شعار سال: توسعهی ملی چند بُعد دارد که عبارتند از: «توسعهی اقتصادی»، «توسعهی سیاسی»، «توسعهی فرهنگی» و «توسعهی اجتماعی»؛ که این چند سطر با توجّه به موسم انتخابات، به تبیین «چیستی توسعهی سیاسی، لوازم و موانع آن در ایران» میپردازد.
«توسعهی سیاسی»
مقولهی توسعهی سیاسی از اواخر دههی ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ در چارچوب مطالعهی سیاستهای مقایسهای مورد توجّه دانمشندان علوم سیاسی قرار گرفت. توسعهی سیاسی نیز خود مفهومی چند بُعدی دارد که این ویژگی از ماهیّت چند رشتهای بودنِ علوم سیاسی نشأت میگیرد. سیاستشناسان، «دگرگونی نهادهای قدرت» و «افزایش میزان مشارکت» را به عنوان شاخصهای توسعهی سیاسی در نظر میگیرند. در ارتباط با این واژه، دیدگاههای مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میگردد:
الف) ساموئل هانتینگتن: وی معتقد است که هر اندازه یک نظام سیاسی از سادگی به پیچیدگی، از وابستگی به استقلال، از انعطافناپذیری به انعطافپذیری و از پراکندگی به انسجام گرایش پیدا کند به همان نسبت به میزان توسعهی سیاسی آن افزوده خواهد شد.
ب) ساموئل هانتینگتن و نلسون: این دو محقق یکی از پارامترهای اصلی توسعهی سیاسی را «مشارکت» دانسته و تلاشهای لازم برای طبقهبندی نظامها را براساس این معیار به عمل میآورند.
ج) لوسین پای: او توسعهی سیاسی را زمینهساز همهی تغییراتِ سامانیافته و بسیجِ نیروها و امکاناتِ یک جامعه برای توسعهی اقتصادی و «نوسازی»میداند. البته نظریاتِ بعضی از نویسندگانِ سیاسی، مانند ساموئل هانتینگتن با این تعریف هماهنگی ندارد ولی این موضوع به معنی تعارض در بابِ ماهیّتِ توسعه نیست. وی افزایشِ ظرفیتِ نظام را در پاسخگویی به نیازها و خواستههای مردم، تنوّع ساختاری و تخصصیشدنِ ساختارها دانسته و همچنین افزایشِ «مشارکت سیاسی» را لازمهی توسعهی سیاسی میپندارد. «پای» بر این نظر است که یک نظام سیاسی، برای تحقّق توسعهی مطلوب باید از یک سلسله بحرانها(نظیر بحران هویّت، بحران مشروعیت، بحران مشارکت، بحران نفود و بحران توزیع) عبور کند. «جیمز اس. کلمن» نیز در تایید و تصدیقِ «پای» بر این باور است که کشورهای جهان سوم باید در مسیر تداوم نوسازی، شش بحران را پشت سر بگذارند و بر آنها غلبه کنند که این شش بحران عبارتند از: «هویت ملی»، «مشروعیت سیاسی»، «نفوذ»، «مشارکت»، «همبستگی» و «توزیع».
«لوازم توسعهی سیاسی»
توسعهی سیاسی، سطوح گوناگونی دارد که آنها را مورد اشاره قرار میدهیم:
* سطح اول آن در دنیای مدرن، شکلگیری یک «دولت-ملّت[۱]» است. تحقق این سطح از توسعهی سیاسی، مستلزم دو پیششرط است؛ نخست شکلگیری دولتی که میتواند تمام اقتدارهای ملیگرا و فراملیگرا را در محدودهی یک کشور خاص، ذیلِ اقتدار خود گرد آورد؛ و دوم شکلگیری ملّتی که تعلّقاتِ فراملی(نظیر دین و مذهب) و تعلّقاتِ فروملی(نظیر قوم، قبیله و خویشاوندی) را محترم شمرده و با یک الگوی مدیریتی تنوعپذیر، آن را اداره نموده و تعلّقِ جدیدِ ملیت را به عنوان یک نخِ تسبیح، مبنای انسجام عمومی گرداند. هنگامی که این مقدار از توسعهی سیاسی تحقّق یابد، معمولاً به سطحِ دوم توسعهی سیاسی احساس نیاز میشود.
* سطح دوم که عبارت است از «افزایشِ کاراییِ حکومت در بسیجِ منابعِ انسانی و مادی در راستای اهداف ملی». در این مرحله، حکومت میتواند با توجیه و اقناعِ همهی گروههای ذینفوذ فروملّی اقتدار خود را در سراسر کشور گسترش دهد و منابعِ کشور را بر اساس اهدافِ ملّی بسیج و بصورتِ متوازن توزیع کند و در خدمتِ ارتقای جایگاهِ کشور در نظام بینالمللی قرار دهد.
* سطح سوم و نهاییِ توسعهی سیاسی بر حسب میزان «مشارکت عمومی» در سیاست تعریف میشود. این سطح توسعهی سیاسی با شاخصهایی چون توسعهی روابط مبتنی بر شهروندی، تحکیم حقوق فردی و گروهی، توانمندی جامعهی مدنی در مقابل دولت، وجود نظام چندحزبی، سیاستِ رقابتی و ثباتِ سیاسی به معنای «گسترش مشارکت و رقابت گروههای اجتماعی در زندگی سیاسی» است.
بدیهی مینماید که پیش از تحقّق این سه سطح باید به سطوح قبلیِ توسعهی سیاسی رسیده باشیم تا به قول ساموئل هانتینگتون، رقابتِ سیاسی به «تباهی سیاسی و اجتماعی» منجر نشود. در مجموع، توسعهی سیاسی فرایندی است که زمینهی لازم را برای نهادیکردنِ تشکیل و مشارکتِ سیاسی فراهم میآورد که حاصلِ آن، افزایشِ توانمندی یک نظام سیاسی است.
«موانع توسعهی سیاسی در ایران»
در اینجا اختصاراً برخی از موانع توسعهی سیاسی را در ایران مورد اشاره قرار میدهم :
* عدم انسجامِ درونی در ایران: چندپارگیِ فرهنگی و قومی یا مذهبی سبب شده، طبقاتی که از قدرتِ بیشتری برخوردارند در جهتِ تقویتِ این تعارضها بیشتر تلاش کرده و زمینههای مشارکتِ همگانی را از بین ببرند.
* وجود شکافهای ساختاری: توسعهی سیاسی در جامعهای که هنوز به تأثیرگذاری بر سرنوشت خود معتقد نیست و دچار گمانهزنیِ تقدیرگرایی است و تمامِ سرنوشت خود را ناشی از خواستههایی ماوراءالطبیعی میداند به کُندی پیش خواهد رفت. از طرف دیگر وضعِ معیشتیِ نامطلوب مردم نیز یک مشکلِ ساختاریِ اقتصادی است که توسعهی سیاسی را با مشکل مواجه کرده است. درآمدهای ناچیز و مشکلات اقتصادیِ قشرِ کثیری از جامعهی ایران، عملاً مردم را چنان به خود مشغول کرده که یا فرصت لازم برای شرکت در بحثهای سیاسی و ابراز عقیده را از آنها گرفته و مردم را به شخصیتهایی منزوی از نظر سیاسی تبدیل نموده و یا آنها را نسبت به تغییراتِ مثبت، چُنان مأیوس و سرخورده کرده که امیدی به اصلاحِ ساختار و به تبع از آن، لمسِ بروندادهایِ رضایتبخش ندارند.
* فقدان یک نظام حزبی: این بخش خود نیز به موارد ذیل، شکسته میشود:
* دولتی بودن احزاب در ایران: محرومیتِ دولت از حمایتهای طبقات در ایران، نیاز مالی احزاب، تلاش دولتها به منظور بسط پایگاه، و انحصاری کردن قدرت نزد خود موجب شده بسیاری از احزاب از دلِ دولتها بزایند.
* توجّه احزاب به تاکتیک و نه استراتژی: فقدانِ برنامه و ساماندهی، مبهم بودن اهداف و فقدان استراتژیهای بلندمدّت، مواردی هستند که موجبِ تمرکز احزاب به تاکتیکها و غفلتِ آنها از استراتژیها شده است،
* حاکم بودن روحیهی حذف به جای رقابت در فضای باز سیاسی: عدم پذیرش گفتمانِ سیاسی و رقابتِ آزادِ سیاسی توسط گروههای تندرو و تمامیتخواه سبب شده تا احزابِ دگراندیش، از امنیت لازم برخوردار نباشند و حضور و ظهور آزادانه در فضای سیاسی کشور، احساس ناامنی و نگرانی نمایند.
منابع:
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از پایگاه خبری-تحلیلی پاوه پرس، تاریخانتشار 06 ارديبهشت 1396، کد مطلب: : www.pavehpress.ir