پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۸۱۰۲۴
تاریخ انتشار : ۲۸ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۰
رفاه اجتماعی زنانی که سرپرستی خانوار را برعهده دارند، مقوله ای است که توجه چندانی به آن نشده است. اگر مسائل و مشکلات این زنان را با شاخص های رفاه مقایسه کنیم، شکاف گسترده ای مشاهده خواهیم کرد.

شعار سال: مهسا خاقانی دانشجوی پرستاری دانشکده علوم پزشکی سراب و از فعالان حوزه اجتماعی در یادداشتی به موضوع زنان بی سرپرست و آسیب های اجتماعی پیرامونی آن پرداخته که عینا تقدیم مخاطبان می کنیم:

مسائل فراروی زنان سرپرست خانوار با رویکرد خانواده( همسران شوهران بزهکار)

مطابق عرف جامعه و آموزه های دینی در جوامعی مانند ایران، مردان مسئولیت تأمین زندگی و معاش خانواده را بر عهده دارند و نان آور خانواده محسوب می شوند و زنان با توجه به ساختار جسمی و روحی خود،مدیریت داخلی خانواده را بر عهده داشته و با حضور و تدبیر خود آرامش اعضای خانواده را فراهم می سازند. با توجه به اینکه عرف و شرع مخالفتی با اشتغال زنان در خارج از خانه ندارد ، همزمان با صنعتی شدن جوامع، زنان نیز پا به پای مردان به اشتغال خارج از خانه روی آوردند . اما عواملی مانند فوت، اعتیاد، مفقودی، از کار افتادگی و مهاجرت همسر، طلاق و ... موجب میشود که این زنان در نقش جدید خود به سرپرست خانواده تبدیل شوند و علاوه بر ایفای نقش مادری،نان آور خانوار نیز محسوب شوند. در عین حال وجود مشکلات و موانع خارج از منزل و گاه داخل خانه موجب بروز مشکلاتی برای خانواده هایی که سرپرستی آن را زنان بر عهده دارند، میشود و آسیب های اجتماعی متعددی را متوجه خود آن ها و خانواده تحت سرپرستیشان می کند و این خانواده ها را به خانواده آسیب پذیر مبدل می سازد .

هدف این نوشتار،شناساندن مشکلات این قبیل خانواده ها ست که با توجه به شرایط جامعه امروز،شاهد افزایش روز افزون آن هستیم.

تعریف سرپرست خانوار

با بررسی تاریخی این اصطلاح، روشن شد که سرپرست خانواده عمدتا به مردان اطلاق میشد و زنان همچون کودکان،بدلیل عدم حضور مرد در خانه، بی سرپرست تلقی میشدند. قوانین موجود در جامعه ما - تحت عنوان قانون تأمین زنان و کودکان بی سرپرست- نیز حاکی از این تفاوت جنسی است. از نظر اسلام نیز بنا به دلایلی حق سرپرستی خانواده با مرد است و در صورت عدم حضور مرد در شرایطی این حق به زن داده میشود.

تعریف مرکز آمار از سرپرست خانواده چنین است:«سرپرست خانوار، عضوی از خانوار است که اعضای خانوار وی را به این عنوان معرفی میکنند . در صورتی که اعضای خانوار قادر به تعیین سرپرست نباشند، مسن ترین عضو خانوار بعنوان سرپرست خانواده تلقی میشود. در صورتیکه اعضای خانواده یک زن را بعنوان سرپرست معرفی کنند به آن« خانوار سرپرست زن» اطلاق میشود. خانوارهای با سرپرستی زن (female-headed households) خانوارهایی است که به دلایل مختلف ( طلاق، جدایی، مهاجرت و مرگ همسر) مردی بعنوان سرپرست در آن وجود ندارد و یا مرد بخاطر کسالت، اعتیاد ، زندانی بودن و... سهمی در درآمد خانواده ندارد.

مددکاران اجتماعی،زنان سرپرست خانوار را زنانی میدانند که عهده دار امرار معاش مادی و معنوی خانواده هستند.

تعریف دیگر زنان سرپرست خانوار چنین است: زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که بدون حضور منظم و یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی خانواده را بر عهده میگیرند و مسئولیت اداره ی اقتصادی خانواده، تصمیم گیریهای عمده و حیاتی بر عهده ی آنان است.

نا گفته نماند چون در قانون اصطلاح،بی سرپرستی اغلب بجای سرپرست خانوار در مورد زنان آمده است،لذا تعاریف مربوط به زنان و دختران بی سرپرست در مواردی زنان سرپرست خانوار و خود سرپرست را نیز در بر میگیرد.

دسته بندی زنان سرپرست خانوار

در یک دسته بندی زنان سرپرست خانوار به چند گروه عمده تقسیم میشوند:

خانوارهایی که در آن مرد بطور دائمی حضور ندارد و زنان به دلیل فوت همسر و یا طلاق بیوه شده اند و سرپرستی خانواده را عهده دار میشوند.

خانوارهایی که مرد به طور موقت و به دلیل مهاجرت، مفقود الاثر بودن، متواری یا زندانی، نکاح منقطع، سرباز بودن و ... غایب می باشد و زنان مجبورند به تهیه معاش زندگی خود و احیاناض فرزندانشان بپردازند.

خانوارهایی که مرد در آن ها حضور دارد اما به دلیل بیکاری، از کار افتادگی، اعتیاد، سربازبودن و ... نقشی در امرار معاش زندگی خود و احیاناً فرزندانشان ندارند.

زنان خود سرپرست، که تحت عنوان خانوارهای تک نفره در سرشماری بحساب آمده و این گروه شامل دخترانی هستند که ازدواج نکرده یا مطلقه اند و مستقل زندگی می کنند که عمدتاً اینها شاغلند یا در اثر فوت والدین از مستمری آن ها استفاده میکنند.

در برخی موارد،زنان سرپرست خانوار،علاوه بر سرپرستی فرزندانشان، سرپرستی والدین سالخورده یا سایر اعضای خانواده را نیز بر عهده دارند.

تعداد خانواده های مرد سرپرست در ایران، بیش از ۱۵ میلیون و ۷۱۱ هزار خانوار و تعداد خانواده های زن سرپرست نیز بیش از یک میلیون و ۶۴۱ هزار خانوار است. رشد خانواده های مرد سرپرست طی سالهای ۷۵تا ۸۵، حدود ۳۸درصد بوده است، که این رشد در مورد خانواده های زن سرپرست، به ۵۸درصد رسیده است.

به عبارت دیگر، بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵، میزان سهم زنان در سرپرستی خانواده ها، ۹/۴ درصد بوده است، که این میزان در سال ۱۳۷۵، ۸/۴ درصد بوده و طی یک دهه از رشد یک درصدی برخوردار بوده است. بنابراین، سالانه ۶۰ هزار زن در کشور بی سرپرست شده اند. ارقام مربوط به ساختار سنی این گروه از زنان، حاکی از آن است که حدود ۲۶ درصد از آن ها در گروه سنی ۲۵ تا ۴۴ سال، ۳۸ درصد بین ۴۵ تا ۶۴ سال و ۳۲ درصد نیز بین سنین ۶۵ ساله و بالاتر قرار دارند. به بیان دیگر، هر چه سن زنان افزایش می یابد، احتمال قرار گرفتن آن ها بدین گروه زنان سرپرست خانوار بیشتر می شود.

دلایل عمده ی این موضوع، بر اثر وقوع دو اتفاق است، نخست فوت همسر که حدود ۷۰درصد این گروه را به خود اختصاص می دهد و در وهله ی دوم، عامل طلاق است که پنج درصد زنان در شهرها و دو درصد در روستاها را در برمی گیرد.

در میان زنان سرپرست خانوار شهری، ۴۳/۶ درصد باسوادند و این نسبت در نقاط روستایی، ۱۶/۸ درصد است. در جامعه شهری، ۳۱/۴ درصد و در جامعه روستایی، ۴۴/۲ درصد این زنان به منابع درآمدی مستقل دسترسی دارند و سایر زنان به طور عمده باید متکی به کمک سایر اعضای خانواده یا کمک های انفاقی باشند.

رفاه اجتماعی زنانی که سرپرستی خانوار را برعهده دارند، مقوله ای است که توجه چندانی به آن نشده است. اگر مسائل و مشکلات این زنان را با شاخص های رفاه مقایسه کنیم، شکاف گسترده ای مشاهده خواهیم کرد. برای مثال، شاخص هایی که برای سنجش رفاه اجتماعی بکار گرفته می شود، عبارتند از: بهداشت، آموزش و یادگیری، اشتغال و موقعیت اقتصادی فرد، مشارکت، فرصت های اجتماعی، محیط فیزیکی زیست، محیط و روابط اجتماعی، در مورد این زنان، عامل فقر اقتصادی، به ویژه تعیین کننده ی اصلی وضعیت نابسامان آن هاست.

همواره مشکل فقر در خانوارهای زن سرپرست، بیشتر از خانوارهای با سرپرست مرد بوده است. عامل فقر اقتصادی، تاثیر مستقیم و غیرمستقیم خود را بر وضعیت فرهنگی، اجتماعی و همینطور وضعیت اکولوژیکی خانواده بر جای می گذارد. بسیاری از این زنان، از فقدان یک چتر حمایتی و تامین مالی و اجتماعی رنج می برند.

قانون اساسی

در مقدمه قانون اساسی اشاره شده است : با توجه به اینکه زنان در نظام طاغوتی ستم بیشتری را متحمل شده اند، جمهوری اسلامی به استیفای حقوق آن ها پرداخته و قوانین و مقرراتی را در این زمینه وضع نموده است. از میان آن ها قوانینی که مربوط به زنان و کودکان بی سرپرست و یا به اصطلاح، زنان خود سرپرست و زنان سرپرست خانوار میباشد در اصل 10 -20 - 21 - 29 به حمایت از آنان پرداخته شده است.

قانون تأمین زنان و کودکان بی سرپرست

دولت مکلف است نسبت به تضمین بیمه و رفاه زنان و کودکان بی سرپرست موضوع بند چهارم اصل بیست و یکم قانون اساسی اقدام و حداکثر ظرف سه ماه لایحه آن را برای تصویب به مجلس تقدیم دارد.

قوانین برنامه های توسعه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جمهوری اسلامی در حمایت از بی سرپرستی و زنان سرپرست خانوار.

تلاش در جهت تحقق عدالت اجتماعی از 14 طریق بیان شده است که یکی از آن طرق عبارتند از:

تصمیم گسترش و بهبود نظام تأمین اجتماعی بوسیله تأمین منابع از محل بودجه عمومی به منظور پرداخت مستمر به اقشار نیازمند، زنان و کودکان بی سرپرست و معلولین.

نظریه های جامعه شناسی مرتبط با زنان سرپرست خانوار

الف- نظریه زنانه شدن فقر یا آسیب پذیری زنان سرپرست خانوار:طرفداران این نظریه نشان میدهند که تعداد خانوارهای زن سرپرست در سراسر جهان در حال افزایش است. حتی در کشورهایی که پیشرفته ترین قوانین را به نفع زنان داشته اند، فرآیند فقیر شدن آن ها ادامه داردو مشکلی که بر آسیب پذیری این زنان می افزاید، حتی اگر در مشاغل با منزلت مشغول به کار باشند،مسئله ی تنظیم وقت برای انجام کار و کار بیرون از خانه است. این مشکل را صاحب نظران اصطلاحاً فقر زمانی "time poverty” نامیده اند. یعنی زنانی که به طور تمام وقت و در شبکه ی رسمی بازار کار می کنند و برای انجام وظایف خانگی، رسیدن به کودکان و خودشان وقت کافی ندارند.

ب- نظریه ساختی ، کارکردی: بر اساس این نظریه،خانواده های زن سرپرست اساساً به شکل طبیعی و سنتی خانواده های دو والدی در تضادند و در واقع پیدایش این گروه از خانواده ها نوعی انحراف محسوب میشود.در این خانواده ها به علت غیبت پدر و مادر زندگانی زوجی شانس زندگی کودکان تا حد زیادی کاهش می یابد و عدم اقتدار پدر برای ساماندهی به زندگی خانوادگی،خانواده را با بحران مواجه میکند. بحرانی که با ورود زنان به بازار کار بجای انجام وظیفه سنتی (خانه داری) شروع شده و به تربیت نا مناسب کودکان، افت تحصیلی و بزهکاری آنان ختم میشود.

ج- نظریه طبقاتی و ناتوانی دولت ها: صاحبان این نظریه معتقدند که فقر و آسیب پذیری مقوله ای طبقاتی است نه جنسیتی. به عبارت دیگر تمام زنان یا تمام زنان سرپرست خانوار در معرض فقر یا آسیب پذیری نیستند . بلکه آن گروهی که از نظر طبقاتی در رده های پایین اجتماع قرار می گیرند،بیشتر در معرض آسیب هستند. به عقیده طرفداران این نظریه، مردم به دلیل سن، جنس، یا خصیصه های نژادی و قومی شان فقیر نمی شوند بلکه به دلیل قرار گرقتن در طبقه ای خاص است که فقیر به شمار می آیند.

مهمترین شاخص های تعیین طبقه عبارتند ازسه شاخص درآمد، تحصیل و شغل. یعنی همه ی زنان سرپرست خانوار آسیب پذیر و فقیر نیستند بلکه آن گروهی که درآمد کمتر، تحصیل کمتر و شغل کم منزلت تر دارند و در طبقه پایین اجتماع قرار میگیرند، آسیب پذیرترند.

د- نظریه کنش: برخلاف نظریه های قبلی که همگی جنبه ی کلی و ساختاری داشتند،طرفداران نظریه ی کنش از جنبه دیگری به طرح مسئله می پردازند. به نظر آنان اگر چه خانواده های زن سرپرست مشکلات متعددی دارند( به دلیل تحصیلات کم و تبعیض در بازار کار) ولی این مسئله به معنای آن نیست که ایشان مطلقا از این شرایط تأثیر می گیرند و نمی توانند بر مشکلات خود فائق آیند. به عبارت دیگر، نمیتوان این گروه از زنان را کاملا قربانی و منفعل در برابر شرایط دانست. بلکه باید با بررسی تجربه های شخصی این زنان ،راه های مبارزه با شرایط حاکم بر زندگی آنان را از نزدیک شناخت.

به عقیده طرفداران این نظریه شواهدی که از نزدیک موقعیت زندگی زنان سرپرست خانوار را می سنجد نشان می دهد که اطلاق لفظ آسیب پذیر به این گروه حداقل به طور مطلق و فراگیر درست نیست . زیرا به این ترتیب واکنش فردی یا جمعی آنان نسبت به تغییر و بهبود شرایطشان نادیده گرفته می شود.

این متن در خصوص مشکلات و مسائل زنان سرپرست خانوار و یا به بیان دقیق تر زنان بدسرپرست تهیه شده است. زنانی که به دلایل بزهکاری و حبس شوهران خود سرپرستی خانواده را بر عهده گرفته اند و بار اقتصادی و عاطفی و مسائل اجتماعی پیش روی خانواده را متحمل می شوند. با توجه به شخصیت ضد اجتماعی و نابهنجار مرد خانواده، در اغلب موارد دید منفی جامعه به خانواده این افراد نیز متوجه بوده و از برخی منابع اجتماعی و حمایتهای روانی - عاطفی جامعه که دیگر زنان سرپرست خانوار برخوردار هستند نیز محروم می باشند. هر همایش و گردهمایی و طرحی که برای زنان سرپرست خانوار مطرح میشود ، این گروه از زنان(بدسرپرست) حلقه گمشده آن ها هستند. زنانی که علاوه بر داشتن مشکلات مشابه زنان بی سرپرست، مشکل طردشدگی و بی آبرویی و نگاه منفی جامعه را نیز متحمل میشوند. در بررسی مشکلات زنان، کمتر مقوله ای به بررسی مسائل و آسیبهای اجتماعی مبتلا به این خانواده ها پرداخته شده است و چنانچه از زنان بدسرپرست سخنی به میان آید اغلب اوقات به بررسی مسائل زنانی پرداخته میشود که به دلیل اعتیاد یا متواری بودن شوهر خود، سرپرستی خانواده را بر دوش میکشند و سخنی از زنان و خانواده زندانیان به میان نمی آید. در حقیقت این گروه فراموش شدگان جامعه محسوب میشوند که در واقع در معرض بیشترین آسیبهای اجتماعی بوده و به دلیل شرایط ویژه ی خود، بزهکاران و افراد نابهنجار جامعه فردا خواهند بود.

زنان بدسرپرست( در تمام بخشهای این متن منظور از زنان بدسرپرست، همسران افراد بزهکار و دارای سوابق کیفری می باشد) در معرض انواع خشونت های خانگی از جانب شوهر، خانواده شوهر، خانواده ی خود و در برخی موارد پسر خانواده قرار دارند. وضع نامساعد اقتصادی که به دلیل شرایط خاص خانواده،امکان اشتغال یابی را برای آنان سخت تر کرده است. از لحاظ اجتماعی قربانی بزهکاری و شخصیت ضد اجتماعی پدر خانواده قرار گرفته و به انزوای اجتماعی دچار شده اند. فشارهای روانی مضاعف از جهات مختلف زندگی، این زنان را دچار انواع بیماریهای روحی - روانی کرده است.

حال سوال اینجاست: منابع اجتماعی موجود در جامعه،چه طرحهای ویژه ای برای آنان دارد؟

چه اقدامات حمایت گرانه ی ویژه ای برای زنان بد سرپرست صورت گرفته است؟

مطالبات زنان بدسرپرست چیست و چه کار باید کرد؟

وضعیت اقتصادی زنان بد سرپرست

زنان در سرتاسر دنیا از وضعیت اشتغال و درآمد مناسبی برخوردار نیستند،بنابراین مسائل و مشکلات آن ها نسبت به مردان سرپرست خانواده بیشتر است.

بیشتر زنان سرپرست خانواده،به تنهایی و بدون فرد شاغل در خانواده تأمین معاش را بر عهده دارند که با توجه به عدم دسترسی به فرصتهای شغلی مناسب در مقایسه با مردان درآمد کمتری دارند و عمدتاً به مشاغل پاره وقت مشغولند لذا وضعیت مناسبی از لحاظ اقتصادی ندارند. البته تعدادی از آنان دارای درآمد بدون کار میباشند و از مستمری همسر متوفی و یا ارثیه ی پدری خود استفاده می کنند. درآمد کمتر زنان سرپرست خانوار،موجب فقر نسبی زنان نسبت به مردان شده است.

باید توجه داشت به دلیل بزهکاری و زندانی بودن پدر خانواده ، نگرش جامعه نسبت به اعضای این خانواده غالباً با شک و تردید بوده و امکان فرصتهای شغلی برای زنان چنین خانوارهایی نسبت به زنان سرپرست خانوار،کمتر و محدودتر میباشد. و این مشکل در مورد فرزندان این خانواده ها نیز دیده میشود.

اجاره بهای محل سکونت،دغدغه ی اصلی زنان سرپرست خانوار می باشد که به دلیل عدم توانایی در پرداخت آن مجبور میشوند به حاشیه نشینی روی آورده و در مکان های جرم خیز شهرها ساکن شوند و بدیهی است با توجه به زندانی بودن پدر خانواده و سکونت در میان افراد بزهکار حاشیه نشین شهرها،بستر مناسبی برای گسترش بزه در این خانواده ها می گردد.

وضعیت اجتماعی - فرهنگی زنان بد سرپرست

به دلیل حاکم بودن فضای سنتی در ایران،مسائل زنان سرپرست خانوار با زنان سرپرست خانوار غربی متفاوت است. جامعه، زنان را برای سرپرستی فرزندان چنان به رسمیت نمی شناسد و نگرش منفی نسبت به آن ها دارد.یعنی تصور میکند که زنان،توانایی اداره کردن خانواده را ندارند و با حمایت های مالی باید به آن ها کمک کرد.در حالی که با ایجاد زمینه های شغلی زنان قادرند همچون مردان،سرپرستی خانواده را برعهده بگیرند. حتی زنان سرپرست خانوار در هر جامعه ای می توانند تخصیص بهتری به درآمدهای خانواده بدهند و این موجب خواهد شد تا در شرایط مشابه، زنان سرپرست خانوار با خط فقری ریالی پایین تر از مردان سرپرست مواجه شوند. این قبیل زنان احساس مسئولیت بیشتر در قبال نیازهای خانواده دارند و در جهت بهبود وضع بهداشتی ، آموزشی و رفاهی خانواده تلاش میکنند.از این رو فعالیت های مشارکتی در این نوع خانواده ها،موجب توسعه انسانی پایدار خواهد شد.

زنان سرپرست خانوار مردان بزهکار،به دلیل نگرش منفی جامعه و اطرافیان و همچنین نقشهای چندگانه و مسئولیت های بسیار آنان، غالبا وقت اضافی برای برقراری و ادامه روابط اجتماعی و فامیلی ندارند و در بسیاری از موارد،به دلیل بزه و زندانی بودن شوهران خود،از سوی اقوام و آشنایان و همسایگان طرد می شوند و یا خود خانواده برای حفظ راز خود و مخفی نگهداشتن موضوع زندانی بودن مرد خانواده،روابط خود را با اطرافیان کم و یا قطع می کنند.در نتیجه روز به روز زنان و کودکان، منزوی و گوشه گیر تر میشوند که خود این مسئله عامل مهمی در گرایش فرزندان این نوع خانواده ها به طرف خانواده های مشابه بزه دیده و بزهکار میشود که آسیب های اجتماعی بعدی را برای این قبیل خانواده ها به دنبال خواهد داشت.

به دلیل اشتغال مادر در خارج از خانه و عدم حضور همه جانبه او در منزل، فرزندان در معرض انواع آسیب های اجتماعی هستند.

وضعیت روان شناختی زنان بد سرپرست

زنان سرپرست خانوار که شوهران آن ها بزهکار و در زندان میباشد،به دلیل داشتن چند نقش مختلف بطور همزمان و دید منفی جامعه به خانواده با استرس و مشکلات روانی زیادی مواجه هستند. در اکثر آن ها علائم افسردگی و مصرف داروهای آرام بخش دیده میشود و اکثرا آن ها از بیخوابی و سر دردهای مزمن رنج میبرند. احساس ناتوانی در برآوردن خواسته ی فرزندان، احساس تنهایی و بی کسی، فقدان فردی در جهت در میان گذاشتن مشکلات فرزندان و نبود فرصت برای رسیدگی به مسائل تحصیلی فرزندان، اصرار خانواده زن بر طلاق، ملاقات در زندان ، کمبود حمایت های اجتماعی و ... از مشکلات روان شناختی زنان است. بالا بودن میزان مشکلات روانی در آنان معلول شرایط اجتماعی - اقتصادی آنان است نه وابسته به جنسیت آن ها.

مشکلات زنان بد سرپرست

زنان سرپرست خانوار به دلیل نقشهای متفاوتی که در زندگی و خانواده دارند دچار مشکلات مختلفی هستند که به آن ها اشاره میشود:

اقتصادی: آنان زنانی هستند که علاوه بر نقش مادری ، همسری،خانه داری و ... نقش اقتصادی را هم عهده دار شده اند و در این امر اشتغال آن ها حائز اهمیت است. اگر زنی قبل از بر عهده گرفتن سرپرستی خانوار از نظر مالی وابسته نباشد،تا حدی توانایی فائق آمدن بر مشکلات را دارد.ولی چنانچه درآمدی نداشته باشد،امکان یافتن شغل مناسبی را نخواهد داشت و مجبور خواهد شد به مشاغل غیر رسمی و ساده و کم ارزش روی بیاورد و دستمزد پایین تری نسبت به مردان خواهد داشت. در برخی موارد،مرد خانواده(خانوار بدسرپرست) با وجود زندانی بودن و اطلاع از وضعیت نابسامان خانواده،خود اجازه ی کار کردن در خارج از منزل را به همسر خود نمیدهد و موجب نابسامانی در خانواده میشود.

اجتماعی: وجود مراکز متعدد اجتماعی در حمایت از زنان سرپرست خانوار یا بد سرپرست اعم از کمیته امداد، بهزیستی، مراکز خیریه موجب شده است تا سیاستهای یکسانی بکار گرفته نشود. و در برخی موارد دوباره کاری نیز دیده شده است و تعدادی از اقشار نیازمند واقعی از حمایتهای اجتماعی محروم مانده اند.فرزندان این خانوارها (بدسرپرست)،به دلیل از دست دادن ارتباط خود با نزدیکان و شبکه حمایتی،از نظر تربیت اجتماعی دچار مشکل خواهند شد. این خانواده ها به دلیل انگ بزهکاری که بر پیشانی خانواده خورده است،دچار نوعی انزوای اجتماعی و تنزل پایگاه اجتماعی شده و در معرض آسیب های اجتماعی قرار دارند. در بسیاری از موارد،هنگامی که زنان سرپرست خانوار در بازار کار جامعه جویای شغل و کسب درآمد هستند،در معرض تعرض و سوء استفاده از سوی کارفرماها و صاحبان صنایع کوچک و همکاران مرد خود قرار می گیرند.

فرهنگی - آموزشی: اغلب زنان سرپرست خانوار و بد سرپرست از نظر جایگاه فرهنگی و سطح تحصیلات در موقعیتی نیستند که بتوانند بر همه ی مسائل و معضلات اجتماعی و مسئولیت تربیت فرزندان فائق آیند. این خانواده ها بدلیل فقر مالی و ارتباط خانواده از گذشته با افراد و خانواده های بزهکار به لحاظ بزهکاری پدر خانواده و ارتباطات اجتماعی نامطلوب وی، مجبور میشوند در مناطقی که وضعیت فرهنگی مناسبی ندارند،ساکن شوند و این امر خود دلیلی بر فقر فرهنگی این خانواده ها خواهد شد.در این خانواده ها به دلیل فقر مالی،فرزندان و علی الخصوص پسران مجبور به ترک تحصیل در سنین پایین شده و بدنبال کار و کسب درآمد هستند.

روحی - روانی: کاهش و قطع روابط زنان سرپرست خانوار،موجب تنهایی آن ها شده است . این امر نه تنها از نظر فرهنگی - اجتماعی بلکه به واسطه ی محرومیت از حمایت های اقتصادی اقوام،موجب آسیب این قشر میشود.

بعد از مشکلات اقتصادی ، مهمترین مشکل ،بهداشت روانی زنان سرپرست خانوار می باشدکه دچار نوعی خلأ عاطفی هستند و از نشانه های آن استرس، افسردگی و زود رنجی است.این زنان احساس تنهایی، طردشدگی و عدم درک از سوی دیگران را دارند . ایفای نقش های چند گانه، فقدان حمایت های اجتماعی و وجود نگرش های منفی جامعه باعث تنش، افسردگی و احساس ناتوانی در آنان میشود.

فقر زمانی که به دلیل اشتغال مادر خارج از خانه و نقشهای متعدد اوست،موجب بروز مشکلات روانی متعددی برای زنان و کودکان آن ها میشود و اثرات سوء بر آن ها دارد.

پیشنهادات و راهکارها

تعریف به کار گرفته شده از طرف مرکز آمار ایران در سرشماری ها،موجب کم شماری خانواده های بد سرپرست میباشد و از آنجایی که آمار مبنای سیاست گزاری ها و تصمیم گیری های دولت است، بنابراین تعاریف دقیق،موجب دقت در آمارگیریها خواهد شد.

غربالگری خانواده های بدسرپرست از خانواده های زن سرپرست دیگر، در منابع اجتماعی-حمایتی از قبیل کمیته امداد و بهزیستی و تخصیص اعتبار ویژه زنان بدسرپرست معمولاً پس از آزادی پدر خانواده از زندان،تمام حمایتهای مادی و غیر مادی منابع اجتماعی قطع میشود. این در حالی است که مشکلات اقتصادی تا ورود مجدد پدر به بازا کار و کسب درآمد،همچنان باقی است و مدت زمان قابل توجهی تا استقلال اقتصادی خانواده طول میکشد و یا اینکه شوهر زنان بدسرپرست جزو مجرومین سابقه دار میباشند که زمان کوتاهی پس از آزادی مرتکب جرم دیگری شده و دوباره روانه زندان میگردند و در طول آزادی نه تنها نان آور خانواده نبوده اند،بلکه باری بر روی دوش زنان خود هستند. پیگیری مجدد پرونده های حمایتی مستلزم گذشت زمان است که ضربه ی دیگری بر پیکره ی اقتصاد خانواده محسوب میشود. نحوه ی ادامه ی حمایت از این خانواده ها نیاز به بررسی و تصمیمات جدیدی دارد.

مشکل عمده این گروه از خانواده ها، تهیه مسکن مناسب و توانایی پرداخت اجاره بهای آن می باشد.مراکز حمایتی میتوانند مسکن های ارزان قیمت در اختیار خانواده های بد سرپرست قرار دهند.

واحد حمایت از زنان و کودکان بی سرپرست تنها مرجع مطمئنی بود که این قبیل خانواده ها برای بیان مشکلات خود و پرونده های قضایی همسرانشان مراجعه می کردند و کمک شایانی در حل مشکلات قضایی و ارجاع خانواده به مراکز حمایتی صورت می گرفت که متاسفانه نزدیک سه سال است که این واحد از چارت سازمانی دادگستری حذف شده است و خلأ آن کاملا مشهود می باشد.

معرفی همسران و فرزندان جویای کار به مراکز اشتغال رسمی و حمایت بیمه ها از آنان.

تأمین حمایت از کودکان تا مادران بتوانند برای ارتقای سطح فرهنگی خود و خانواده و امکان دسترسی به مشاغل بهتر به ادامه تحصیل پردازند.

آموزش مهارت های زندگی به این زنان و ارتقای سطح توانمندی آنان از طریق مراکز حمایتی.

از بین بردن دیدگاه و نگرش غلط و بد جامعه نسبت به این قشر با تدارک و طرح ریزی برنامه هایی بلند مدت برای فرهنگ سازی

هیچکس نمی تواند منکر نقش رسانه ها و صدا و سیما در جامعه داشته باشد.بنابراین رسانه ها می توانند با پرداختن به این مسئله،توجه عموم مردم و مسئولان را به آن جلب کنند.

باتوجه به این که قانون طلاق،بیشتر به نفع مردان است و برای جلوگیری از سوءاستفاده ی همسران بزهکار این زن ها،این قانون می تواند تعدیل شود.

حمایت سازمان های مربوطه از بزه دیدگان و مجرمان پس از گذراندن دوران محکومیت تا از روی آوردن دوباره ی آن ها به جرم و آسیب دیدن خانواده هایشان جلوگیری شود.

اما مهم ترین و بهترین راه حلی که می توان پیشنهاد کرد این است که سازمان ها به جای مبارزه با نفس جرم که طبق تحقیقات،تاثیر چندانی ندارد،عوامل جرمزا را از بین ببرند.عمده ترین علت می تواند فقر و مهاجرت از روستا به شهر و به تبع آن مشکلات مربوط به حاشیه نشینی باشد.اقداماتی همچون ایجاد مسکن و برچیدن کپرنشینی در حاشیه ی شهرها،کاهش تراکم جمعیت در پاره ای از نقاط شهری،کمک به خانواده های کم درآمد و ایجاد اشتغال و ساخت مکان های تفریحی-ورزشی برای جوانان،می توانند در این زمینه کارساز باشند.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی مفدا، تاریخ انتشار 8 خرداد 96، کد مطلب: 20855، www. mefda.ir


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین