پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۶۴۲۸۴
تاریخ انتشار : ۰۱ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۱
یک لنگه دمپایی نارنجی آویخته به دیرک، چند مشت آلوی خشک توی طاقچه و تکه‌ای هیزم نیم سوخته در تنور مطبخ، تنها یادگاری است که اهالی خانه جا گذاشته‌اند. گشتی در روستا می‌زنم و به چند خانه سرک می‌کشم؛ قشنگ معلوم است دست زنی شامپوی نیمه‌ای را بالای رف گذاشته تا میهمان ناخوانده‌ای مثل من بداند خانه صاحب دارد و خیلی وقت نیست که بار کرده.

شعار سال: دنبال نشانه‌ها و یادگارها می‌گردم؛ آنتن تلویزیونی روی بام، دلوی کوچک آویخته از دیوار حیاط و... چه خنکای دلچسبی دارد هلال بلند سقف هر اتاق. رو به رو «شیرکوه» است؛ ییلاق خوش آب و هوای یزد و پشت سر باغی وسیع با تنه‌های قطوری که مثل کشته‌های جنگی بزرگ روی هم افتاده. هیزمستانی بزرگ از کنده‌های 60 ساله و 80 ساله.

سیم‌ تیرهای چراغ برق را کنده‌اند و آجر دیواری را وسط کوچه ریخته‌اند تا کی بشود بار کرد و برد. روستا تابلو ندارد و راننده و کارشناس آب منطقه‌ای هم نامش را نمی‌دانند. می‌گویند برویم سر جاده بگردیم شاید کسی پیدا شد اسم روستا را بپرسیم. می‌گویم نام، دردی دوا نمی‌کند بگذارید بی‌نام و نشان بماند. از تفت که به سمت ابرکوه راه می‌افتیم، یکسره باغ خشک و نیمه خشک است که می‌بینم اما پیش از آنکه از شیرکوه بگذریم، به روستای بی‌نام و نشان می‌رسیم که دیگر چیزی از حیات ندارد.

از کنارگذر تفت رد می‌شویم؛ دشت از دور میان کوه‌های خضرآباد و شیرکوه سرسبز نشان می‌دهد اما نزدیک که می‌شویم سرشاخه‌های خشک انار را می‌بینم و گاهی باغ بزرگ و رها شده‌ای که میان سبزی دور و بر به تیرهای ایستاده کنار نجاری شبیه است. بعضی از درخت‌ها بوته‌ای سبز دارند و بقیه شاخه‌ها مثل کسی که آستین کوتاه پوشیده باشد، سفید و براق بیرون زده. هرچه پیش می‌رویم باغ‌های بیشتری می‌بینم که انگار چند زمستان پی‌درپی را بی‌هیچ برگ و باری گذرانده‌اند. تا به کوه «عقاب» برسیم، روستاهای ییلاقات آرام آرام به مخروبه و ویرانه شبیه می‌شود؛ خانه‌باغ‌های رها شده و روستاهای تهی از زندگی و خالی از رفت و آمد. مهندس بهروز دهقان که در این سفر همراهی‌ام می‌کند، می‌گوید: «اینجا رودخانه فصلی بزرگی داشت به نام «تا مهر» که تا مهر آب داشت و حالا چند مهر است که یکسر خشکیده

در روستای بزرگ «اسلامیه» در چوبی باغ بزرگ اناری را می‌کوبم و از باغبان اجازه ورود می‌خواهم. راننده می‌گوید باغ خشکیده اجازه نمی‌خواهد بروید داخل! باغ تنها یک انار ترک خورده کوچک روی پرچین دارد و بس. دور و بر پر از همین باغ‌هاست که بی‌اجازه می‌شود داخل شد.

دهقان قنات روستا را نشانم می‌دهد که محل تلاقی سه رشته قنات است: «این روشن آباد است، این یکی که خشکیده نارخیری است که محلی‌ها نارخیلی‌ هم می‌گویند و این یکی هم که باز خشکیده تاج آباد است. روشن آباد هم که می‌بینید جانی ندارد.» نهر بزرگ پای قنات و تنه قطور درختان نشان می‌دهد زمانی چه حجم بزرگی از آب در روستا روان بوده و از آنجا به تفت می‌رفته و در نهایت راهش را می‌کشیده تا. هرچه در کوچه‌ها می‌گردم کسی را برای گفت‌و‌گو پیدا نمی‌کنم تا لااقل خاطره‌ای شیرین از آن سال‌ها برایم بگوید. از «پاکنه» قناتی پایین می‌روم؛ بخشی از قنات که برای دسترسی به آب می‌سازند، گاهی دو سه پله و گاهی 20 پله. اما آب کجا بود؟ مشتی زباله می‌بینم و برمی‌گردم. از اسلامیه که خارج می‌شویم دیگر به هرباغی که می‌رسیم یکسره چوب خشک است؛ هیزم‌زارهای وسیعی به نام باغ. از کنار «ندوشن» رد می‌شویم و به عمارت بزرگ و زیبایی می‌رسیم که مخروبه شده و پدر و پسری لا به لای درختان کهنسال خشکیده‌اش زباله جمع می‌کنند. از پیشکوه می‌گذریم و به میانکوه می‌رسیم. راننده زیر پای کارخانه گچ، جایی را نشانم می‌دهد و می‌گوید: «اینجا چشمه آبگرم خوبی بود که خشکید.» از پشتکوه به بعد، تغییر اقلیم را در چشم به هم زدنی می‌توان دید. زمین تا افق مسطح و شیبدار و سربی است با بوته‌های پراکنده طاق و گز و قیچ. تابلو‌ها به هیچ کجا اشاره نمی‌کنند؛ «مرتاضیه»، «چاه‌بیگی»... نه روستایی پیداست نه نشانه‌ای از هیچ چیز دیگر. انگار در کف اقیانوس پیش می‌رویم. اینجا معنای سراب را بهتر می‌شود فهمید. خط افق پیدا نیست و مرز آسمان و زمین گم شده.

نزدیک ابرکوه زمین آرام آرام قوس برمی‌دارد و انگار در انتهای آن همه سراشیبی صاف و یکدست، مثل فرشی چین خورده باشد. هرچه نزدیک‌تر می‌شویم چین‌ها بیشتر و قوس زمین بلندتر می‌شود. ابرکوه 31 فروچاله دارد که سه تای آن را در «هُروک» می‌بینم. عمیق‌ترینش 13 متر است با شکاف‌هایی در کناره‌ها که تا سطح آب‌های زیرزمینی پیش می‌روند و خیلی‌ها می‌گویند زمستان دیده‌اند که از آنها بخار بیرون می‌زند. درست کنار دیواره یکی از گودال‌ها باغ بزرگ زردآلوست و کنار دیواره دیگرش جاده. شکاف‌ها به سمت آسفالت درحال پیشروی است. در راه که می‌آمدیم، ماشین چندبار توی دست‌انداز افتاد. گفتند شق‌خوردگی زمین است و رفویش کرده‌اند.

یاسر معینی مشغول بیل زدن در باغ است. او بادمجان زیادی هم کاشته. می‌گویند بادمجان ابرکوه حرف ندارد: «6هکتار باغ زردآلو داریم. 16سال پیش که این باغ را کاشتیم، فروچاله بود، البته کمی دهان باز کرده و گودتر شده یاسر فوق‌دیپلم عمران دارد اما باغداری برایش به صرفه‌تر است. می‌پرسم آب چاه شیرین است؟ می‌گوید: «بله می‌شود خورد

مهندس مهدی حیدری کارشناس حفاظت و بهره‌برداری از منابع آب ابرکوه می‌گوید: «با این آب شیرین که از آب شرب شهری خود ابرکوه هم گواراتر است، بادمجان می‌کاریم کیلویی 300تومن. کاش سودش را کشاورز می‌برد. آن وقت برای خود ابرکوه در بصیرون فارس چاه زده‌ایم و60 کیلومتر لوله کشیده‌ایم

کودک خردسال یاسر درباغ مشغول بازی است. می‌گویم نمی‌ترسی خدای ناکرده بچه توی یکی از شکاف‌ها بیفتد؟ اصلاً نمی‌ترسی باغت یکباره دهان باز کند و فرو برود؟ می‌گوید: «چرا... چند وقت پیش نزدیک بود بچه توی گودال بیفتد، با بدبختی گرفتمش!»

حیدری می‌گوید: «این که باغ است، راه‌آهن مهریز اقلید را بگو که درست کنار فروچاله‌هاست!» فروچاله‌ها و شق‌خوردگی‌ها دو پدیده متفاوت از یک جنس‌اند. وقتی سطح آب‌های زیرزمینی پایین می‌رود، سنگ سفره مثل اسفنجی که آب از دست داده باشد، فرومی‌ریزد و لایه‌های فوقانی روی آن آوار می‌شود و سفره برای همیشه از بین می‌رود. اما در شق‌خوردگی، لایه‌های رسی خشک می‌شوند و مثل کوزه‌ سفالی می‌شکنند. در این وضعیت ترک‌ها مثل هندوانه قاچ خورده، در یک جهت پیش می‌روند. در پدیده شق‌خوردگی، شکاف‌ها گاه تا 300متر عمق دارند.

مهندس محمدعلی شرافت رئیس اداره منابع آب ابرکوه وضعیت دشت‌های استان یزد را این طور توصیف می‌کند: «چهار محدوده در استان محدوده ممنوعه بحرانی هستند؛ شهریاری شهرستان خاتم، یزد اردکان، بهادران و ابرکوه. 70درصد سفره‌های زیرزمینی ما و دشت اردکان یزد تحلیل رفته و سالانه حدود 60سانتی‌متر هم پایین می‌رود. البته منطقه تا منطقه هم فرق دارد. جایی داریم که چاه دستی 40 متری‌اش هنوز پرآب است و یک جا هم 300 متر چاه زده‌اند اما به آب نرسیده‌اند. از قدیم اینجا کشاورزی رونق داشته و معاش مردم وابسته به کشاورزی بوده. از گندم و جو گرفته تا صیفی‌جات. اما با کم شدن آب بیشتر به سمت باغداری رفته‌اند؛ در ارتفاعات و همسایگی فارس، زردآلو و سمت کویر پسته.»یک کیلومتر آن طرف‌تر از باغ‌ها و فروچاله‌های هُروک، زمین دوباره قوس بزرگی برمی‌دارد و آن سوی قوس به یکباره خشکسالی برهنه و بی‌رحم، خودنمایی می‌کند؛ باغ‌های پسته و خانه‌ باغ‌های قرمزخوش رنگ و رها شده. در یکی از باغ‌ها سه چاه کنار هم می‌بینم که هربار به امید آب حفر شده و هیچ‌ کدام نم پس نداده. هزینه حفر هرچاه لااقل 70میلیون تومان است و این وسط عده‌ای هم رمی و اسطرلاب می‌اندازند و به اسم کاشف آب سر کشاورز بخت برگشته شیره می‌مالند. وگرنه سه چاه به فاصله چند متر چه معنایی دارد؟

برمی‌گردیم و به سمت ارتفاعات «فراغه» و «صادق آباد» می‌رانیم تا باغ‌های زردآلو را در20کیلومتری آباده فارس ببینیم. می‌گویند فروچاله دیگری توی گردنه دهان باز کرده و 15 متر فرو رفته. اوضاع صادق‌آباد بد نیست اگرچه علیرضا که قبلاً خودش دهیار روستا بوده می‌گوید: «ما نمی‌گذاریم درخت خشک بماند، سریع می‌بریم که منبع آفت نشود. منبع تأمین آب قبلاً قنات بود ولی چهار چاه عمیق و نیمه عمیق داریم که بالای 120 متر هستند. باید مدام هزینه کنیم و باغ‌ها را کم کنیم که بتوانیم همین مقدار آب را حفظ کنیم

با صمد قاسمی از اهالی فراغه به سمت ارتفاعات پیش می‌رویم. 200درخت زردآلوی او امسال خشکیده. صمد زمین‌های وسیعی را نشانم می‌دهد که تا دو سه سال پیش باغ بزرگی بوده‌اند و باغ‌های خشکیده‌ای شانه به شانه هم که امسال یک دانه زردآلو هم بار نداده‌اند: «فراغه 90 هکتار زمین زیرکشت داشت که 60 هکتارش از قدیم زردآلو بود. امسال از این همه باغ دو هکتار هم جان سالم به در نبرده است

با مهندس محمد مهدی همتی و مهندس علیرضا همتی کارشناسان مشاور و گشت و بازرسی، سری به دشت اردکان - یزد می‌زنیم تا شق‌خوردگی‌های این دشت ممنوعه بحرانی را هم دیده باشیم. از شهرستان اشکذر رد می‌شویم و قنات خشکیده «زارچ» که قدمت آن به پیش از اسلام می‌رسد و با 71 کیلومتر طول کوره، طولانی‌ترین قنات جهان است. زارچ درحال حاضر کانال فاضلاب شهری یزد است.

از «جلال‌آباد دِزُک» و «حاجی‌آباد» و پل «چوپانان» رد می‌شویم و همچنان به سمت شمال یزد پیش می‌رویم. دشت تا اقدا و اردکان ادامه دارد. ما در میانه به سمت چپ جاده می‌پیچیم تا به «ابراهیم آباد» برسیم. زمین مثل پنیر خشکیده‌ای پر از ترک است و شق خوردگی‌های عمیق هول به دل آدم می‌ریزد و ناخودآگاه پاهایت می‌لرزد. تابلو «انار دانه قرمز» اینجا چه می‌کند؟ مهندس‌ها دو چاه «پیزومتری» یا مطالعاتی را نشانم می‌دهند که همین چند ساله حدود دومتر لوله‌های‌شان بالا آمده، کمی بلندتر از من. روی لوله‌ها تاریخ هر بازدید ثبت شده. اولین تاریخ به سال 91 برمی‌گردد و آخرین بازدید 17 شهریور 97. تصور می‌کنم نحوه نوشتن هر تاریخ توسط مهندس گشت چطور بوده؟ لابد سال 91 کنار چاه نشسته و روی لوله خم شده و سال 97 ایستاده و دستش را بالا برده. با پایین رفتن آب، دشت فرو رفته و لوله‌ای که همسطح با زمین بوده، بالا آمده و بتون دور و برش فروریخته که به آن پدیده لوله‌زایی می‌گویند. دور خودم می‌چرخم و دشت را از هرطرف نگاه می‌کنم. انگار وسط کاسه مسی بزرگی گیر افتاده باشم، انگار وسط چال مورچه باشم. دشت زیر پایم فرو می‌رود. پا می‌کوبم، زمین با صدای مهیبی جوابم می‌دهد. ترس برم می‌دارد تا لب جاده فرار می‌کنم.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از وبسایت ایران آنلاین، تاریخ 30 مهر 97، کد مطلب: 419440،www.ion.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین