شعار سال: در خاطرات مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیدمهدی طباطبایی استاد اخلاق شهر تهران درباره بحث مرجعیت و رهبری نهضت در بحبوحه سالهای قبل از انقلاب میخوانیم:
نظر من و آقای سعیدی این بود میخواستیم از مرجعیت شروع کنیم نه به عنوان رهبری. ما روی مرجعیت بحث داشتیم و میخواستیم وحدت مرجعیت ایجاد کنیم؛ چون همان زمان هنوز آیتالله حکیم زنده بود و بیشتر محور کارها ایشان بود. من با آیتالله حکیم ارتباط قوی داشتم که اینها نداشتند.
من از طریق ایشان میخواستم محوریت را به مرجعیت بدهیم ولو آقای خمینی نباشد و نگذاریم هر کسی خودش کاری بکند. در آن زمان تمرکز نیروها بر روی موضوع بود؛ اما نهضت آزادی فقط به اصلاح دولت از طریق وزارت و مجلس قائل بودند و هیچ کاری به شاه نداشتند. میگفتند: شاه باید در رأس باشد و اعتقاد به بودن شاه داشتند.
مجاهدین انقلاب محوریت را توانمندی انقلاب میدانستند. آقای فخرالدین حجازی و آقای دکتر شریعتی تربیتهای دینی داشتند. منتها همه مبارزات اینها مبارزه با بیدینیها و فسادهای اجتماعی بود و اصلاً فساد حکومتی را قبول نداشتند. یک جایی با آقای دکتر شریعتی راجع به فساد حکومت بحث کردیم. ایشان جملهای راجع به فساد حکومت بیان کردند که در کتاب کویرش هم هست که میگوید: ما قبول داریم حکومت فاسد است، ولی اولویت با اصلاح مردم است. عقیدهاش این بود.
آقای سعیدی میگفتند: محوریت و مرجعیت فقط آقای خمینی، ما بیشتر توجهمان به مرجعیت بود و اینکه آیتالله حکیم چه اقداماتی میکند و یا آقای شریعتمداری چه میگوید و در کل اینکه مرجعیت باید حفظ شود. من در جلسه صحبت کردم و گفتم: نباید مرجعیت را از دست بدهیم. دلیل اینکه آقای کاشانی سقوط کرد، این بود که مرجع علمی بود نه مرجع تقلید و این مسأله اگر الان هم مطرح شود ممکن است من را متهم کنند که چرا این حرف را میزنم؟ خدا میداند من هنوز هم این حرفم است؛ یک بار هم هنگام چاپ رساله به آقای آذری قمی گفته بودم که معتقد بودم که باید این مردم همیشه مرجع تقلیدشان را بشناسند و زیر پرچم مرجع تقلید حرکت کنند و الا غیر از مرجعیت سران نهضت هم قرار بگیرند محکوم به شکست است.
این استاد اخلاق در کتاب «اخلاق و مبارزه» ادامه میدهد: این را من مدعی بودم و همه جا در نطقهایم و حرفهای قدیمم است. یعنی این حرف من در خانه آقای قمی سال ۴۲ بعداً پخش شده و ساواک من را به خاطر همین حرفها دستگیر کرده است. بقیه گروهها این حرف را نداشتند و اکثراً مدعی حکومت بودند و اینکه کارها باید دست سران نهضتهای آزادیبخش باشد. نهضت آزادیبخش سیاهکل هم همین حرف را میزد.
من مخالف بودم منتها مخالفتم را علنی نمیکردم. نهضت آزادی و جبهه ملی مبارزه فرهنگی را مطرح کردند. در بیرون زندان هم من با افرادی مثل محمود اردکانیان جلسه داشتم. پیش آقای مصدق هم میرفتیم. مصدق احمدآباد بود که در آنجا در مورد تقلب انتخاباتی بحث میکردیم و شیوههای تخلف انتخاباتی مورد ارزیابی قرار میدادیم. این مسائل برای ما آن روزها خیلی مهم بود.
تقریباً در آن جمع تنها کسی که معتقد بود این تخلفات باید در دادگاه مطرح شود، من بودم. با آقای بازرگان هم همین حرفها را زدم و گفتم: من حرفهای فلانی را درباره مرجعیت آقای خمینی قبول دارم. گفت: نمیخواهد با من بحث کنی. من هم ایشان را قبول دارم. آقای فخرالدین حجازی نیز گفت: همه علما روی چشم من هستند و من همه آنها را قبول دارم. من نیز میگویم مرجع باید در رأس باشد. اما دکتر شریعتی جدای اعتقاد به مرجعیت؛ معتقد به این بود که روحانیون صلاح نیست حکومت را در دستشان بگیرند. معتقد بود قداست آخوند در این است که حکومت نکند. فقط ارشاد کند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری نسیم آنلاین تاریخ انتشار10بهمن 97، کدخبر: 2306741، www.nasimonline.ir