
شعارسال: دکتر مهدی گلشنی فیزیکدان و بنیانگذار گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف است. ایشان در بخش دوم این مصاحبه دیدگاههای خود را درباره تعاملات اقتصادی علوم انسانی در غرب بیان میکنند.
آقای دکتر شما به تشخیص اهمیت علوم انسانی در غرب، مثلاً برای نفوذ و توسعه و… اشاره کردید. لطفاً بفرمایید تعاملات اقتصادی اینها چگونه است؟ از کجا تأمین منابع میکنند؟ تحت حمایت دولت هستند یا مستقل هستند؟
آنها چون میخواهند خروجیها را در جامعه به کار ببرند، از بخش خصوصی استفاده میکنند و این هنری است که آنها دارند و متأسفانه ما بعد از انقلاب نداشتهایم.
آنها همۀ امور را به دوش دولت نمیاندازند، بلکه بخش خصوصی در رفع نیازهای جامعه سرمایهگذاری میکند، مثلاً در امور عمرانی، پژوهشی، تعلیم و تربیت و … . آنها هم مؤسساتی با اهداف اقتصادی دارند و هم خیریههایی که اتفاقاً تعدادشان هم کم نیست.
متأسفانه یکی از فرقهای اساسی ما با غربیها در این است که مثلاً عمدۀ منابع مالی دانشگاههای کمبریج و آکسفورد در انگلستان و دانشگاههای ام آی تی و هاروارد در آمریکا از وقف تأمین میشود.
من شخصاً شاهد بودم که همسر رئیس دانشکدۀ فیزیک دانشگاه برکلی در رأس یکی از این مؤسسات خیریه بود. این چیزی است که در غرب بسیار مرسوم است و کلیساها هم در این زمینه بسیار فعالاند.
این در حالی است که در اسلام وقف از امور مورد تأکید بوده است، و مثلاً در زمان سیدرضی و سیدمرتضی همۀ اینگونه تشکیلات با اوقاف اداره میشد، اما اکنون متأسفانه چنین اموری را در ایران به شکلی که باید باشد، نمیبینیم!
امروز چند دانشگاه در ایران با وقف اداره میشوند؟ بسیاری از هزینههای آموزش عالی به دوش دولت است، و دولت هم از پس تمام آنها برنمیآید.
در قرآن میخوانیم که «لن تجد لسنه الله تبدیلاً» یعنی خدا سنتهایی دارد که تغییر نمییابد. بهعبارتدیگر، جهان قانونمند است و فرقی ندارد که فرد مسیحی باشد و آن قوانین را رعایت کند یا مسلمان یا کلیمی؛ هرکس که مطابق آن سنتها عمل کند، پیشرفت میکند.
زیرا قوانین الهی تعارفبردار نیست. پس غرب بیجهت به این سطح از پیشرفت دست نیافته است. غربیها برخلاف ما به نظم، دوراندیشی و کلاننگری اعتقاد راسخ دارند.
در مورد بخش خصوصی که با اهداف اقتصادی به این فعالیتها ورود پیدا میکنند، باید عرض کنم که آنها درعینحال که برای خود درآمدزایی میکنند، در مسیر رفع نیازهای جامعه نیز قرار دارند.
آنها مانند ما غافل نیستند که به خاطر سودهای کلان پولهایمان را در بانک میگذاریم و اینگونه سرمایهها وارد تولید نمیشوند. برای مثال در انگلستان سود سپردهگذاری ۲ یا ۳ در صد است و حتی در ژاپن این رقم صفر است!
رفتار ما حتی با دینمان هم همخوانی ندارد! البته نباید فراموش کنیم که در مورد هدایت بخش خصوصی به سرمایهگذاری در امور مربوط به علوم انسانی، دولت و دانشگاهها در روشنگری و آگاهیبخشی کوتاهی کردهاند.
ملاحظه بفرمایید؛ امروز حوزههای بینرشتهای چقدر در غرب شکوفا شده است، و برگزاری کنفرانسهایی که در آن اندیشمندانی از علوم پایه گرفته تا فلسفه و مهندسی و … شرکت میکنند، رونق زیادی دارد. اینگونه رویدادها وسعت بینش زیادی ایجاد میکند.
این برعکس فضای حاکم بر جامعه علمی ماست که در آن پزشک غیرپزشک را قبول ندارد، یا مهندس غیر مهندس را نفی میکند یا حتی گاهی رشتههای مختلف علوم پایه در برابر هم گارد میگیرند. دوباره عرض میکنم که ترقی آنها بیجهت نیست.
همچنین تأکید میکنم که آنچه به افراد وسعت بینش میدهد، علوم انسانی است که اقتصاد بخشی از آن است. اگر اقتصاددانان ما با دید علوم انسانی نگاه کنند، آن زمان است که منافع بیشتری را در نظر خواهند گرفت.
کار دیگری که غربیها انجام میدهند، ارزیابی دائمی فعالیتهای خویش است، برعکس ما! به خاطر دارم حدود شش سال پیش مقارن با یک بحران اقتصادی در غرب، در سفری که به کمبریج انگلستان داشتم، در تلویزیون رؤسای چندین بانک را آورده بودند و آنها میگفتند: «اشتباه ارزیابی کردیم».
فرهنگ اقرار بهاشتباه و عذرخواهی باعث میشود که مردم سخنان آنان را باور داشته باشند و همکاری و همراهی کنند. در این مورد هم ما برعکس غرب هستیم!
این سیر همیشگی ارزیابیها به آنها کمک میکند تا ضعفها را بشناسند و برای بهبود اوضاع خود، فوراً سرمایهگذاریها را به آن سمت متوجه و هدایت کنند.
متأسفانه در ایران ما سیستم ارزیابی منسجمی نداریم. اگر توجه کنید خواهید دید که تمام بحرانهای اقتصادی که طی بیست یا سی سال گذشته در غرب ایجادشده، بیش از دو، سه سال ادامه نداشتهاند.
اینها با فیزیک و شیمی و برق و اینها حل نشد، بلکه با اندیشه و فکری که ناشی از یک فرهنگ قوی بود، حل شد، که آنهم مستلزم ایجاد این فرهنگ از دبستانها و سنین کم است. ترویج عِرق ملی و توجه به وطن، از آن سنین باید در ذهن و روح کودکان کاشته شود.
ازاینرو است که در غرب خیانت به آرمانهای جامعه بهندرت دیده میشود. درواقع اگر ما میلیونها مقاله بنویسیم، و میلیونها کشفیات داشته باشیم، با نبود یک فرهنگ قوی، نخواهیم توانست از جهان خارج بینیاز شویم.
فرهنگ درست است که ما را بر آن میدارد تا اولویتهایمان را بسنجیم. این فرهنگ از علوم انسانی نشئت میگیرد.
سابق بر این، همۀ اقشار بهنوعی با امور فرهنگی در سطوح مختلف درگیر بودند، اما حالا چنین نیست. به خاطر دارم، چند سال قبل در سفری که به همدان داشتم، سری هم به مقبرۀ باباطاهر زدم.
آنجا زیر گنبد، پیرمردی بر روی زمین نشسته بود و رباعیات باباطاهر را میخواند و عدۀ زیادی هم از زن و مرد و پیر و جوان دورش جمع شده بودند و گوش میدادند. واقعاً تأثیرگذار بود. آن پیرمرد و شعر خواندنش آنقدر جذبه داشت که همه گوش میدادند و تکان هم نمیخوردند!
وقتی شعر خواندنش تمام شد، همه بدون استثنا به او پول دادند و رفتند. تعداد زیادی زنان بدحجاب هم در بین جمعیت بودند و به او عمیقاً گوش میدادند. همینکه چند کلمه حرف حساب راجع به فنای دنیا و دوراندیشی و … به گوش آنها رسید، شاید بسیار مثمرثمر واقع شود. این نمونۀ خیلی سادهای بود از درآمدزایی، در عین خدمت به فرهنگ، و در مسیر تعالی جامعه.
متأسفانه بعد از انقلاب در مقولۀ فرهنگ بسیار سستی شده است. نمونۀ بارزی از این مسئله، ایرانیان مقیم خارج از کشور هستند. آنهایی که بافرهنگتر هستند و امکانش را دارند، هرسال سری به ایران میزنند و دوست دارند کاری بکنند.
مثلاً پروفسور کنعانی،که متخصص متالورژی هستند، چون دغدغۀ فرهنگی دارند، هرسال از آلمان به ایران میآیند و تعدادی کتاب فارسی میخرند و به آلمان میبرند تا بین ایرانیهای مقیم آنجا پخش کنند.
ایشان چند سال پیش جایزهای را که در رشتۀ خودشان بردند، به ایران آوردند و برای نوآوری در رشتۀ متالورژی جایزهای به راه انداختند. اینگونه امور نشئتگرفته از فرهنگ است، نه متالورژی یا فیزیک یا برق.
درواقع افراد باید درصد بالایی از تحصیلاتشان از علوم انسانی باشد، تا وسعت مشرب پیدا کنند. در تعاملاتشان با دیگران، در احساس وظیفهشناسی نسبت به جامعه، در نگرش به انسان و زندگی و… تأثیر فراوانی دارد. غرق شدن در تخصص از صبح تا شام، انسانیت را از انسان میگیرد.
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری بردار ،تاریخ انتشار: 29 آذر 1398،کدخبر: - ،www.bordar-ensani.ir