شعارسال: کتاب «سرمایه و ایدئولوژی» به تعبیر توماس پیکتی جعبه سیاه کتاب دیگر او بنام «سرمایه در قرن بیستویکم» است. کتاب اخیر که در ۲۰۱۳ به زبان فرانسه و در ۲۰۱۴ به بسیاری از زبانهای دیگر ترجمه شد، انقلابی را در اصلاح سیاستهای اقتصادی و ساختهای سیاسی جوامع سبب گردید. پیکتی معتقد است که، توزیع بهشدت نابرابر درآمد به توزیع نابرابر ثروت با شدت بیشتری منجر شده، به نحوی که تعداد اندک صاحبان این ثروتها قادر هستند سیاستهای دولتها را در جهت منویات خود به خدمت گیرند و انسداد حاصله در سیاستهای بخش عمومی به رشد فزاینده نابرابریها در جوامع صنعتی منجر گردیده و این نابرابریهای فزاینده علت اصلی شکافهای اقتصادی- اجتماعی در این جوامع و افول آنها خواهد شد. «سرمایه و ایدئولوژی» دامنه بحث را فراتر از صرف کشورهای صنعتی میبرد و میکوشد تا با تحلیل تاریخی، علل تحول نابرابری در کشورهای جهان را بررسی کند. ضمن اینکه به پرسشهای مطروحه حول «سرمایه در قرن بیستویکم» پاسخ میدهد.
پیکتی در این کتاب ابتدا یک پایه تحلیلی ارائه میکند که نقش ایدئولوژی را در مشروعیتبخشی به مالکیت تصویر میکند. او جمعیت در جوامع پیشامدرن را به سه طبقه اصلی نجبا، روحانی، و عوام دستهبندی میکند که طبقه اول شامل حاکمان، مالکان، قانونگذاران، و نظامیها هستند. اینها قواعد رفتار و حقوق مالکیت را در جامعه تعریف و تبیین میکنند. طبقه روحانی به این قوانین مشروعیت میبخشد و ثواب و عِقاب تبعیت از این قوانین و یا نقض آنها را تشریح میکند. این طبقه خود یکی از بزرگترین مالکان جوامع هستند. این دو طبقه در مجموع حدود ۵ درصد از جمعیت جوامع را تشکیل میدادند و ۹۵ درصد دیگر شامل طبقه عوام میشد که نقش این طبقه تولید و تأمین مالی ساختار قدرت و تبعیت از قوانین بود. پیکتی نشان میدهد چگونه حاکمان برای متمرکز کردن قدرت خود داراییهای کلیسا را مصادره کردند و نقش مشروعیتبخشی طبقه روحانی را به قوانین مالکیت و به بازار واگذار کردند.
پیکتی بطور خلاصه به دو منشا ایجاد مالکیت و ثروت و نابرابری، یعنی حوزه اقتصاد و حوزه سیاست اشاره میکند. در دنیای جدید، اقتصاد عموما با نگاه کاپیتالیستی باعث این نابرابری شده و سیاست هم عموما با نگاه ایدئولوژیک، بستر را برای تثبیت امور فراهم ساخته است؛ لذا در بحث اقتصاد نیازمند تاکید روی مکانیزمهای نازتوزیع بجای بحث از نابرابریها و عدالت خواهیها هستیم و در بحث سیاسی هم نیازمند بازتعریف ساختها و ساختارهای قدرت میباشیم.
این ابزارها که یکی فشار از پایین توسط مردم برای تصحیح سیاستهای سرمایهسالار حاکمان است و دیگری نظام مالیاتهای تصاعدی برای تصحیح توزیع بهشدت نابرابر ثروت، درآمد، منزلت و قدرت در جوامع، به حضور واقعی مردم در اقتصاد و سیاست منجر میشود. او نشان میدهد که چگونه نقش مالیاتهای تصاعدی تحقق دولتهای مدرن را امکانپذیر کرد و زمانی که درآمدهای مالیاتی نازل یک تا ۳ درصدی تولید ناخالص داخلی به دامنه ۳۰ تا ۵۰ درصد افزایش یافت، دولتهای رفاه امکانپذیر شدند و اقشار مختلف جامعه به آموزشوپرورش، خدمات سلامت، سرپناه قابلقبول و تغذیه کافی دست یافتند و روند رو به گسترش نابرابری دوره اقتصادِ بازارِ رها بین سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۹۰۰ را وارونه کرد به نحوی که سیاستهای اجتماعی تا پایان دهه ۱۹۷۰ به کاهش نابرابریهای اجتماعی منجر شد. با رواج سیاستهای بنیادگرایی بازار که از ۱۹۸۰ آغاز شد تا ۲۰۲۰ -که طلیعههای گرایش و بازگشت به سیاستهای اجتماعی و منافع عمومی بروز کرده است- نابرابری در همهجا پیوسته در حال افزایش بوده است و این نکته خود علت اصلی بسیاری از اعتراضها، آشوبها و جنگها بوده است.
پیکتی به نقش ایدئولوژی در مشروعیتبخشی به رژیم مالکیت و نیز توضیح رژیمهای نابرابری اشاره میکند. او ایدئولوژی را به مجموعهای از اندیشهها و گفتمانهای باورپذیر پیشینی ارجاع میدهد که مشخص میکند جامعه چگونه باید ساختار بگیرد. پیکتی معتقد است که نابرابری نه اقتصادی است و نه فناورانه، ایدئولوژیک و سیاسی است. این نتیجهگیری یکی از مهمترین نتایج کتاب «سرمایه و ایدئولوژی» است که موضع صریح او را نسبت به مواضع مارکسیستها و تأثیر ماتریالیسم تاریخی بهعنوان زیربنای همه تحولات اقتصادی و فناورانه روشن میکند. او از نقش ایدئولوژی و سیاست در ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی سخن میگوید و بهتفصیل به نقش ایدئولوژی در تقدسبخشی به حق مطلق مالکیت در اروپای قرون هجده و نوزده میپردازد. در این تقدسبخشی بردههای نگونبختی که از آفریقا دزدیده شده بودند تبدیل به کالای بردهداران شدهاند. ظلم و جنایت رفته بر بردگان در مواردی موجب بروز طغیانهای خونین میشود.
آیا پیکتی، کارل مارکس امروز است؟ هر کسی که کتاب را خوانده باشد متوجه میشود که اینطور نیست. انتقاد مارکس از کاپیتالیسم بر پایهٔ تولید بود نه توزیع: برای مارکس این افزایش نابرابریها نبود که سیستم را به سمت پایان پیش میراند بلکه از کارافتادگی مکانیزم سود به سیستم خاتمه میبخشید. جایی که مارکس روابط اجتماعی را میدید - میان کارگر و کارفرمایان، صاحبان کارخانجات و اشرافزادگان - پیکتی فقط متوجه دستهبندیهای اجتماعی است: ثروت و درآمد. اقتصاددانان مارکسیست در جهانی زندگی میکنند که در آن تمایلات درونی کاپیتالیستی توسط تجارب سطحی پنهان شدهاند. دنیای پیکتی فقط بر اساس دادههای تاریخی بنیان نهاده شده است و در نتیجه نمیتوان از او با عنوان یک مارکسیست ملایم یاد کرد.
«سرمایه» پیکتی بر خلاف «سرمایه» مارکس شامل راهکارهایی در زمینهٔ سرمایهداری است: مالیات ۱۵ درصدی بر سرمایه، مالیات ۸۰ درصدی بر درآمدهای بالا، شفافسازی کلیهٔ جابجاییهای بانکی و استفاده از تورم برای توزیع ثروت به سمت اقشار پایین. او برخی از این راهکارها را «آرمانگرایانه» میداند و حق با اوست. تصور سقوط سرمایهداری راحتتر است تا جلب رضایت خواص جامعه برای اجرای این راهکارها.
فرض او در سرمایه و ایدئولوژی، فرضی اخلاقی است: نابرابری نامشروع است، به همین خاطر به ایدئولوژی نیاز دارد تا توجیه و تعدیلش کند. او بیباکانه گزارش میدهد: «تمام تاریخ نشان میدهد که تقلا برای توزیع ثروت آنگونه که مقبول اکثریت مردم باشد، موضوعی پرتکرار در همۀ دورهها و همۀ فرهنگها بوده است». هر چه جوامع درآمد، ثروت و آموزش را در گسترۀ وسیعتری توزیع کنند، رونق بیشتری عایدشان میشود؛ بنابراین واژگونکردن ایدئولوژیهای واپسگرایانه شرط اصلی پیشرفت اقتصادی است.
پیکتی در بخش عمدهای از کتاب به ترسیم رژیمهای نابرابر مسلط در هزارههای گذشته میپردازد. «جوامع سهگانه» (مثل فئودالیسم) به طبقات روحانیان، نظامیان و کارگران تقسیم میشوند. «جوامع مالکیتی»، در طول قرن هجدهم توسعه پیدا کردند و در انتهای قرن نوزدهم به جوامع مسلط تبدیل شدند، در این جوامع درآمد و ثروت در دست خانوادههای زمیندار و بورژوازی جدید متمرکز شد. «جوامع بردهداری» بارزترین مدل نابرابری را ارائه دادند (هائیتیِ حوالی ۱۷۸۰ نمایانگر نابرابرترین جامعه براساس گزارشهاست). «جوامع استعماری» ترکیب متنوعی از قدرت نظامی، مالکیت بورژوازی و بردهداری را در خود داشتند. اما جوامع کمونیستی و پساکمونیستی چرخش غمانگیزی را در کتاب رقم میزنند. چرخشی که در آن ایدئالهای آرمانشهری برای تحقق برابری، به فقر و رکود میانجامد و به دنبال آن، نابرابری گستردۀ کنونی در روسیه الیگارشیک را به همراه دارد.
«سرمایه و ایدئولوژی» یک کتاب درسآموز برای دانشجویان، پژوهشگران و سیاستگذاران است. این کتاب بر پایه شواهد تجربی و تاریخی نشان میدهد که چگونه ایدئولوژی در توجیه منافع گروههای حاکم و سلطه قدرتهای مسلط عمل میکند و در این فرایند چگونه از فرهنگ یاری میگیرد. مرور تجربیات موفق و ناموفق مالیاتی درسهای آموزندهای برای سیاستگذاران دارد. این کتاب با مرور نسبتاً مشروح سیاستهای مالیاتی در کشورهای جهان و بهویژه کشورهای صنعتی طی دو سده گذشته و ارتباط این سیاستها با سیاستهای اجتماعی و تأثیر آنها بر چرخههای رونق و افول اقتصادی درسهای ارزشمندی برای سیاستگذاران در ایران امروز دارد. این کتاب نشان میدهد برای برخورداری از یک زیست عزتمند در دنیای پرتحول کنونی و آینده پرشتاب راهی جز قدرتمندتر شدن وجود ندارد و اینکه این مسیر تنها با پشتوانه سرمایههای مردمی و توسعه ظرفیتهای علمی و فناوری مقدور میشود.
پایگاه تحلیلی خبری شعار سال، برگرفته از منابع گوناگون