هرکدام از ما با سلیقه هایمان زندگی می کنیم .آنچه مارا از دیگران متفاوت میکند و به جنبه های بیرونی ما تشخیص میبخشد .انتخاب مااز حواس مختلف مان میباشد . اینکه چه صداهایی ؟چه بوهایی ؟ چه رنگهایی و چه مزه هایی را تشخیص می دهیم ؛ اینها درمجموع سلیقه مارا می سازند . همان که گاه رنگ منطق و عقل به خود میگیرد و وارد قلمرو درست و غلط می شود و مانام دیدگاه را بر آن میگذاریم ؛ حال این سلیقه ها از کجا می آیند و چگونه وارد ذهن ما میشوند و با چه روشی در ذهن ماشکل می گیرند تا ابعاد شخصیت مارا بسازند وبه صورت گروهی از خوب و بد در بیایند ؛ آیا ما از درون دست به کشف آن زده ایم ؟ یاتبلیغات در پذیرش سلیقه ها موثرند؟آیا عادتهای اجتماعی ؛ سنت و عرف جامعه ؛ سلیقه های ما را میسازند ؟ یا الگوهای وارداتی ؟ آیااین الگوهای وارداتی همیشه از آن طرف مرزها پدیدار میشوند؟ پاسخ به این سوالات دیدگاهی است که ماداریم گروهی از جامعه شناسان معتقدند که عادت های اجتماعی ؛ سازمان اجتماعی و سنت های حاکم بر جامعه تعیین کننده سلیقه های اجتماعی است . به طوری که موقعیت یک جامعه در عصر جدید با شیوه رفتار افراد آن نسبت فراوانی دارد . در واقع هر چه فرد گرایی و اهمیت آن بیشتر باشد تفاوت های اجتماعی که ناشی از فراوانی اختیار افراد است بیشتر می شود .و هرچه افراد اختیار کمتری برای تعیین رفتار اجتماعی داشته باشند تفاوت ها کمترمیشود و این موجب میشود تا جامعه ای متفاوت با جوامع دیگر بنظر برسد ؛ یکی از مهمترین خصوصیات تمدن جدید استاندارد سازی جهت یکسان سازی فرهنگها به سود فرهنگ غالب است . بااین دید کشورهای بزرگتر در کنار کنترل تولیدات صنعتی تلاش میکنند تا رفتارها ؛ مدلها و متغیرهای الگویی را نیز مانند کالا همراه کالا در کشورهای حوزه نفوذ صادرکنند و همین امر دلیل اصلی استاندارد شدن رفتارها در جامعه امروز است . جریان استاندارد سازی با انتشار رنگ –فرم –بو – شکل نحوه رفتار و گویش در سرتاسرجهان صورت می گیرد و این نه با شیوه های قدیمی فرهنگی ؛ یعنی با تکیه برفرد ؛ ستاره ؛ قهرمان و چهره سازی بلکه با نوعی کنترل پنهان رفتار از طریق بمباران ذهن انجام می شود . به طوری که فرهنگ های مردمی به ویژه فرهنگ های مردم بومی به حاشیه رانده می شود ودر یک نزاع نابرابر ؛ زیرفشارهای سیاسی ؛ اقتصادی ؛ فرهنگ خارجی له میشوند و این یک فاجعه است . از آنجایی که خواسته ها و نیازهای انسانها شبیه به هم است . غربی ها با سوء استفاده از این مسئله ؛ باارائه الگو های از پیش تعیین شده سعی در تخریب فرهنگ بومی کشورهای جهان سوم دارند تا با سرگرم کردن آنان با مسائل پیش پاافتاده و مبتذل ؛ آنهارااز فرهنگ خودی جدا و به فرهنگ بیگانه نزدیک کنند ؛ بهمین دلیل برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب باید به رقابت فرهنگی پرداخت .شلوارجین پوشیدن ؛ گوش دادن به موسیقی غربی و یا خوردن پیتزا به جای قورمه سبزی چیزهایی نیستند که بتوانند فرهنگ بومی مارا مورد هجوم قراردهند . ماخیلی چیزهای باارزش فرهنگی داریم که غربی ها الگو گرفته اند .نمونه آن تدریس اشعار ؛ حافظ وشاهنامه فردوسی در دانشکده های ادبیات غرب میباشد . فردوسی با خلق روایت و داستانهای زیبا ؛ فرهنگ ؛ خلق و خوی و نحوه زندگی اجتماعی ایرانیان را به تصویر کشیده است . اگر ما خودمان را قبول نداشته باشیم با ایجاد اعتماد به نفس و تعصب پیدا کردن نسبت به فرهنگ خودی ؛ می توانیم با تهاجم فرهنگی مقابله کنیم...

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از وبلاگ سیستان و بلوچستان، تاریخ انتشار: - ، کدخبر: -، www.sistaniha-blog.khabar96.ir