شعار سال:(دورنمای آثار سیاستها و برنامههای گردشگری هوشمند بر تابآوری اقتصادی استان مازندران)
مقدمه
در طول سالهای گذشته بسیاری از استانها با ایجاد کریدورهای سیاستی بلندمسیر تلاشهای گستردهای داشتهاند تا استان خود را به سمت صنعتی شدن سوق دهند. مازندران یکی از این استانها بوده است که مدیران آن تلاش داشتهاند تا گامهای عملیاتی را در جهت صنعتیسازی این استان بردارند هرچند این گامها تاکنون نتوانسته است تأثیر چندانی بر ارزشافزوده آن داشته باشد زیرا اولاً بخش کشاورزی همچنان بهعنوان یک بخش بزرگ با ارزشافزوده بسیار بالا و پیشران در آن خودنمایی مینماید و بهعنوان یک عامل بازدارنده برای گرایش به سمت صنعتی شدن عمل مینماید، ثانیاً مدیران استان بهجای گرایش شدید به سمت صنایع مرتبط با محصولات کشاورزی، به سمت صنعتی شدن در سایر حوزهها حرکتهای بطئی را داشتهاند که خود باعث ضرر و زیانهای شدید بهویژه به منافع کشاورزان شده است بهگونهای که بسیاری از محصولات کشاورزی به دلیل نبود صنایع پسین کشاورزی دچار ضایعات شده است و کشاورزان نتوانستهاند از تولید منافع حداکثری داشته باشند، ثالثاً در کنار توجه به بخش صنعت، تلاشهای اندکی برای برنامهریزی در جهت بهرهگیری هدفمند و مدیریتشده و نه رهاشده طبیعی از فضای استان مازندران صورت گرفته است بهگونهای که همه شواهد مدیریت فضا نشان از آن دارد که تاکنون ارزش فضا در استان مازندران درک نشده است. درواقع، با وجود و حضور گردشگران در استان بهویژه در بهار و تابستان (نقاط اوج) و نیز سرمایهگذاریهای چند هزار همتی (هزار میلیارد تومانی) آنها در بخش مسکن، هنوز مدیران کلان استان (محلی) ارزش اقتصادی فضا را در مناطق مختلف استان درک نکردهاند و در نیافتهاند که فضا دارای اقتصاد با ارزش بسیار بالا است و میتوان آن را نهتنها در ردیف صنعت مورد مطالبه 40 ساله بلکه بسیار بالاتر از آن در نظر گرفت یعنی صنعت فضا دارای ارزشافزودهای بهمراتب بسیار بالاتر نسبت به صنعت است. بهبیاندیگر، صنعت فضا در صورت مدیریت میتواند اقتصاد استان مازندران را بهگونهای تغییر دهد که به بزرگترین اقتصاد استانی کشور تبدیل و سرریزهای آن به سمت سایر استانها سرازیر شود. موضوعی که کمترین توجه مدیران کلان استان را به سمت خود داشته است بهگونهای که در دو فصل دارای اوج گردشگرپذیری تنها 9 درصد کل گردشگران را توانسته است جذب نماید.
امروزه حتی با سرمایهگذاری صورت گرفته از سوی گردشگران در بخش مسکن که آنها را به شهروندان موقت استان تبدیل کرده است نیز میتوان با مدیریت هوشمند بر فضا، درآمدزایی پایدار و زایایی را از اینگونه سرمایهگذاریها داشت هرچند برخی اعتقاد دارند این سرمایهگذاریها اقتصاد فضای استان را تهدید میکند و عملاً اجازه مانور برنامهریزی برای کسب درآمد از صنعت فضا را کمرنگ کرده است اما نویسنده بر این باور است که اگر برنامهریزی و مدیریت هوشمند اقتصادی بر صنعت فضا در دستور کار جدی مدیران کلان استان قرار گیرد و سیاستگذاری و تصمیمگیریهای هوشمندانه مورد توجه باشد میتوان چشمههای درآمدزایی موجود را کشف و یا احیاء کرد بهگونهای که چهره استان مازندران را تغییر دهد، شهرها و روستاهای استان به شهرها و روستاهای ثروتمند تبدیل شوند، کشاورزی به شغل درآمدزای دوم تبدیل شود و اقتصاد استان را به یکی از تابآورترین اقتصادها در بین مجموعه استانها تبدیل کند تا حدی که استان را به لحاظ تأمین مالی فعالیتهای مختلف خوداتکا نماید. به همین دلیل لازم است ابعاد و مؤلفههای مدیریت هوشمند فضا بهویژه در ارتباط با زنجیره گردشگری در استان مازندران مورد بررسی قرار گیرد تا در نهایت بر اساس آن بتوان توصیههای سیاستی مطلوبی را ارائه داد.
در ساختار موجود مدیریت، اگرچه یک نهاد بهعنوان متولی فضا، کارکردهای جزیرهای و پراکندهای را دارد و در این مسیر مدیریت کلان محلی تلاش دارد هماهنگیهای لازم را داشته باشد تا گردشگران بتوانند کمترین چالشها را در استان داشته باشند اما باید بیان کرد مدیریت فضا بهویژه در بُعد گردشگری پدیدهای تکبعدی و ایستا محسوب نمیشود که با یکبار سیاستگذاری و یا حتی سیاستگذاری و برنامهریزیهای تکراری بتوان کارکردهای مطلوب و مورد انتظار را از آن داشت زیرا فضا یکی از عناصر پویا محسوب میشود که بهسرعت تغییر مییابد و تأثیر و تأثرهای خاص خود را دارد، خواه این تغییر با توجه به مجموعه ترجیحات گردشگران و مجموعه کنشگران تعریفشده در فضا باشد و خواه با توجه به مجموعه اقدامها و برنامههای جذب در سایر استانها باشد. اقتصاد فضا نهتنها از گردشگران تأثیر میپذیرد که مقصد نهایی آنها مازندران است و در این راستا باید از مجموعه متنوعی از برنامهها و سیاستها متناسب با ترجیحات اینگونه گردشگران و نیز ترجیحات تمام ذینفعان و کنشگران در این جغرافیا که بسترها و خدمات لازم را برای این گروه فراهم میآورند، استفاده کرد بلکه از حضور گردشگرانی تأثیر میپذیرد که از استان مازندران بهعنوان یک کریدور ارتباطی برای دستیابی به سایر استانها بهویژه خراسان رضوی استفاده مینمایند و توقف کوتاهمدتی را در مازندران دارند و میتوانند فضا و بهتبع آن اقتصاد فضای استان مازندران را متأثر سازند.
متأسفانه تجربه مدیریتی کلان و خرد محلی در استان مازندران در ادوار گذشته نشان میدهد که کلیه برنامهریزیها در چارچوب ساختارهای سنتی انجام شده است و عملاً اقتصاد فضا در برنامهریزیهای مرتبط با زنجیره گردشگری از جایگاه چندانی برخوردار نیست. بخشهای مختلف داخل در زنجیره گردشگری با ساختارهای سنتی و بدون هماهنگی بین واحدها و نیز مدیریت کلان، اقدام به ارائه خدمات به گردشگران مینمایند که بسیاری از این خدمات از ویژگی یکبارمصرف برخوردار میباشند بهگونهای که پیامدهای منفی را بر میزان ماندگاری و تکرار سفرهای کوتاهمدت و نیز بعد تبلیغاتی دارا است و بهنوعی میتوان گفت خدمات زنجیره گردشگری بیش از تولید منافع اقتصادی، تولید هزینههای اجتماعی و جنبی مینماید که با روند کنونی، جبران این هزینهها در بلندمدت نیز بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود. این مهم بدان علت است که اقتصاد فضا در برنامهریزیهای زنجیره گردشگری جایگاه چندانی ندارد و مدیریت کلان محلی نتوانسته است یک نوع همگرایی و همافزایی در برنامهریزی را برای هماهنگسازی کنشگران زنجیره گردشگری داشته باشد و بهجای اینکه در فضا فعالانه عمل کرد منفعلانه عمل مینماید و هرگونه اقدام بازدارنده پس از شکلگیری فعل گردشگران رُخ میدهد. گردشگری یک جریان درآمدزای پایدار است و در صورت بهرهبرداری نامطلوب از این چشمه زایای طبیعی برگرفته از فضای استان، بهجای تزریق ثروت پایدار، فقر پایدار تزریق میشود و کل فضای اقتصادی استان را تحت تأثیر قرار میدهد.
ساختار کنونی گردشگری نشان میدهد اگرچه گردشگران برای سفر خود هدف داشته و برنامهریزی زمانی برای توقف و ماندگاری در استان و هزینهکرد در این جغرافیا و بهتبع آن بازگشت دارند اما مدیریت گردشگری هیچگونه شناختی از نیازها، برنامههای گردشگران، مدت توقف و هزینهکردهای آنها ندارند به همین دلیل مشاهده میشود که در اوج سفرها به استان مازندران فضای استان کشش جذب این همه گردشگر و در نتیجه درآمدهای جریانیافته از سوی آنها را ندارد و عملاً خود گردشگران اقدام به لانهگزینی در مناطق مختلف استان مینمایند. درواقع صندوقهای توسعهیافتهای برای جذب این جریان درآمدی در سطح استان شکلنگرفته است و هماکنون نهتنها تصویر روشن و شفافی از گردش مالی گردشگران وجود ندارد بلکه درجه اثرگذاری این جریان درآمدی بر توسعه استان نیز نامشخص است. همچنین، در چنین ساختاری هیچگونه تصویری از لانهگزینیها و کمیت و کیفیت خدمات دریافتی و واکنشهای آنها در زنجیره گردشگری وجود ندارند و عملاً مدیریت در این حوزه رهاشده است. بهبیاندیگر، برداشت عمومی در اوجهای سفر این است که سیلی رخداده است و ماهیهای زیادی را با خود به فضای استان آورده است و هر کسی با ابزارهای مختلف سنتی و یا حتی مدرن و یا بدون استانداردهای لازم ماهیگیری تلاش دارند از این سیل، ماهی خود را صید نمایند که بزرگترین آسیب را به اکوسیستم گردشگری استان وارد مینمایند و پیامدهای جبرانناپذیری را در بر خواهند داشت زیرا هیچگونه هماهنگی و همکاری بین زنجیرههای مختلف در عرصه گردشگری وجود ندارد. بهبیاندیگر، مدیریتهای نقطهای و یا جزیرهای بدون داشتن استانداردهای لازم نمیتوانند فضای موجود را به سمت یک صنعت درآمدزا تبدیل نمایند و عملاً صنعت فضا و بهتبع آن، اقتصاد فضا ناشی از گردشگری رُخ نخواهد داد و این زنجیره بسیار بزرگ به عرصهای رهاشده و بدون مدیریت تبدیل میشود که نمیتواند ارزشافزوده لازم را برای استان داشته باشد. در صورت عدم مدیریت، حتی این فرایند میتواند به ابزاری ضدتوسعه اقتصادی استان تبدیل شود و تخریبهایی را در فضای استان داشته باشد که جبران این کارکردهای منفی امکانپذیر نخواهد بود.
نتیجه اینکه در فضای کنونی، اگرچه مدیران کلان استان برای گردشگری برنامههای پراکنده، موردی، موضعی و نقطهای دارند اما هیچگونه برنامه مدون و نقشه راه برای بهرهبرداری از اقتصاد فضا ترسیم نکردهاند تا راهنمای آنها در ارتباط با زنجیره گردشگری باشد که خود تهدیدی جدی برای این مهم محسوب میشود. از آنسوی، گردشگران برای خود برنامهریزیهای کوتاه و بلندمدتی برای بهرهبرداری از فضا و تغییر جهت اقتصاد فضا به سمت خود (تولید منافع برای گردشگران) دارند که این مهم با سرمایهگذاریهای شکلگرفته در زمین و مسکن مشهود است. این نوع برنامهریزی کاملاً منفک از برنامههای کوتاهمدت نقطهای، پراکنده و جزیرهای بدون هدف مدیریت کلان استان است و هیچگونه نقطه تلاقی بین این دو و یا راهبردهایی برای بهرهبرداری از رفتارها و کارکردهای شکلگرفته در حوزه سرمایهگذاری زمین و مسکن وجود ندارد که خود این رویکرد ناپایداری اقتصاد فضا را در جغرافیای استان مازندران تشدید میکند و عملاً با رشد اینگونه سرمایهگذاریها، فضاها اشغال میشوند اما سرمایهگذاریهای کلان در زیرساختها و خدمات مورد نیاز گردشگران رشد منفی خواهد داشت و اینگونه اشغال فضاها هیچگونه ارزشافزوده پایدار و پایایی را برای استان ایجاد نخواهد کرد و تابآوری اقتصادی استان را بهشدت تهدید و تحدید میکند و عملاً اقتصاد فضای استان را به سمتی هدایت میکند که نهتنها زایایی درآمدی نخواهد داشت بلکه مسیر اشتغالزایی پایدار پاسخگوی بیکاری موجود در استان را نیز تحدید مینماید و نمیتوان از این فرایند انتظار اشتغالزایی مورد انتظار از فضای استان را داشت زیرا در صورت مدیریت درست فضا و بهتبع آن اقتصاد فضای استان و شکلگیری کسبوکارهای نوین مبتنی بر یک نقشه راه جامع و کامل در طول زنجیره گردشگری، انتظار میرود نهتنها این فضا پاسخگوی بیکاری موجود استان باشد بلکه بخش مهمی از بیکاری استانهای مجاور را نیز پاسخگو باشد.
شبکه سوم مدیریتی مرتبط با فضا، مدیریت زنجیره گردشگرپذیران بر فضا است که دارای دایره مدیریتی و سیاستهای خلقالساعه و سنتی خود بدون برخورداری از پشتوانههای علمی میباشند. این حوزه مدیریتی غیرسیستماتیک اگرچه به نظر میرسد خدمات ویژهای انجام میدهند اما نوع و سطح خدماتدهی هیچگونه تناسبی با صنعت گردشگری به لحاظ استانداردهای خدمات گردشگری و تولید ارزشافزوده و بهتبع آن نقشآفرینی مثبت بر توسعه ندارد. به نظر نویسنده بیشترین تهدیدها و خسارتها از همین نوع مدیریتهای بهظاهر مطلوب بر صنعت گردشگری وارد میشود و اقتصاد فضا را بهشدت در مرزهای ناکارآمدی و سقوط قرار میدهد. شبکه چهارم مدیریتی به مدیریت کلان ملی بر فضا ارتباط پیدا میکند که اگرچه بر سه مدیریت پیشگفته محاط است اما ارتباط ارگانیکی حداقلی را با مدیریت کلان محلی داشته و عملاً هیچگونه ارتباطات ارگانیک و ساختاریافتهای با مدیریتهای گردشگران و گردشگرپذیران بر فضا ندارد که خود آسیبی جدی محسوب میشود و بهنوعی نشان میدهد این حوزه صنعتی بزرگ در استان رهاشده و بهنوعی بدون متولی دارای اشراف بر فضا است.
افزون بر همه، توجه به ارتباطات بین سه مدیریت کلان محلی، گردشگران و گردشگرپذیران نیز برای تولید ارزشافزوده اقتصادی از فضا از اهمیت بالایی برخوردار است. بررسی ارتباطات بین مدیریت کلان محلی و مدیریت گردشگران بر فضا مؤید این نتیجه مهم است که علاوه بر وجود ارتباط ساختاری بسیار ضعیف بین این دو، برنامههای این دو مجموعه در دو مسیر متضاد عمل میکنند که خود علت بسیاری از بینظمیها و آشوبهای موجود در فضای گردشگری استان است. بهبیاندیگر، در سطح مدیریت کلان محلی مجموعه اقدامها در یک مسیر غیرشفاف، نامنظم و مبهم و کاملاً متضاد با رفتارها و اقدامهای شفاف، منظم و همافزای مدیریتی گردشگران بر فضا رُخ میدهد. این ساختار، شرایط عمومی بهرهبرداری از فضا را به سمتی هدایت مینماید تا اقتصاد فضا برای توسعه اقتصادی استان در حاشیه قرار گیرد و کمترین اثرگذاری را بر توسعه اقتصادی استان داشته باشد. در صورت عدم مدیریت ارتباطات بین این دو، به ابزاری ضد توسعه تبدیل خواهد شد. نکته بحرانیتر این است که مدیریت سنتی گردشگرپذیران و گردشگران بر فضا دارای ارتباطات غیرساختاری بسیار قوی بدون جهت و غیرهدفمند است درحالیکه هیچگونه ارتباطی بین مدیریت گردشگرپذیران و مدیریت کلان محلی بر فضا وجود ندارد که این موضوع از یکسوی مدیریت کلان محلی بر فضا و اثرگذاری سیاستها و برنامههای موضعی این سطح از مدیریت را بیاثر و یا کم اثر مینماید و حتی در بسیاری از موارد برای اثرگذاری سیاستهای حداقلی و سنتی موجود بر فضا تولید مانع مینماید. در سطح گردشگرپذیران نیز عملاً هیچگونه جهت و مسیر از پیشطراحی شدهای وجود ندارد. از سوی دیگر این ارتباطات غیرساختاری علاوه بر عدم نظارت شایسته و استاندارد بر فضا، موجبات آشوب در سازوکارهای مالی و اقتصادی مرتبط با فضا را رقم خواهد زد که خود برای اقتصاد استان تهدید محسوب میشود و عملاً امکان رصد و ردیابی تراکنشهای مالی گردشگران در فضای استان مازندران را غیرممکن میسازد (شکل 1). به همین دلیل باید در برنامهریزیهای مدیریتی مبتنی بر فضا، این مهم در ساختاری هوشمندانه و با تحلیل هزینهها و منافع مورد توجه قرار گیرد که خود نیازمند مدیران هوشمند با نگاه آیندهنگرانه برای ساخت اقتصاد هوشمند فضا در چارچوبی است که علاوه بر مدیریت هوشمند، محیط هوشمند، ذینفعان هوشمند و فناوری هوشمند بر مدار دادههای بزرگ هوشمند برگرفته از ردیابی تراکنشهای مالی و سایر رفتارهای گردشگران در فضا باشد.
محمد قربانی. استاد دانشگاه فردوسی مشهد
اختصاصی پایگاه تحلیلی -خبری شعار سال