زیمنس که در سال 1860 یعنی 157 سال پیش تأسیس شده است. زمان جنگ جهانی اول که آمدند آلمان را شخم زدند این شرکت در همان حال کار میکرد. در زمان هیتلر که باز آلمان را شخم زدند، همه را کشتند و آلمان به دست امریکاییها و شورویها افتاد باز این شرکت در حال کار کردن بود و اکنون هم پس از گذشت این همه سال هنوز در حال کار کردن به بهترین شکل است
از کاشان فقط سهراب را میشناسد و جانانه میستایدش، پسوند کاشانی را یدک میکشد اما زاده کاشان نیست. او کیلومترها آن طرفتر از کویر مرکزی ایران در آب و هوای متبرک شده به انفاس قدسی امام رضا علیه السلام به دنیا آمده و نسل در نسل در مشهد بزرگ شدهاند. محمد باقر سوزنچی کاشانی، کارآفرین مشهدی 47 سال پیش در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. دوران کودکیاش با شور و حال انقلاب سپری شد، کلاس چهارم دبستان نرسیده بود که انقلاب پیروز شد. بعد از انقلاب دوباره به مدرسه رفت و این بار در زمانی که تنها 13 سال داشت مثل خیل عظیم پسران همسن و سالش راهی جبهه شد. سال 64 وقتی برای مرخصی به خانه آمد مادر برایش تدارک عروسی دید، محمدباقر 16 ساله بر سر سفره عقد نشست و تازه داماد به جبهه بازگشت. در تمام سالهای تأهل هم کار میکرد هم به جبهه میرفت، هم زندگی را اداره میکرد. وانتی داشت که منبع درآمدش بود البته در همین مدت رنگین کمانی از حرفهها و مشاغل دیگر را هم تجربه کرد. به هر حال زندگی خرج داشت و او در قبال خانواده دو نفرهشان مسئول بود. سال 68 وقتی پدر شد تصمیم گرفت درسش را هم شبانه ادامه دهد و پس از پایان دوره متوسطه در کنکور خوش درخشید و با رتبه بالا در رشته مهندسی برق الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. بعد از فارغالتحصیلی آقای مهندس به زادگاهش مشهد برگشت و در آستان قدس رضوی بهعنوان کارمند استخدام و مشغول کارهای ستادی شد. چند سالی از کارش که گذشت با خودش فکر کرد که کارهای اجرایی و ستادی هرچقدر هم که پرشور و نشاط و فعال پیگیری شود، در نهایت کاری نیست که بتواند مهندس سوزنچی جوان را راضی کند پس شروع کرد به تحقیق در مورد کاری که قرار است خودش شروع کند. ابتدا از یک کارگاه کوچک شروع کرد و شرکتی را به ثبت رساند اما در کارهای مختلف تولیدی به دلیل عدم تجربه کافی و شناخت بازار شکست خورد تا اینکه به فکر کپی کاری یا همان نمونهسازی از روی نمونههای موجود خارجی افتاد. پس در حوزه تخصصی خود یعنی برق الکترونیک به مهندسی معکوس نمونههای خارجی پرداخت و در این کار موفق شد و به جایی رسید که توانست علاوه بر توسعه کارخانهها و کارگاهها در داخل و خارج از ایران و رساندن نیروی کار به 500 نفر، محصولی مطابق با نیاز داخلی تولید و استاندارد ایرانی را به جهان عرضه کند. مهندس محمد باقر سوزنچی کاشانی حالا یکی از بزرگترین سایتهای صنعتی ایران را در زمینه تولید تجهیزات صنعت برق با پیشرفتهترین ماشینآﻻت روز دنیا در اختیار دارد و با استفاده از دانش و تجربه متخصصان کارآزموده خود به تولید محصولات منحصر به فرد این حوزه میپردازد. وی با لهجه شیرین مشهدی در گفتوگو با «ایران» از کارآفرینی در حوزه صنعت میگوید. از مهارتهایی که صنعت نیاز دارد اما دانشگاه هیچ پیشنهاد یا راهکاری برای آنها ندارد تا دولتی که باید پای خود را از دخالتهای سرسام آور در اقتصاد و مدیریت کسب و کار بیرون بکشد تا فعالان این حوزه خود راهشان را بیابند و خصوصیسازی را به معنای واقعی «خصوصی» معنا کنند. به جهت بهرهمندی بیشتر از فضا سؤالات حذف شده است.
* درست کپی کنیم و توسعه دهیم تا تولید داخلی داشته باشیم
کره جنوبی 50 سال پیش به این نتیجه رسید که برای پیشرفت در صنعت و رسیدن به تولید داخلی باید از کپی کردن محصولات خارجی یا اصطلاح علمی آن یعنی «مهندسی معکوس» استفاده کند. آنها ابتدا آنقدر کپی کاری کردند تا به جایی رسیدند که محصولات کپی شده را توسعه دادند و پس از توسعه محصول به نیاز داخلی فکر کردند و محصول توسعهیافته خارجی را مطابق با نیاز داخلی طراحی کردند و ضمن خودکفایی به یکی از قطبهای صنعت تبدیل شدند. ما نیز در مجموعه خودمان همین کار را کردیم و توانستیم پیشرفت کنیم. پس از واردکردن محصولات خارجی و انجام مدلسازی، محصولاتمان را توسعه دادیم و بعد به صرافت افتادیم که کار را با توجه به نیاز داخلی بهبود ببخشیم و دست به تولیدی تمام ایرانی بزنیم. از طریق مهندسی معکوس در صنعت میتوان تولیدات خودی را به مصرفکننده عرضه و مشتری را به سمت بازار خود جلب کرد چرا که وقتی ساخت محصول و تولید را از طریق کپی یاد گرفتیم این ما هستیم که میتوانیم نیاز داخل را بهتر شناسایی کنیم و محصولی را طراحی و تولید نماییم که مشتری ایرانی بیشتر دوست دارد و میخواهد. ما چند طرح ملی مثل تولید انواع پستهای کمپکت روغنی با تکنولوژی ترانسفورماتورهای wound core و 3D wound core را برای نخستین بار در ایران اجرا کردیم که یکی از افتخارات کاملاً ایرانی در زمینه تولید محصولات تکنولوژیک به شمارمیآید.
وقتی محصول خودمان را ساختیم میتوانیم در صحنه بینالملل برای آن استاندارد تعریف کنیم به عبارت بهتر محصول ایرانی با مشخصات رفع نیاز داخلی را میتوان در سطح جهان هم عرضه کرد به شرط آنکه استاندارد باشد و این استانداردسازی چیزی نیست جز اینکه محصول خودمان را در مراجع ذیصلاح بینالمللی نیز عرضه کنیم و حتی ترازهای استاندارد برای آن تعریف کنیم چه بسا تولید ما میتواند شاخصی برای استاندارد دیگر محصولات داخلی یا خارجی قرار گیرد.
* آقای دولت! ما را به حال خودمان بگذار...
برای رشد و پیشرفت صنعت یا به قول معروف به حرکت درآمدن چرخهای صنعت ابتدا باید به دولت بگوییم و تأکید کنیم که آقای دولت خواهش میکنیم کاری به کار صنعتگر نداشته باش. بگذار صنعت، تولید، دانشگاه و بازار خودشان راه خودشان را پیدا کنند، اینکه دایماً در گوشه و کنار خودی نشان میدهی کار را خراب میکند. اجازه بدهید مثالی ملموس در این باره بزنم تا آنچه میگویم روشنتر شود. دولت به بانک میگوید واحدهای صنعتی مشمول دریافت وام کم بهره شوند، از آن به بعد است که همه واحدهای صنعتی چشمشان به بانک است و در صف میایستند برای وام، اما آنها پس از اخذ وام دچار نوسانات بازار میشوند و نمیتوانند وام را بپردازند و در ادامه به ورشکستگی میرسند و دوباره روز از نو و روزی از نو و دوباره حرکت چرخهای تولید کند و کم میشود. به نظرم ما اگر میخواهیم فضای کسب و کار بویژه در صنعت رو به بهبودی برود یک بار برای همیشه باید پای دولت را از این جنس دخالتها بیرون بکشیم، چون هر جا که دولت ورود میکند کار از درست شدن به سمت تخریب میرود. فرض کنید دولت بگوید به شرکتهای دانش بنیان روزی سه نان بربری میدهم و نه چیز بیشتری، از آن موقع است که همه شرکتها دانش بنیان میشوند و در صف نان میایستند، پس حرف من این است که دولت به غیر از سیاستگذاریهای کلان، در دیگر امور به هیچ عنوان دخالت نکند و به جامعه کسب و کار اجازه دهد که خودش راهش را پیدا کند یا موفق خواهد شد که به نظر من حتماً موفق خواهد شد و تولید ملی و اقتصاد تکانی عظیم خواهد خورد یا اوضاع به همین ترتیب که الان گرفتارش هستیم پیش خواهد رفت که باز هم وضع از آنچه که هست بدتر نخواهد شد. به نظرم حوزههای مختلف جامعه اعم از پزشکی، بهداشت، صنعت، شهری و... باید خودشان خلأها را پر کنند و این ترمیم به غیر از عدم دخالت دولت محقق نخواهد شد. اگر جامعه فرصت ترمیم بخشهای مختلفش را از طریق تخصصهای گوناگون در بخش خصوصی یافت میتوان انتظار داشت که دانشجویان طبق نیاز بازار به تحصیل بپردازند و هر روز شاهد افزوده شدن به صف فارغالتحصیلان بیکار نباشیم.
* کره جنوبی نمونه کشوری پیشرفته باعدم دخالت دولت
هر کشوری که توانست تولید ناخالص ملی خود را به طور واقعی و قابل دفاع بالا ببرد و تعادل را به بازار واگذار کند و نه به دولت، میتواند امیدوار باشد که در زمینه تولیدات داخلی خودکفا شده و وضع صنعت و بازارش خوب است. کشور ما نفتخیز است پس دولت بیاید دانشگاههایی را برای جلوگیری از خام فروشی تأسیس کند و از این طریق مداخله خودش را در امور حفظ کند اما از دخالتهایی که هماکنون صورت میگیرد بشدت بپرهیزد که چیزی جز سنگاندازی و مانع تراشی بر سر راه کارآفرین نیست. کره جنوبی مثال خوبی از حمایت دولت در عین عدم دخالت در کار بازار است. این کشور برای حمایت از تولید ملی و ترغیب صنعتگر داخلی برای ورود به عرصه پر فراز و نشیب صنعت تعهد کرد که کالاهای داخلی را به طور رایگان از طریق رسانههای جمعی کره تبلیغ کند و آنچنان بمباران تبلیغاتی به راه بیندازد که هیچ یک از مردم کره فکر خرید کالای خارجی را هم نکنند. در گام بعد نخستین خریدار تولید ملی خودش باشد و در عوض از شرکت تولیدکننده گارانتی معتبر بگیرد که در صورت خرابی یا نقص شرکت موظف به پاسخگویی باشد. در گام بعد اگر شرکت به سود رسید مالیات اخذ کند و به این صورت چرخ تولید را بدون دخالتهایی از نوع ایرانی به حرکت درآورد به طوری که حرکت چرخ صنعت در کره جنوبی باوجود تمام نوسانات بینالمللی همچنان بر قوت خود باقی است. اما وقتی دولت در هر عرصه دخالت کرد و خواست که حضورش در همه جا حفظ شود مشکلات سر جای خود باقی خواهد ماند.
* دو اشکال مهم کارآفرینان ایرانی
در شیوههای مدیریت باید بگویم راههایی که امروز ما بخواهیم برویم دنیا خیلی پیشتر از ما طی کرده و ما میتوانیم مشاهده گرهای خوبی برای این نظریهها و پیاده سازیها و آزمون و خطاهایشان باشیم تا دوباره کاریها پیش نیاید. ما در عالم کسب و کار دو گروه کارآفرین داریم، «کارآفرین رهبر و پرانرژی» و «کارآفرین مدیرمنظم مدبر تصمیم گر» ما باید در دو حالت از این دو گروه استفاده کنیم. اما در کشور ما بجا و درست از این افراد بهرهمند نمیشویم. یعنی من بهعنوان یک کارآفرین در گروه اول صنعتی را با شور و هیجان و انرژی رهبری ایجاد میکنم اما آنجا که به دقت، نظم، تدبر، تصمیمگیری و زمانبندی که تخصص گروه دوم است نیاز میشود، حاضر نیستم کار را واگذار کنم و همچنان تمام نقشها را میخواهم خودم انجام دهم که این یک آفت برای کارآفرینان ماست، در حالی که جسارت کارآفرینان رهبر باید در کنار دقت و تدبر مدیران قرار گیرد تا طرحها یکی پس از دیگری به جلو حرکت کنند. کارآفرینانی با مشخصات انرژیک بودن، رهبری مصرانه و پیگیر دنبال رسیدن به سرانجام و هدف هستند پس زمانی که با تمام قوا به هدف رسیدند دیگر به آدمی با مشخصات فوق نیاز نیست چرا که طرح برای رسیدن به اجرا حرارت میخواست اما در مراحل بعد نیازمند متخصصانی از جنس مدیران گروه دوم است، کسانی که بتوانند در ردههای میانی دست به گزینش منابع انسانی درست بزنند، تیمسازی کنند، هزینهها را برآورد کنند و اقدامات توسعه و پیشرفت طرح را انجام دهند. در واقع کسی که کارخانهای را با روش و روحیه اول ایجاد میکند نمیتواند با همان روحیه شرکت یا کارخانه را اداره کند بلکه اینجا به کسانی از جنس دانشگاه نیاز دارد که درس خوانده و مهارت دیده مدیریت صنعتی هستند. ما در کشورمان تا دلتان بخواهد کارآفرین داریم اما دو اشکال وجود دارد یکی اینکه کارآفرینان ما بعداً مدیر میشوند و دوم اینکه کارآفرینان ما جهت دهی شده جلو میآیند. به طور مثال معضلی از سوی یک نهاد شناسایی و جریان رسانهای و حتی اجتماعی آن هم ساخته میشود، کارآفرین در همان معضل شروع به کار و تحقیق میکند، پیش میرود و همین که آمارها چه درست چه غلط در ارگانهای ذیربط منتشر بشود کافی است. در واقع هیچ سیستم پاداش، تشویق یا تنبیه و ارزیابی و نظارتی وجود ندارد که این کارآفرین به کجای کار موضوع یا معضل مشخص شده رسید. در چنین چرخههای معیوبی متأسفانه کارآفرینان ما براحتی میسوزند چرا که وقتی کارشان را راه انداختند و رفتند جلو، دیگر کسی به آنها نمیگوید تو کجای راه هستی یا حتی وضعیتت به چه صورت است. کسی نیست که به آنها بگوید تا اینجای راه که آمدی چه کردی یا حتی بگوید از اینجا به بعد تو مدیر توسعه و خط شکن هستی و باید به جلو حرکت کنی. در نتیجه این موارد کارآفرینان کشور در روزمرگیها گم میشوند و توان و خلاقیت آنها هرز میرود.
* جای خالی تفکر «من باید تحت هر شرایطی بمانم»
بهترین استعدادهای این کشور را در دانشگاههای خوب کشور آموزش میدهیم ولی برای کار در بستر جامعه خودمان پرورش نمیدهیم. ما با ارتباط بیشتر صنعت و دانشگاه نتایج خوبی در بازار به دست خواهیم آورد. در این روش تجربه و سابقه اجرایی و بازار یک شرکت دانشبنیان با دانش و فرصت علمی و تحقیقاتی موجود در دانشگاه ادغام میشود و در میان مدت موجب همافزایی این دو خواهد شد. ما یک شرکت در دنیا داریم مثل زیمنس که در سال 1860 یعنی 157 سال پیش تأسیس شده است. زمان جنگ جهانی اول که آمدند آلمان را شخم زدند این شرکت در همان حال کار میکرد. در زمان هیتلر که باز آلمان را شخم زدند، همه را کشتند و آلمان به دست امریکاییها و شورویها افتاد باز این شرکت در حال کارکردن بود و اکنون هم پس از گذشت این همه سال هنوز در حال کار کردن به بهترین شکل است. تمام اینها یک معنی دارد و آن اینکه مدیر و مؤسس زیمنس یک فکر اساسی و پایهای داشته و آن بنای کار کردن در هر شرایطی بوده است. اگر اتفاق بدی میافتد برای آن اتفاق بد فکر کند نه اینکه به هر بهانهای کار را تعطیل کند. حال این سؤال پیش میآید که آیا ما در ایران چنین آدمهایی را تربیت کرده ایم؟ ما فقط در دانشگاه فرمول خوب یاد دادهایم اما آدمهایی که بتوانند در شرایط بحرانی خوب تصمیم بگیرند و کار کنند چطور؟ البته تجار و بازاریان ما دقیقاً همین تفکر را دارند و خوب بلدند چطور گلیم کسب و کار خود را از آب بکشند چون کار را از آن خود میدانند و پیشرفت را هم.
اما صنعتگری که برای گرفتاریها فکر کند و یک فرض داشته باشد که «من باید تحت هر شرایطی بمانم» ما چنین فردی با چنین مختصاتی را تربیت نکردهایم و چون تربیت نکردهایم این فضای نامساعد کار حداقل در صنعت کاملاً طبیعی است، شرایط کاری که دارایی، گمرک، شهرداری، مالیات و هزار موضوع و مسأله بر سر راهش وجود دارد. به طوری که گاهی روضههای صنعت ما از روضههای معمول سوزناکتر میشود. ببینید وقتی کار آفریده میشود که افراد پیگیر و جدی با تفکر و خلاق داشته باشیم، افرادی که پای کار باشند و بقا و موجودیت خود را تحت هر شرایطی بتوانند حفظ کنند و به جای چسبیدن به مشکلات، برای رفع آنها فکر کنند. متأسفانه نه نظام آموزشی و نه نهاد خانواده ما برای تربیت چنین افرادی هیچ برنامهای ندارد اما به نظر میرسد در نهایت و با گذشت زمان و وخامت اوضاع جامعه مجبور به حرکت به این سمت خواهیم شد.
با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار: 1 اسفند 1395، صفحه: 15 ، شماره: 6438.