پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۵۸۴۸۰
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۳۶
صنعتی شدن پیش شرط ضروری دستیابی به برابری اقتصادی بیشتر در جهان است و این فرآیند تنها از طریق افزایش سرمایه‌گذاری و افزایش انباشت سرمایه امکان‌پذیر است.

شعار سال: شاید غافلگیر شده باشید که من از عاملی که معمولا شرط اول صنعتی شدن یک کشور تصور می‌شود نامی نبرده‌ام. منظورم حمایت‌گرایی است؛ اما باید بدانید که تعرفه‌ها و کنترل مبادلات دقیقا ابزارهای سد راه واردات سرمایه و صنعتی شدن هر کشوری هستند. تنها راه پیشبرد روند صنعتی شدن یک کشور دسترسی به سرمایه بیشتر است. حمایت گرایی تنها باعث نقل‌و‌انتقال سرمایه از شاخه‌ای به شاخه دیگر می‌شود.

حمایت گرایی، به خودی خود هیچ چیز به سرمایه یک کشور نمی‌افزاید. برای ایجاد یک کارخانه تازه به سرمایه نیاز است. برای افزایش امکانات یک کارخانه موجود هم به سرمایه نیاز است و نه تعرفه.

اینجا قصدم این نیست که کل مساله تجارت آزاد یا حمایت گرایی را مورد بحث قرار دهم. فکر می‌کنم اکثر کتاب‌های درسی اقتصاد این بحث را به خوبی ارائه کرده‌اند. حمایت صنعتی باعث بهتر شدن اوضاع اقتصادی هیچ کشوری نمی‌شود و از آن بی‌ثمرتر، اتحادیه‌های کارگری است. اگر شرایط کار نامساعد است، اگر دستمزدها ناچیزند، اگر کارگران دیگر کشورها وضعیت دستمزد در آمریکا را پیگیری می‌کنند و در روزنامه‌ها می‌خوانند که آنجا چه می‌گذرد، اگر وقتی سینما می‌رود می‌بیند خانه یک آمریکایی معمولی به همه انواع تجهیزات مدرن آراسته شده است، شاید احساس حسادت به او دست بدهد. کاملا حق دارد اگر بگوید: «ما هم باید همین‌ها را داشته باشیم.» اما تنها راه دستیابی به آنها، داشتن سرمایه بیشتر است.

اتحادیه‌های کارگری از خشونت برعلیه کارآفرینان و کسانی که آنها را اعتصاب‌شکن می‌نامند، استفاده می‌کنند. با وجود قدرت و خشونت شان، این اتحادیه‌ها قادر نیستند دستمزد را برای همگان بالا ببرند. فریادهای دولت برای تعیین حداقل دستمزد هم به همین اندازه بی‌ثمر است. آنچه اتحادیه‌ها در عمل پدید می‌آورند (اگر بالاخره موفق شوند دستمزدها را بالا ببرند) بیکاری دائمی و پایدار است.

اتحادیه‌ها نمی‌توانند کشور را صنعتی کنند، نمی‌توانند استاندارد زندگی کارگران را بالا ببرند و نکته تعیین کننده همین جا است: مردم باید بدانند که هر کشوری که می‌خواهد استاندارد زندگی ساکنانش را بالا ببرد باید سیاست‌های افزایش سرمایه سرانه را پیگیری کند. این سرمایه‌گذاری سرانه در ایالات‌متحده همچنان رو به افزایش است، باوجود تمامی سیاست‌های بدی که در این کشور اجرا می‌شود. همین امر درباره کانادا و برخی کشورهای اروپای غربی نیز صادق است؛ اما متاسفانه در برخی کشورهای پرجمعیت آسیا شاهد کاهش آن هستیم.

هر روز در روزنامه‌ها می‌خوانیم که جمعیت جهان در حال رشد است. رشدی در حدود ۴۵ میلیون نفر در سال یا حتی بیش از آن. نتیجه چه خواهد شد؟ این روند چه پیامدهایی به دنبال خود خواهد آورد؟ داستان بریتانیای کبیر را فراموش نکنید. سال ۱۷۵۰ مردم انگلستان فکر می‌کردند که جمعیت شش میلیون نفری‌شان سرسام آور است و به زودی قحطی و طاعون گریبان‌شان را خواهد گرفت؛ اما در شرف جنگ جهانی دوم، سال ۱۹۳۹، پنجاه میلیون نفر در جزایر بریتانیا زندگی کمی کردند و سطح زندگی‌شان هم قابل مقایسه با گذشته نبود. این اثر همان چیزی است که صنعتی شدن نامیده می‌شود – واژه‌ای که به اندازه کافی رسا نیست.

پیشرفت انگلستان از طریق افزایش سرمایه‌گذاری سرانه امکان‌پذیر شده بود. همانطور که پیش‌تر گفتم، ملت‌ها تنها از یک راه می‌توانند به رفاه و رونق دست یابند: افزایش سرمایه و از طریق آن افزایش بهره‌وری نهایی نیروی کار و در نهایت افزایش دستمزدهای واقعی.

در جهانی بدون محدودیت مهاجرت، گرایش کلی به برابر شدن نرخ دستمزدها خواهد بود. اگر امروز هیچ محدودیت مهاجرتی وجود نمی‌داشت، شاید بیش از میلیون‌ها نفر سعی می‌کردند هر ساله به ایالات‌متحده بروند، به امید آنکه دستمزدهای بیشتری نصیب‌شان شود. این جریان ورودی دستمزدها را در آمریکا پایین و در سایر کشورها بالا می‌برد.

اینجا جای پرداختن به مساله محدودیت‌های مهاجرتی نیست، اما می‌خواهم بگویم روش دیگری هم برای برابر شدن نرخ‌های دستمزد در سرتاسر جهان وجود دارد. این روش دیگر که در غیاب آزادی مهاجرت عمل می‌کند، مهاجرت سرمایه است. سرمایه‌داران به کشورهایی بیشتر متمایل هستند که دارای نیروی کار فراوان بوده و نرخ دستمزد در آنها معقول است. وقتی آنها سرمایه را به این کشورها می‌آورند، افزایش دستمزدها نیز متعاقبا حاصل می‌شود. در گذشته این فرآیند همین‌طور عملکرده و در آینده نیز تفاوتی نخواهد کرد.

وقتی اولین بار انگلیس‌ها در اتریش یا مثلا بولیوی سرمایه‌گذاری کردند، نرخ دستمزد در آن کشورها بسیار پایین‌تر از انگلستان بود، اما این افزایش سرمایه‌گذاری حرکت صعودی نرخ دستمزد را در این کشورها به ارمغان آورد. چنین روندی در سرتاسر جهان قابل مشاهده است. همه می‌دانند وقتی شرکت انگلیسی یونایتد فروت به گواتمالا رفت، سطح دستمزدها به طور کلی افزایش یافت. ابتدا یونایتد فروت دستمزدهای بالاتری می‌پرداخت و سپس مابقی کارفرمایان نیز مجبور به تبعیت شدند؛ بنابراین هیچ دلیلی نیست که نسبت به آینده کشورهای توسعه نیافته بدبین باشیم.

من کاملا موافق کمونیست‌ها و فعالان کارگری هستم وقتی که می‌گویند: «باید استاندارد زندگی را بالا ببریم.» مدتی پیش کتابی در آمریکا چاپ شد که پروفسور نویسنده آن می‌گفت: «حالا ما از همه چیز به قدر کافی داریم. چرا مردم جهان هنوز باید اینقدر سخت کارکنند؟ همه چیز که داریم.» شک ندارم که این پروفسور همه چیز داشته است، اما مردمی در سایر کشورها هستند یا حتی در خود همین آمریکا که هنوز می‌خواهند سطح زندگی بهتری داشته باشند.

خارج از ایالات‌متحده – در آمریکای لاتین و بیشتر از آن در آسیا و آفریقا – همه خواهان بهبود شرایط زندگی در کشورشان هستند. افزایش سطح زندگی به افزایش سطح فرهنگ و تمدن نیز می‌انجامد.

بنابراین من کاملا موافق افزایش سطح زندگی در همه جای جهان هستم، اما درباره ابزارهای رسیدن به این اهداف با دیگران توافق ندارم. با چه وسیله‌ای می‌توان به این هدف رسید؟ نه با حمایت، نه با مداخله دولتی، نه با سوسیالیسم و بی‌شک نه با خشونت اتحادیه‌های کارگری. (می‌گویند چانه‌زنی دسته جمعی، ولی در واقع چانه‌زنی به زور است.)

برای دستیابی به این هدف، به نظر من، تنها یک راه است. روشی زمان بر! برخی‌ها ممکن است بگویند این خیلی کند پیش می‌رود، اما برای رسیدن به رفاه هیچ میانبری وجود ندارد. زمان می‌برد و باید برایش کار کرد، اما آنقدر که بعضی‌ها فکر می‌کنند هم زمان‌بر نیست و بالاخره برابری اقتصادی به دست خواهد آمد.

سال ۱۸۴۰ آلمان‌ها می‌گفتند بریتانیا زودتر از ما شروع کرده است، ما هیچ وقت نمی‌توانیم به سطح زندگی این کشور برسیم. سی سال بعد این انگلیسی‌ها بودند که همین را درباره سطح زندگی آلمان‌ها تکرار می‌کردند: «توان رقابت با آلمان را نداریم، باید تدبیری بر ضد آنها اندیشید!.» امروزه درآمد سرانه آلمان به هیچ وجه کمتر از انگلستان نیست.

در مرکز اروپا، کشور کوچکی هست که همه می‌شناسید: سوئیس. این کشور منابع طبیعی بسیار ناچیزی دارد. هیچ معدن ذغال سنگی در کار نیست، هیچ مواد معدنی و هیچ منابع طبیعی قابل اعتنا، اما مردم آن، برای قرن‌های متمادی، سیاست سرمایه‌داری را دنبال کرده‌اند. اکنون در اروپای قاره‌ای با بالاترین سطوح استاندارد زندگی رسیده‌اند و کشور آنها جزو یکی از مهم‌ترین مراکز تمدن جهان است.

نمی‌توانم بفهمم چرا کشوری مثلا مثل آرژانتین که هم به لحاظ جمعیت و هم به لحاظ وسعت بسیار بزرگتر از سوئیس است نباید بتواند با پس از چند سال تعقیب کردن سیاست‌های صحیح به همان سطح زندگی سوئیس دست یابد. البته همانطور که در بالا اشاره کردم سیاست‌هایی که انتخاب می‌شوند باید کارآمد باشند.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری ویستا، تاریخ انتشار: 11 بهمن 1398، کدخبر:___، www.vista.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها -دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین