پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۸۴۰۴۰
تاریخ انتشار : ۰۶ تير ۱۳۹۹ - ۱۴:۴۰
اسکروتن در کارزار با مارکسیسم و چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی، پرمدعا و جنگجو و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعارف ظاهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. او چند سال پیش در یک مناظره با تری ایگلتون به او درباره جدی بودن مفهوم راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی و مصداق راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان و جعلی بودن آن در مورد چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی و چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌
شعارسال:راجر اسکروتن بلندپایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین وارث فلسفه راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایانه در دوران معاصر ماست. او را با تسامح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌السیف زرادخانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دانست که ایمانوئل کانت پایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذار آن بود. اسکروتن با ایستادن روی شانه غول‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نظیر ایمانوئل کانت و باروخ اسپینوزا و ادموند برک چشم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اندازی وسیع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از آنان را مشاهده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و با این شهود به کارزاری پا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد که سوی دیگر آن را چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی چپ نظیر تری ایگلتون، توماس پیکتی و ژیژک تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. او در این کارزار با نوشتن رساله مهم «معنای محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری» به دیدگاه راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایانه خود وضوح بخشیده است و با عینک محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری و اومانیسم به مسائل فرهنگی نگریسته است. او در این رساله بر آن است که نگرش مارکسیستی که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد به ما بگوید فرهنگ از کجا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به ما در ارتقای ظرفیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فرهنگ کمک کند.
 
اسکروتن در کارزار با مارکسیسم و چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی، پرمدعا و جنگجو و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تعارف ظاهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. او چند سال پیش در یک مناظره با تری ایگلتون به او درباره جدی بودن مفهوم راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی و مصداق راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان و جعلی بودن آن در مورد چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی و چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان این‌گونه تذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد: «اگر بگویید ما چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان همیشه این کار را کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌یا ما در جریان چپ این‌گونه فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم عضویت یک جامعه جاافتاده را پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ولی اگر من بگویم "ما راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان" حتی اگر جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام را تمام نکنم به دردسر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتم، چون جامعه راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان جامعه مجازی نیست. بنابراین علت اینکه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید بگویید به جامعه چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان تعلق دارید، این است که به نظر من از اساس نباید وجود داشته باشد.»
 
این سلحشوری در دفاع از لیبرالیسم در بریتانیا وقتی باارزش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که بدانیم تمام دپارتمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علوم انسانی در دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بریتانیا در تسخیر مارکسیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها است و راجر اسکروتن تقریبا یگانه مدافع سرمایه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داری و محافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاری در عرصه دانشگاهی انگلستان است و همین واقعیت او را برجسته و پراهمیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سازد.
 
راجر اسکروتن با نگارش رساله «تاریخ مختصر فلسفه جدید» رویکرد تحلیلی خود را در تاریخ اندیشه مدرن بسط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. او در این کتاب از منظر تحلیلی، تصویری از تاریخ فلسفه جدید را از دکارت تا ویتگنشتاین به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. او شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اصلی و دغدغه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عقلانی مهمی را که، از دکارت به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بعد فلسفه غربی را شکل داده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، معرفی کرده است. اسکروتن در این کتاب به تشریح مضمون استدلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و نتایج فلسفی آنها پرداخته است.
 
تاریخ مختصر فلسفۀ جدید کتابی است مختصر و روان و درعین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حال دقیق و پرمطلب که خواننده را به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نحوی جدی با مباحث مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین فیلسوفان معاصر درگیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. شایان ذکر است اسکروتن با نوشتن رساله «فرهنگ اندیشه سیاسی» نیز گام دیگری در راستای تدوین بصیرتی لیبرال برداشته است. از زاویه دیگر باید اسکروتن را مدافع پرشور علوم انسانی در برابر تمایل علم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدگی و چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زدگی ارزیابی کرد. در واقع او اصرار بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای در نگهداشتن فلسفه به‌مثابه پایه و مایه علوم انسانی دارد. نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که باعث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود اسکروتن در سلسله صحابه صالحه لیبرالیسم اعتدالی از دکارت تا هایک قرار گیرد.
 
اما یکی از کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کمتر مورد توجه قرار گرفته او رساله «متفکران چپ نو» است که به‌تازگی به همت انتشارات مینوی خرد به فارسی برگردانده شده است. این کتاب بسیار مهم که در ایران مورد تغافل واقع شده است، در دهه هشتاد میلادی، به زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عجیب و غریبی نظیر لهستانی، کره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای، پرتغالی و چینی ترجمه شده است. راجر اسکروتن در این کتاب دست به تبارشناسی چپ نو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و این نکته را مورد تدقیق قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چپ و جریان چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا به امروز چه مسیری را طی کرده است و چرا برخلاف توصیه کارل مارکس در دفاع از حقوق طبقه کارگر، به دفاع از حقوق مهاجران، همجنس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایان و زنان تمایل پیدا کرده است.
 
اسکروتن برای پاسخ دادن به این مسئله به چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نامداری نظیر ژان پل سارتر، میشل فوکو، یورگن هابرماس، گئورگ لوکاچ، لویی آلتوسر، آلن بدیو و اسلاوی ژیژک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد. او در این کتاب نیز پرمدعا و ماجراجو ظاهر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به گفته خودش خواننده از اولین صفحات کتاب او متوجه خواهد شد که نویسنده هیچ ابایی از بیان عقاید واقعی خود ندارد و به عنوان مثال به دستگاه مهمل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی فریبنده و غریب ژان لکان و استراتژی زمین‌سوخته ادوارد سعید در حمله به میراث استعماری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد و آنها را از دم تیغ نقد تند خویش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذراند تا افسون زبان پیچیده و مبهم چپ نو را از اعتبار بیندازد.
 
کتاب «متفکران چپ نو» منهای مقدمه و نمایه از نه بخش تشکیل شده است: «چپ چیست؟»، «بیزاری در بریتانیا: هابزبوم و تامپسن»، «حقارت در آمریکا: گالبرایت و دورکین»، «حریت در فرانسه: سارتر و فوکو»، «ملال در آلمان: به قهقهرا تا هابرماس»، «مهمل در پاریس: آلتوسر، لکان و دلوز»، «نبردهای فرهنگی در ستاسر دنیا: چپ نو؛ از گرامشی تا سعید»، «کراکن بیدار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود: بدیو و ژیژک» و «راست چیست؟» بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های این کتاب را تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. خواندن عنوان همین بخش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها کافی است تا خواننده متوجه شود اسکروتن قرار است چگونه شمشیر نقد خویش را از نیام بیرون کشد و به صفوف به‌هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پیوسته چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قرن بیستم از شرق تا غرب عالم شبیخون بزند و اردوگاه آنان را متشنج سازد.
 
اسکروتن در بخش نخست کتاب به تبیین نفی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باوری چپ نو جهت از میان بردن نظم بورژوایی و حرکت ظفرمندانه به سوی هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگاری و خلأ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «این نفی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باوری بنیادین را در آثار بسیاری از نویسندگانی که در این کتاب به آنها پرداخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان یافت. نفی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باوری آنها ندایی معترض و مخالف است، فریادی در رد هر آنچه واقعی است، به نفع هر آنچه ادراک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر است.» (صفحه ۳۰) او در بخش دوم به بررسی آراء و آثار دو تن از چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چپ بریتانیا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد که اگر چه تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگار هستند، اما جامعه کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوان انگلیسی آنها را تا به سطح رهبران فکری برکشیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. از نظر نویسنده کتاب، هابزبوم و تامپسن به عنوان تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاران مارکسیستی، بیش از آنکه تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاری کنند، تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاری مارکسیستی کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. «تاریخ مارکسیستی به‌معنای بازنویسی تاریخ با اولویت طبقه است. لازمه این بازنویسی ترسیم چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است شیطانی از طبقه بالادست و تصویری احساسی از طبقه پایین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دست.» (صفحه ۴۷)
 
اسکروتن پس از باز کردن مشت مورخان چپ انگلیسی، به آن سوی اقیانوس اطلس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود تا به مارکسیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در آمریکا - که او آنها را اقتصاددانانی طعنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زن، بذله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گو و سرگرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کننده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامد - نیز پرداخته باشد. گالبرایت و دورکین در این بخش مطمح‌نظر اسکروتن قرار دارند. چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که اسکروتن درباره آنها این‌چنین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «در شخصیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گالبرایت و دورکین ظهور یک تشکیلات لیبرال ستیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طلب در آمریکا نمایان است. هر دوی ایشان مردان زیرک و بااستعدادی بودند. هر دوی آنها شوالیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وار در کار تحقیق جدی بودند. هر دو از پاداش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عظیمی کیفور شدند که فقط به کسانی تعلق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد که فرهنگ قدیم خانواده، بنگاه کسب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وکار، خداوند و پرچم را براندازند. نگاهی دقیق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر در استدلال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آنان بیندازید و بسیار میان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برها، زبان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بازی و تحقیر دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مخالف خواهید یافت. اینان به‌رغم همه زیرکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان هیچ کمکی به یافتن پاسخ برای مسائل فکری واقعی نکردند.» (صفحه ۱۰۳)
 
اما هرگونه تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نگاری اندیشه چپ نو بدون عزیمت به پاریس ناقص خواهد بود. به همین دلیل اسکروتن نیز بار دیگر به اروپای غربی بازمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد تا آراء و آثار سارتر و فوکو و تاثیرات آنها را در میانه قرن بیستم بررسی کند. نویسنده کتاب درباره سارتر چنین نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: «از دریچه آثار سارتر که به گذشته و به فرانسه قرن بیستم بنگریم: بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درنگ به دو ویژگی ممتاز چپ فرانسوی برمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوریم: عداوت و حرارت انقلابی. یأس عمیق در مواجهه با واقعیت و میل سوزان به فروریختن آن به نام آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهر، از زمان ژاکوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تا به همین امروز، موضع پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرض تفکر چپ در فرانسه بوده است.» (صفحه ۱۴۳) اسکروتن درباره میشل فوکو نیز ارزیابی مشابهی دارد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «او همپای سارتر در جهنم پای گذاشته بود. چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی ستیزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جو فوکو نه انتقاد از واقعیت، که سنگری در برابر آن بوده است، خودداری از پذیرش اینکه نرمالیته، با وجود همه کاستی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایش، همه چیزی است که در اختیار داریم.» (صفحه ۱۶۶)
 
بخش پنجم محملی برای یورش اسکروتن به مارکسیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فرهنگی در آلمان است. او ابتدا به خدمت گئورگ لوکاچ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد و نگاه او را تک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بعدی و نقدهای او را هتاکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاه و سفید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامد و می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «نقد ادبی اگر تعامل فعالی با یک فکر یا احساس بیرون از خود نداشته باشد، ارزشی ندارد.
 
در نظر لوکاچ، همچون همه کمونیست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های به‌راستی مکتبی، همچو تعاملی محال بود و به همین خاطر نقد او پوچ، بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فکر و در نهایت به سبب آن شوق به تفتیش عقایدی که در آن موج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند مشمئزکننده است.» (صفحه ۱۹۵) اسکروتن سپس از خجالت مکتب فرانکفورتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نظیر هورکهایمر و آدورنو درمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید و در نهایت درباره یورگن هابرماس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «هابرماس پس از اینکه همه واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به نفع انتزاعات بروکراتیک کنار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند و رد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، دیگر نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بگوید که قرار است در مورد چه چیزی گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو کنیم. اگر پیام صرفا این باشد که بیایید گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو کنیم، شک دارم که برای رساندن این پیام چندین و چند جلد کتاب با زبان فنی و مغلق لازم بوده باشد.» (صفحه ۲۲۵)
 
پرداختن به آراء و آثار آلتوسر و لکان و دلوز در بخش ششم کتاب، منتقدانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین حالت قلم نویسنده را به نمایش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد. ابتدا اسکروتن راز محبوبیت آلتوسر را چنین عنوان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: «هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عصران پاریسی آلتوسر او را تحسین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. کسانی که در آن زمان، داشتند دستگاه مهمل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سر هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند که بتواند امکان استدلال عقلانی را از بین ببرد و هر پرسش و مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را، هر قدر هم که مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای دانشگاهی باشد، مسئله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای سیاسی بنماید.
 
به لطف دستگاه مهمل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستید در کار تولید کار فکری غوطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ور شوید و باور داشته باشید که از همین الان جزئی از انقلاب هستید. لازم نبود بپرسید که انقلاب به چه معنا است یا به چه کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. هیچ چیز معنا ندارد و همین انقلاب است، یعنی دستگاهی برای از بین بردن معنا.» (صفحه ۲۴۶) در گام بعدی موشکافی از اندیشه لکان در دستور کار اسکروتن قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که اسکروتن آن را نشخوار فکری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامد و در گام سوم پرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برداری از نحوه نویسندگی دلوز در دستور کار اسکروتن قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و با بیانی صریح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد: «از دل دستگاه مهمل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی دلوزی یک سبک آکادمیک جدید سربرمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد که نحو را بدون معناشناسی دارد. به این ترتیب است که سبک نوشتار و اندیشه این امکان را به وجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد که اندیشه و غیراندیشه در میدانی برابر به رقابت برخیزند. این گفتمان آکادمیک در واقع یک جور بازی است، یک جور خودنمایی است.» (صفحه ۲۷۵)
 
بخش هفتم کتاب، گستره بررسی چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرا را از غرب به سراسر جهان بسط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و از گرامشی ایتالیایی تا ادوارد سعید خاورمیانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای را در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. بخش هشتم به مدعیات تازه چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مارکسیست اعم از آلن بدیو و اسلاوی ژیژک می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد. بخش نهم و پایانی کتاب نیز بر عکس هشت بخش پیشین که سلبی نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، با رویکردی ایجابی به رشته تحریر درآمده است تا به مخاطب خود بگوید راست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی چیست؟ هر چند هم‌چنان در بند پرسش چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی چیست، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماند. راجر اسکروتن در سطور پایانی کتاب، هدف از مساعی خود در برملاکردن شیوه و روش مسحورکننده و مرعوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کننده چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را این‌چنین جمع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند: «در این کتاب کوشیدم همانند افلاطون بار استدلال را به شانه به وجودآورنده بار مسئولیت آن برگردانم. البته همچون افلاطون، من نیز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم که چپ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هرگز پذیرای این بار مسئولیت نخواهند شد.» (صفحه ۴۰۲)

 
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته  از  روزنامه سازندگی ،تاریخ انتشار:  7 اردیبهشت  1398،کدخبر:  4640 ،www.sazandeginews.com
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین