شعار سال:صبحگاه یک روز گرم تابستانی در هوای شرجی بندر بوشهر، در حوالی مسجد و کوی بهبهانی و میدان قدیمی کَرَم، از کارگاه عباس آقا (عباس کَرم) مثل همیشه صدای مسحور کننده «اُم کلثوم» طنین انداز است.
آقا ماشاالله در هوای شرجی در حالی که سخت عرق می ریزد، مشغول به کار است. در حوالی کارگاه کتیبه های نیمه کاره، هلال ها، درها و پنجره های سالخورده! و چهارچوب های آماده به کار دیده می شود و خاک اره ها، در هوا گریزان، به این سو و آن سو می روند و بوی برش چوبها در هوای کارگاه و کوچه نسیم 23 آکنده است.

عکس زنده یاد آقا سید زین العابدین بلادی با آن چهره و نگاه خاص روی در و داخل کارگاه عباس آقا همچنان پابرجاست. خانه تاریخی دکتر سید جعفر طبیب همین در همین نزدیکی است. جایی که همه این نوشتار نشأت گرفته از حیات فرهنگی و هنری آن است.
هنر گره چینی و آثار برجای مانده از این میراث ماندگار در بافت قدیم بندر بوشهر، مجموعه ای از زیباترین آفرینشهای هنری است که پیشتر در خانه های تاریخی قاضی، آل شریف و... صحنه هنرنمایی آثار هنرمندانی بود که از شهرهای اصفهان، یزد و شیراز و نیز بندر بوشهر به خلق آثار هنری مبادرت داشتند.
شکوفایی هنر گره چینی، بدون شک زاییده رونق و تجارت بوشهر عصرقاجار بوده است. گو اینکه این هنر ظریف و پرحوصله در دوره پهلوی از آن ظرافت و لطافت افتاده، شاهد آن هم بیشتر شدن ضخامت چوبهای بکار رفته در کتیبهها و ارسیهای بکار رفته در دورههای بعدی است.

از آنجا که خانه تاریخی دکتر طبیب (گلشن سابق) مملو از این هنر اصیل و ماندگار و گذرگاه عشق در همین خانه است، بهتر آن دیدم که به معرفی یکی از هنرمندان قدیمی محله بهبهانی بپردازم.
در گوشه خانه تاریخی دکتر طبیب آنجا که حالا گذرگاه شیخ اشراق است و به قول استاد عشق خلوتگه راز و ریاضت است، استاد را می بینم که بی پروای گرما و شرجی در کنار پنکه انگلیسی که قلبی بر روی آن نصب است و شتابان میچرخد، مشغول مرمت دَرَک اُرسی قدیمی است.
میدانم که استاد، هنر گره چینی را از کسی نیاموخته است و البته استاد حبیب شیرازی از پیشکسوتان این هنر سنتی به شمار میرفت و برخی از جوانترها نیز در این راه قدمهایی برداشتهاند، اما قصه استاد عشق، حکایتی دیگر است که خود و زندگیش را وقف این هنر کرده است.

استاد از روزهایی میگفت که برای نخستین بار قصد داشته کتیبهای را مرمت کند و حال آنکه تا دو سال فقط به این کتیبه نگاه میکرده و نمیتوانسته به آن نزدیک شود؛ اما به فضل الهی و لطف پروردگار رفته رفته بر رمز و راز مرمت کتیبه و هلال دست یافته است.
بیراه نیست که گفتهاند: در هنر نقاشی 90 درصد کار نقاش، در دیدن است و ده درصد در کشیدن و رسم کردن و یک نقاش که نتواند خوب ببیند، هرگز نقاش هنرمندی نخواهد شد. حال آنکه استاد عشق نیز عمارت ها و خانههای بیشماری را دیده و یا شاهد تخریب آنان بوده و آثار هنری بسیاری مانند کتیبهها، هلالها، ارسیها، درها و... از نظر گذرانده است. از جمله خانه تاریخی قاضی در محله بهبهانی پشت مدرسه گلستان که روزی دارای دو اُرسی بزرگ و گچ بریهای زیبا بود که استاد از نزدیک دیده بود و اکنون در حال مرمت همان دَرَک ارسیهای خانه قاضی است که به کلی ویران و نابود شده و جز چارچوبی بیشتر از آن باقی نمانده است.

بدون شک استاد از روی علاقه کسب الهام میکند و صاحب یک ذوق سلیم قابل تمجید است که شاهکارهای هنری او نشانی بر این مدعاست.
با این مقدمه، اجازه دهید با مطلع غزلی عارفانه که یکی از دوستداران استاد برایش سروده به پیشواز این استاد هنرمند برویم:
در محضر استاد گرهچین سخن از عشق شنیدیم / از زخمهی چکش و مغارش همه اسرار بدیدیم

پیش از آنکه با استاد روبرو شوم با خود می اندیشم که چطور میشود از کار استاد عشق، الهام گرفت زیرا کار او نتیجه گونهای ذوق هنری است که بدون الگو و بدون داشتن طرح از پیش، هنر و زیبایی می آفریند.
شنیده و خوانده بودم که تغییر محیط مشروط بر اینکه مستلزم فراغت خاطر شود در قیافه مرد و زن موثر می گردد، و باید بگویم چهره استاد هم با محاسن و چشم های تیزبینش و لحن گفتارش خاصیت عجیبی به سیمای او داده است که بی دلیل نیست که هر که استاد را به چشم دل میبیند گریبانگیر وقت او میشود! خلاصه آنکه استاد را میبینم کتیبه به پیش و تیگلو به پهلویاش است!
در همین احوالات هستم که آهنگ صدای سخن گفتن استاد مرا به خود میآورد:
سلام عرض کردم. گفتم مزاحم وقت کار شما نیستم؟

استاد جواب میدهد: از حضور شما معذب نیستم زیرا وقتی گرم کار مرمت و گره چینی هستم طوری حواسم متوجه کار است که حضور کسی نمی تواند مرا ناراحت کند با خود شیئی واحد تشکیل می دهم و میتوان گفت که روح من از این جهان و هر آنچه در این جهان است جدا می شود و در دَرَک اُرسی متمرکز می گردد. با این وجود امیدوارم غارتگر وقت ما نباشید!
گفتم حلقه جسارت مرا ببخشید! من شیفته وقت شما هستم استاد!
با کسب اجازه در کنارش روی صندلی چوبی مینشینم. بدون اغراق بگویم که شخصی به خوش منظری و خوش محضری او تا به حال ندیدهام. استاد عشق مشغول به کارش میشود و من نیز غرق در اندیشههای خود! چطور این چوبهای کوچک به اندازه نخ کبریت و این ظرائف لطیف و شکن در شکن قاب دَرَک اُرسی و شیشه های رنگی و چوبهای بریده شده کوچک ساج، با بوی معطر آن اینگونه غریب و تنها اما باشکوه و جلال، هنر گره چینی بوشهری را شکل و قوام میدهد.

با این وجود به باید دانست که:
در طرح شکن در شکن قابک اُرسی حریفان / از اُرسی وحدت ز وجودش گره بسیار بچیدیم
روزها و ساعتها همین طور سپری میشود و پنکه انگلیسی به سرعت هر چه تمامتر میچرخد و بوی بریدههای چوبیهای ساج فضا را معطر میکند و خانههای دَرَک اُرسی یکی پس از دیگری به اتمام میرسد.
از استاد میپرسم شاگردی هم دارید و کسی حوصله انجام گره چینی با ابزار چکش و مغار و ابزار دستی قدیمی را دارد؟
استاد گفت: البته ما شربتی که برای حوصله پیلان ساختهایم در حلق مُوران نتوانیم ریخت! هنر یعنی حوصله و افراد کمی هستند که دوست دارند یاد بگیرند اما انگیزه میخواهد و چشم دل و عشق و ایمان که سخن به پایه است و کار به مایه! و به قول معماران رواق باطن چنان باش که هستی و چنین نباش که نیستی چنین بودن و چنان نمودن کاری است بس عظیم! آن عزیزان که چشم دل دارند جز به فکرت به چیزی نظر نکنند.

سپس استاد لبخندی میزند و میگوید ولی با این تفاسیر کسی که چرایی در زندگی دارد با هر چگونهای خواهد ساخت! و این امور به اختیار حاصل گردیده و نه به اضطرار. یادم میآید به گفته استاد که پیشتر میگفت: اخلاص در عمل سختتر از خود عمل است. این سخنان حکیمانه استاد برخاسته از عمق جانش است که به راستی:
از مهر و صفای دل آن پیر هنرمند، ز هر در / نقشی ز رخ یار ز عرفان و ز حکمت بکشیدیم
روزی به استاد گفتم: این واژهها و عبارت پردازیها در روی دَرَک اُرسی نشانه چیست؟ استاد گفت: این شلیف واژهها بر دَرَک اُرسی در مقامات دوستان خوب و معنوی گفته شده است که مانند شبدرهای دوچین هستند که بوی معطر دارند. چون دوباره چیده شوند، بوی معطر زیادی متصاعد کنند. نگاه آنان الماس پیکانی را ماند که نوک آن سخت برنده و درخشان و نوعی مرور مولفه است برای ما! باید بدانیم که تربیت زبان و ذهن و دست، شخصیت دادن به اشیا پیرامون، خود نهضت آوانگاردی است.

گفتم استاد به چه انگیزه این هنر سخت و پرحوصله را برگزیدی؟ گفت: چون نان این جهان می خورم کار آن جهان می کنم به شما توصیه میکنم و به دوستان خوب که از کم و زیاد دنیا مرنجید و عصابه شکایت از سر بیفکنید و عصابه شکر ببندید!
استاد به کار مشغول میشود. با خودم میاندیشم تصور زیبایی، همواره برای همه خوشایند و دل پذیر و لذتبخش است و کوششی که به آفرینش اثر زیبایی میانجامد هنر است. کسی که از چنین خلاقیتی برخوردار باشد، هنرمند است. در زندگی هنرمند لحظهای فرا می رسد که ذهن او آبستن اثری تازه است و تنها هنگامی احساس آرامش می کند، که از آفرینش اثر هنری خود فارغ می شود. هنرمند با زمینه ذهنی و تجربه و نگرش خاص خود از پدیده های جهان، الهام میگیرد. او پدیدهها را آنگونه که میخواهد میبیند از میان پدیدهها تنها آنچه به کار میآید و آنچه برگزیده به گونهای که دوست دارد بازسازی میکند و درهم میآمیزد و از ترکیب و تلفیق آنها اثر هنری خود را پدید میآورد.

روزها یکی پس از دیگری میگذرند و هر روز با شوق بیشتر به دیدار استاد میشتابم. او هر روز از محبت و عشق برایم میگوید. اینکه محبت از چوب باید آموخت، که اره بر سرش مینهند و او را در آتش میاندازند و دم نمیزند و شِکوه از حال خود نمیکند و عجیب آنکه به قول استاد از بیمحبتی در تنور سینه ما، آتش شوق محبت و عشق دوستان خوب انداختهاند؛ اما سرّ همه نیکوییها این است که دلی از تو خوش شود و سرّ همه بدیها آن است که باطنی از تو ناخوش گردد.
از استاد درباره هنر گره چینی بوشهری میپرسم. عینکش را به کناری مینهد و میگوید: «شکل اُرسی هندسی شکسته است. این اشکال هندسی کیفیّات مختص به کمیات است مثل کج و راست، خط مستقیم، مثلث، مستطیل بودن سطح و مخروط مکعب که جمعا حجم آنها زوجیت و فردیت عدد است. اینها همه به کمک ذهن و فکر خلاق میتواند در طرح و الگوهایی متعدد به عناصر هست و نیست و مختلف و متعدد و تکرار شونده با قرینههای پی در پی ساختن، با هم درآمیزند و هر بار طرحی نو دراندازند. تا حظ بصری اثر، بر خاطر اهل هنر و ادب سایه گستر و مستولی شود. به مانند این کلاه که بر سر من می بینید. به هر روی دو چیز به اندازه و به قاعده لازم است؛ مثل این کلاه لاتبه که مناسب و به اندازه بر سر من است و بر عکس آن کلاه لاشزه که نامناسب و بی اندازه است! خلاصه پس از پایان کار خواهی دید و صبوری کن تا چه روزی که جشن رنگ و پایان کار گرفته شود!
از ترکیب رنگهای دَرَک اُرسی از استاد میپرسم که چه زیباست و به خصوص رنگ سبز آن که ممتاز است.
استاد میگوید: جناب زاهد این حرف شما در من اثر کرده است. شما باید یا نقاش باشید که بتوانید به ارزش رنگهای این دَرَک اُرسی پی ببرید یا از ذوق و قریحهای مافوق ذوق عادی الهام گرفته باشید. کار گره چینی با رنگ آمیخته است هر قدر که از روی ذوق هم باشد، خستگی و ملال میآورد. ولی من از روی علاقه و با کسب الهام رنگ ها و ترکیب آنها خودم را تواناتر میبینم، برای چیدن و روی هم سوار کردن آنها و این کار یک لذت پاک و مافوق بشری هست.

با خود فکر میکنم:
از آن دَرَک اُرسی فرتوت منقش تو چه دانی؟ / اعجاز و کرامات بدیدیم و ز اغیار بردیم
کار دَرَک اُرسی رو به پایان است، استاد در حالی که این جمله دعایی بر لب دارد برمی خیزد و میگوید: تا باد صبا بر تو وزان است، باش هنوز. در تنهایی خلسه وار خود به فکر فرو میروم و این شعر به یادم میآید:
در دایره وصل که هر عارف و عامی به تمنا / جز عابد فرزانه و این عارف خاموش که دیدیم؟

*دو تصویر از آقای اسماعیل جاشویی به امانت از صفحه اینستاگرام ایشان (به نشانی esmail.jashuie) برداشته شد و اشعار میان متن هم از سروده روح افزای آقای حسین فرهومند (سلمانپور) متخلص به ادیب از محله بهبهانی نقل گردیده است.
شعارسال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری خلیج فارس ،تاریخ انتشار: 4 شهریور 1399،کدخبر: 350226 ،www.pgnews.ir