شعار سال: کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران: مباحثی نو و انتقادی در باب دانشگاهپژوهی، مطالعات علم و آموزش عالی» پژوهش دکتر مقصود فراستخواه درباره دانشگاههای ایران است که ازسوی «انتشارات آگاه» منتشر شده است. او پیش از این در کتاب «تاریخ هشتاد ساله» به موضوع و مسأله دانشگاه و دانشگاهیان پرداخته بود و در این کتاب دوباره طی چهارده فصل به کنکاش در این زمینه میپردازد؛ چرا که معتقد است بدون فهم سوانح دانشگاه در ایران و بدون تحلیل دقیق مسائل آموزش عالی در این سرزمین نمیتوانیم برای بسیاری از روندهای کنونی جامعه ایرانی و احتمالات آتی آن توضیح رضایتبخشی ارائه کنیم.
جناب فراستخواه، شما در کتاب «گاه و بیگاهی دانشگاه در ایران» به جریانشناسی حیات دانشگاه در ایران پرداختهاید و به این نتیجه رسیدهاید که دانشگاه در ایران هیچگاه نهادینه نبوده است. دغدغه شما برای پرداخت به چنین موضوعی چیست؟
معتقدم، ساخته شدن فکر و دانش مدرن در ایران عامل تعیینکنندهای برای مسائلی مانند دموکراتیزاسیون و توسعه و آزادی و برابری و رهایی در ایران است. پس «مسأله دانشگاه» در حقیقت همان «مسأله ایران» است. در ایران نظریهای برای دانشگاه نداریم. سال 1277 هشت سال قبل از مشروطه، مشیرالدوله مدرسهای سیاسی را برای تقویت دیپلماتها به وجود آورد. از این زمان به بعد است که بتدریج آموزش مابعد متوسطه یا به تعبیری، آموزش سطح سوم محل توجه نخبگان جدید ایرانی قرار میگیرد.
مدرسه سیاسی محلی شد برای توسعه افکاری که از آن مشروطه و قانون اساسی نشأت گرفته بود. بعد از مدرسه سیاسی، مدرسههای عالی دیگری همچون دارالمعلمین مرکزی، در سال 1297 توسط ابوالحسن فروغی و عیسی صدیق و دیگران تأسیس شد. هدف از تأسیس این مدارس نیز تربیت معلم بود. بعدها دارالمعلمین مرکزی به دارالمعلمین عالی و بعد دانشسرای عالی بدل شد و این زمانی بود که هنوز دانشگاه تهران نبود. دانشگاه تهران در سال 1313 تأسیس شد.
بنابراین، میتوان از تجربه یک سده آموزش عالی در ایران سخن گفت. امروز آموزش عالی مسألهای ملی و اجتماعی است نه یک موضوع تخصصی. 4 میلیون و چند صد هزار دانشجو داریم که تعیینکنندهترین بخش جمعیتشناختی جامعه محسوب میشوند. اما با این حال، ما نظریهای برای آموزش عالی نداریم و یکی از نیازهای ما داشتن نظریهای برای آموزش عالی ایران است تا این نظریه بتواند از مسألههای ملی، محلی، استانی، اقتصادی، سیاسی و... کشور گرهگشایی کند.
دانشگاه در ایران مسألهای ملی است؛ چون هنوز دانشگاه در ایران ساختارهای تثبیتشده توسعهیافته ندارد و از وضعیت آن در جامعه ایران میتوان با عنوان یک «طرح ناتمام» یاد کرد. از عواملی که در ساخته شدن جامعه میتواند مؤثر واقع شود، نخبگان فکری و حرفهای جامعه هستند. بنابراین، طبیعی است که نقش دانشگاه در ساخته شدن جامعه بسیار ضروری است. در بحث از دانشگاه ما با یک موضوع میانرشتهای مواجهیم و لازم است که گفتارها درباره دانشگاه به بلوغ برسد، بههمین دلیل هم مباحث دانشگاه یک مناقشه ملی است.
از اینرو بود که مصمم شدم مجدد مباحثی را در حوزه دانشگاه طرح کنم. با وجود اینکه قبل از این، چندین کتاب در حوزه آموزش عالی داشتم اما احساس میشد که آن مباحث کفایت نمیکنند. بنابراین، دغدغه من از نوشتن این کتاب، توسعه نظریه درباره آموزش عالی است. منظورم از «نظریه» به معنای صرفاً انتزاعی نیست بلکه نظریهای برای توضیح «مسأله ایران» است. یعنی یک روشنایی موثقی که بتوانیم با آن دانشگاه ایرانی را بفهمیم و توضیح دهیم.
به صحبت آغازین شما برمیگردم، شما اشاره کردید که نخستینبار مدارسی که بهعنوان آموزش عالی تأسیس شد یکی برای تربیت دیپلمات و دیگری برای تربیت معلم بود، یعنی از همان ابتدا ما هیچ فلسفه وجودی مشخصی برای آموزش عالی نداشتیم و همچنان با این سردرگمی مواجه هستیم. به اعتقاد شما، برونداد دانشگاه چه افرادی باید باشد؛ «متخصص» یا «شهروند»؟
نکته اول خیلی مهم بود که فرمودید که ما دانشگاه را دهها سال است که شروع کردیم اما گویا نگاه ابزاری به دانشگاه وجود دارد. متأسفانه از ابتدا نگاه ما به علم ابزاری بوده نه علم رهایی. من در فصل اول این کتاب توضیح دادهام که حتی دارالفنون، برای یادگیری توپخانه تأسیس شد. بعد از خسارتهای معاهدههای ترکمنچای و گلستان در دوره ناصری دردمندانی چون امیرکبیر چنین احساس کردند که باید خود توپ و توپخانه تولید کنند. بنابراین دارالفنون هم بیشتر متخصص میخواهد. اما آیا «شهروند» هم به تعبیری که فرمودید ساخته میشود؟ آیا آن شایستگیهای ارتباطی و انسانی مردم هم توسعه داده میشود؟ این داستانی است که ما متأسفانه در آن مشکل داریم.
در فصل نخست این کتاب توضیح دادهام که دانشگاه در اروپا از هشتصد سال پیش در متن جامعه بهوجود آمد؛ یعنی دانشگاه از یک «داینامیزم اجتماعی» برخاست و به تعبیری، ادامه پویایی درونی جامعه بود. علمآموزی یک سفارش درونزای اجتماعی و یک جنبش اجتماعی بود و دانشگاهها با ابتکار عمل و خلاقیت از پایین به وجود میآمدند. حتی اگر گاهی از دولتها و نهادهای دیگر هم استفاده میکردند «خلاقیت» و «ابتکار عمل» با جامعه بود و شاید به همین خاطر است که در آنجا دانشگاه با پویاییهای اجتماعی همزمان است. اما در ایران متأسفانه جامعه، کوچک و دولت، بزرگ شده است، به تعبیری، دولت «فعال» و جامعه «منفعل» شده است.
کابینه دولت در زمان رضاشاه که بشدت متأثر از ایدئولوژی نوسازی بود، برای شهر درحال نوسازی تهران عمارتی را هم لازم میدید که به آن university گفته میشد و معتقد بودند که شهر تهران این ساختمان را ندارد. در نتیجه دانشگاه در ایران تقلیل پیدا کرد به ساختمانی که ادامه ساختمانهای دولتی بود و بنابراین، مصادره به مطلوب شد؛ به این معنا که بیشتر اهداف دولتی را ترویج میداد و افرادی را برای سازمانهای دولتی تربیت میکرد. در نتیجه دانشگاه نتوانست با متن جامعه مرتبط شود و بیشتر تحت تولیت دولت بود و بههمین دلیل نتوانست توسعه پیدا کند.
من در این کتاب، تا حدی تلاشی کردم که هم بهطرح مباحث نظری بپردازم و هم در عین حال، افقگشاییهایی در ساحت مطالعات دانشگاه داشته باشم؛ اینکه، چه نهادهایی باید توسعه پیدا کند؟ جامعه چگونه میتواند قدرت یابد و دانشگاه را توسعه دهد؟ مسئولیتهای اجتماعی در دانشگاه چیست؟ راههای برون شدن و گره خوردن دانشگاه به دیوانسالاری دولتی و پیامدهای آن و...
در کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه در ایران» توضیح دادم که اقدامات دیرهنگامی با دیدن اعتراضهای اجتماعی برای استقلال دانشگاه در نیمه دوم دهه پنجاه آغاز شد ولی ناتمام ماند چون با انقلاب مواجه شد و انقلاب فرهنگی نیز گسست بزرگی در جریان دانشگاهی ایران ایجاد کرد به طوری که هیأت امنا به کل منحل شد و طی 10 سال تا سال 67 دانشگاه هیأت امنا نداشت. میخواهم بگویم مشکل ما این است که دائم دچار گسست شدیم. تجربههایی داریم آنها را کنار میگذاریم و همواره میخواهیم که از نو شروع کنیم. همین مانع توسعه ایران میشود. در این کتاب اداره هیأت امنایی دانشگاه را شرح دادهام. هیأت امنا، پارلمان دانشگاه است؛ چرا که دانشگاه، موجودیتی عقلانی و خودتنظیم و خودگردان است نیازی به تولیت دولت ندارد. وظیفه دولت حمایت مالی عمومی دانشگاه است چون دانشگاه «خیرعمومی» تولید میکند. مرحوم علی اکبر سیاسی سعی میکرد به شاه بفهماند که دانشگاه اداره دخانیات نیست، دانشگاه یک نهاد حرفهای است باید توسط خود دانشگاهیان اداره شود.
در بخشی از کتاب، شما برای دانشگاه نقش سفارشگیری اجتماعی قائل شدید؟ گرفتن سفارش اجتماعی برای دانشگاه چه ضرورتی دارد؟ و دانشگاه در ایران چقدر توانسته از این نظر موفق عمل کند؟
معتقدم، دانشگاه در ایران سفارش اجتماعی ندارد. رمز موفقیت شما بهعنوان یک روزنامهنگار «گرفتن سفارش اجتماعی» است چراکه برای یافتن سوژه، به متن جامعه میروید و در برج عاج خود ننشستید.
از این رو، معتقدم، دانشگاه برای اینکه بتواند گسترش پیدا کند باید از جامعه سفارش رشته بگیرد؛ از صنعت، خدمات و... اما متأسفانه اصلاً اختیارات کافی سفارشگیری ندارد. چنبره دیوانسالاری دولتی و مداخلات آشکار و نهان آن هم با انواع متولیان حکومتی موازی، دانشگاه را کرخت کرده است و دانشگاه نمیتواند خلاق و توانمند باشد و با جامعه ارتباط برقرار کند.
نظام متمرکز و بخشنامههای دولتی و سیاستهای ابلاغی از بالا، خلاقیت و مسئولیت را از دانشگاه گرفته است. در این کتاب راهحلهایی برای گرفتن سفارش اجتماعی توسط دانشگاه ارائه کردهام؛ اینکه دانشگاه چگونه میتواند مسائل متن جامعه را به آموزشها و پژوهشهای خود وارد کند.
راه برون رفت از «چنبره دیوانسالاری» را چه میدانید؟
راه برون رفت یا باید از اصلاح سیاستها و رفتارها و نهادهای حکومتی آغاز شود که متأسفانه آغاز نمیکنند یا باید کنش دانشگاهی داشته باشیم؛ یعنی دانشگاه خود پیشقدم و مبتکر باشد و معادله «دولت فعال» و «جامعه منفعل» را اصلاح کند.
آیا دانشگاه و جامعه خود میتوانند این معادله را تغییر دهند؟
با کنش اجتماعی معطوف به اصلاحات اساسی، با توسعه جوامع حرفهای دانشگاهی و نهادهای حرفهای این امر امکانپذیر است. در کل لازم داریم که نهادهای تخصصی، مدنی و سازمانهای مردمنهاد و تشکلهای صنفی و حرفهای و اجتماعات محلهای توسعه پیدا کند. کسانی از درون دولت نیز به این کوششهای اجتماع کمک و با آن همراهی کنند. دولت بهعنوان موجودیتی ملی همراهی کند و در تحولات ایران شرکت داشته باشد.
از یک سو سیستم باید باز شود و آماده گفتوگو و همراهی با پویشها و تغییرات جامعه باشد. از سوی دیگر، جامعه نیز این بلوغ لازم را داشته باشد که کار را فقط ستیزهجویی صرف نداند، بلکه گفتوگو و دیالوگ اجتماعی ایجاد کند. فن مذاکره داشته باشد و چانهزنی کند. مسأله رفع دولتسالاری و دیوانسالاری، لحظهای و یکباره نیست، مطلقگرا نیست و لزوماً با خشونت نیست. فرآیند قدرتسپاری از دولت به دانشگاه و پا به پای آن فرآیند به بلوغ رسیدن جامعه دانشگاهی و خودتنظیمی، فرآیندی زمانمند است. این امر نیاز دارد که گفتوگو و تعاملات میان سیستم و جهان زندگی اتفاق بیفتد که به انسانهایی کنشگر مسئول نیاز دارد که احساس مسئولیت ملی داشته باشند چه در دولت و چه در جامعه.
مخاطب اصلی شما در این کتاب چه طیفی هستند؟
مخاطب این کتاب در درجه اول «پژوهشگران» در حوزه مسائل اجتماعی دانشگاه هستند؛ محققان آموزش عالی مانند مدیریت آموزشعالی و جامعهشناسی دانشگاه و مطالعات فرهنگی و دانشجویان، انجمنهای علمی– تخصصی است و از سوی دیگر مخاطب این اثر «مصلحان اجتماعی» است که واسطههای تغییر جامعه هستند، کنشگران فکری یا مدنی و حرفهای که هدف آنان تغییر ایران است همچنین مخاطبهای عام؛ شهروندان ایرانی که به نحوی درگیر مسائل ایران هستند. امروز آینده ایران به نحوی به دانشگاه گره خورده است. در نتیجه هرکسی که در مورد آینده ایران دغدغهمند است خواه ناخواه به مسائل اجتماعی دانشگاه نیز برخورد میکند. معتقدم، جامعهشناسی علم و جامعهشناسی دانشگاه باید به حوزه عمومی آورده شود و فقط آن را به کرسیهای دانشگاهی و واحدهای درسی محدود نکنیم. این کتاب، تلاشی است به قدر توان محدود من که پای مناظرات و مناقشات مربوط به علم و دانشگاه را به حوزه عمومی بکشانم و با مسأله ایران ربط دهم.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران ، تاریخ انتشار ------ ، کدمطلب: 464197 ، www.iran-newspaper.com