شعارسال: در یکی از روزهای نسبتاً سرد زمستانی در دفتر مؤسسه «مفتاح کرامت» شهر قم، میهمان حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی بودم تا با او درباره تجربه طلبگی، خاطرات آن دوران و دغدغههای اجتماعی و علمیاش گفتوگو کنم. در این دیدار، طمأنینه و اخلاق نیکوی این استاد حوزه علمیه قم برایم درسآموز بود. تبار فکری سروش محلاتی به مرحوم مطهری و بهشتی بازمیگردد و همین امر سبب شده که وی در زمره «نواندیشان دینی» حوزه قرار گیرد. نکته جالب توجه در این گفت و گو، ذکر ایشان از تجربه کار مطبوعاتی در دهه 60 و 70 بود. وی برخلاف برخی از طلاب و روحانیون، دستی بر قلم دارد و اساساً پیشتر از اینها، آشنایی من با ایشان از همین طریق حاصل شد.
جناب محلاتی، شما اهل محلات هستید؟ دوران کودکی خود را در این شهر سپری کردید؟
بنده متولد سال 1340 هستم در محلات. البته در محلات زندگی نکردم ولی بهدلیل اینکه پدرم محلاتی بود و فصل تابستان را ایشان از قم به محلات میآمد من هم در یک تابستانی در محلات به دنیا آمدم ولی بعد از آن، مدتی با خانواده در قم زندگی کردیم. پس از آن، پدرم از طرف امام خمینی(ره) به کاشان منتقل شدند و چند سالی هم در کاشان بودیم و بعد آمدیم تهران.
پدرتان از طرف امام(ره) برای چه کاری به کاشان منتقل شدند؟
ایشان در سال 1342 بهعنوان روحانی و برای کارهای تبلیغی به آنجا اعزام شدند. یک حکم و دستخطی هم از حضرت امام خمینی(ره) هست که مخاطبش مردم همان منطقه هستند.
به هر حال من در تهران دوره ابتدایی و دروس راهنمایی و قسمتی از دروس دبیرستان را خواندم، در مدرسه علم و دین در نارمک و بعدش هم دبیرستان احمدیه و بعد از آن هم در سال 1355 به قم آمدم. ابتدا در مدرسه رسالت مشغول شدم و بعد از یک سال هم در مدرسه کرمانیها بودم و بعد در درسهای آزاد حوزه تحصیلم را ادامه دادم.
دوره دبیرستان را به اتمام رساندید؟
من دیپلم نگرفتم. فقط درسهای مورد نیازی مثل زبان را میخواندم و کلاس میرفتم.
ورود شما به حوزه و انگیزه طلبگی شما بیشتر به روحانی بودن پدرتان مربوط میشد؟
این موضوع مؤثر بود چرا که هم پدرم و هم پدرمادرم در قم روحانی بودند. علاوه بر اینها، نزدیکان دیگری نیز داشتم که روحانی بودند و همینها موجب علاقهمندی در من شد. کما اینکه بعد از من هم دو برادرم طلبه شدند.
در این دوره چه استادانی داشتید؟
استادان دوره سطح من در اصول فقه؛ آیتالله سیدمصطفی محقق در شرح لمعه، مرحوم آیتالله اشتهاردی در مکاسب، آیتالله سید علی محقق در کفایه، آیتالله ستوده و در رسائل آیتالله موسوی تهرانی بودند. نخستین استاد درس خارج من آیتالله مرتضی حائری بودند که سه سال در درس فقه ایشان شرکت کردم. پس از فوت ایشان، حدوداً در سال 1364، یک روزی زنگ زدم به آیتالله «شبیری زنجانی» و از ایشان اجازه خواستم که در درس خارج ایشان شرکت کنم و استاد نیز اجازه دادند.
پس، پیش از آن با آیتالله شبیری زنجانی ارتباط داشتید؟
خیر! ولی از فضل و علمیت ایشان شنیده بودم. فکر کردم که دنبال استادی باشم که قوی باشد. ایشان شبها بعد از نماز جماعت در حرم، در منزل درس میگفتند که آن موقع تقریباً هفت شاگرد داشتند.
برای شما در انتخاب استادان، انقلابی بودن آنان مهم بود یا معیار دیگری داشتید؟ اساساً در حوزه چنین معیاری مطرح بود؟
بله! در دهه نخست انقلاب اسلامی این مسائل جدی بود و معمولاً طلبهها روی این مسائل ملاحظاتی داشتند. البته من به لحاظ شخصی، انقلابی بودن را شرط نمیدانستم ولی ضد انقلابی بودن را مانع میدانستم. یعنی اگر استادی واقعاً با انقلاب و امام(ره) میانه خوبی نداشت و آن را ابراز میکرد؛ من در درسش شرکت نمیکردم ولی در درسهای استادان غیرانقلابی که موضع منفی هم نداشتند، شرکت میکردم.
به هر حال درس فقه آقای شبیری زنجانی درس اصلی من بود که از سال 1364 و در حدود پانزده سال ادامه داشت. اصول فقه را نیز نزد آیتالله «وحید خراسانی» حدوداً از سال 1363 شروع کردم که در سالهای متمادی ادامه داشت و همینطور درس مرحوم آیتالله تبریزی.
در درس بقیه استادان حوزه نیز به خاطر کسب تجربه شرکت کردم. به طور مثال، چند سالی در درس مرحوم آقای منتظری حضور یافتم. ایشان چند سال بحث ولایت فقیه را داشتند که بعدها بهصورت کتاب درآمد. درس آقای صانعی را نیز برای مدتی شرکت کردم. در درس آقای فاضل لنکرانی هم مدتی (البته کمتر از آن دو استاد دیگر) حضور یافتم.
اشاره کردید که اصول را نزد آقایان وحید خراسانی و تبریزی خواندید و فقه را هم نزد آقای شبیری زنجانی. پس چه شد که علاقه و حوزه پژوهشی شما به «فقه سیاسی» گرایش پیدا کرد؟
این علاقهای نبود که از استادان به من منتقل شده باشد؛ بلکه این علاقه تحت تأثیر فضای جدیدی بود که امام خمینی(ره) در طلاب جوان به وجود آورده بود و من هم در درسها بهدنبال این نبودم که موضوعات را از استادانم اخذ کنم بلکه درصدد بودم که روش و شیوه اجتهاد و استنباط را از آنان بگیرم.
به نظرم میرسید با این تجربهای که در درسهای مختلف کسب کردم؛ شیوه آیتالله شبیری زنجانی در فقه، متقنترین شیوه است و درس ایشان مزایای خیلی خوبی دارد. البته ایشان عمدتاً از نظر سبک، تحت تأثیر مرحوم آیتالله بروجردی بود. سبک آقای شبیری با سبک مرحوم منتظری تشابه زیادی داشت البته از بعضی جهات هم تفاوت داشت. آقای منتظری اعتنا و توجهش به «فقه عامه» بیش از آقای شبیری بود. آقای شبیری تتبعش در ادله و در روایات بیشتر است بخصوص در نظرات ایشان، تتبع در اقوال و ریشهیابی اقوال، قویتر از بقیه استادان دیده میشود. به علاوه، دقتنظر ایشان هم ممتاز است. بخصوص که آیتالله شبیری در سندشناسی هم تبحر خاصی دارند. بنابراین آن چیزی که برای من اهمیت داشت این روشها بود. ولی دغدغههای من عیناً دغدغههای استادان نبود. دغدغهها از بیرون حوزه ذهن مرا درگیر کرده بود؛ نه از داخل حوزه و منشأش نیز تعلقخاطر زیادی بود که نخست نسبت به آقای مطهری پیدا کردم، که بعد از مدتی این تعلقخاطر نسبت به آقای بهشتی نیز پیدا شد.
این تعلقخاطر پیش از شهادت این بزرگواران در شما به وجود آمده بود؟
بله! آقای مطهری قبل از انقلاب در روزهای پنجشنبه و جمعه به قم میآمد. ایشان یک درس اسفار در مدرسه رضویه میگفتند که در آن فضلای حوزه از جمله آیتالله «سیدحسن طاهری خرمآبادی» شرکت میکردند و البته ما که بچه طلبه بودیم، اسفار نمیتوانستیم برویم و استفاده کنیم. آقای مطهری یک درس دیگری هم داشتند بهنام «معارف قرآن» که آن را در حسینیه ارک برگزار میکردند که این درس عمومی بود و من در آن شرکت میکردم. علاوه بر اینها، من کتابهای ایشان را در سالهای 55 و 56 خیلی با علاقه میخواندم. در سال 56 و 57 سخنرانی ایشان در تهران و در دانشگاههای مختلف خیلی زیاد شده بود. در آن یک سال آخر تا زمان شهادتشان(سال 58) در جلساتی که در تهران و در دانشکده الهیات داشتند، من بسیار جدی در این جلسات شرکت میکردم.
به هر حال این ارتباط، دغدغههای خاصی در علومانسانی به من منتقل میکرد که همانها به زندگی من از نظر فکری و فرهنگی جهت میداد. آن موقع البته مرحوم شهید بهشتی آثار مکتوب چندانی نداشت و مثل آقای مطهری نیز اهل سخنرانی نبود. لذا من ارتباط مستقیم در آن مقطع با مرحوم بهشتی نداشتم تا زمان انقلاب که با ایشان آشنا شدم. به هر حال، آثار مرحوم بهشتی بعد از شهادتش، دغدغههایی در من به وجود آورد.
بعد از این وقایع، در فضای سالهای 58 و 59 مسأله جدیتری به وجود آمد. امام خمینی(ره) در ارتباط با مسائل فقهی دیدگاههای جدیدش را مطرح میکرد. البته ممکن است این دیدگاهی بوده که از قبل هم وجود داشته اما من برای نخستین بار این مسائل را میشنیدم.
امام(ره) بحث «نقش زمان و مکان در اجتهاد»، اختیارات حکومت اسلامی و چالشهایی را که درباره نظرات شورای نگهبان وجود داشت مطرح میکردند. همه این مسائل ذهن مرا درگیر میکرد و موجب شد که دنبال مسائل دیگری در فقه بگردم. در واقع، آنچه را که من دنبال میکردم با آنچه که استادانم مثل آقای منتظری یا آقای صانعی دنبال میکردند کاملاً متفاوت بود و اکنون هم متفاوت است. یعنی از نظر سبک و روش، آنان شیوههای دیگری را دنبال میکردند.
مشخصاً این تفاوت روشها چه بود؟
اگر کتابهای آقای منتظری را بخوانید؛ نوع نگاه ایشان به مسائل سیاسی و اجتماعی فقه، یک «نگاه نقلی» است، یعنی هر مسألهای که ایشان مطرح میکرد؛ دنبال این بود که برای آن، آیه و روایت و موارد تاریخی را پیدا کند و بر اساس نصوص پاسخی برای آن ارائه دهد. در حالی که اگر در آثار مرحوم مطهری بررسی کنید؛ توجه به نصوص وجود دارد ولی بیشتر تحلیل آن نصوص با توجه به «مبانی عقلی» یا «قرائن تاریخی» مبنا قرار گرفته و نصوص هم راهنما میشوند. در واقع، آقای مطهری و بهشتی همان سنت علامه طباطبایی را دنبال میکردند. مثلاً علامه طباطبایی یک رساله درباره حکومت دارد بهنام «ولایت و زعامت» که سال 1340 در مجموعه مقالات «مرجعیت و روحانیت» چاپ شده است. او بحث را از آنجا شروع میکند که حکومت یک امر ضروری عقلایی است و با همین مقدمه پیش میرود که عقل بشر در مورد حکومت چه میگوید و بعد حداکثر دو آیه برای تأیید ذکر میکند. در حالی که سبک دروس حوزوی ما حتی آنهایی که به فقه سیاسی هم پرداختهاند مانند آقای منتظری در کتاب «دراسات فی ولایه الفقیه و فقه الدوله الاسلامیه» مبتنی بر نصوص است. البته ایشان در سالهای آخر عمر از این روش عدول کردند.
اصطلاحی را شما در بعضی از گفتارهایتان به کار میبرید با عنوان «خانههای خالی شریعت»؛ آیا بحث فوق به همین اصطلاح برمیگردد؟
اینها هر کدام یک جنبههای خاصی هم دارد. حالا اینکه آیا خانههای خالی، در شریعت وجود دارد یا ندارد یک بحث کلی است ولی دیدگاههای روایتمحور میگویند که هر مطلبی را ما باید در روایتی پیدا کنیم و این خودش موجب میشود که شخص خود را به زحمت اندازد؛ گاهی به روایت ضعیف تمسک کند چون به چیز دیگری اعتنا ندارد یا به زور از دل یک روایتی مطلبی را استخراج کند در حالی که دلالت روشنی برای این مسأله وجود ندارد.
مشکل دیگر چنین دیدگاهی این است که نصوص روایی بخصوص در مباحث اجتماعی و سیاسی بشدت با شرایط تاریخی و اجتماعی عصر صدور مرتبط هستند و آن فقهایی که روی نصوص تکیه میکنند، وقتی میخواهند این نصوص تاریخی را تعمیم دهند به مشکل برمیخوردند. اما در دیدگاه دیگر که توجه به نصوص تقلیل پیدا میکند و مسائل را براساس مبانی عقلایی مورد مطالعه قرار میدهد؛ این محذورات کمتر است.
یکی از جملاتی که باعث تعجب من شد این بود که مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی در یک جلسهای که خدمتشان بودیم از امام خمینی(ره) نقل کردند که «امام در مقام انتقاد از آقای منتظری فرموده بودند که هر مسألهای که پیش میآید آقای منتظری میگوید روایت داریم روایت داریم» در حالی که روایت در یک مسأله باید مورد توجه قرار گیرد ولی اینکه همه چیز را باید از روایت پیدا کنیم و پاسخ هر سؤالی را الزاماً باید از روایت بیابیم؛ این نمیشود. این برای من جالب بود که امام(ره) هم این نگاه را نمیپسندید بویژه در مسائلی که تحت تأثیر شرایط اجتماعی و سیاسی و مقتضیات زمان تغییر پیدا میکند. فلذا ما نمیتوانیم بگوییم همه خصوصیاتی که در قرون اولیه بوده اکنون هم اینها را باید در جامعه و حکومت جاری کنیم. مثلاً ما روایت داریم که امیرالمؤمنین هر شب، تمام بیتالمال را تقسیم میکرد. آیا اکنون هم میشود به این ملتزم شد که دولت هر شب یا هر ماه کل خزانه مملکت را تخلیه کند و ما بگوییم که بر اساس روایت باید این کار را بکنیم؟! این مسائل دستورات تعبدی که نیستند.
تأثیر استادان فلسفه و عرفان هم از همین جا در اندیشه حضرت عالی مشخص میشود...
از همان موقع که دوره سطح را میخواندم علاقه به فلسفه داشتم و در کنار فقه و اصول، فلسفه و تفسیر نیز میخواندم. تفسیر را با آقای جوادی آملی شروع کردم. نخستین بحثی که ایشان شروع کردند «هدایت در قرآن» بود که بهصورت تفسیر موضوعی در مدرسه سعادت در کنار منزلشان شروع شد و من از همان روزهای نخست میرفتم و یادداشتهای آن موقع را هنوز دارم. بعد از آن، تفسیر سوره رعد را شروع کردند. بعد آمدند از اول قرآن شروع کردند که تا اکنون هم خوشبختانه ادامه دارد. من در این درس چند سالی شرکت کردم. به علاوه در درس فلسفه ایشان (اسفار ملاصدرا) نیز شرکت داشتم.
در کنار این درسها، در همان زمان آقای حسنزاده آملی «شرح اشارات» را شروع کردند که خدمت ایشان هم شرح اشارات را خواندم. در درس اسفار آیتالله حسنزاده نیز در بخش مربوط به معاد شرکت کردم. بعد از این در درس عرفان نظری ایشان که شرح «فصوص قیصری» بود حاضر شده که خواندن و تدریس آن هشت سال ادامه یافت. بعد از آن شنیدم که آقای انصاری شیرازی در منزلشان متن مصباح الانس را درس میدهند که متن نهایی در عرفان نظری تلقی میشود. چون سه کتاب در عرفان نظری خوانده میشود اولش تمهید القواعد است، دومی شرح فصوص قیصری و کتاب نهایی نیز مصباح الانس. آن هم حدود 10 سالی طول کشید تا آن کتاب را خدمت مرحوم انصاری شیرازی به پایان رساندم.
بعد از خواندن فلسفه، در سالهای 65 تا 80 به طور متناوب کتاب «نهایه الحکمه» و بخشی از اسفار و شفا را تدریس کردم. ولی بعد از مدتی متوجه شدم که این کارهای پراکنده توفیق را کم میکند و چارهای جز انتخاب نیست و باید در یک زمینه متمرکز شد. بنابراین تدریس بحثهای فلسفی را کنار گذاشتم. البته علاقه شخصی به مطالعه مباحث فلسفی همچنان در من وجود دارد.
تدریس فقه و اصول را از چه زمانی شروع کردید؟
طبق روش حوزوی معمولاً طلبهها همزمان با درس خواندن، درس هم میدهند. من هم به همین صورت درس میدادم. ولی دوره تدریس درس خارج را از بیست سال پیش شروع کردم. قبلش نیز مکاسب، کفایه و رسائل را در مدرسه آقای گلپایگانی درس میدادم. البته در مدارس حوزه هم درس سطح و خارج داشتهام مثل مدرسه شهیدین.
در چه سالی معمم شدید؟
سال1360 خدمت امام(ره) رسیدیم و ایشان در یک جلسه، به دست مبارکشان عمامه روی سر من گذاشتند و صیغه عقد ازدواج ما را خواندند.
یک امتیازی که شما برخلاف برخی از حوزویان دارید این است که شما اهل نوشتن هستید. نوشتن در روزنامهها و ارتباطتان با آقای مسیح مهاجری و نوشتن در روزنامه جمهوری اسلامی چگونه آغاز شد؟
از همان ابتدای طلبگی علاقه داشتم و مینوشتم. ولی جدیتر شدن آن قضیهای دارد. من با آقای مسیح مهاجری پیش از انقلاب در حوزه آشنا بودم. ایشان بعد از انقلاب از قم به تهران رفتند و در حزب جمهوری اسلامی مشغول شده و بعد هم متصدی روزنامه «جمهوری اسلامی» شدند. من در سال 67 به ایشان پیشنهاد دادم که در روزنامه جمهوری اسلامی صفحهای را به «حوزه» اختصاص دهند که ایشان هم پذیرفت. مسئولیتش را هم به من دادند که هفتهای یک صفحه منتشر میکردیم. از سال 67 تا امروز، نزدیک به 30 سال است که این صفحه همچنان فعال است.
هنوز هم شما این صفحه را اداره میکنید؟
خیر، بتدریج کار را به دوستان دیگر سپردم اما همکاری و ارتباطمان کم و بیش ادامه دارد.
ولی هنوز هم برای آن روزنامه مطلب مینویسید...
گاهی اوقات صحبتهای من را چاپ میکنند و گاهی هم مطلبی برایشان میفرستم. آن زمانها، علاوه بر صفحه حوزه یکسری نشریاتی هم ضمیمه روزنامه چاپ میکردیم. مثلاً ویژهنامههایی به یاد علامه طباطبایی، میرزای شیرازی، شیخ محمدحسین کاشفالغطاء، چهلم امام و سالگرد اول و دوم وفات ایشان و غیره کار کردیم.
با این حساب به نحوی شما جزو جریان «ژورنالیسم حوزوی» هستید؟
البته در قم آن زمان، «مجله حوزه» وجود داشت ولی با سبک خاصی و بیشتر داخلی بود و مسائل صنفی طلاب را پیگیری میکرد. مقالات گروهی نوشته میشد بدون ذکر نام نویسندگان. آن هم دو ماه یک مرتبه چاپ میشد. ولی جریان مطبوعاتی حوزوی که ناظر باشد به مسائل روز حوزه فقط همان صفحه حوزه روزنامه جمهوری اسلامی بود که وضع مؤسسات حوزوی، فعالیتهای علمی حوزه، مشکلات طلبهها، مسکن طلبهها، نحوه برگزاری و مشکلات امتحانات حوزه و مشکلات مدیریت حوزه را انعکاس میداد.
تطمیع و تهدید هم میشدید به خاطر این فعالیتها؟
درگیریهای زیادی وجود داشت و تحملها هم خیلی کم بود. به هر حال این نوع کار رسانهای، آن زمان وجود نداشت و امر تازهای محسوب میشد. بعد از مدتی دوستان جدیدی اضافه شدند. مدت زیادی مسئولیت اصلی این کارها بر عهده آقای «سیدجواد ورعی» بود و ایشان بیشتر از من در میدان بودند و بتدریج نقش من کمتر شد.
آقای مهدی نصیری بهعنوان یک طلبه آن زمان در روزنامه کیهان فعالیت داشتند و ایشان نیز کار روزنامهنگاری میکردند و با قم هم مرتبط بودند. این کاری که ما انجام میدادیم هیچ کجا نبود. روزنامهها با حوزه ارتباطاتی داشتند؛ مثلاً مطلبی از علما میگرفتند و گاهی مصاحبههایی انجام میدادند اما هیچ روزنامهای نبود که مثل روزنامه جمهوری اسلامی بهصورت منظم به مسائل حوزه بپردازد.
روزنامه سلام آن زمان صفحهای داشت که یک روز در هفته درباره حوزه مطالبی منتشر میکرد که آن هم دوام زیادی نیاورد. در صفحه روزنامه جمهوری اسلامی هسته اولیه و اصلی را بنده و آقای «سید جواد ورعی» و آقای «سید ضیاء مرتضوی» تشکیل دادیم. در همان مرحله از افراد دیگر نیز مطلب میگرفتیم. از جمله کسانی که مرتباً به ما مطلب میداد آقای «جواد محدثی» بود و بعضی آقایان هم بهصورت پراکنده به ما مطلب میدادند مثلاً آقای «سیداحمد خاتمی» برای این صفحه مطلب مینوشت. آیتالله استادی نیز مطالبی در این صفحه مینوشتند. ما هم معمولاً از بزرگان حوزه، درباره موضوعات مختلفی مانند روش مباحثه کردن، مسائل آموزشی و اخلاقی حوزه و غیره مصاحبه میگرفتیم.
دوستان مباحثه درسی شما هم از سخنانتان در قسمت پیشین، مشخص شدند...
کسی که بیشترین ارتباط را داشتم به لحاظ بحث و درس آقای سید ضیاء مرتضوی بودند.
همین ارتباط است که به تشکیل و تأسیس مؤسسه «مفتاح کرامت» منجر میشود؟
بله. مسئولیت آنجا با آقای مرتضوی است. 10 سال قبل فکر کردیم که برای کارهای خودمان و فعالیتهای مشترکمان یک مؤسسهای داشته باشیم. طرحی نوشتیم و مطابق قاعده دادیم به اداره ارشاد و مجوزی را گرفتیم. در حال حاضر، جلسات ماهانهای داریم که بهصورت سخنرانی و بهصورت عمومی برگزار میشود. مجوز یک مجلهای به همین نام «مفتاح کرامت» را گرفتیم که در آن مباحث فقهی کار میشود. خودمان هم بهصورت مرتب بحث و گفتوگو داریم. البته این مؤسسه تشکیلاتی دارد و دوستان دیگر هم در آن فعال هستند.
نخستین کتاب شما چه زمانی منتشر شد؟
اولین کتابی که نوشتم در حدود 25سال قبل، تحقیقی بود درباره حکومت اسلامی به سفارش مجلس خبرگان و پیشنهاد آیتالله امینی که در آن زمان، مسؤولیت دبیرخانه و پژوهشهای علمی آن نهاد را برعهده داشتند.
چطور با آیتالله امینی مرتبط شدید؟
ایشان استاد من نبودند ولی در آن دوره در هیأت رئیسه مجلس خبرگان مطرح شد که خوب است که این مجلس فعالیتهای علمی هم داشته باشد و از آن جمله که یک کتابی درباره ولایت فقیه تهیه شود. این درخواست آنان مقارن شده بود با برگزاری هزاره شیخ مفید در قم؛ که من هم در آنجا مقالهای در این موضوع نوشته بودم و مورد استقبال قرار گرفت. لذا آیتالله امینی از من دعوت کردند تا کتاب «دین و دولت در اندیشه اسلامی» را بنویسم. بعد از نوشتن این اثر، آقای امینی پیشنهاد دیگری دادند درباره آزادی. این کار را من دو قسمت کردم یک بخش درباره آزادیهای فکری بود که تحت عنوان «آزادی، عقل و ایمان» در حدود سال 1381 چاپ شد و به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی و کتاب سال حوزه برگزیده گردید. بخش دوم کار من درباره آزادی، مربوط به آزادیهای سیاسی و اجتماعی میشد که نیمه کاره رها شد.
اثر دیگر من در زمینه حریم خصوصی بود که «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» آن را در دو جلد با نامهای «احکام حریم خصوصی»، و «مبانی حریم خصوصی» منتشر کرد. در انتشار این کتاب، سازمان سمت نیز همکاری داشت. من تألیفات دیگری هم داشتم که اکثراً مقالاتی بود که به صورت کتاب درآمد. تا به حال حدود پانزده کتاب از این مجموعه مقالات با عناوین مختلف به چاپ رسیده است. مثل کتاب «دولت و اجرای شریعت»، امکان سنجی انتخابات»، «اسلام و مقتضیات زمان»، «دین و دیکتاتوری»، «نظارت خبرگان»، «ولایت در مغالطه و مصادره» و غیره.
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار:6بهمن1397 ، کدخبر: 498960: www.iran-newspaper.com