شعار سال: «تحول در علوم انسانی» با «بومیسازی علوم انسانی» و «دینیسازی علوم انسانی»، سه مقوله متفاوت هستند نه سه عنوان برای یک هدف. هرچند که غالباً این سه مقوله، در عمل با هم خلط میشوند. بر این اساس، میتوان و باید به دنبال تحول علوم انسانی و بومیسازی علم رفت بیآنکه قائل به «دینیسازی علم» باشیم؛ چراکه این سه مقوله از هم متمایزند و لازم و ملزوم یکدیگر نیستند.
تحول در علوم انسانی به معنای رفع نقصان و خطاهای مبنایی در علوم انسانی رایج است. از این جهت، خطاها را مبنایی میدانم چون رفع نقص و خطاهای غیرمبنایی کاری است که توسط عالمان به شکلی مستمر انجام میگیرد. هر علمی به طور طبیعی به این رفع نقصها مبادرت کرده است و تحولاتی که در علوم حاصل میشود، ناشی از همین تغییر و تحولات غیرمبنایی است.
اما رفع نقص و خطاهای مبنایی در علوم انسانی را میتوان در سه دسته از هم تفکیک کرد؛ 1. خطای ناشی از نادیده گرفتن جنبههای بومی علوم انسانی. 2. خطا در مبانی فلسفی این علوم که از آن ها تحت عنوان متافیزیک علوم یاد میشود 3. خطای ملاحظات ارزشی و ایدئولوژیک پنهان شده در پس علوم انسانی خطای نخست، مربوط به بومیسازی است. در بحث از بومیسازی ابتدا باید ساحتهای مختلف علم را از هم تفکیک کرد؛ چراکه نمیتوان از همه ساحتها توقع بومیسازی داشت؛ ساحت نخست، حیث روش و حجیت. ساحت دوم، حیث خاستگاه عالم و نظریهپرداز. ساحت سوم، حیث موضوع و مسألهشناسی و میدان مورد بررسی. ساحت چهار، حیث خاستگاه و منشأ نظریات. ساحت پنجم، حیث بکارگیری نظریات و مطالعات.
بومیسازی در ساحت نخست، اساساً بیمعنا است و بعید است که کسی در ساحت روش و حجیتها، توقع بومیسازی داشته باشد؛ چون امکانناپذیر است. در ساحت دوم، بومیسازی بیشتر از آنکه به «علم» برگردد، به «عالم» برمیگردد و منظور از آن هم پرورش عالمان در یک سرزمین است و طبیعتاً هیچ کسی با این ساحت مخالفتی نخواهد داشت؛ چراکه ایدهآل هر جامعهای داشتن عالمانی است که بتوانند به مسائل بومی بیندیشند. بومیسازی در ساحات سوم تا پنجم هم بدیهی و هم ضروری است البته با نظر داشتن تفاوتهای میان علوم و دانشها. چراکه بومیسازی در برخی دانشها همچون ادبیات، تاریخ و جغرافیا بلاموضوع است. این در حالی است که بعضی از دانشها اساساً غیربومی هستند مثل فلسفه محض و علوم پایه. در این دانشها بومیسازی، اساساً نقض غرض است. اما برخی از علوم مثل جامعهشناسی جز نوع بومی، نوع دیگری ندارند و از جامعهشناسی نمیتوان توقع یک علم universal را داشت. باید به این نکته توجه داشت که خطای نساختن جامعهشناسی بومی بیشتر به گردن ما است نه غربیها. اتفاقاً آنان نوعی جامعهشناسی کاملاً بومی برساخت کردهاند و این اشتباه ما است که فکر میکردیم میتوانیم جامعهشناسی بومی آنان را به جامعه خود تعمیم داده و در موقعیتهای متفاوت از آن استفاده کنیم.
خطای دوم، مربوط به متافیزیک و مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی علم است که آن هم ناشی از خطاها و نقصانهای خود این دانشها است؛ همچون غلبه رویکردهای ماتریالیستی، پوزیتیویستی و ایدهآلیستی محض. رفع این خطاهای متافیزیک، مستلزم بازگشت به خانه فلسفه است؛ یعنی این نقایص را باید با مراجعه به عقل و منطق حل و فصل کرد.
خطای سوم، ملاحظات ارزشی و ایدئولوژیکی است که در پس علوم انسانی پنهان میشوند؛ یعنی علوم انسانی و اجتماعی رایج واجد برخی جهتگیریهای دستوری و ارزشی است که باید آشکار و رفع شود. علوم و دانشهای بشری همواره درگیر گرایشهای ایدئولوژیک میشوند چون انسان مفری از ایدئولوژی ندارد. از این رو، راهحل امروز ما در مقابل علم سکولار، ایدئولوژیزدایی و بازگشت به علم است نه تغییر ایدئولوژی و رفتن به سمت یک ایدئولوژی دیگر.
بنابراین، هدف از تحول علوم انسانی نقد مبنایی آن در سه ساحت «موقعیتی بودن»، «مبانی معرفتی» و «آمیختگیهای ایدئولوژیک» است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه ایران، تاریخ انتشار 17 آذر 97، کد مطلب: 492463، www.iran-newspaper.com