شعار سال:مدير يكي از مدارس شهر مريوان در پاسخ به اينكه مساله كار كودكان و كولبري چه ميزان از دانشآموزان منطقه را درگير خود كرده است، گفت: «خيلي خيلي زياد، خيلي زيادند. درصد بخواهيد بگويم، در شهرستان ما بهخصوص در مدارس مناطق حاشيه كمتر از ۵۰ درصد نيست. گاهي مدرسه ميآيند، گاهي ترك تحصيل ميكنند. آنهايي كه مدرسه ميروند در ساعات شيفت مقابل مشغول كار ميشوند يا اينكه شبانه كار ميكنند.» مصاحبه با او پس از پايان تلخ كولبري دو برادر كرد يعني آزاد و فرهاد صورت گرفت و آقاي مدير از دو برادر ديگر هم در سنين نوجواني ياد كرد كه چند سال قبلتر جانشان را از دست دادند، آن دو نفر روي مين رفته بودند. سرما و برف جان آزاد و فرهاد را گرفتند اما نوجوانان ديگري هستند كه همچنان در مسير آنها ميروند و براي تامين معيشت مشغول به سختترين انواع كار كودكان ميشوند. فرشيد يزداني، كارشناس حوزه سياستگذاري اجتماعي و فعال حقوق كودك ميگويد كه شرمساري آنچه بر سر آزاد و فرهاد آمده است براي هميشه با ما ميماند. اتفاقي كه اگر توجه به حقوق كودك در اولويت و دستور كار قرار داشت، رخ نميداد.
وقتي بحث بر سر كولبري باشد، حتي پس از اتفاق تلخي كه براي دو برادر كرد رخ داد، همچنان عدهاي هستند كه اول به بعد شغل كاذب بودن و شركت در جريان قاچاق كالا توجه ميكنند. اما سوي غيرقابل انكار موضوع اين است كه اين كار براي مردم مناطق مرزنشين تبديل به تنها راه نجات معيشتي شود. از منظر سياستهاي اجتماعي تن دادن به كولبري با خطرات و دشواريهايي كه دارد چگونه تعبير ميشود؟
چه چيزي باعث ميشود كه مردم رو به اين كار بياورند؟ اين يك استراتژي است براي بقا. مردمي كه فقير و بيكار و بدون درآمدند، مردمي كه درگير معيشت هستند (نه معيشت به معناي لاكچري، معيشت به معناي نان براي خوردن) فقط به دنبال راهي براي كسب درآمد ميگردند. خود آن راه هم به نظرم راهي است كه همان مكانيسم اقتصادي- اجتماعي كه بيكاري و معضلات را ايجاد كرده فرا روي آنها گذاشته است. يعني كالايي را كه متعلق است به يك آدم با درآمد خوب و ثروت را وارد ميكنند و به فروش ميرسانند فقط با حداقلي كه براي زنده ماندنشان مورد نياز است. هر يك از اين كولبران شايد يك تا يك و نيم ميليون تومان درآمد ماهيانه داشته باشند، اين مبلغ چقدر از هزينه زندگي آنها را ميتواند پوشش دهد؟ فقط به اندازهاي است كه زنده بمانند. در واقع براي اين مردم، كولبري استراتژي بقا است. از زاويه ديد ديگر، كولبري نشاندهنده شكست سياستگذاريهاي اقتصادي و اجتماعي در عرصه كلان است. به نظر من تمام مسوولان ما در اين وضعيت مقصر هستند و در مرگ اين كودكان نقش دارند. اگر كمي وجدانهاي بيدار داشته باشيم بايد از اين اتفاق شرم كنيم، به خصوص مسوولان. بايد شرمنده باشيم كه چه سياستهايي طراحي و چگونه آنها را اجرا كرديم كه كولبران ناديده گرفته شدهاند كه اين اتفاق برايشان افتاده است. نفس وجود كلمه كولبري از نظر اجتماعي براي يك جامعه شرمآور است، جامعهاي كه نفت زياد دارد و حجم درآمدياش بد نيست اما نوع توزيع اين درآمد است كه اجازه نميدهد اين درآمد در عرصه اجتماعي وارد شود. در همين بودجه امسال ميتوان به صورت مشخص ردگيري كرد كه چقدر به حوزه اجتماعي تعلق گرفته است و چقدر به ساير سازوكارها.شرايط ناشي از اين سياستهايي كه خودشان در مكانيسم توزيع درآمد و ايجاد اشتغال ناكارآمد و ناتوان است، به خصوص در مناطق مرزي. بايد از اين مردم عذرخواهي شود، صاحبان ثروت و قدرت بايد از آنها عذرخواهي كنند.
سوال اين است كه اگر آدمها نخواهند مثلا تن به كولبري دهند بايد چه كنند؟ بايد به سمت خلافهايي مانند قاچاق مواد مخدر و دزدي بروند، به نظرم كساني كه راه كولبري را انتخاب كردهاند بسيار انسانهاي شرافتمندي هستند كه فقط براي امرار معاش خود و خانوادهشان و نه بيشتر تن به اين كار دادهاند.
داستان فرهاد و آزاد تبديل به يك تراژدي شد اما همزمان كودكان و نوجوانان ديگري هستند كه همچنان دارند همان كار را انجام ميدهند و تا زماني كه اتفاقي برايشان رخ ندهد شايد اين مسير را ادامه دهند. از منظر حقوق كودك به صورت مشخص براي اين بچهها چه بايد كرد؟
پيماننامه جهاني حقوق كودك كه ايران هم به آن پيوسته است و اصول اين پيماننامه حكم قانون داخلي را دارند و بر مبناي آن دولت مكلف است از آسيبي كه به بچهها ميرسد و از بدترين اشكال كار كودك جلوگيري كند. به نظر من كولبري يكي از بدترين اشكال كار كودكان است كه در مواردي مانند اينبار به مرگ دو برادر ختم شد و البته نمونه مرگ ناشي از كولبري در سنين كمتر از ۱۸ سال را قبلا هم داشتهايم. اين كار روح و روان و تن كودكان را نابود ميكند. بچهاي كه در سن رشد است را تصور كنيد كه هر دفعه ميخواهد زير اين حجم بار برود و ببينيد چه آسيبي به بدن او ميزند. به نظرم به روح و روان او هم بهشدت آسيب ميزند چون مجبور است اين همه سختي را به خاطر يك لقمه نان تحمل كند و در واقع اثري منفي هم روي نوع نگاه او به اجتماع ميگذارد؛ اجتماعي كه او را مجبور به اين كار كرده است. اين كار به كلي مغاير پيماننامه جهاني حقوق كودك است و مغاير قانون داخلي كشورمان.
نكته دوم اين است كه مقصر كيست؟ به نظر من نميتوان آموزش و پرورش را به تنهايي مسوول دانست چون ميخواهد چه كند؟ ميتواند ورود آنها به مدارس را تسهيل كند كه درواقع كار سختي نيست، مهم اين است كه آنها مجبورند نان درآورند و اين يعني آموزش در رده اول زندگي آنها نيست چون اول بايد بتوانند زنده بمانند تا بعد به هر كار ديگري بپردازند و براي همين به نظرم تقصير اصلي به گردن سياستگذاريهاي كلان در تخصيص بودجه و برنامهريزيهاي توسعه منطقهاي و ملي است. برنامهريزيهايي كه در آنها سياستگذاري اجتماعي به صورت عام و سياستگذاري در حوزه كودكان به صورت خاص مغفول مانده است. اين كاري است كه بر عهده وزارت كار و تعاون و رفاه اجتماعي است. در يك مقطعي وزير سابق رفاه در حمايت از كولبران حرف زد و انتظار داشتيم بگويد كه كولبري بايد حذف شود و كمك كنيم كه اشتغال ايجاد شود تا كسي مجبور به كولبري نشود اما ايشان گفت بياييد كولبران را بيمه كنيم! اين يعني رسميت بخشيدن به اين كار بسيار قبيح. وزير سابق نگفت كه در جريان كولبري چه اتفاقي دارد بر سر مردم ميآيد. به نظر ميآيد خلأ همين جا است. وزارت رفاه به صورت مشخص مسوول كمك و ساماندهي است كه اين كار را نكرده است. در مورد كودكان هم به صورت عام مسووليت متوجه سياستگذاران و مجريان دولتي است و در مورد نمايندگان مجلس هم همينطور است. همين حالا لايحه بودجه در مجلس است و اين انتظار ميرود كه نمايندگان مجلس اگر اندكي دغدغه مردم و كودكان را دارند بودجه خاصي را براي حذف اين كار اختصاص دهند. كار خيلي سختي هم نيست و بودجه خيلي زيادي هم نميخواهد. به راحتي ميتوان از بودجه كارهاي غيرضروريتر برداشت و آن را به اين كار اختصاص داد.
به نظرتان اين بودجه به صورت مشخص بايد صرف چه راهكاري شود؟
صرف ايجاد اشتغال و كسبوكارهاي كوچك و حمايت مالي از كساني كه دارند كولبري ميكنند. اين آدمها كه زيادهطلب نيستند، آنچه به دست ميآورند حداكثر به اندازه حداقل دستمزد است. اگر در آن منطقه روي طرحهاي كوچك اشتغالزايي تمركز شود ميتوان مشكلشان را حل و كودكانشان را از اين چرخه كار حذف كرد. براي كودكان بايد به صورت خاص هدفگذاري شود تا مجبور نشوند از فقر به اين قبيل كارها روي آورند، براي اين رسيدن به اين هدف حمايت لازم است نه اجبار.
به پيماننامه حقوق كودك اشارهاي داشتيد. چقدر مفاد اين پيماننامه در كشور ما روي كاغذ تعريف شده است و چقدر ميتوان الزام به آن را در عمل ديد؟
به صورت عام روي بهداشت كودكان و كاهش ميزان مرگومير كودكان زير ۵ سال اقدامات موفقي داشتهايم اما در بسياري عرصههاي ديگر بهطور مشخص كار جدي نشده است و نمونه بارزش همين موضوع كار كودكان است. شما از يك سو آزاد و فرهاد را داريد كه با مرگشان اتفاق بسيار تراژيكي را رقم زدند و از طرف ديگر كودكان زبالهگرد را به صورت مشخص در شهر تهران. در اين بخشها چون موضوع با منافع عام درگير ميشود، نگاه حاكم بر اقتصاد سياسي چندان تمايلي ندارد كه به حل اين مسائل كمك كند و از طرف ديگر هسته اصلي و تخصصي اين موضوع هم كه در وزارت رفاه بايد به آن بپردازد اين كار را نميكند. براي همين است كه بسياري از اصول پيماننامه روي زمين مانده است.
در بحث آموزش هم همينطور است. وزارت رفاه روي بحث آموزش با تاكيد بر ابتدايي كار كرده است ولي مثلا همين چند روز پيش اعلام شد كه بالاي ۴۰ درصد از بچههاي سيستان و بلوچستان پس از دوره راهنمايي (متوسطه اول) مجبور به ترك تحصيل هستند. اين رقم وحشتناك است. بحث ازدواج كودكان هم از نمونههاي نقض حقوق كودك است. به نظر ميآيد كه اين موضوع به عنوان يك گفتمان در عرصه سياستگذاري شكل نگرفته است. لايحه حمايت از حقوق كودك و نوجوان را ببينيد كه گرچه دارد مراحل آخرش را طي ميكند اما نزديك به ۱۱سال است در دولت و مجلس مانده است و اين نشان ميدهد كه بحث براي برنامهريزان و سياستگذاران خيلي اهميت نداشته است.
چقدر از اين اولويت ندادنها را ميتوان به گردن وضعيت نابسامان اقتصادي و بودجهاي انداخت و چقدر فكر ميكنيد كه اراده خاصي براي پرداختن به اين موضوع وجود ندارد؟
ما قبل از اين وضعيت نابسامان كشور چنين رويكردي نداشتيم. به نظر ميآيد اگر قرار است به يكي از اين دو مورد ربط دهيم، ربطش به وضعيت اجتماعي و اقتصادي كشور خيلي كمتر است چون نياز به امكانات مادي و فيزيكي براي حل اين مسائل نياز اندكي است. رويكرد است كه اهميت دارد؛ رويكردي كه ميگويد اين منابع را چگونه تخصيص دهيم به حوزههاي اجتماعي، غيراجتماعي يا حتي ضداجتماعي. مهمترين عامل اثرگذار، رويكردي است كه در اين عرصه وجود ندارد و دغدغهاي كه نيست. يك جايي هم سعي ميشود اين وضعيت براي مجموعه مردم عاديسازي شود كه خب همين است ديگر! كولبران خودشان مقصرند كه ميروند كار قاچاق ميكنند! كار كودكان هم همهجا هست. يعني وقتي رويكردهايي كه گفتيم وجود ندارد به دنبالش جريان عاديسازي هم وارد ميشود. به نظرم ربط دادن اين مساله به مسائل اقتصادي روز چندان درست نيست.
اجازه بدهيد دوباره به نقش آموزش و پرورش برگرديم. از سال ۹۵ طرحي به نام نماد و با هدف مقابله با آسيبهاي اجتماعي ميان دانشآموزان آغاز شده است اما وقتي به مساله فقر ميرسيم انگار ديگر چندان مانند سوءمصرف مواد رويش حساسيتي نيست در حالي كه همين فقر است كه ممكن است منجر به ترك تحصيل يا گرايش به برخي از آسيبها شود. چقدر نظام آموزشي كشور ميتواند خودش را تنها در چارچوب مدرسه ببيند و چقدر با توجه به وضعيت موجود كشور بايد موضوع معيشت دانشآموزان را تبديل به مساله خود كند؟
سيستم آموزش و پرورش در نقش هشداردهنده ميتواند بسيار فعال عمل كند و در همان محيط مدرسه مداخلاتش را آغاز كند. يك بحثي سالها در جريان است كه در مدرسه بايد مددكار داشته باشيم. كار مددكار همين است كه وظيفه شناسايي را بر عهده بگيرد و ببيند مثلا چرا اين كودك ناگهان برخوردش تغيير كرده است؟ چرا افسرده ميشود؟ چرا مدرسه نميآيد؟ چرا در مواقعي خشن ميشود؟ اين شناسايي مسائل و مشكلات كودكان بر عهده مددكار است كه بخشي از آنها طبيعتا به موضوع فقر كودكان بازميگردد. پس آموزش و پرورش هم ميتواند «پرو اكتيو» باشد يعني فعالِ اثرگذار و هم ميتواند منفعل باشد و بگويد خب بخشي از بچهها مثلا درگير اعتياد شدهاند و عموما هم واكنش حذفي به اين موارد وجود دارد، نه در همه موارد اما عموما نگاهي كه مشكل اين دانشآموز حل شود و به مدرسه بازگردد خيلي كم است. اين حضور مددكاران در مدارس اگر اتفاق بيفتد اتفاق بسيار مهمي است چون اين نظام مددكاري در آموزش و پرورش ميتواند با وزارت رفاه در تعامل باشد و بگويد كه اين تعداد دانشآموز سوءتغذيه دارند، اين تعداد ترك تحصيل داريم و دلايلش هم اينها هستند، اين تعداد ثبتنام نكرده داريم و دلايل آن هم اينهاست. حالا ميتوانيم اين دلايل را رفع كنيم. اين فرآيند نه خيلي پيچيده است و نه امكانات زيادي لازم دارد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه اعتماد، تاریخ انتشار:11 دی 1398، کدخبر:140114، www.etemadnewspaper.ir