شعار سال : حالا پرسشی که اینجا مطرح میشود این است که چرا با وجود اینکه یک کارخانه برای چندمین بار پسابهای تصفیه نشده خود را در رودخانه رها میکند همچنان به کار خود ادامه میدهد؟ مسئله همزیستی صنعت در کنار محیطزیست نکته کلیدی در روبهرو شدن با چنین حوادثی است. البته این مسئله فقط در خصوص ورود پساب واحدهای صنعتی به رودخانهها نیست، بلکه در موارد مشابه مانند مسئله آلودگی هوا و تولید خودروهای بدون کیفیت هم مشاهد میشود؛ بنابراین وقوع چنین اتفاقهایی ذهن مشاهده کننده را به سمت یک انتخاب سوق میدهد. انتخاب میان صنعت یا محیطزیست، اینکه گویی برای داشتن واحدهای صنعتی باید محیطزیست را به خطر انداخت یا اینکه برای حفظ محیطزیست واحدهای صنعتی را تعطیل کرد. گروهی از کارشناسها معتقدند چنین انتخابی مردم را در برابر محیطزیست قرار میدهد، بنابراین همیشه یک راه سومی هم وجود دارد؛ «محمد درویش» فعال نامآشنای محیطزیست از این راه سوم سخن میگوید. متن کامل این گفتگو را در ادامه بخوانید.
آقای «درویش»، در این سالها اتفاقهایی افتاده است که سبب شده صنعت در مقابل محیطزیست قرار بگیرد، این تقابل به نحوی پیش رفته است که ذهن مشاهده کننده را درگیر یک انتخاب میکند، آیا میان صنعت و محیطزیست باید یکی را انتخاب کرد؟
به نظرم مماشات بیش از حد باعث چنین اتفاقی شده است، شما در نظر بگیرید الان رئیس سازمان محیطزیست میگوید که اگر قرار باشد ما مقررات محیطزیستی را رعایت کنیم یا باید عسلویه تعطیل شود یا اینکه مردم باید مهاجرت کنند؛ در صورتی که همین تاسیسات در کشور قطر هم وجود دارد و آنجا فعالیت میکنند و مردم هم در کنار آن در حال زندگی کردن هستند؛ آنجا نه آبی آلوده میشود و نه اینکه مردم دچار سرطان میشوند و نه اینکه برای صنایع آنها مشکلی ایجاد میشود. در موردی دیگر شما نگاه کنید مثلاً صداوسیما درباره دریاچه ارومیه مناظره میگذارد، بعد سوالش را اینگونه طراحی کرده است؛ آیا شما موافق هستید که به بهانه احیای دریاچه ارومیه حقابه کشاورزی قطع شود؟ این یعنی اینکه انگار مردم را در برابر محیطزیست قرار دادهاید. یا در مورد دیگر مجدد رئیس سازمان محیطزیست میگوید که یا ما باید آلودگی هوا را تحمل کنیم یا باید از کارخانههای خودروسازی و تولید ملی حمایت کنیم، این واقعاً چه حرفهای اشتباهی هست که گفته میشود، بنابراین، این نگاه انتخابی میان صنعت و محیطزیست اساساً اشتباه است.
حتماً مطلع هستید، در یک مورد در هفته گذشته، ورود پساب یک واحد صنعتی در سوادکوه مازندران سبب شد چیزی حدود بیستوچهار هزار ماهی تلف شوند، نظر شما درباره این اتفاق که سابقه هم داشته است چیست؟
شاید به دفعات متعدد از این فجایع اتفاق افتاده و، چون رسانهای نشده است کسی از عمق فاجعه خبر ندارد. شما نگاه کنید، در شهر سئول کره جنوبی یک زمانی رودخانهای که از وسط این شهر عبور میکرد به یک فاضلاب تبدیل شده بود، بوی بسیار بدی در شهر ایجاد کرده بود و چهره زشتی به شهر داده بود. یا در سوئیس دریاچهها یک زمانی به شدت آلوده شده بودند و تقریباً همه آنها در آستانه نابودی و فروپاشی بودند، اما الآن وقتی به این دریاچهها نگاه میکنیم کیفیت آب در آنجا در حد آب شرب است. یا مثلا در اروپا رودخانه «دانوب» هست که از قلب اروپا و از چند کشور عبور میکند و هیچ مشکلی در خصوص ورود پسماندها و پسابها ندارد. بنابراین، این مشکلات با ایجاد فیلترهای مناسب و با رعایت هنجارهای محیطزیستی حل شدنی هستند.
پس گره حل نشدن این مشکلات کجاست؟ شما در ابتدای گفتگو از یک مماشات بیش از حد سخن گفتید، منظورتان چیست؟ این مماشات بیش از حد چطور سبب آلوده شدن محیطزیست میشود؟
به نظر من مشکلی که الان در کشور ما وجود دارد یا بهتر است بگویم مقصر اصلی که وجود دارد، دولت و سازمان حفاظت از محیطزیست است که به وظایف خودش به درستی نمیتواند عمل کند و اجازه میدهد صنایع به راحتی قانون را دور بزنند. مدیران ما به بهانه اشتغال مردم، مثلاً اینکه ما نمیتوانیم با این کارخانهها برخوردی داشته باشیم چرا که معیشت مردم به تداوم کارخانهها گره خورده است، معمولاً از ملاحظات محیطزیستی عبور میکنند. در صورتی که این ملاحظات به ضرر خود صنایع هم تمام میشود. اجاز بدهید از کتاب خاطرات اسکندر فیروز (نخستین رئیس سازمان حفاظت محیطزیست ایران) نمونهای را مطرح کنم. در جایی از این کتاب نوشته شده زمانی که اسکندر فیروز در سفری در ایالات متحده آمریکا بوده است، حدود سه صبح با ایشان تماس میگیرند و او را از تخلف مهندس ناظر یک کارخانه مطلع میکنند، تخلفی که باعث شده پسماند این کارخانه وارد گوهررود شود و میلیونها ماهی را تلف کند. آقای اسکندر فیروز همان موقع تصمیم میگیرند که به ایران برگردند و با اقدامات ایشان آن کارخانه تعطیل میشود، مسئول مهندس ناظر آن کارخانه هم روانه زندان میشود و مدیر کارخانه مجازات میشود؛ بنابراین نمونه این برخوردها باعث میشود تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. ما اگر دو بار با متخلفها، چنین برخوردی که اسکندر فیروز داشت انجام میدادیم، هرگز چنین فاجعهای مانند مرگ ماهیها در سوادکوه رخ نمیداد.
شما در جایی از صحبتهایتان گفتید این مماشات به نفع صنایع نیست، حتی به ضرر خود آنها تمام میشود، منظورتان چیست؟ چطور صنایع با وجود حمایتهای بیش از حد باز ضرر میکنند؟
ببینید، مثلاً همین حمایتهای بدون دلیل و حساب نشدهای که از صنایع خودروسازی خودمان انجام دادیم. این حمایتها نه تنها باعث بالندگی صنایع خودروسازی ما نشد، بلکه سبب شد مثلاً وقتی که پول ملی در مقایسه با دلار سقوط کرده است و این میتواند یک بهاری برای صادرکنندهها باشد، این خودروسازها حتی نتوانند یکی از خودروهای خودشان را صادر کنند، حتی نتوانند یک خودروی کامل تولید کنند، به دلیل اینکه اسمشان فقط خودروی ملی است، در صورتی که عملاً هیچکدام ملی نبودند و همچنان وابسته به واردات بودند. چرا نتوانستند در طول نیم قرن اخیر یک خودروی واقعی تولید کنند؟ همهاش به خاطر حمایتهای بیقید و شرطی بود که سبب شد خلاقیت و نوآوری دیگر مورد توجه قرار نگیرد. الآن هم همین بلا دارد بر سر سایر صنایع میآید، به بهانه حمایت از صنایع اجازه میدهیم با هر کیفیتی و با هر خسارتی که به محیطزیست وارد میکنند به حیات خودشان ادامه دهند.
با این حمایتها محصولات صنعتی ما قابل رقابت در عرصههای جهانی نیستند، این صنایع نمیتوانند ارزآور باشند، نمیتوانند به اقتصاد ملی کمک کنند و در نتیجه هم برای اقتصاد کشور و هم برای محیطزیست کشور ضرر دارند.
پس ما برای متوقف کردن فعالیت صنایعی که متخلف هستند مشکل قانونی نداریم و بیشتر همان مسئله حمایت است؟
خیر مشکل وجود قانون نداریم، بلکه در اجرای قانون مشکل داریم و این در ید قدرت مدیرهایی هست که میزها و صندلیها را اشتباهی اشغال کردهاند. در چنین شرایطی سازمان محیطزیست این اختیار را دارد که الآن آن کارخانه را تعطیل کند و آنها را روانه دادگاه کند، اما مدتها است که چنین کاری را انجام نمیدهند. اجازه بدهید مجدد مطلبی از کتاب اسکندر فیروز بگویم. مدیر کل محیطزیست فارس یک کارخانه را در شیراز تعطیل میکند و بعد از شش ماه متوجه میشود که رئیس همان کارخانه دایی اسکندر فیروز بوده است، یعنی دایی رئیس سازمان محیطزیست کشور، اما ایشان (اسکندر فیروز) هرگز برای اینکه آن کارخانه که برای دایی خودشان بوده است باز شود هیچ دخالتی نکردند و اجازه دادند تعطیل شود تا زمانی که استانداردهای لازم را به دست بیاورد. اینها همگی درسهایی هستند که ما باید یاد بگیریم و حمایت کنیم، اما متاسفانه چنین کاری را نمیکنند؛ بنابراین در چنین شرایطی، مقصر اول و آخر چنین ماجراهایی سازمان محیطزیست و دولت هست که به وظایف حاکمیتی خودش عمل نمیکند. الآن در اروپا اگر همین مجازاتهای سنگین وجود نداشته باشد، هیچ کارخانهای به تکاپوی این نمیافتد که ملاحظات محیطزیستی داشته باشد و حتی اگر مثلاً در لندن کسی زباله بیرون پرتاب نمیکند به خاطر این هست که اگر شما زباله پرت کنید چیزی حدود دو هزار پوند جریمه میشوید؛ بنابراین این مقررات سفت و سخت باید وجود داشته باشد، حالا در کنارش کارهای فرهنگی هم انجام شود، اما اصل ماجرا مقررات و قانون هست که باید وجود داشته باشد و اینکه باید رعایت شود و این مجریهای قانون هستند که باید از وجود چنین قوانینی که مصوب شدهاند به درستی استفاده کنند و از آنها پاسداری کنند.
آقای درویش، سخن آخرتان؟
اینکه مسئله انتخاب میان صنعت و محیطزیست مطرح نیست، گزینه سومی هم وجود دارد، گزینه سوم این هست که یاد بگیریم چگونه در کنار محیطزیست زندگی کنیم، نه اینکه بخواهیم یکی را انتخاب و دیگری را فدا کنیم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همدلی، تاریخ انتشار: ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، کد خبر:.hamdelidaily.ir/ ۷۷۳۰