پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۴۳۲۶۱
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۷:۲۳
در دنیای عرب میان رژیم های سیاسی و اسلام گرایان رابطه ای پیچیده برقرار است. در سراسر این منطقه منافع سیاسی روابط با اسلام گرایان بر موانع ایدئولوژیک این ارتباط سایه انداخته است.
شعار سال: در دنیای عرب میان رژیم های سیاسی و اسلام گرایان رابطه ای پیچیده برقرار است. در سراسر این منطقه منافع سیاسی روابط با اسلام گرایان بر موانع ایدئولوژیک این ارتباط سایه انداخته است. تقریبا تمام نظام های جهان عرب رابطه پر فراز و نشیبی با گروه های اسلام گرا داشته اند. از پادشاهان سعودی تا افسران سکولاری که به ریاست جمهوری رسیدند. از دهه 1970 میلادی به این سو رهبران عربی از اسلام گرایی به عنوان پادزهری برای رفع تهدید ایدئولوژی های ناسیونالیسم، سوسیالیسم و کمونیسم استفاده کردند. این ایدئولوژی ها از قدرت بسیج و تحریک مردم برخوردار بودند. اسلام گرایی کمک می کرد تا مردم ناراضی اما دین دار جذب ایدئولوژی های برانگیزاننده سکولار نشوند. طی سال های پس از شکست اعراب از اسرائیل در 1967 میلادی بخش مهمی از دنیای عرب در جنبشی از تقوی و پرهیزکاری فرو رفته بود. این تغییرات نتیجه سیاست های هویتی یا تحقیر ناشی از شکست از اسرائیل بود. همچنین عده ای آن را پیامد شرایط رو به زوال اقتصادی و اجتماعی می دانستند. این اقبال تازه به دین ورزی از شبکه های آموزشی، رفاهی و خیریه بهره برد. شبکه هایی که بتدریج جایگزین ساختار رو به زوال خدمات دولتی شدند. این اتفاق به ویژه در کشورهایی رخ داد که متحمل بیشترین خسارت در نزاع با اسرائیل شده بودند. این موج تازه اقبال به دین داری نتیجه حملات لفظی و بیانیه های آتشین اسلام گرایان علیه وضع موجود بود. آنها به رژیم های اقتدارگرا و غرب می تاختند. آنها همزمان نخبگان و توده مردم را به یک جنبش چندجانبه سیاسی اقتصادی و مذهبی فراخواندند. تقریبا همه طبقات و بخش های اعراب تحت تاثیر این موج تازه بودند، از کشورهای فقیر تا پادشاهی های ثروتمند نفتی. در مغرب، مشرق و شبه جزیره عربستان این موج دین ورزی شاخه های سیاسی هم داشت. آنها خود را مقید کرده بودند که از طریق عمل خویش جهان را تغییر دهند. بدین ترتیب آنها بر این باور شدند که تحقق تغییرات مثبت در جوامع اسلامی از مجرای تحولات سیاسی می گذرد. این نسخه سیاسی شده از دین ورزیِ تازه عناوین گوناگونی به خود گرفته: بنیادگرایی، اسلام گرایی و اسلام سیاسی همگی برچسب هایی شد برای توصیف این جنبش، حرکتی که اسلام را عنصر لازم برای تغییر خود و جهان در نظر می گرفت.

در مطلب حاضر ابتدا از اصطلاح «اسلام گرایی» به این منظور استفاده می کنیم که نشان دهیم چگونه رابطه رژیم های عربی با جریان های اسلام گرا میان نزاع، همکاری، رقابت و تطابق در نوسان بوده اند. در بخش دوم این مطلب نشان می دهیم با وجود پیوندهای تاریخی میان عربستان سعودی با گروه های اسلام گرا، رهبران سعودی نیز همچون دیگر دولت های عربی بقای خود را در بالا بردن هزینه فعالیت ایدئولوژیک و محدود کردن تبلیغات مذهبیِ تشکیلات اسلام گرا در خاک خود می بینند. این نوشته تنها اسلام گرایان سُنی را بررسی می کند با این وجود برخی از نتایج تحلیلی آن قابلیت کاربست در کشورهایی با اکثریت و تسلط اسلام گرایی شیعه خواهد داشت. کشورهایی مانند عراق و بحرین و به شکل محدودتری هم لبنان. فارغ از تنوع موجود در اسامی، چشم انداز و استراتژی اسلام گرایان آنها با وعده بازگشت به اصالت از دست رفته، تجدید قدرت و تضمین سعادت فردی، اجتماعی و بهبود وضعیت امت اسلامی پا به میدان گذاشتند. درون این پروژه پهناور تنوع زیادی از گفتمان و استراتژی به چشم می خورد.

بسیاری از نظام های سیاسی در جهان عرب از هر دو نوع پادشاهی و جمهوری در مواجهه با چالش موج تازه اسلام سیاسی پاسخی دادند شامل تایید، همدلی و حمایت های مادی و نمادین (عربستان سعودی تحت پادشاهی ملک فیصل در دهه 1960 میلادی و پس از او وهمچنین جمهوری عربی مصر در دوران زمامداری انور سادات). این رویه ای همیشگی نبود و در لحظات دیگری از تاریخ، رژیم های عربی اسلام گرایان را زیر فشار گذاشتند (جمال عبدالناصر در دهه 1960 میلادی، حافظ اسد و صدام حسین در دهه 1980 میلادی). در همین دوران سرکوب بود که دولت های عربی از انواعی از دین ورزی غیرسیاسی شده حمایت می کردند، از جمله نسخه های خاموش و خنثی تر «سَلَفی گری» و «تبلیغی ها». این گروه ها به شدت با تعهد یک مسلمان به تشکیلات سیاسی و فعالیت حزبی مخالف هستند و در عین حال گفتمان خود را براساس اطاعت از قدرت حاکم، نابرابری جنسیتی و رعایت مو به مو و دقیق سنت های مذهبی شکل می دهند.[1] برای دولت های عربی سلفی های آرام نقش پادزهر دارند، آنها جایگزینی برای نسخه های بشدت سیاسی شده و قدرتمند از اسلام گرایی مانند اخوان المسلمین و حزب التحریر هستند.[2] هوادران این دو حزب در گستره ای از مراکش تا عربستان در حال فعالیت هستند. [3]

رابطه اسلام گرایان و نظام های سیاسی در دنیای عرب هرگز رابطه عشق و نفرت همیشگی نبوده است. روابط این دو همواره متاثر از چالش دولت ها و اسلام گرایان برای بقا در یک منطقه آشفته بوده. هر دو در تلاش هستند تا اقتدار و مشرعیت خود را به منظور افزایش کنترل خود بر مخاطبانشان بیشتر کنند. این یک بازی کاملا آشنا است. نظام های اقتدارگرا در جهان عرب از هردو نوع پادشاهی و ریاست جمهوری های مادام العمر همواره درگیر بحران مشروعیت و رضایت توده مردم هستند. دولت ها همواره جایگاه و اعتبار رسمی این گروه ها و دوری و نزدیکی شان به مرکز قدرت را بطرز بی رحمانه ای دستکاری می کنند و تغییر می دهند. در این دیدگاه اسلام گرایان تا جایی اهمیت دارند که همچون پوششی برای ضعف های داخلی و بین المللی دولت های عربی باشند و نه بیشتر. رژیم های سیاسی همواره به دنبال حذف رقبای داخلی هستند و در این راه هرگونه آلترناتیو و جایگزین سیاسی معتبر را فارغ از چشم انداز ایدئولوژیک و قابلیت های رهبری آن به حاشیه می رانند. از سوی دیگر نیروهای اسلام گرا همواره می کوشند درون توده مردم فعالیت خود را ادامه دهند و مردم را به حرکت درآورند، آنها در پی دستیابی به افق گسترده تری برای عمل هستند از جمله شکل دادن به شبکه های توده ای به منظورحمایت و بسیج نیروهای خودی.

با حذف تدریجی ایدئولوژی های ملی گرایی و کمونیسم طی دهه 1960 میلادی، اسلام گرایان به عنوان تنها نیروی اپوزیسیون سازماندهی شده ظهور کردند. اسلام گرایان همچنین در مواردی با دولت های عربی همدست شدند تا رقبای مشترک را تضعیف کنند. در این نوشته رابطه پیچیده رژیم سعودی با نیروهای اسلام گرا در این کشور بررسی می شود. همزمان نشان خواهیم داد که این رابطه هرگز ثابت یا ساکن نبوده و همواره در حال تغییر است.

قسمت اول: دولت های عربی و اسلام گرایان

دولت های عربی اغلب در مصاف با اسلام گرایان یک استراتژی چندگانه اتخاذ می کنند: همکاری، پذیرش، دلجویی و سرکوب. حکومت ها بنا بر موقعیت از هرکدام از این استراتژی ها استفاده می کنند وگاهی هم دولت در شرایط نزاع و رقابت میان طیف های مختلف اسلام گرا از مجموعه این استراتژی ها به شکل حساب شده ای بهره برداری میکند. استراتژی رژیم های عربی در طول زمان شامل یاری دادن، بی اعتبار ساختن یا رادیکالیزه کردن اسلام گرایان است با این وجود آنها قادر به حذف دایمی اسلام گرایان از صحنه سیاسی جهان عرب نیستند.

اسلام گرایان در الجزایر (دهه 1990 میلادی)، غزه (2006 میلادی) و مصر (2013میلادی) در انتخابات پیروز شدند و به قدرت رسیدند اما بزودی از صحنه سیاست رسمی اخراج شدند یا به حاشیه رفتند. در 2011 میلادی اسلام گرایان در مراکش موفق به تشکیل کابینه شدند. در کویت و اردن به انها اجازه داده شد در انتخابات شرکت کنند و تعدادی از کرسی های پارلمان را هم در اختیار گرفتند. اگرچه اسلام گرایان در نهایت از سوی دولت ها حذف شدند یا به تدریج کنار گذاشته شدند اما هیچیک از دولت ها ی عربی موفق به حذف کامل انها از سپهر سیاسی کشور نشد. در واقع حذف این گروه ها مشروط به وجود یک جریان و ایده جایگزین است که همزمان نماینده اپوزیسیون سیاسی و ایده بازسازی کشور باشد. اسلام گرایی ثابت کرده که سخت جان تر از آن چیزی است که در ابتدا به نظر می آید. اسلام گرایان در ریاست جمهوری های مادام العمر مصر، سوریه، تونس و عراق هدف شدیدترین فشارها گرفتند. آنها فشار، سرکوب، تبعید و حذف گسترده اعضا و هواداران خود را تجربه کردند.

در مورد اینکه چرا اسلام گرایان موفق شدندآن فشارهای طاقت فرسا را از سر بگذرانند چند نکته قابل ذکر است: نخست؛ عوامل داخلی، به نظر می رسد فشارها و سرکوب ها موجب افزایش همبستگی و مقاومت درون گروه های اسلام گرا می شود. سرکوب ها روایت بانفوذ «شهادت» را تقویت می کرد. این فشارها و تلفات از سوی گروهی از روحانیون به عنوان بهای استقامت بر ایمان تفسیر و تجلیل می شد. دومین عامل ادامه حیات اسلام گرایان این بود که این گروه ها ابزار امتیازگیری و برگ برنده دولت های عربی در برابر رقبای خود بودند. عربستان سعودی در دهه 1960 میلادی از اسلام گرایان مصری مانند اخوان المسلمین حمایت می کرد تا به دولت جمال عبدالناصر فشار بیاورد. ناصر با ادبیات ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی خود در جبهه مخالف سعودی قرار داشت. این حمایت منطقه ای در عبور اسلام گرایان از سرکوب های شدید آن دوره بسیار تاثیرگذار بود. سوم اینکه اسلام گرایان در دوره های سرکوب سیاسی از طریق خطیبان و سخنرانان مذهبی فعالین و هواداران خود را به فعالیت های زیرزمینی تشویق می کردند و همزمان از موضع بالا و اخلاقی از گروه های سکولار انتقاد می کردند. این موضع اسلام گرایان در واقع امتیازی بود که به غیر از گفتمان اسلام گرایی دیگر جنبش های سیاسی و اجتماعی از آن محروم بودند. وقتی از فعالیت احزاب سیاسی اسلام گرا، خیریه ها، شبکه های خدمات رفاهی جلوگیری می شد اسلام گرایان اغلب بوسیله فعالیت های دینی و تبلیغ اسلامی (دعوت) ارتباط خود را با مخاطبان خویش حفظ می کردند. در واقع آنها درون مرزهای مبهم میان فعالیت دینی و سیاسی فعالیت خود را ادامه می دادند. آنها تصویر یک ایده اخلاقی و یک اتوپیا ]مدینه فاضله[ را با استناد به گذشته ای اصیل و همچنین دستاوردهای مدرنیته در ذهن مخاطبان شکل می دهند. این نگاه در میان اسلام گرایان در سراسر جهان عرب و دنیای اسلام گسترش یافته است. از اخوان المسلمین و القاعده تا دولت اسلامی (داعش).

گروه های اسلام گرا نیز در مقام کنشگران سیاسی استراتژی های ویژه خود را در برابر روابط متغیر و چندپهلوی دول عربی شکل داده اند.در شرایط فشار و سرکوب، اسلام گرایان میان تغییر و نابودی، جهش یافتند. جهش می تواند با نتایج مثبت همراه باشد یا اینکه به خشونت منتهی شود. حزب النهضه در تونس و اخوان المسلمین و جریان سَلَفی اَلنور در مصر برای فرار از نابودی ترجیح دادند به احزاب سیاسی تبدیل شوند. آنها از طریق شرکت در انتخابات و مشارکت در اداره کشور به روندهای دموکراتیک پیوستند. در کویت، مراکش، یمن، اردن و بحرین هم ترکیبی از گروه ها و احزاب سلفی و هواداران اخوان المسلمین در کنار دیگر گروه ها در رقابت برای کسب کرسی های پارلمانی شرکت کردند.

در برابر اسلام گرایانی که به روندهای دموکراتیک پیوستند گروه هایی هم قرار دارند که به خشونت متوسل شدند و آن را از سطح داخلی به سطوح بین المللی صادر کردند. برخواستن القاعده در دهه 1980 میلادی و ظهور داعش در 2014 میلادی گواهی است بر سویه تاریک اسلام گرایی هنگامی که به سوی خشونت میل می کند. سرکوب سیاسی در لیبی، مصر و عربستان سعودی اسلام گرایان را به سوی خشونت سوق داد و گروه های شبه نظامی وشورشی مانند «التکفیر و الهجره» در مصر و «الجماعه الیبیه المقاتله» در لیبی اکنون امنیت دولت های مصر و لیبی را به چالش کشیده اند.]4[ نیروهای جهادی در عربستان سعودی هنگامی مشکل ساز شدند که دولت سیاست حمایت و همراهی با آنها را کنار گذاشت. تا پیش از آن موقعیت ژئوپلیتیکی و سیاسی عربستان به عنوان متحد آمریکا در جنگ برابر کمونیسم موجب می شد تا عربستان از گروه های جهادی حمایت و پشتیبانی کند.

دولت های عربی در روابط با اسلام گرایان اغلب دست بالا را داشته اند. آنها همواره تعیین کننده شرایط و قوانین این رابطه بودند. اسلام گرایان اغلب در مقام واکنش به تصمیمات دولت ها باقی ماندند.

قسمت دوم: رابطه عربستان سعودی با اسلام گرایان

رابطه عربستان سعودی با اسلام گرایان پیچیده تر از رابطه هر دولت عربی دیگر با این گروه ها است. به ویژه دولت های شورای همکاری خلیج فارس. عربستان سعودی تنها کشور عربی در دنیا است که سنگ بنای آن بر یک برداشت ویژه از دین داری و از نخستین نمونه های اسلام گرایی بنا نهاده شده است.]5[ سابقه آشنایی میان سعودی ها و پیروان محمدبن عبدالوهاب به قرن هجدهم میلادی باز می گردد. آنها تلاش کردند این جنبش احیای مذهبی را به یک ایدئولوژی ملی گرای مذهبی تبدیل کنند که ماموریت داشت جامعه پراکنده و متفرق عربی را به یک ملت یکدست و همگون بدل سازد. هیچ کدام از کشورهای دیگر حاشیه جنوبی خلیج فارس بر پایه یک ایدئولوژی ملی گرای مذهبی بنا نشده اند و در نتیجه هیچ یک مانند عربستان بقای خود را در چگونگی تعامل با عنصر مذهبی و دولت ساز در کشور نمی بینند. بنابراین در مقایسه با عربستان این دولت ها در مواجهه با گروه های مذهبی از انعطاف بیشتری برخوردارند. به غیر از عربستان سعودی هیچ کدام از شیوخ و امرای دولت های شورای همکاری خلیج فارس مشروعیت خود را از مفتی اعظم کشور یا رئیس عالی ترین شورای دینی کشور بدست نمی آورند. اسلام در تنظیم قوانین اساسی در همه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مورد توجه بوده است اما فقط در عربستان سعودی به یک پروژه دولت سازی تبدیل شد. این مسئله رابطه میان عربستان سعودی و اسلام گرایان را با مشکل مواجه می کند.

اهمیت تاریخی پیوند آل سعود و پیروان محمدبن عبدالوهاب در دولت سازی موجب شده تا مقامات عربستان برای تداوم یکپارچگی ملی همواره بر اهمیت مذهب و نقش آن در اداره کشور تاکید کنند. اگرچه الهیات سَلفی های هوادار محمد بن عبدالوهاب از طریق ادعای ارائه یک نسخه ناب از اسلام کارکرد همگون ساز و موثری برای دولت عربستان دارد؛ این گروه همزمان میان خود به عنوان نسخه رسمی و مرکزی اسلام با پیروان سنت صوفی گریِ حجازی، اسلام گرایان، شیعیان عربستان و گروه های مذهبی کمتر شناخته شده در عربستان مرزگذاری های غیرقابل انکاری انجام می دهد. ]6[ اتحاد با هواداران محمدبن عبدالوهاب ابزاری برای یکپارچه کردن و تاسیس کشور بود اما در واقعیت برداشت سلفی از دین به شیوه ای در سراسر نهادها و اجزای جامعه توزیع شد که مانع شکل گیری هرگونه جنبش سیاسی و ملی از سوی مناطق، گروه های قومی، قبایل و فرقه های دیگر شود یا دستکم این جنبش ها را به تاخیر اندازد.

اسلام گرایان یک وجه استثنایی دیگر نیز داشتند. آنها پس از افول جنبش های ملی گرا و چپ از طریق ارائه یک هویت و سرنوشت مشترک به جوامع عربی یاری رساندند. در آن سال ها اسلام گرایان و رژیم های عربی هر دو به یکدیگر نیاز داشتند. هر دو از طریق شبکه های حمایت متقابل به یکدیگر یاری می رساندند.

همدستی (1960-1990 میلادی)

عربستان سعودی به زودی دریافت که اسلام گرایی ابزار مناسبی برای مبارزه با ایدئولوژی های چپ و ملی گرایی در دهه 1960 میلادی است، بویژه اینکه نسخه اسلام گرایانه سلفی های هوادار محمدبن عبدالوهاب هیچ تهدید آنی برای نظام سیاسی در عربستان ایجاد نمی کرد. فعالین اسلام گرا اساسا بوسیله نسخه رسمی از اسلام سلفی تغذیه می شدند و مورد حمایت مقامات رسمی سنتی، نهادها و انجمن های دینی بودند. برای نمونه بررسی زندگی و دیدگاه ایدئولوژیکی جُهیمانَ العُتَیبی و محمد القَحطانی دو تن از رهبران اشغال مسجد الحرام در 1979 میلادی ارتباط میان اسلام رسمی در عربستان با اسلام گرایی را تایید می کند. ]7[ آنها با هدف امر به معروف و نهی از منکرگروهی به نام «الجماعه المحتسبه» تشکیل دادند و در روزهای نخست و پیش از حمله به مسجد الحرام تایید عبدالعزیز بن باز مفتی عربستان را هم داشتند. نزدیکی علما و مقامات مذهبی، منافع دولت و اسلام گرایان طی سه دهه (1960 1990 میلادی) موجب همکاری این سه گروه در مسائل سیاسی داخلی و بین المللی شد. در سطح داخلی، اسلام گرایی به عنوان پادزهر جنبش های انقلابی عربی در عربستان سعودی عمل می کرد و در عرصه بین المللی اسلام گرایی به عربستان سعودی کمک می کرد تا به گسترش نوعی پان اسلامیسم در جهان اسلام یاری رساند و همچنین از اقلیت های مسلمان در دنیای غرب حمایت کند. جنگ سرد نقطه اوج همکاری میان اسلام گرایان و عربستان سعودی بود، حمایت از اسلام گرایی به عربستان کمک می کرد تا مشروعیت نظام سیاسی خود را در سراسر جهان اسلام تثبیت کند. طی دهه 1980 میلادی بسیاری از اتباع عربستان در جنگ افغانستان حضور داشتند. آنها به عنوان واعظ، چریک و حامی مالی در این «جهاد» شرکت کردند.

جنگ خلیج فارس و سرکوب اسلام گرایان (1990 میلادی)

سرکوب اسلام گرایان نتیجه مخالفت آنها با حضور نیروهای آمریکایی در خاک عربستان بود. در 1990 میلادی نظامیان غربی به منظور شرکت در عملیات دفاع از پادشاهی و همچنین بیرون راندن ارتش عراق از کویت به عربستان آمده بودند. اسلام گرایان به شکل بی سابقه ای معترض شدند و هواداران خود را در مناطق مختلف عربستان بسیج کردند. بسیاری از این فعالین اسلام گرا که خود را بخشی از جنبش بیداری در عربستان به شمار می آوردند به عنوان «اَلصَحوه» شناخته می شدند. بسیاری از آنها دستگیر و زندانی شدند و گروهی هم به کشورهای غربی مهاجرت کردند. همچنین بسیاری از آنها در افغانستان و سودان به اسامه بن لادن پیوستند. با این همه گسست اصلی میان عربستان و اسلام گرایان داخلی مربوط به حادثه 11 سپتامبر و همکاری اتباع سعودی در این حملات بود. ایالات متحده دولت عربستان را برای محدود کردن فعالین اسلام گرا زیر فشار قرار داد. غرب انتظار داشت که عربستان سعودی سخنرانان بانفوذ، فعالین اسلام گرا و بسیاری دیگر از گروه هایی که منتقد غرب و دیکتاتورهای عرب بودند را محدود کند. از جمله گروه های تکفیری که تفاوت عمده ای میان مسلمانان و غیرمسلمانان قائل نمی شدند و مرزهای جهاد را به سراسر جهان تعمیم می دادند. ویژگی دیگر این گروه ها اولویت قائل شدن برای نابودی «دشمن نزدیک» بود و این دشمن نزدیک، دولت عربستان سعودی را هم شامل می شد. عربستان بعد از وقایع 11 سپتامبر و تحت تعقیب قرار گرفتن بن لادن و هواداران وی طی سال های 2003 2008 میلادی شاهد بدترین وقایع تروریستی در داخل کشور بود. جنگ بر علیه ترور و استراتژی جورج بوش فرصت مناسب را به ریاض داد تا اسلام گرایان را زیر فشار بگذارد. این درگیری اگرچه گروه های اسلام گرا را به حاشیه راند با این وجود بخشی از آنان را به فعالیت های مسلحانه زیرزمینی سوق داد.

خیزش عربی 2011 میلادی

روابط دولت و اسلام گرایان در عربستان سعودی پس از خیزش اعراب در 2001 میلادی نیز پر تنش بود. سیاست کلیدی دراین دوره سیاست سرکوب بود. در همین چارچوب دولت اسلام گرایان را با دستگیری، بازداشت های کوتاه مدت و طولانی، اعدام و پرونده سازی زیر سایه قانون مبارزه با تروریسم تحت تعقیب قرار داد. این درگیری ها عملا در نوع مواجهه دولت با گروه های میانه روتر نیز تاثیرگذار بود. دایره سرکوب وسیع تر شد و با برکناری محمد مرسی انتقادات داخلی از سیاست عربستان در مصر بالا گرفت. در صدر این انتقادات نیز چهره های سلفی اخوانی قرار داشتند. آنها نسبت به آنچه بر اخوان المسلمین مصر رفته بود بشدت معترض بودند. آنها در بیانه ها و شبکه های اجتماعی حمایت دیپلماتیک و مالی ملک عبدالله از برکناری رییس جمهور منتخب مصر و سپس تایید عبدالفتاح سیسی را به سختی مورد انتقاد قرار می دادند. بسیاری از اسلام گرایان در عربستان با استفاده از شبکه های اجتماعی و هشتگ هایی چون «الملک لایَمثُلنی» با مضمون اینکه «پادشاه نماینده من نیست» اعتراض خود را به استراتژی کشورشان در مصر و تونس نشان دادند. دو کشوری که اسلام گرایان در آن به قدرت رسیدند.

عربستان در زمینه حل و فصل مسائل خود با ایران ناتوان بود. این ناتوانی بویژه در سال های پایانی سلطنت ملک عبدالله خود را بیشتر نشان داد. عربستان سعودی نتوانست بر اراده باراک اوباما برای پیگیری مذاکرات هسته ای تاثیر منفی بگذارد. آمریکا مهم ترین متحد سعودی بود. عربستان تحت حکمرانیِ ملک عبدالله روز به روز ضعیف تر جلوه می کرد. ریاض یکبار دیگر تصمیم گرفت روابط خود با فرقه گرایی را بازسازی کند. این تصمیم نه تنها یک تاکتیک ضدانقلابی برای رویارویی با معترضان در بحرین و استان شرقی خود بود، بلکه واکنشی بود به افزایش نفوذ ایران. بخشی از نیروهای مذهبی در داخل منتقد مواضع دولت در برابر قدرت گرفتن ایران بودند. آنها نسبت به آنچه اهمال ریاض در برابر نفوذ ایران در بیروت، دمشق، بغداد و صنعا می خواندند اعتراض داشتند. فرقه گرایی یک تاکتیک ضدانقلابی بود تا تعهد سعودی را در حمایت از هویت و دنیای سنّی علیه خطر جمهوری اسلامی ایران به نمایش بگذارد. سپس او به سلطنت رسید. ملک سلمان برای آرام کردم اسلام گرایان در داخل، جنگ را در یمن کلید زد. این جنگ علیه حوثی های زیدی بود. آنها متهم بودند که از ایران حمایت می شوند. استراتژی شاه جدید نمایش اراده قاطع دولت در برابر نیروهای هوادار ایران بود و با هدف آرام کردن طیف های متنوعی از اسلام گرایان اجرا شد؛ از سلفی های وفادار به سلطنت تا اسلام گرایان «صحوی».

از دیدگاه ریاض این قاطعیت بویژه پس از ناکامی پنج ساله در سوریه اهمیت حیاتی داشت. آنچه اسلام گرایان از نقش عربستان در سوریه دیده بودند منشوری از سیاست های فرقه گرایانه بود. از دید اسلام گرایان ماجرا کاملا ساده و روشن بود. خیزش سیاسی در سوریه در واقع طغیان اکثریت سنی مذهب در مقابل حکومت غیر مسلمان علوی به رهبری بشار اسد بود که بوسیله ایران پشتیبانی می شد. از نگاه این اسلام گرایان اکثریت سنی مذهب در سوریه یادآور مخمصه و گرفتاری سنی های عراق پس از اشغال آن کشور در سال 2003 میلادی بودند که نفوذ خود را در بغداد از دست دادند و آن را به شیعیان واگذار کردند. اسلام گرایان عربستانی که ریاض را در تغییر معادلات قدرت درون عراق مقصر می دانستند این بار امیدوار بودند سعودی ها با حمایت کامل از شبه نظامیان در سوریه اشتباهات گذشته را جبران کنند. این کار تقریبا انجام شد، بدون در نظر گرفتن اینکه هیچ افق روشن و نزدیکی از پیروزی وجود ندارد.

ظهور عناصر دولت اسلامی عراق و شام (داعش) در عراق و سوریه رابطه دولت عربستان و اسلام گرایان را پیچیده ترکرد. در تابستان 2014 میلادی پس از آنکه ابوبکر البغدادی خلافت خودخوانده داعش را از موصل اعلام کرد، عربستان سعودی بی درنگ به ائتلاف ضد داعش به رهبری آمریکا پیوست و در عملیات هوایی علیه داعش شرکت کرد اما مشارکت عربستان دراین ائتلاف تاثیر چندانی در سیاست داخلی این کشور پدید نیاورد. این درحالی بود که محمد بن نایف ولیعهد کشور بود و کارنامه موفقی در مبارزه با سازمان القاعده و پاکسازی آن در شبه جزیره عربستان داشت. اما عربستان به یمن حمله کرد و محمد بن سلمان به عنوان جانشین ولیعهد و وزیر دفاع رهبری حمله به یمن برای شکست حوثی ها را برعهده گرفت. اگرچه عربستان موفقیت های محمدبن نایف طی سال های 2003 2008 میلادی در مبارزه با القاعده را بخاطر داشت اما این مسئله مانع از حذف بن نایف از ولایت عهدی نشد. در جولای 2017 میلادی او با حکم پادشاه برکنار شد و کاملا به حاشیه رفت.

اگرچه ریاض اعلام کرده بود که به ائتلاف بین المللی ضد داعش پیوسته است با این وجود اخبار مشارکت نیروی هوایی این کشور در بمباران مواضع داعش پوشش خبری گسترده ای در داخل نداشت و افکار عمومی جذب تبلیغات وسیع رسانه ای اخبار حمله به یمن شده بود و آنرا با اشتیاق دنبال می کرد. سپس داعش عربستان را هدف حملات تروریستی خود قرار داد و بیش از 15 حمله تروریستی در این کشور انجام گرفت. این حملات متفاوت از تروریسم سال های 2003-2008 میلادی بود. اگرچه تعدادی از نیروهای امنیتی عربستان هم در این ترورها هدف قرار گرفتند اما به شکل معناداری این بار عمده حملات فرقه گرایانه بودند. هدف اصلی شیعیان در شبه جزیره بودند، این بار دامنه حملات به کویت هم رسید. از سوی دیگر عربستان اندکی پیش از آغاز حمله به یمن طی توافقی با القاعده چند دیپلمات خود را که در یمن گروگان بودند آزاد کرد. این ماجرا نشان از موفقیت عربستان در دستیابی به کانال های نفوذ درون القاعده ی شبه جزیره داشت. گزارش های ارسالی از یمن نشان می داد که نیروهای القاعده و دولت اسلامی در مناطقی که بوسیله عربستان و امارات تصرف می شود حضور دارند، از جمله در بندر عدن و مناطق جنوبی یمن.]9[ این ماجرا نشان می داد که از نظر دولت و تروریست ها، شیعیان و ایران دشمن مشترک محسوب می شدند.

نقطه اشتراک میان عربستان سعودی و گروه دولت اسلامی در واقع حضور شبه نظامیان شیعی و ایران از بغداد تا بیروت بود.]10[ آنچه به روان تر شدن این رابطه کمک می کرد دیدگاه غالب در نهادهای مذهبی سعودی راجع به شیعیان بود. این مسئله تلاش های عربستان برای مبارزه با دولت اسلامی را با مشکل مواجه می کرد. از سوی دیگر با توجه به اینکه بیشترین تعداد جنگجویان خارجی حاضر در سوریه پس از اتباع تونس از عربستان بودند سرکوب جدی عناصر دولت اسلامی در خارج از مرزها به وجهه داخلی دولتمردان سعودی آسیب می زد. از اینرو ریاض تصمیم گرفت یک ائتلاف ضد تروریستی از دول مسلمان تشکیل دهد و در دسامبر 2015 میلادی از کشورهای مسلمان خواست تا به آن ملحق شوند. به غیر از انجام چند تمرین نظامی مشترک در خاک عربستان در مارس 2016 میلادی هیچ نشانه واقعی از تاثیر چنین گردهمایی هایی بر مبارزه با تروریسم وجود نداشت و در نهایتا کمکی به مبارزه با داعش نکرد. ریاض در جستجوی حمایت بین المللی برای تسلط بر جهان اسلام بود اما مخالفت طاقت فرسا با این هژمونی بیش از خواست نابودی داعش جلوه می کرد، هم از نظر داخلی و هم جهانی.

ظهور دولت اسلامی عناصر جهادی عربستانی را در موضع ضعف قرار داد. این وضعیت شباهت بسیاری داشت با آنچه در دهه 1990 میلادی در مورد سازمان القاعده رخ داد. سَلَفی های جهادی در سعودی با تناقضات بسیاری درگیر بودند. هنگامی که فشارهای امنیتی در داخل به سطح غیرقابل تحملی رسید آنها تصمیم گرفتند میان زندگی در شرایط سخت داخل یا جهاد در خارج کشور یکی را انتخاب کنند. زندگی در داخل کشور با خطر دستگیری و مجازات اعدام روبرو بود اما با خروج از مرزها و پیوستن به گروه های مسلح در اغلب مواقع خطر جدی از ناحیه دولت عربستان آنها را تهدید نمی کرد. کافی است به یاد بیاوریم که در دهه 1980 میلادی دولت سعودی چگونه جوانان را برای پیوستن به جهاد افغانستان تشویق کرده بود. در دوران ولیعهد جدید محمد بن سلمان سیاست عربستان سعودی در رابطه با جهادی ها و تکفیری ها چرخش قابل ملاحظه ای داشته است. او با پشتوانه و همکاری امارات عربی متحده به دوران «نه صلح و نه جنگ» با اسلام گرایان پایان داد. دولت در سپتامبر 2017 میلادی دستور بازداشت چند چهره اسلام گرا را صادر کرد از جمله دو روحانی بانفوذ به نام های سلمان العوده و عائض القَرنی دستگیر شدند. این بازداشت ها به عنوان پاسخ دولت به انتقادات از بحران در روابط با قطر تعبیر شدند. ریاض معتقد بود که دوحه از هواداران اخوان المسلمین و دیگر سازمان های اسلام گرای منتقد در عربستان پشتیبانی می کند. موج اخیر بازداشت ها نشان دهتده دستپاچگی ملک سلمان و فرزندش و یادآور وقایع مشابه در دهه 1990 میلادی بود. آن زمان هم بسیاری از اسلام گرایان در عربستان نسبت به حضور نیروهای خارجی در خاک این کشور اعتراض کردند. با این وجود پیش بینی تاثیر سرکوب بر نیروهای اسلام گرا در شرایط پرتنش کنونی عربستان کار ساده ای نیست، بویژه اگر عامل پیش بینی ناپذیری محمد بن سلمان را هم به آن اضافه کنیم.

بهره

عربستان سعودی هم مانند دیگر نظام های سیاسی عربی در رابطه با اسلام گرایان از یک الگوی تکرار شونده بهره می برد. این روابط نتایج ویژه خود را به همراه داشته است:

1. اسلام گرایان تلاش های خود را برای افزایش یکپارچگی میان مسلمانان جهان گسترش داده اند.

2. اسلام گرایان ممکن است به گروه های رادیکال و کوچک تری بدل شوند که مبارزه مسلحانه را بر موعظه، انتخابات و شبکه های خیریه مقدم می دانند.آنها همچنین می توانند با یک جهش استراتژیک و با توجیهات دینی و سیاسی ویژه به سیاست رسمی بپیوندند و در انتخابات مشارکت کنند. موضعی که در شرایط عادی حاضر به پذیرش آن نبودند.

3. اسلام گرایان در شرایط سرکوب و فشار ممکن است تصمیم به هجرت در داخل کشور بگیرند یا به سرزمین های اسلامی ( دولت، امارت یا خلافت) یا غیر اسلامی مانند کشورهای غربی مهاجرت کنند.

4. اسلام گرایان می توانند درون کشور خود همچون غُرَبا و بیگانگان زندگی کنند، افرادی که پیوندهای خود را با جامعه از دست داده اند.

نظام های سیاسی در جهان عرب برای مواجهه با نیروهای اسلام گرا از استراتژی های متنوعی بهره می برند. یک نمونه از این راهکارها پذیرش و دلجویی است. به همین خاطر اسلام گرایان در پروسه های سیاسی مشارکت داده می شوند و از این طریق اجازه می یابند در فضایی کنترل شده برای مشارکت در تشکیل کابینه یا پارلمان فعالیت کنند و در سپهر سیاسی کشور حضور داشته باشند. در کشورهای فاقد انتخابات یا نظام هایی با نهادهای انتخابی محدود و ناقص نیز اسلام گرایان در چارچوب استراتژی پذیرش و دلجویی اجازه می یابند یکی از حوزه ها و نهادهای موثر کشور را به انحصار خویش درآورند. برای نمونه نظام آموزشی یا قضایی به آنها واگذار می شود. در برخی موارد هم دولت ها به ابتکار خود فضایی برای فعالیت اسلام گرایان بوجود می آورند. کانال های ویژه تلوزیونی و رسانه ای و فضاهای مخصوص برای مبلغان دینی در داخل یا خارج از کشور. دولت عربستان در دوره های همکاری، از این استراتژی برای رابطه با اسلام گرایان داخلی بهره می برد.

علی رغم اقبال به پیش بینی هایی که معتقد به افول اسلام گرایی هستند چنین مسئله ای بوقوع نخواهد پیوست. پیش شرط آن تغییرات بزرگ از جمله عرضه گفتمان سیاسی بدیل است، گفتمانی که به جوانان اجازه تصور یک ایده جایگزین دربرابر نظم سیاسی اجتماعی فعلی بدهد. ایده ای که ساخته و پرداخته یک دستگاه سیاسی غیردموکراتیک و شخص محور نباشد. متاسفانه تمرکز نئولیبرالیسم بر موفقیت های فردی، خلاقیت شخصی و فرهنگ استارت آپ به همراه مصرف گرایی مطلق راه حل مناسبی برای رفع مشکل نیست. چالش قدیمی جستجوی جایگاهی مناسب میان فردگرایی و جمع گرایی همچنان برقرار خواهد ماند. در برابر اسلام گرایان موفق شده اند دستکم در ادبیات خود ترکیب جذابی از جنبه های فردی زندگی انسانی با حیات جمعی فراهم کنند. از اینرو اسلام گرایان به تلاش خود برای تصاحب قدرت با روش های صلح آمیز یا با استفاده از زور ادامه خواهند داد.

این امکان وجود دارد که هرزمان هر کدام از دولت ها در جهان عرب با شکافی جدی در کشور مواجه شوند یک طرح آشتی با گروه های اسلام گرا تهیه کنند. مانند آنچه که در مصر پس از 2013 میلادی رخ داد. با این وجود هیچ ضمانتی برای توافق میان دوگروه اقتدارگرا (دولت ها و اسلام گرایان) وجود نخواهد داشت. همدستی و سازش رژیم های اقتدارگرا و اسلام گرایان معمولا به بهای آزادی های سیاسی و حقوق شهروندی تمام می شود. از اینرو راه حل رهایی از این وضعیت یک فضای گشوده و دموکراتیک عربی است که در آن اسلام گرایان هم اجازه رقابت و مشارکت با گروه های سیاسی دیگر داشته باشند و جوامع عرب نیز از امکان انتخاب بهترین ها برخوردار باشند. سرانجام اینکه فشار و همدستی هر دو وقتی در یک زمینه اقتدارگرایانه قرار بگیرند نتایج معکوس خواهند داد.

[1] See Meijir 2009; Roy 2010

[2] Pankhurst 2016,

[3] Tripp 2013; Mervin & Mouline 2017.

[4] Filiur 2015.

[5] Al-Rasheed 2010; 2007.

[6] Mattiesen 2015.

[7] Hegghammer and Lacroix 2007.

[8] McCants 2015.

[9] see

http://www.reuters.com/investigates/specialreport/yemen-aqap/ 8April 2016.

[10] Al-Rasheed 2015.

این نوشته برگردانی است از:

"From Cooperation to Collision: Saudi Arabia and its Islamist”

Madhawi Alrasheed

November 17; 2017

نویسنده: مضاوی الرشید*

برگردان: محسن حسینی قلاتی

*درباره نویسنده: مضاوی الرشید نویسنده، تحلیل گر و استاد مهمان مرکز خاورمیانه در مدرسه اقتصاد لندن است. او تحصیلات خود را در زمینه انسان شناسی اجتماعی به پایان برده. الرشید متولد عربستان و ساکن لندن است.


اختصاصی پایگاه خبری تحلیلی شعار سال

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۵۷ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۲
0
0
خاور میانه و افریقا مظلوم ترین منطقه های روی کره ی زمینن
ن.ف83
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۶:۲۸ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۵
0
0
ا.ف75
واقعا افتخار میکنم به شعار سال به خاظر جمع اوری و نوشتن این اختصاصی ها! بی نهایت قابل استفاده و ارزش خواندن چندین باره را دارد
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۵۳ - ۱۳۹۷/۰۵/۰۷
0
0
اگه غربی ها از این ظالمان حمایت نکرده بودن الان داعش بوجود نمیادمد
ن.ف83
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۴۸ - ۱۳۹۷/۰۵/۱۱
0
0
ا.ف75
واقعا این غربی ها هی دارن نسخه تاریخی مصرف شده ای رو بارها تکرار میکنه و جوامعه شرقی بازم گولشونو میخورن
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین