شعار سال: «فارغالتحصیلان علوم انسانی و اقتصاد بریتانیا: اثر پنهان» بررسیای مختصر است که میکوشد نقش دانشآموختگان رشتههای علومانسانی دانشگاه آکسفورد در تغییرات اقتصادی دهههای ۶۰ تا ۹۰ را بررسی کند. یافتههای این پژوهش نشان میدهند فارغالتحصیلان علومانسانی در اشتغال خود از الگوهایی که تغییرات اقتصادی این بازۀ زمانی به بازار کار تحمیل میکرد پیروی کردهاند. گرایش این دانشآموختگان به اشتغال در بخشهایی چون آموزش که به طور سنتی به فارغالتحصیلان علومانسانی تعلق داشته کاهش یافتهاست و در عوض به بخشهای خصوصی همچون خدمات مالی، مشاغل مدیریتی و رسانهای تمایل نشان دادهاند که در جریان رشد اقتصادی بریتانیا از اهمیت بیشتری برخوردار شدهاند.
«فارغالتحصیلان علوم انسانی و اقتصاد بریتانیا: اثر پنهان»(۱) گزارشی است که در سال ۲۰۱۳ توسط دکتر فیلیپ کریگر (۱) نگاشتهشدهاست. کریگر که در زمینۀ انسانشناسی و جمعیتشناسی با چندین دانشگاه از جمله دانشگاه آکسفورد همکاری دارد، در این گزارش کوتاه کوشیدهاست نقش دانشآموختگان علومانسانی در تغییرات اقتصادی بریتانیا در دهههای اخیر را مشخص کند. این گزارش که نگارنده آن را به عنوان مطالعهای راهنما معرفی کرده است فقط ۱۱۰۰۰ نفر از فارغالتحصیلان آکسفورد طی سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۹ را در بر میگیرد. با وجود این، یافتههای آن همچنان درخور توجهاند؛ چراکه نشان میدهند برخلاف انتظارات رایج، آموزش علوم انسانی میتواند دانشجویان را به شیوههایی غیرمنتظره برای مشارکت در بازار کار و اقتصاد کشورها آماده کند.
در بازۀ زمانی در نظر گرفته شده برای این مطالعه تغییراتی اساسی در اقتصاد بریتانیا روی داد. در دهۀ ابتدایی (مورد بررسی این گزارش)، اقتصاد بریتانیا با بحرانهایی چون کاهش نرخ ارز در ۱۹۶۷، سقوط نظام پولی جهانی مبتنی بر برتون وودز(۳)بحران قیمت نفت در ۱۹۷۳ و رکود بیکاری مواجه شد. از ۱۹۷۳ نرخ رشد اقتصادی بریتانیا به ۲.۳ رسید. در دهۀ ۸۰ نرخ بیکاری در بریتانیا به سه میلیون رسید. با اینحال، عواید نفت دریای شمال توانست پشتوانۀ اقتصاد بریتانیا شود. همچنین روند خصوصیسازی در دولت تاچر بستر مناسبی برای سرمایهگذاری در انتهای این دوره ایجاد کرد.
این تغییرات، الگوی کلی اشتغال در بریتانیا را تحتتأثیر قرار دادند. بخشهای مالی اقتصاد، بخش فناوری، رسانهها و مشاغل مدیریتی اهمیت جدیدی یافتند و اشتغال در بخشهای دولتی و آموزش کاهش یافت. این تغییرات بسیاری از تحلیلگران را به بازبینی آموزشِ علوم انسانی در دانشگاهها واداشت. آیا با تغییراتی که در اقتصاد بریتانیا صورت گرفتهاست و ارزش رشتههای تحصیلی را با توجه به نقش آنها در رشد اقتصادی میسنجد همچنان تحصیل در رشتههای علومانسانی توجیهی دارد؟!
فارغالتحصیلان علوم انسانی به تغییرات اقتصادی در این برهة حساس چگونه واکنش نشان دادهاند؟ آیا تحصیل در یکی از رشتههای علومانسانی توانستهاست ارزشها و مهارتهایی در دانشآموختگان ایجاد کند که طی تغییرات اقتصادی دهههای ۷۰ و ۸۰ به کار آنها بیاید؟! گزارش کریگر از این جهت، با وجود محدودیت نمونهها، درخور توجه است که پاسخی امیدوارکننده برای تمامی این پرسشها پیشنهاد میدهد.
این گزارش از دو بخش اصلی تشکیل شدهاست. در بخش نخست کریگر با استناد به اطلاعات آماری نشان میدهد فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی دانشگاه آکسفورد که در زمان نگارش گزارش هریک ۲۰ تا ۵۰ سال سابقۀ کار دارند، به چه شیوههایی در اقتصاد بریتانیا مشارکت داشتهاند. برای تحلیل اطلاعات، گستردگی رشتههای این فارغالتحصیلان یه نه دستهی اصلی فروکاسته شدهاست که از آن میان پنج دستۀ بزرگتر یعنی مطالعات کلاسیک، ادبیات انگلیسی، تاریخ، فلسفه و زبانهای مدرن مورد بررسی قرار گرفتهاند و رشتههای الهیات، موسیقی، خاورشناسی و مدرسۀ هنر راسکین که بهترتیب جمعیت کمتری داشتهاند، از این مطالعه کنار گذاشتهشدهاند. مشاغل نیز به نه دستۀ کلی مشاغل آموزشی، مدیریتی، رسانهای، امور مالی، خدمات دولتی، خدمات رفاهی، بازاریابی و خدمات درمانی تقسیم شدهاند که در راستای دستهبندیهای موجود در آمار رسمی قرار دارند.
اطلاعات ارائهشده در این بخش، بهزعم نویسنده، از ارزش تعمیم برخوردار نیستند. کریگر چنانکه خود اعتراف میکند موفق نشدهاست به سوابق شغلی تمامی فارغالتحصیلان علومانسانی آکسفورد در این بازۀ زمانی دست یابد و از ۳۴۰۰۰ نفر دانشآموختۀ علوم انسانی آکسفورد تنها اطلاعات شغلی ۱۱۰۰۰ نفر در دسترس نویسندۀ گزارش قرار داشتهاست.
«برند» آکسفورد، مسئلۀ دیگری است که ممکن است تعمیمیافتههای این پژوهش را با مشکل مواجه کند. هرچند بسیاری تصور میکنند در بلندمدت، عملکرد افراد در محیط کار تأثیری بیشتر از محل اخذ مدرک دانشگاهی داشتهباشد، اثبات اینکه شبکههای فارغالتحصیلان در موفقیت دانشآموختگان آکسفورد مؤثر نیستند دشوار است. روند ثابت جذب دانشآموختگان آکسفورد به بخشهای حساس اقتصادی بدین معنا است که بسیاری از کارفرمایان مدرک خود را از دانشگاههای سرآمدی چون آکسفورد یا کمبریج دریافت کردهاند. به نوبۀ خود این کارفرمایان دربارۀ فارغالتحصیلان این دانشگاهها احساس اعتماد و نزدیکی بیشتری دارند. اثبات اینکه یافتههای این پژوهش راهنما تحتتأثیر برند آکسفورد نیستند بینهایت پیچیده و دشوار است.
بخش دوم گزارش، مطالعهای کیفی در سیر زندگی ۵۰ تن از این فارغالتحصیلان است. این بخش به منظور تدقیق یافتههای آماری ارائه شده در بخش نخست به گزارش اضافه شدهاست. یافتههای آماری از نشان دادن روند غیرخطی و پیچیدۀ پیشرفت شغلی بسیاری از این فارغالتحصیلان ناتوان هستند. مصاحبه با این افراد نهتنها امکان بررسی تغییرات شغلی را فراهم آوردهاست، منبع جالبی برای بررسی تأثیرات غیرمنتظرۀ تحصیلات دانشگاهی در زندگی شغلی این افراد است.
کریگر گزارش خود را با ارائۀ آماری از ساختار جنسیتی و جمعیتی رشتههای مورد بررسی خود آغاز میکند. بیشترین فارغالتحصیلان رشتههای علوم انسانی به گروههای فلسفه و تاریخ تعلق دارند. هرچند نسبت فارغالتحصیلان زن شرکتکننده در انتهای بازۀ مورد بررسی همچنان کمتر از مردان است، مشارکت زنان در طول دورۀ مورد بررسی به طور مستمر افزایش یافتهاست.
فارغ از ساختار جمعیتی دانشجویان علومانسانی، بخش آموزش در تمامی دورۀ مورد بررسی بیشترین تعداد فارغالتحصیلان را به خود جذب کردهاست. با وجود این، بررسیهای زمانی نشانگر کاهش گرایش فارغالتحصیلان به اشتغال در این بخش و افزایش تمایل آنها به بخشهای دیگر اقتصاد است (نمودار ۲). مشاغل دولتی، به عنوان گروه دیگری از مشاغل که به طور سنتی برای فارغالتحصیلان علومانسانی جذاب شناخته میشدند در مجموع تنها موفق به جذب شش درصد فارغالتحصیلان شدهاند. به عبارت دیگر، فقط یک سوم افراد پس از فارغالتحصیلی به مشاغل دولتی و آموزشی پرداختهاند که از نظر عرفی برای فارغالتحصیلان رشتههای علومانسانی مناسب تلقی میشدهاند (نمودار ۱ ). بخش آموزش به عنوان نخستین انتخاب شغلی از حدود دهه ۶۰ میلادی رفتهرفته جای خود را به بخش خصوصی و شرکتهای تجاری دادهاست (نمودار۲ ). به این معنا که کاهش اشتغال دانشآموختگان علومانسانی در این بخش با افزایش اشتغال آنها در بخشهای مالی، حقوقی و رسانهها همراه بودهاست.
نمودار ۱- مقاصد شغلی دانشآموختگان رشتههای علومانسانی دانشگاه آکسفورد از سال ۱۹۶۰-۸۹.
توضیح نمودار ۱. این نمودار نشانگر الگوی کلی اشتغال دانشآموختگان علومانسانی آکسفورد در بازۀ ۳۰ سالۀ مطالعه است. در مجموع فقط حدود ۳۱% این فارغالتحصیلان در بخشهای آموزشی و دولتی که به طور سنتی مناسب دانشآموختگان علومانسانی قلمداد میشدهاند مشغول به کار شدهاند.
در بازۀ زمانی ۶۰ تا ۸۹، فارغالتحصیلان علومانسانی بیشتری در بخشهای مدیریتی، رسانهها و بخشهای حقوقی و مالی اقتصاد جذب شدهاند. کریگر ادعا میکند به مرور زمان میان دانشآموختگان مورد مطالعه گرایشی به وجود آمده تا از بخشهای آموزشی و مدیریتی فاصله بگیرند و در بخشهای مالی، حقوقی و رسانهها مشغول به کار شوند.
نمودار ۲- شش مقصد شغلی اصلی فارغالتحصیلان علومانسانی آکسفورد به تفکیک حوزه در گذر زمان
توضیح نمودار ۲. هرچند به جز دورۀ زمانی کوتاهی بخش آموزش مقصد شغلی بیشترین تعداد دانشآموختگان علوم انسانی آکسفورد بودهاست، تعداد شاغلان این بخش از میانۀ دهۀ ۶۰ روندی رو به کاهش را نشان میدهد. از سوی دیگر مشاغل مدیریتی که از میانۀ دهۀ ۶۰ میان دانشآموختگان محبوبیت یافتهبودند از حدود سال ۷۵ روند رو به افولی را تجربه میکنند و درعوض فارغالتحصیلان بیشتری جذب بخشهای مالی، حقوقی و رسانهها میشوند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت بردار، تاریخ انتشار 10 شهریور 97، کد مطلب: -، www.bordar-ensani.ir