تاریخ، حداکثر به ما کمک میکند تا بفهمیم، "ما، چگونه ما شدیم"، اما نمیتواند بگوید، "ما" باید چگونه "مایی" بشویم؛ و نمیتواند به ما بگوید آینده چگونه باشد و چگونه ساخته میشود. میتواند گذشتهی ما را تبیین کند، اما یادمان باشد، تاریخ، یک خطر بزرگ دارد. "سحر و جادویی" بلد است که ما را مسحور و اسیر جادوی خویش میکند. این جادو را میتوان "تاریخزدگی" نام نهاد.
شعار سال: وعدهی اتوپیایی، کاری است بسیار آسان برای گریختن از زیر بار مسئولیتی که اکنون بر دوش داریم. فعلا که داریم "وعده" میخوریم و "امید" مینوشیم. با این همه خوردنی و نوشیدنی فاسد، سوءهاضمه پیدا کردهایم؛ و به همین خاطر، در تاریکی شبه نیهیلیسم، دست و پایی میزنیم و جلوی چشممان تیره است. وقتی اکنونمان را از دست میدهیم، از کجا باید بدانیم، و مطمئن باشیم آیندهی ما چنین نخواهد بود؟
کورمال کورمال، دست به دیوار زندگی، لحظات سرگردان را سپری میکنیم. روزهایی است که در مرداب روزمرگی، بالا و پایین میشویم.
در این تاریکی، هر یک، اگر بتوانیم، شمعی هر چند کمسو و لرزان، بیفروزیم. شمعی که میدانیم طوفان، خاموشش میکند. از ما چه کار برمیآید جز کبریت کشیدنی مکرر. شبیه آنکه میخواهد شمعاش را در مسیر باد روشن کند. تلاش میکند، کلافه میشود، و دوباره تلاش میکند. بیش از صد سال است چنین است، از مشروطه به اینسو.
دائم کبریت میکشیم، آن هم با کبریتی نمکشیده و بهجا مانده از اجدادمان و از گذشتهای در قعر فراموشخانهی تاریخ و آن هم در وزش تندباد حوادث روزگار. از اینرو شمع روشناییبخشمان روشن نمیشود.
کسانی که پرسشهای اکنون را از تاریخ میپرسند، لاجرم، جغرافیایشان به هزاران درد و تعب گرفتار شده وای بسا آنرا از دست خواهند داد. مشکل بنیادین، در نحوهی ایستادنمان است. ما رو به گذشته ایستادهایم. باید جهت ایستادن را تغییر دهیم و رو به آینده بایستیم؛ و این، سختترین کاری است که باید انجام دهیم.
"تغییر چشمانداز"، مبرمترین کاری است که باید انجام داد. آیا میتوانیم؟
تاریخ، حداکثر به ما کمک میکند تا بفهمیم، "ما، چگونه ما شدیم"، اما نمیتواند بگوید، "ما" باید چگونه "مایی" بشویم؛ و نمیتواند به ما بگوید آینده چگونه باشد و چگونه ساخته میشود. میتواند گذشتهی ما را تبیین کند، اما یادمان باشد، تاریخ، یک خطر بزرگ دارد. "سحر و جادویی" بلد است که ما را مسحور و اسیر جادوی خویش میکند. این جادو را میتوان "تاریخزدگی" نام نهاد.
"تاریخزدگی" یعنی بیش از آنکه به مسئلهها و دردهای امروزمان بیندیشیم، سرگرم گذشته، گفتگو در بارهی رخدادهای پیشین و یا فهم کلام پیشینیان میشویم. بیشتر با ساکنان تاریخ، سخن میگوییم تا اهالی امروز، بیش از آنکه به آینده بنگریم و تامل کنیم که چه باید بکنیم، حواسمان به تعبیر "آلفرد شوتس" به "قلمرو اسلاف" است. قلمروی کاملا تعینپذیرفته که هیچ عنصری از آزادی و تغییر در آن وجود ندارد. "تاریخزدگی"، یعنی مسئلههای امروز را از اجدادمان بپرسیم.
پیشینیان، جانسختی میکنند و نمیخواهند فراموش شوند، و این، ما را دچار "تاخر فرهنگی"، و جا ماندن در دل تاریخ کردهاست.
رهاییِ قلمروِ "اکنون" از سلطهی "اسلاف"، مهمترین شرط لازم برای تغییر است. تا زمانی که بار سنگین "تاریخ" را بر دوش داریم، آینده را نیز از دست خواهیم داد.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از عصر اسلام، تاریخ انتشار:۱۸ شهریور ۱۴۰۰، کدخبر: ۲۷۰۹۴، www.asrislam.com