شعارسال: دکتر حسینعلی قبادی دانشیار زبان و ادبیات فارسی و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس است که تألیفات و مقالات متعددی در زمینه ادبیات فارسی داشته و در این رشته صاحب نظر هستند. «بنیادهای نثر معاصر فارسی»، «آیین آینه، تحلیل سیر تحول نماد پردازی در فرهنگ ایران و ادبیات فارسی»، «نثر معاصر فارسی برای فارسی آموزان غیر ایرانی» از کتاب های منتشر شده ایشان است.
جناب آقای دکتر به طور کلی وضعیت پژوهش را در عرصه علوم انسانی کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظر من پژوهش در کشور ما یکدست نیست. یعنی ما نمیتوانیم یک حکم کلی برای حوزههای مختلف در پژوهش صادر کنیم. به نظر من پژوهش در کشور ما مانند یک منظومه عمل نمیکند. برخی جاها که معمولاً سیاستگذارها اعلام کنند خیلی ضروری است حمایت میشود و مقداری پیشرفت میکند. مثلاً فرض بفرمائید در برخی زمینههای نانو، در برخی زمینههای فیزیک، مکانیک، هوا و فضا. اما هر چه به سمت رشتههای نظری می رویم این حمایت ها کمتر میشود و در حوزه علوم انسانی-تقریباً که چه عرض کنم تحقیقاً- بدون متولی هست.
ما در حوزه علوم انسانی در حالت تشدید چندگانگی بسر می بریم. از طرفی بزرگان کشور میگویند که علوم انسانی مهم و جهت دهنده است و افق ها را روشن میکند. طبعاً معنی این حرف این است که علوم انسانی باید حمایت شود. از طرفی دیگر، سوء تفاهم هایی متوجه علوم انسانی شده که علوم انسانی از هر جهت لطمه خورده و جایگاه کارکردی و سرنوشت ساز علوم انسانی فراموش شده است.
بله اگر ما بخواهیم اندکی حتی اهمیت علوم انسانی را دریابیم باید تاریخ تمدن ایران و اسلام را مطالعه کنیم. من احساس میکنم که علوم انسانی روح تمدن ما بود و هست و باید باشد. درست زمانی که علوم انسانی در اوج شکوفایی بوده و حرف اول را زده و افق ها را روشن می کرده، تمدن ایرانی شکوفا شده است. در حوزههای دیگر در دنیا نیز همین بوده و درست زمانی که عالمان علوم انسانی نقش پیشتازی خودشان را از دست داده اند، سیاستمدارن جایگاه آنها را نادیده گرفتهاند. خیلی ناواضح نیست که چرا علوم انسانی و تحقیقات در علوم انسانی شکوفا نیستند، چراکه از اولویت لازم برخوردار نیستند.
از طرف دیگر؛ من معتقدم که سیاستهای مهندسی زدگی، عالمانه و آگاهانه درحال تضعیف علوم انسانی هستند. ما در یک مسابقه نابرابر قرار گرفته ایم. شما نگاه کنید از قبل از انقلاب هم اینطوری بوده و اینها ریشه در قبل از انقلاب دارند که تقریباً بیش از ۸۵ درصد مسئولان وزارت علوم ما از سابق تا الان مهندسی زده هستند. شما مدت عمر اصحاب علوم انسانی در وزارت علوم را ببینید. مدت عمرشان بسیار اندک است، مثلاً دکتر شریعتمداری که نزدیک دو سال بود. یا اینکه فقط چند نفر از علوم انسانی بوده اند و بقیه تماماً یا مهندس و یا پزشک بوده اند. در حوزه معاونت آموزشی و پژوهشی وضعیت همین گونه است. همچنین در سایر حوزههای سیاست و فرهنگ، مثلاً اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی که اغلب مهندس هستند.
حال با توجه به وضعیت پژوهش و نقش پررنگ ادبیات در فرهنگ ما، از نظر شما در حوزه ادبیات وضعیت پژوهش کاربردی چگونه است؟
سؤال خوبی است. شما رو راحت میکنم ادبیات به یک معنا خوب است و این معنا فارسی هست. اون قسمتی که ربطی به ما ندارد خوب است. یعنی افراد و محققان و بزرگانی خودشان تحقیق کردهاند، و دغدغه داشته اند. شما آمار بگیرید ببینید در عرصه ادبیات چند محقق نامدار در ایران داریم؟ مثلاً در تراز دکتر شهیدی (رحمت ا…) یا یک پایه پایین تر از دکتر شهیدی. با اغماض باید بگویم به عدد انگشتان یک دست. که اینها تماماً بدون ارتباط با نظام پژوهشی ما رشد کرده، اثر آفریده و چهره جهانی پیدا کردهاند.
اما اگر بخواهم از این موضع بگویم که نظام دانشگاهی چقدر از محققین را پرورانده، شاید نتوانم یک نفر را انتخاب کنم. در واقع این امر به کارکرد دانشگاهها و نظام دانشگاهی مادر حوزه ادبیات بازمی گردد. شما ببینید، دانشگاه تهران تا کتابفروشی های خیابان انقلاب پنجاه متر فاصله دارد، اما این فاصله با ادبیات جهان پنجاه سال است. دانشگاههای ما از حیث اینکه مسئله روز ادبیات کجاست، در کجا قرار دارند؟
حال با توجه به وضعیت موجود، در حوزه ادبیات، سهم پژوهش کاربردی چقدر است؟
در حوزه ادبیات عمدتاً به ادبیات کلاسیک پرداخته میشود، ولی دو سه دهه است که یک تبّ بازگشت به نظریه ها و آثار منتقدان غربی در نسل جوانان ادبیات به وجود آمده است. اینها نیز به نظر من بیشتر بخاطر شتابزدگی و درک نکردن نظریه های دیگران است. و اینکه هر نظریه را به هر متنی مرتبط دانستن، بدون اینکه مشرف و عالم به آن نظریه باشند و دقیق متن های ما را خوب بشناسند و دو دنیای ما را به هم مرتبط دانستن. این پدیده تقریباً آنقدر رشد کرده که در حد یک گفتمان درآمده است. به عنوان مثال گرایش فرمالیستی. چرا گرایش فرمالیستی و صورت گرایانه و شکل گرایانه اینقدر شدید است؟ به نظر من بخشی از آن به صورت یک گفتمان درآمده است. برای اینکه ما خیلی خام و غیرادیبانه و بدون مسلح بودن به تکنیک های زیباشناسانه، دائم از محتوا صحبت کردهایم.
البته میتوان این را تبدیل به فرصت کرد. ما باید تبیین کنیم که میراث های ادبیات ما یک ظرفیت هستند، یک ظرفیت اصیل انسان شناسانه. ظرفیتهای نابی که در جهان بی نظیرند. زیرا اسطوره های عصر باستان اند که تماماً تحت تأثیر جهان نگری اشرافی و تجربیات شهودی یکتاپرستانه باستانی ایران هستند. عمدتاً موضوعاتشان جهان پرستی، خدا، خلقت و چگونگی آن، مرگ، دنیای پس از مرگ و موارد این چنینی است. از طرف دیگر بعد از اسلام خوشبختانه یک اتفاق بسیار مبارکی در عرصه ادبیات رخ داده است. اگر چه ممکن است در زمینههای دیگر بحث هایی وجود داشته باشد، اما ادبیات ایران به شدت با آمیزه های فرهنگی اسلام پیوند خورده و ترکیب شده است.
محصول این اتفاق میراث گرانقدری برای ما گذاشته است که از راه اسطوره ها وارد حماسه ها شده و از حماسه ها وارد ادبیات عرفانی ما. یعنی ادبیاتی یکپارچه. ادبیات عرفانی ما هیچ گاه درصدد تقابل و مبارزه با ادبیات حماسی ما برنیامده است. زیرا ظرفیتی که بزرگترین حماسه سرای ما، یعنی فردوسی حکیم دارد در بسیاری از مواقع تحت تأثیر قرآن هست و شگفت آور اینکه در این حوزه نیز خوب کار نشده و حق مطلب ادا نشده است. خود فردوسی الگویی آفرید که حماسه های ما با دین اسلام، با مفاهیم معنوی و مفاهیم عرفانی سازگاری داشته باشد و فردوسی هم سرمشق حماسه سرایان شده و هم سرمشق سوفیانه سرایان و عرفان سرایان. شما ببینید ما چقدر در مولوی استشهاد از شاهنامه داریم، در غزلیات شمس داریم، در حافظ داریم، در سنایی داریم، در عطار داریم.
بنابراین، از این جهت چون میراثی داریم که یک ظرفیت یا فرصت استثنایی برای نسل جدید است، میتوانیم با توجه به آراء جدید غربی در حوزه ادبیات میراث های ما که گنجینه هایی است گاه ناشناخته را بشناسیم. نظریه های جدید جهانی به مانند چراغ های راهنمایی میتوانند باشند که میراث هایمان را بشناسیم. زیرا میراث های ما بنیادهای انسان شناسی دارند و چند لایه ای اند؛ لایه ای از روانشناسی، لایه ای از جامعه شناسی، لایه ای از انسان شناسی، لایه ای از معرفت شناسی، لایه ای از حکمت، لایه ای از تجلیات ناب دین.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت بردار، تاریخ انتشار: 23اردیبهشت1398 ، کدخبر: - : www.bordar-ensani.ir