی کرده است. مدرس و کارشناس رشته پیرایش مردانه که رکورد آرایشگری با 22 قیچی را در کتاب رکوردهای جهان به ثبت رسانده و با تلاش و پیگیری توانسته رشته آرایشگری را در ایران وارد دانشگاه کند تا هر سال بیش از 300 آرایشگر تعلیم ببینند و روانه بازار کار شوند. میتوان با استفاده از هنر فردی و بدون چندان سرمایهای، به جنگ بیکاری رفت و پیروز شد. علی عابدی با گروه زندگی از روزهایی گفت که «به دست گرفتن قیچی و شانه» در ذهن او جرقه زد و او را در مسیری قرار داد تا به رؤیاهای زندگیاش دست پیدا کند.
* ایدهای که در صف شکل گرفت
میگوید اتفاقی وارد حرفه آرایشگری شده است؛ اتفاقی که مسیرزندگیاش را تغییر داد. او همواره با حرارت خاصی از این اتفاق برای هنرآموزان آرایشگری حرف میزند. توصیه همیشگیاش به دیگران «نگاه دقیق به اطراف است و تأمل در دریچههایی که خدا به روی ما بازمی کند.» علی عابدی در روایت روزهای کودکیاش و کار در کارگاه نجاری برادرش، میگوید:فرزند چهارم خانواده هستم و در منطقه 17 در جنوب تهران به دنیا آمدم. تابستان هر سال باید کار میکردیم و کمک هزینه خانواده میشدیم. حرفه خانوادگیمان نجاری بود و من در کارگاه نجاری برادرم مشغول کار میشدم. علاقه زیادی به این کار نداشتم اما باید کار میکردم تا راه و رسم پول درآوردن را یاد بگیرم. یکی از روزها وقتی مشغول کار با اره بودم ناگهان یکی از انگشتانم را بریدم. تا دنیا دنیاست، درد وحشتناک و خون زیادی را که از انگشتم جاری شده بود، فرامو ش نمیکنم. انگشتم را بخیه زدم. حس خیلی بدی داشتم و تصمیم گرفتم نجاری را کنار بگذارم و دنبال کار دیگری باشم. روزهای سختی بود. وقتی کلاس پنجم ابتدایی بودم پدرم فوت کرد و مرگ پدر ضربه روحی سختی برایم بود. اینکه دنبال چه کاری بروم دغدغه بزرگی برای من شده بود. یکی از روزها وقتی میخواستم موهای سرم را کوتاه کنم به آرایشگاه محل رفتم. چند نفری در نوبت بودند. حوصله انتظار نداشتم و سراغ آرایشگاه دیگری رفتم. آنجا هم همین وضعیت بود. سومین آرایشگاه نیز شلوغ بود. چارهای نداشتم و سراغ آرایشگاه اول بازگشتم، روی یکی از صندلیها منتظر نشستم. در حال خودم بودم و چشمانم به دست مرد آرایشگر دوخته شده بود که با قیچی و شانه موهای پسرجوانی را کوتاه میکرد. سه نفر قبل از من منتظر بودند تا روی همین صندلی بنشینند. لحظهای به فکر فرو رفتم. یک مغازه کوچک که باد کولر فضای آن را خنک کرده بود. مرد آرایشگر بسرعت موها را کوتاه میکرد و نرخی را که مصوب کرده بود میگرفت و در دخل میگذاشت. دیدن این تصاویر تلنگری بود که مرا به خود آورد. با یک حساب سرانگشتی متوجه شدم این مرد تا غروب پول خوبی از این راه بهدست میآورد و این پول در برابر کمترین هزینهای است که میپردازد. یعنی او تنها با هنری که داشت پول در میآورد. احساس کردم گمشدهام را پیدا کردم. این همان شغلی بود که میتوانست روح تشنه مرا سیراب کند. تصمیم گرفتم وقتی زخم انگشت دستم بهتر شد سراغ آرایشگری بروم.مدتی در یک مغازه آرایشگری پادویی میکردم. از جارو کردن و دستمال کشیدن تا وردستی آرایشگر. هرکاری که در توان داشتم انجام میدادم. یک سال بعد آرایشگری که نزد او کار میکردم به من اجازه داد تا موی مشتری را کوتاه کنم. 16 سال داشتم و هیچگاه خاطره نخستین مویی را که کوتاه کردم فراموش نمیکنم. یکی از دوستانم را برای این کار انتخاب کردم و از او خواستم تا اجازه بدهد موهایش را کوتاه کنم. به شکل ناشیانهای موهایش را کوتاه کردم، بهطوری که سرش پله پله شد! سعی کردم تا کمی وضعیت موهای او را مرتب کنم اما کار مدام خراب و خرابتر میشد. فردا دوستم را در حالی که کلاه سرش گذاشته بود دیدم. موهایش را از ته کوتاه کرده بود. با دیدن من گفت شب قبل وقتی به خانه رفتم پدرم بادیدن وضعیت موهای من عصبانی شد و گفت کدام آرایشگر ناشی این موها را کوتاه کرده است؟ بعد از آن پدرم با ماشین اصلاح موهایم را از ته کوتاه کرد. این خاطره همیشه در ذهنم باقی ماند و آن را برای هنرجویان تعریف میکنم.
* از شاگردی تا استادی
مدتها شاگرد آرایشگر بودم و هر روز سعی میکردم تا فن و مد جدیدی بیاموزم. مدتی بعد تصمیم گرفتم مستقل شوم و یک آرایشگاه با طراحی شیک راهاندازی کنم و مشغول به کار شوم. برای شروع کار نمیخواستم کسی مرا بشناسد و به همین دلیل از دورترین نقطه یعنی اسلامشهر شروع کردم. یک سال در آنجا مشغول کار بودم و هر روز بیشتر یاد میگرفتم و جلو میرفتم. بعد از یک سال زمان خدمت سربازی فرارسید و من با توجه به هنر آرایشگری که در آن تبحر پیدا کرده بودم در دوران خدمت نیز موی سر سربازها و فرماندهان را اصلاح میکردم. سال 70 وقتی خدمت سربازیام تمام شد در میدان بهاران آرایشگاه کوچکی راهاندازی کردم و به جوانانی که علاقهمند این حرفه بودند در کنار آرایشگری آموزش هم میدادم. در چشمان همه آنها خودم را میدیدم که یک روز روی همین صندلیها نشسته و به دستهای آرایشگر خیره شده بود. در مدت 4 ماه آرایشگری را به آنها میآموختم و بعد از آن به سازمان فنی و حرفهای میرفتند و مدرک میگرفتند. مدتی بعد سازمان فنی و حرفهای با ارسال نامهای اعلام کرد فعالیت آموزشی من غیرقانونی است و باید از این سازمان مجوز رسمی بگیرم. این نامه انگیزهای شد تا با سازمان فنی و حرفهای همکاری کنم. امتحان و مراحل آزمایشهای پزشکی و دورههای مختلف دوسال طول کشید و سال 75 آموزشگاه آرایش و پیرایش را رسماً راهاندازی کردم و این آموزشگاه تا به امروز همچنان فعال است و در این 22 سال تعداد زیادی از جوانان علاقهمند را آموزش دادم و با همکاری سازمان فنی و حرفهای روانه بازار کار کردم.شغل آرایشگری از ویژگیهای بسیاری برخوردار است.
یکی از این ویژگیها هنری است که میتوان با آن در هر نقطه از این دنیا به کسب درآمد پرداخت و یک زندگی را اداره کرد. این هنری است که تنها به یک قیچی و شانه نیاز دارد و بدون اینکه هزینهای را به شما تحمیل کند و سرمایهای بخواهد، میتواند برای شما درآمدزا باشد. هنرجویان زیادی از سراسر کشور و گاهی از خارج از کشور نزد من آرایشگری یاد گرفتهاند و با این هنر مشغول کار و درآمدزایی هستند. یکی از آنها دانشجوی ایرانی است که در آلمان تحصیل میکند. او با آموختن هنر آرایشگری و کوتاه کردن موهای همکلاسیها و استادان دانشگاه هزینههای زندگی دانشجوییاش را تأمین میکند. وارد شدن رشته آرایشگری و پیرایشگری در دانشگاه علمی و کاربردی یکی از مباحثی بود که علی آن را یکی از موفقیتهای بزرگ زندگیاش میداند و میگوید: از همان سال 75 که آموزشگاه آرایشگری را راه انداختم به فکر ارتقای این حرفه بودم و میخواستم نگاه جامعه را نسبت به این شغل تغییر بدهم. حرفه آرایشگری یک هنر است و باید با دید هنر به آن نگاه شود. از سال 78 مسابقات آرایشگری در ایران را بنیانگذاری کردم و همه هدفم این بود که به همه نشان بدهم این شغل خدماتی نیست بلکه هنری است. این مسابقات چندین دوره برگزار شد و با استقبال خوبی نیز همراه بود و خوشبختانه امروز آرایشگری با وسایل حرفهای و بهداشتی نهادینه شده است. با رایزنیهایی که انجام دادیم قرار شد تا در رشته کار و دانش در دبیرستانها هر دانشآموزی که 5 مهارت آرایشگری را آموخت موفق به اخذ دیپلم آرایشگری شود و امروز خوشبختانه این رشته طرفداران زیادی پیدا کرده است. همچنین از سال 79 در مسابقات ملی مهارت رشته آرایشگری نیز در میان دیگر رشتهها قرار گرفت و سه دوره آن برگزار شد. هر روز تلاش میکردم تا دریچه جدیدی در این رشته باز شود؛ تا اینکه در سال 80 وقتی از سوی سازمان فنی و حرفهای بهعنوان آموزشگاه نمونه معرفی شدم، سعی کردم تا رشته آرایشگری را وارد دانشگاه کنم. در کشورهای خارجی کسی که میخواهد مغازه آرایشگری بازکند باید 3 سال در این رشته در دانشگاه تحصیل کند و بعد از آن مجوز راهاندازی مغازه آرایشگری به او داده میشود. در بسیاری از کشورها علم آرایشگری بهعنوان علم چهره شناسی شناخته میشود که بر اساس فرم مو و صورت و جمجمه نوع مدل مویی که باید یک نفر داشته باشد مشخص میشود. احساس میکردم در این زمینه خلأ داریم. با صحبتهایی که با رئیس سازمان فنی و حرفهای انجام دادم آنها را مجاب کردم که جای این رشته در دانشگاه خالی است و سرانجام با نوشتن استانداردهای لازم برای این رشته در سال 92 در دانشگاه علمی و کاربردی از آن دفاع کردم و به این ترتیب از مهرماه همان سال با تصویب آن، این رشته در دو مقطع کاردانی و کارشناسی وارد دانشگاه شد.
* رکوردی که گینسی شد
از همان روزهای اول که شروع به کار کردم همیشه این ذهنیت را داشتم که در این کار دست به نوآوری بزنم. ابتدا با دو قیچی مو کوتاه میکردم و کم کم تعداد قیچیها زیاد شد تا اینکه در سال 90 طی مسابقاتی در کرمان، با 6 قیچی همزمان مو کوتاه میکردم. از ابتدا به فکر ثبت رکورد نبودم اما وقتی توانستم 8 قیچی در دست بگیرم به این فکر افتادم. با بررسیهایی که انجام دادم، متوجه شدم در سال 2007 یک مرد چینی با یک دست و با 10 قیچی مو کوتاه کرده و نام خود را در گینس به ثبت رسانده است. به این ترتیب انگیزه زیادی برای رکوردشکنی پیدا کردم و با 11 قیچی در یک دست توانستم سال 91 مو کوتاه کنم و آن را به ثبت برسانم. بعداز آن نیز با تمرین زیاد و افزودن تعداد بیشتری قیچی به هر دو دست، موفق شدم با 20 قیچی مو کوتاه کنم و سرانجام رکوردم را در 22 بهمن و با 22 قیچی در کتاب رکوردهای گینس به ثبت برسانم. کاربرد این تعداد قیچی برای موهای بسیار بلند است و با چند حرکت میتوان مو را کوتاه کرد. همیشه زمانی که مشغول آموزش به شاگردانم هستم خودم بهعنوان مشتری زیردست آنها مینشینم تا موهای مرا کوتاه کنند و همیشه توصیه میکنم که جرأت داشته باشند و از اینکه ممکن است اشتباه کنند ترسی نداشته باشند. امروز در کنار همسر و دو فرزندم احساس خوشبختی میکنم و همیشه به دیگران توصیه میکنم که در زندگی اگر امید نداشته باشند، به هیچ جایی نخواهند رسید. اگر میخواهند در زندگی موفق باشند باید در هر زمینهای که علاقهمند هستند مهارت بیاموزند. البته باید در کنار آن با فناوریهای روز دنیا هم آشنا باشند و برای داشتن ارتباط در سطح بینالملل حتماً زبان خارجی بیاموزند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، صفحه 14 ، تاریخ انتشار: 10 مرداد 1396، شماره: 6557 .