شعار سال: نگاهی به زمینههای شکلگیری دوران شکوفایی تمدن اسلامی در قرون میانی هجری و دستاوردهای اجتماعی و اقتصادی رنسانس در قرون اخیر، ما را به این رهنمون میکند که ایجاد تمدن نوین اسلامی به اندیشهورزی نقادانه، خلاقانه و آزاداندیشی در جامعه نیاز دارد. از این رو با مهدی رحیمی، پژوهشگر فلسفه و مدیرعامل مؤسسه رهش – مؤسسهای که به آموزش تفکر انتقادی به کودکان و نوجوانان اهتمام دارد – به گفتوگو نشستیم. آنچه از نظر میگذرد، حاصل این گفتوگوست.
آقای رحیمی، تفکر انتقادی به چه معناست و چگونه ضرورت وجود آن در جوامع ایجاد شد؟
اگر اجازه بدهید مقدمهای را بیان کنم و بعد به سؤال شما پاسخ دهم. تفکر و اندیشه در سنت گذشته، دو ساحت داشت: صورت و ماده. این دو ساحت اندیشه مبنای فلسفه و منطق یونانی و حتی بعدتر مبنای فلسفه و منطق دانشمندان اسلامی قرار گرفت و در دانشگاهها تدریس شد. امروز هم به عنوان فلسفه و منطق کلاسیک در حوزه و دانشگاه تدریس میشود. بحث از صورت و ماده عموماً مباحثی انتزاعی و خشک بود و جز برای افراد متخصص در فلسفه و منطق، برای عوام جامعه سودی نداشت.
انسان، عملگراست و دوست دارد هر کاری که انجام میدهد به او نفع عینی برساند. لذا انسان به این فکر افتاد که با این شیوه تفکر و اندیشهورزی، خیلی از مسائل انتزاعی و مبهم برایش باقی میماند و نفع عینی کسب نمیکند. لذا ساحتهای اندیشه و شیوههای اندیشهورزی شروع به تغییر کرد.
همچنین در جوامع امروزی، ضرورت اندیشه و تفکر بسیار جدی شد. شاید قبلاً گروه خاصی از افراد برای مصالح یک جامعه میاندیشیدند و بقیه مردم اهتمامی به تفکر و اندیشهورزی نیاز نمیدیدند، اما شیوه زندگی اجتماعی در جوامع کنونی به گونهای است که مردم باید به مباحث سیاسی، اقتصادی و... بیندیشند و برای این اندیشه به چارچوبی درست و منطقی نیاز دارند. همه این عوامل باعث شد تا ساحتهای جدید اندیشه شکل گیرد.
امروز ساحتهای اندیشه در چند لایه معنا دارد. اولین لایه اصول است، یعنی ما یکسری اصول اندیشه داریم که در آن به بحثهای مفهومسازی و چگونگی استدلالورزی پرداخته میشود و شبیه همان منطق کلاسیک است و در ذیل آن قرار میگیرد. لایه دیگر که لایه جدیدی هم هست، لایه «رویکردها»ست. یعنی بشر به واسطه احتیاجات و هدفهای خودش، رویکردهایی را در حوزه تفکر، جایگذاری کرد، مثلاً یکی از مهمترین هدفها برای بشر مدرن این است که انسان روحیه پرسشگری داشته باشد و به دنبال آن یک جامعه مطالبهگر داشته باشد. این رویکرد باعث شد که در ساحت تفکر، رویکردی به نام تفکر انتقادی مطرح شود. تفکر انتقادی به معنای انتقاد کردن مداوم نیست. بعضی فکر میکنند تفکر انتقادی یعنی کسی را پرورش بدهیم که دائماً انتقاد کند! نه! تفکر انتقادی یعنی انسان به عنوان یک موجودِ تقریباً معقول، قوه درک و تجزیه و تحلیل خود را به کار بیندازد و روحیه پرسشگری داشته باشد.
رویکردهای تفکر مثل رویکرد تفکر انتقادی، خودشان دو لایه دارند: لایه سطحی و لایه عمقی. لایه سطحی آنها، هدفهایی را دنبال میکنند که برای مخاطب در تمام رشتههای علمی و تمام صنفهای اجتماعی جذابیت دارد. مثلاً لایه سطحی تفکر انتقادی این است که روحیه پرسشگری در انسان ایجاد شود اما به نظرم لایه عمیقتر تفکر انتقادی، ایجاد جامعه مطالبهگر و پرسشگر است.
پیشینه تفکر انتقادی به چه برههای از تاریخ بازمیگردد؟
بعضی ریشه تفکر انتقادی را در زمان سقراط میدانند، یعنی آن متد تحلیلی که سقراط داشته است تفکر انتقادی تلقی میشود، اما به نظر میرسد تفکر انتقادی به صورت جدی از زمان «جان دیویی» و فیلسوفان تحلیلی بعد از او قوت گرفت.
آیا رویکردهای دیگری از تفکر نیز ذیل ساحتهای جدید اندیشه شکل گرفت؟
بله، چون جذابترین شیوه اندیشهورزی برای انسان، روحیه پرسشگری است به همین سبب ابتدا رویکرد تفکر انتقادی پدید آمد و در ادامه رویکرد تفکر اخلاقی، تفکر خلاق و ... به آن اضافه شدند. تفکر انتقادی به دنبال پرسشگری است اما پرسشگریِ صِرف میتواند منجر به آسیبهایی شود. پرسشگری و مطالبهگری و نقد باید پیوستی اخلاقی نیز داشته باشد. لذا رویکردی به نام تفکر اخلاقی شکل گرفت که میکوشد جامعهای اخلاقمدار تربیت کند.
وقتی دو عنصر تفکر انتقادی و تفکر اخلاقی یعنی روحیه پرسشگری و اخلاقی اندیشیدن کنار هم قرار گرفتند، باز هم گویی نقصانی وجود داشت. گویی برکه آب زلالی وجود داشت که راکد مانده بود و نیاز به حرکت و جابهجایی دارد. لذا رویکرد دیگری به نام تفکر خلاق به وجود آمد. تفکر خلاق به دنبال این است که روحیه کشف، روحیه جستجوگری، روحیه تولید جدید برای بشر را در انسان تقویت کند و در لایه اولیه خودش به خلاقیت انسان میپردازد و در لایه عمقی به دنبال جامعه توسعهیافته و پیشرفته است.
این سه رویکرد متفاوت که آنها را نام بردم، سه تفکر مُضاف در پاسخگویی به نیازهای انسان هستند. هر کدام از این رویکردهای تفکر، ساحت دیگری را از اندیشه به نام ساحت «روشها و مدلها» پدید آوردند. روش و مدل یعنی دقیقاً با چه ابزارها، مسیرها و مثالهای عینی بتوانیم رویکردهای تفکر انتقادی، اخلاقی و خلاقانه را در جامعه نهادینه کنیم. ۶۰ سال قبل، حدود ۱۹۶۰، فیلسوفی به نام پروفسور لیدمن در آمریکا، در کلاس فلسفه با دانشجویان فلسفه خودش مشکلی بزرگ را شناسایی کرد، او مشاهده کرد با اینکه سالهاست در جامعهاش تفکرهای مضاف شکل گرفته، اما همچنان اندیشهورزی و استدلالورزی در میان دانشجویانش به شدت ضعیف است.
لیدمن آسیبشناسیِ سِنی انجام داد تا بفهمد که مشکل اندیشهورزی به چه سنی بازمیگردد و در چه سنی باید اصول اندیشهورزی را به انسان آموزش داد. او در تحقیقاتش به این رسید که از حدود پنج سالگی تا ۱۵ سالگی انسان، بهترین بازه سنی برای آموزش اصول استدلالورزی اندیشهورزی است. اما این اصول باید برای آن سنین متناسبسازی شود تا قابل فهم باشد. لذا رشتهای به نام «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» شکل گرفت که امروز در دنیا بسیار پررونق است و میکوشد که تفکر انتقادی، تفکر اخلاقی و تفکر خلاق و ... را بیاموزد.
آیا فلسفه برای کودک و نوجوان کشور ما به خوبی جا افتاده است؟ آیا با فرهنگ ایرانی و اسلامی سازگاری دارد؟
میخواهم از چند منظر به این سؤال پاسخ بگویم. ایجاد روحیه پرسشگری و جامعه مطالبهگر از ارزشهای بنیادین دین ماست. زیست اخلاقی و جامعه اخلاقی از بنیادیترین ارزشهای دین اسلام است. پس در هدف و رویکرد با بنیانگذاران فلسفه کودک و نوجوان متفاوت نیستیم، اما از نظر محتوا به ترجمه فرهنگی نیاز داریم. آثار فلسفه برای کودک و نوجوان، که در کشورهای دیگر منتشر شده است، به وفور به فارسی ترجمه شده اما ترجمه فرهنگی نشده است. این آثار میتواند با میراث علمی، فلسفی و منطقی خودمان غنی شود.
نکته دوم این است که والدین، مسئولان و مربیان باید نگاه اولویتدار به برگزاری کلاسها و دورههای این مباحث داشته باشند تا در کشورمان به خوبی جا بیفتد. الان بعضی از مدارس این دورهها را برگزار میکنند، اما متأسفانه از ثبتنام فرزندشان در این کلاسها دنبال تفاخر و مُد هستند، یعنی مثلاً برای آنها خیلی جذاب است که بگویند فرزند ما در کلاسهای تفکر خلاق شرکت میکند. این رویکرد سطحی باعث میشود فرزندان در محتوای ارائهشده عمیق نشوند و به دنبال تفاخر و کارهای سطحی باشند. نکته دیگر این است که بعضی مراکز به برگزاری کلاسهای منطق و فلسفه برای کودکان اقدام میکنند، اما هزینه کافی و خوبی برای این آموزش اخذ نمیکنند، زیرا از اساتید متخصص و منابع علمی قوی و غنی برای آموزشهای خود استفاده نمیکنند. تجربه ثابت کرده است که چنین رویکردی باعث میشود تا مردم اهمیت آموزش صحیح این مباحث به فرزندان را درک نکنند.
آیا میتوان گفت که تفکرهای مضاف برای ساختن جهانی بهتر پدید آمدند؟
هم جهانی بهتر و هم به تعبیری آمدند تا انسانی را که از اندیشیدن فرار میکند به دام اندیشه بیندازند.
فلسفه کودک و نوجوان مبتنی بر تفکرهای مضاف مثل تفکر انتقادی است؟
بله، یکی از نکات مهمی که در فلسفه برای کودکان مطرح میشود این است که تفکری چندبعدی و متشکل از تفکر خلاق، انتقادی و اخلاقی است که مهمترین پایه آن تفکر انتقادی و پرسشگری محسوب میشود.
تعریفی را مطرح کردید که تفکر انتقادی لزوماً به معنای دائماً انتقاد کردن نیست، بلکه به معنای روحیه پرسشگری است. درباره این موضوع توضیح بیشتری دهید. به چه کسی میتوان گفت که تفکر انتقادی دارد؟
تفکر انتقادی میخواهد انسان را در حوزه اندیشه به این سمت ببرد تا لزوماً به هر دیالوگ ظاهراً منطقی و هر استدلال ظاهراً منطقی که با آن مواجه میشود، اعتماد نکند. سریع به موضع نرسد که این حرف منطقی است و آن را میپذیرم! نه! باید آن را از زوایای مختلف مورد پرسش قرار بدهد، یعنی بررسی کند که پیشفرضهای این حرف چیست؟ چرا و در چه شرایطی این حرف گفته میشود؟ آیا از مغالطهها استفاده شده است یا نه؟ پرسش از چراییها، چگونهها، چیستیها و ... سؤالات اصلی تفکر انتقادی است.
گفتم تفکرهای مضاف چیز جدیدی برای بشر نیستند، زیرا ما مثلاً شخصیتی به نام ابنسینا داریم. در کتابهای ابنسینا شما وقتی مراجعه میکنید میبینید که تفکر انتقادیِ قرن بیستم موج میزند! چون ابنسینا مثلاً در کتاب شفای خودش در بحث نفس، در بحث قوههای ظاهری انسان و ... یک تئوری را میآورد و شروع به پرسش میکند: چرا؟ برای چه؟ چگونه؟ ابنسینا در بعضی از مسائل علمی که الان نیاز به تشریح و آزمایشگاه است با منطق و عقل خودش به نتیجه رسید.
آیا تفکر اخلاقی میخواهد حریم و چارچوبی را برای تفکر انتقادی تعیین کند؟
اگر به کتابهای جدیدی که در حوزه تفکر انتقادی ترجمه میشود مراجعه کنید، میبینید که وقتی تفکر انتقادی تشریح میشود، تفکر اخلاقی هم توضیح داده میشود.
اخلاق نسبی است. کدام اخلاق مبنای تکمیل تفکر انتقادی قرار میگیرد؟
در حوزه تفکر اخلاقی، همین مسئله نسبیانگاریِ اخلاق که چه چیزی را معیار قرار بدهند خودش را نشان میدهد. اینکه گفتم باید ترجمه فرهنگی کنیم، اصل اخلاقی اندیشیدن ممدوح است، یعنی منصفانه صحبتکردن در چارچوب ادب بحث کردن ... اینکه چه چیزی مبنا شود؟ چه چیزی ریشه شود؟ اینجاهاست که ما نیاز به ترجمه فرهنگی داریم، یعنی باید آن را در جامعه خودمان رواج دهیم و با مبانی و نگاههای خودمان به جامعه ما عرضه شود و این مباحث در فلسفه برای کودکان خودش را نشان میدهد.
فکر میکنید فرهنگ ایرانی، که پیوند وثیقی با دین اسلام دارد، میتواند مکملی برای تفکر انتقادی و روحیه پرسشگری باشد؟ یعنی فرهنگ ایرانی میتواند از پیوستِ اخلاقیِ تفکر انتقادی پشتیبانی کند؟
قطعاً ما از یک فرهنگ غنی علمی، سنت دینی و مبانی ژرف فلسفی برخورداریم که متأسفانه هیچ توجهی به آنها نمیشود. بنا نبود این مسئله را مطرح کنم اما چون پرسش کردید مجبورم بگویم. میگویم وقتی به ابنسینا مراجعه کنید، میبینید که تفکر انتقادی در کتابهایش موج میزند و میتواند اسطوره تفکر انتقادی در جهان باشد! چون یک اندیشمند غربی در فرهنگ رقیب این را تدوین و منظم کرده و به آن چهارچوب داده است و به تعبیری یک نقاشی مینیاتوری کشیده و به همین سبب بعضی فکر میکنند حرف جدیدی است.
وقتی منطق ارسطویی را نگاه میکنیم میبینیم ابنسینا چندین قاعده به این منطق اضافه کرده است. این یعنی ابداع اصل اندیشهای. متفکران تفکر انتقادی با پای نهادن بر اصولی که ریشه در ارسطو دارد و قرنها پیش متفکرانی همچون ابنسینا آن را در آثار خود نشان دادند، یک روش مطلوب و مورد پسند انسان امروزی را اجرا کردند. هنوز کتاب قانون ابنسینا یکی از بزرگترین مرجعهای علم پزشکی است که جدیداً در ایران ترجمه شده! تا چیزی در فرهنگ رقیب ما پیدا میشود با دو رویکرد با آن مواجه میشویم: یا سنتی هستیم و میگوییم باید به آن موضوع نوپدید مراجعه کنیم تا جوابش را بدهیم و منکوبش کنیم یا کاملاً شیفته سبک زندگی فرهنگ غربی هستیم و سریعاً میگوییم چقدر زیبا! و هرچه گفتهاند میپذیریم. من میگویم نه! باید حد وسط را بگیریم. یعنی دستاوردهای فکری جدید در همه جای دنیا را بخوانیم، به منابع علمی و فرهنگی ایرانی و اسلامی خودمان هم رجوع کنیم و سپس آن دستاوردهای فکری را برای مردم خودمان ترجمه فرهنگی کنیم.
هر یک از نهادهای خانواده و مدرسه میتوانند چه تأثیری بر شکلگیری تفکر انتقادی در جامعه بگذارند؟
الان در جامعه امروز ما بر حسب فعالیتی که در این حوزه داریم، مؤسسه داریم و در حوزه اندیشه کار میکنیم، تفکر انتقادی برای عموم مدارس و والدین جذاب نیست شاید یکی از عوامل آن همین انتقادی بودن آن است، چون تا واژه انتقاد مطرح میشود مدارس و خانوادهها فکر میکنند بچهها اگر منتقد بار بیایند به مسائل سیاسی و اجتماعی انتقاد میکنند و برایشان دردسر ایجاد میشود، اما با وجود این برخی مدارس و والدین به خوبی به فلسفه برای کودکان توجه میکنند. تفکر انتقادی هم که یکی از ارکان فلسفه برای کودک است.
ببینید، ما یک مشکل جدی داریم که بر همه عیان است؛ آن هم اینکه سازمانها و نظام آموزشی کشور ما براساس حافظهمحوری اداره میشود. نیازمندیم که فضای حافظهمحوری به سمت تفکرمحوری برود اما چند تا نکته دارد. مهمترین نشانه حافظهمحوری و مهمترین عامل بازتولید حافظهمحوری، کنکور است.
از منظر یک فعال فرهنگی در حوزه آموزش کودکان صحبت میکنم، منِ نوعی هیچ وقت نمیتوانم با این فضای پررنگ مافیای اقتصادی و سیاسی کنکور مقابله کنم، اما باید دنبال راه چاره باشیم و نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم. نمیتوانیم نظام آموزشی را تغییر دهیم چون برعهده ارگانهای حاکمیتی است و زور ما نمیرسد، اما در حوزه فرهنگ یک راه داریم که کنار این بسته حافظهمحوری در مدارس یک مکمل تفکرمحوری اضافه شود. یعنی بچههای ما در مدارس از اول ابتدایی تا پیش دانشگاهی همان مسیر حافظهمحوری اجباری را طی کنند اما کنار آن یک زنگ، یک ساعت، یک زمان مشخصی برای حوزه تفکر با برنامه دقیق و منظم ایجاد شود که دارای محتوا باشد.
اگر دانشآموزی از اول ابتدایی با روحیه تفکر در مورد مسائل مختلف پیش برود، وقتی به کنکور برسد، این جمله را میگوید: تنها مسیر پیشرفت من در شرایط فعلی و جامعه کنونی همین کنکور است. پس من باید به نحو احسن این کنکور را پشت سر بگذارم، یعنی درصد زیادی از استرسهای روانی و فشارهای روانی کنار گذاشته میشود و در این نوجوان رغبت شدیدی ایجاد میشود. از آن طرف این پرسش را میکند میگوید که من چرا در این فضا و این شرایط معیشتی خودم به خانوادهام فشار بیش از اندازه بیاورم که علاوه بر هزینههای مدرسهام مجبور شوند برای پیروزیام بر این غول کنکور، من را در کلاسهای مختلف ثبتنام کنند؟ پس من تمام تلاشم را به کار میگیرم و موفق میشوم.
این نوجوان وقتی موفق شود، میتواند فردا مدیر این کشور باشد؛ مدیری که به تفکر انتقادی و اخلاقی و خلاق توجه ویژه دارد. نه میتوانیم دست روی دست بگذاریم و نه میتوانیم با این غول بی شاخ و دم حافظهمحوری مبارزه کنیم اما به عنوان فعال فرهنگی نگاه ما این است که میتوانیم به عنوان مکمل در کنار حافظه محوری دوشادوش جلو برویم تا شاید راه فراری پیدا شود، اما برای آن، نیازمند طراحی الگو هستیم.
بسیاری از مدارس غیرانتفاعی در تهران کلاسهایی برای تفکر خلاق و بحث و گفتوگو ایجاد کردهاند، اما خروجی مطلوبی ندارد. عموم دانشآموزان از آن به زنگ تفریح و زنگ خواب تعبیر میکنند. آیا فکر میکنید با ایجاد کلاس درسی تحولی ایجاد میشود؟
این سخن را با تمام وجود درک میکنم. یک سلیقه به شدت حاکم است. کتابهای موجود خیلی ضعف دارد. بعضی از مدارس همانطور که گفتم با رویکرد تفاخر، چشم و همچشمی، ایجاد باکس کسب و کار و استارتآپ به کلاسهای تفکر خلاق و نقاد نگاه میکنند؛ یعنی یک رویکرد سطحی و غیرعمیق است.
وقتی تقریباً نزدیک به پنج سال پیش در مؤسسه رهش بحث تفکر را شروع کردیم از تبلیغ مجازی پرهیز کردیم، تمام تلاشمان این بود که کتابهای موجود را آنالیز کنیم، شرایط فعلی را آسیب شناسی کنیم وارد فضا بشویم. انتزاعی نباشد. علمی باشد و تقریباً به یک مسیری رسیدیم که تولید محتوای دقیقی شروع شد؛ روشهای منظم، محتواهای دقیق. محتوایی برای کل ۱۲ سال تحصیل دانشآموزان. لازمه تحول این است که گروههای جوان و دغدغهمند دست به دست هم دهند. فلسفه برای کودکان در آمریکا به واسطه یک پیرمرد ۸۰ ساله اتفاق افتاد، خودش نشست کتاب داستان برای بچهها نوشت و آن کتابهای داستان، بعد از ۶۰ سال در تمام دنیا و در ایران ما ترجمه میشوند و به عنوان کتاب مقدس به آنها نگاه میشود.
چه پیشنهادهایی برای تقویت تفکر انتقادی در نظام آموزشی کشور و دانشآموزان دارید؟
الان اولویت اول نظام آموزشی ما چیست؟ کنکور! یعنی کسی نیست که بچهاش وارد نظام آموزشی کشور بشود و کنکور دغدغهاش نباشد، حتی از اول ابتدایی؛ برای اینکه در حوزه تفکر آن مکمل ایجاد شود و آن زنگ هم در سازمانها تصمیمگیری شود و هم در مدارس استقبال شود و هم والدین طالب باشند و هم بچهها به عنوان زنگ تفریح به آن نگاه نکنند، یکی از وظایف ابتدایی ما در حوزه فعالان فرهنگی، آموزش و در حوزه اندیشه، تفکرورزی و استدلالورزی است. نمیگویم هشتگ اول حوزه آموزش بشود، اما حداقل هشتگ دوم حوزه آموزش بشود. یعنی اگر کنکور اولویت اول است، اولویت دوم تفکر باشد.
پس باید خبرگزاریهایی که الان فعالیت میکنند و همه آنها یک گروه اندیشه دارند، به طور جدی وارد میدان شوند. گروه اندیشه خبرگزاریها به جای اینکه با اساتید درباره موضوعات تکراری صحبت کنند، پروندهای برای بررسی مسائل نظام آموزشی باز شود. یک فیلسوف یا استاد جامعهشناس بیاید و آسیبهای نظام آموزشی را تحلیل و تشریح کند. آسیبهای فقدان اندیشهورزی در حوزه آموزش را ببینیم و راهکارهایی را که میتوانیم در جامعه فعلیمان به کار ببندیم بررسی کنیم.
ما فعالان فرهنگی و آموزشی الان گنجینه و جعبهای از پرسشها داریم که لازم است از بزرگان کشور پرسیده شود. چه مسئولان، چه اندیشمندان و دانشمندان. ما الان خبرگزاری کم نداریم و همه آنها هم حوزه اندیشه دارند. پس بسمالله! به ما کمک کنند و همچنان که ما گنجینهای از سؤالات کاربردی تدوین کردهایم، گنجینهای از پاسخهای کاربردی فراهم کنند. در وهله بعدی به تولید محتوا نیاز داریم و باید به سراغ نیروهایی برویم که اهل علم، دغدغهمند و کاربلدند، نه کسانی که به دنبال منفعت شخصی و کسبوکارند. صداوسیما نیز باید باکسی را برای تفکر خلاق و نقاد باز کند. فیلمهایی را در این موضوع بسازد، کلیپهایی را پخش کند و به جای اینکه محتوای شبکه آموزش به کنکور و حافظهمحوری اختصاص یابد، زمانی را صرف این مسائل کنند.
آیا موافق هستید که آموزش و پرورش مرکزی یا معاونتی صرفاً برای پیگیری بحث تفکرهای مضاف مثل تفکر انتقادی در مجموعه خود ایجاد کند؟
نه به طور کامل، ببینید! در سند تحول آموزش و پرورش کلیدواژه اندیشه موج میزند. در آموزش و پرورش برای آن کتاب تألیف شده است. اگر الان سراغ مسئولان آموزش بروید و از تفکرورزی سؤال کنید، میگویند کتاب داریم! تدریس میکنیم! اما پس چرا ما نمودی از این همه تقلای اسناد بالادستی را در جامعه نمیبینیم؟ اگر آموزش و پرورش بعضی از کارها را برونسپاری کند، خیلی موفقتر است در قیاس با زمانی که بخواهد کمیسیونی یا گروهی را تشکیل دهد و برایش بوروکراسی پیچیده اداری ایجاد کنند. منِ نوعی به عنوان یک مؤسسه خصوصی این کار را انجام میدهم، خیلی هم موفقم، انگیزه زیادی هم دارم. لذا چرا نباید برونسپاری شود؟
نکته اصلی این است که باید یک فراگیری در سطح نخبگانی نسبت به ضرورت تدریس فلسفه برای کودکان و نوجوانان و تفکر انتقادی و خلاق به وجود بیاید. تعداد بسیاری جوان فعال در حوزه کودک و دانشجوی اندیشمند و نخبه در زمینه فلسفه و اندیشه در کشور وجود دارد. کافی است اینها با هم همافزایی کنند و به کمک هم بیایند. تقریباً هر سال به طور میانگین ۱۴ میلیون دانشآموز داریم، اگر طرحی را حتی با هزار نقصان اجرا کنیم که هر کدام از این دانشآموزان در طول سال، حداقل یک بار فکر کنند، ۱۴ میلیون فکر نقادانه و خلاقانه در جامعه تولید میشود. این حجم فکر، جامعه را تکان خواهد داد. این بچهها در خانه روی والدین خود نیز میتوانند تأثیر دارند و فکر آنها میتواند شرایط جامعه را زیر و رو کند. به همین سبب در این باره سرمایهگذاری جدیای در دنیا انجام شده است.
درباره نقش نهاد خانواده توضیح ندادید. آنها چطور میتوانند فرزندان را به سمت اندیشهورزی و تفکر خلاق و نقادانه سوق دهند؟
من با خانوادههای بسیاری در این حوزه صحبت کردهام، در یک جلسه تعداد زیادی از والدین بودند، دغدغه همه آنها این بود که کنکور بچهام چه میشود؟ این والدین تقصیری ندارند چون اولویت اول حوزه آموزش این است اما بعد از دو، سه جلسه فضای والدین نسبت به کنکور عوض میشود. لذا از جایی به بعد خود والدین به مدارس فشار میآوردند که این فعالیتها و کلاسها و محتواها دورهها، ترمها اتفاق بیفتد. یعنی والدین نیاز به توجیه دارند و بار این توجیه باز هم روی دوش ما فعالان مردمی حوزه آموزش به کودکان و شما فعالان رسانهای است.
کنکور تبدیل به غولی شده که تقریباً تمام فضای آموزشی را بلعیده است،+ اما من هیچ کاری به کنکور ندارم و به هم هیچ ارتباطی ندارد. چون اختیاری در این کشور ندارم. من فعال حوزه فرهنگی هستم میگویم و باید راهی تدبیر کنم تا با وجود این غول، حوزه تفکرورزی و خلاقیت تعطیل نشود.
در خانوادهها حتماً باید گفتوگو وجود داشته باشد. اگر گفتوگو نباشد، اندیشهورزی شکل نمیگیرد. در ابتدای بسیاری از کلاسها و جلسات از والدین میپرسم که چند ساعت با فرزندتان صحبت میکنید؟ ناگهان میبینم که ۱۵۰ نفر، که پدر و مادر هستند، به من خیره میشوند و سکوت میکنند، آن هم در حالی که عموم آنها استاد دانشگاه، دکتر، مهندس و ... هستند و خودشان را روشنفکر جامعه میدانند. میگوییم با فرزندت در طول روز یک ساعت یا نیم ساعت صحبت نمیکنی؟ میگوید نه. ما هم میگوییم پس انتظار نداشته باشید که فرزندانتان خلاق و اندیشهورز باشند. انتظار نداشته باشید که خودتان نبض تربیت فرزندتان را به دست داشته باشید و کسی دیگر تربیت او را به مسیر دیگری سوق ندهد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت ایکنا، تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۹۹،کد خبر: ۳۸۸۵۶۱۴، www.iqna.ir.