شعار سال: در تاریخ 12 دیماه صفحه «سهشنبه بازار کتاب» نقدی تحت عنوان «نام این کار تألیف است؟» به قلم مهدی قادرنژاد منتشر شد که نویسنده به نقد و بررسی کتابی تحت عنوان «درآمدی بر نظریه و اندیشه انتقادی در تاریخ هنر» میپردازد . کتابی که نشر چشمه منتشر کرد و نام آقای حمید کشمیرشکن بهعنوان مؤلف روی جلد آن چاپ شده است. آقای مهدی قادرنژاد مدعی بود که آقای کشمیرشکن کتاب خود را موبهمو از روی کتاب «روشها و نظریههای تاریخ هنر» آن آلیوا ترجمه و تدوین کرده است. اگرچه این مسأله از سوی نشر چشمه و آقای حمید کشمیرشکن به سکوت برگزار شد، آقای مجید پروانهپور مطلبی تحت عنوان «اخلاقیات نوشتن نقد» به صورت غیر مستقیم به دست ما رساند که پاسخی است به قادرنژاد. « ایران » اگرچه ترجیح می داد که پاسخ نقد مزبور به قلم مؤلف کتاب یا ناشر آن باشد اما بدون ورود به محتوا و ماهیت این نقدها اقدام به انتشار آن می کند.
نوشتن ریویو یا اصطلاحاً نقد و بررسی کتاب از روالهای رایج دانشگاهی در جهان غرب است. این روال اما در کشور ما هنوز نهادینه نشده است و جدی گرفتن تفکر دیگری بدان معنی که آثار و آرای کسی از هموطنان و همزبانان خویش را بهطور جدی بخوانیم و در بوته نقد بیازماییم هنوز روالی غیرمنظم و نامنضبط دارد. با توجه به این کمبود و چه بسا بهدلیل آن، نوشتههایی نیز که به هر نحو به بررسی کم و کیف محتوای آثار منتشر شده به زبان فارسی، اعم از ترجمه یا تألیف، بپردازند غنیمت هستند و به خوانندگان آتی اثر کمک میکند تا کتاب دلخواه خویش را با آگاهی دقیقتری برگزینند و نویسنده یا مترجم اثر را هم چنانچه به تعصبی ناکارکننده مبتلا نباشند یاری میدهد تا ویرایش بعدی کتاب خود را با حک و اصلاحات لازم بهدست مخاطبان برسانند. نوشتن ریویو اما با هر قصد یا غرضی هم که باشد بایسته است که از اخلاقیات دانشمندی و اندیشهورزی و شایستههای گفتوگو و نقد به قصد بهینهسازی بهرهمند باشد. البته، تکیه به اخلاق و سفارش به سنجیدهگویی هرگز به معنای سرپوش گذاشتن بر واقعیت یا مصلحتاندیشی صنفی و قبیلهای نخواهد بود و چنانچه اخلاق به این معنی تفسیر شود، نقض غرض خواهد شد.
نشر چشمه در نمایشگاه بینالمللی کتاب ایران در سال 1396 اقدام به چاپ کتابی کرد با نام درآمدی بر نظریهها و اندیشه انتقادی در تاریخ هنر، نوشته دکتر حمید کشمیرشکن. در شرایط معمول دانشگاهی، این کتاب باید ظرف چند ماه اولیه پس از انتشار توسط دانشگاهیان و اهل فن حوزه نظریه انتقادی و تاریخ هنر بررسی میشد و ارزشها و کاستیهای آن به اطلاع مخاطبان هدف میرسید. اطلاعرسانی درباره ضعفها یا قوتهای هر کتابی در حقیقت خدمتی است چندسویه و چندلایه که تحت لوای هیچ عذری نمیتوان از آن شانه خالی کرد. جستوجویی عادی در اینترنت نشان خواهد داد که بخش بسیار بزرگی از گردش اطلاعات اینترنتی درباره کتابها در وهله نخست بر عهده کسانی است که ریویو مینویسند. چنانچه به عضویت سایتهایی در بیایید که بهطور منظم ریویو منتشر میکنند (مثلاً ساید نوتردام فیلوسوفیکال ریویوز) مشاهده خواهید کرد که گاه در مورد یک کتاب چندین ریویو منتشر میشود و هر یک از نویسندگان از منظر تخصص و دانش خود به بررسی محتوای کتاب میپردازند. این روال گویای آن است که بر همان سیاق که هیچ کتابی نمیتواند حرف آخر را در یک زمینه بزند، خواندن هیچ ریویویی نیز ما را از خواندن خود کتاب معاف نخواهد ساخت. مواجهه دست اول با محتوای کتاب است که در نهایت به ما خواهد گفت کتابی که به مطالعه آن نشستهایم ارزشش را داشته است یا خیر.
چندی پیش در روزنامه ایران مطلبی منتشر شد با عنوان «نام این کار تألیف است؟» نوشته مهدی قادرنژاد که به نقد و بررسی کتاب درآمدی بر نظریه... حمید کشمیرشکن میپرداخت. نخست باید بگویم که در شرایط کنونی ما در ایران، نفس انتشار مطلبی درباره آثار دیگران را، که ناگفته پیداست با اغراض گوناگون انجام میشود، نشانه واکنش و مواجهه با «دیگری» میدانم و نمیتوانم آن را بهطور مطلق کاری بیاساس یا بیفایده بشمارم. نکاتی که درباره این نوشته در ادامه خواهم گفت بیش از هرچیز بر وجه اخلاقیاتی هرگونه مواجههای با «دیگری» استوار است حتی اگر این «دیگری» وجه اخلاقی وظیفه و رسالت خود را به تمامی مراعات نکرده باشد. پایبندی به این مهم، با واقعبینی و واقعیتاندیشی نویسنده هر متنی گره خورده است. به گمان من، نخستین وجه مواجهه با هر متنی در وهله نخست خواندن آن متن است تا به هنگام نوشتن ریویو یا نقد و بررسی به وسوسه مچگیری از نویسنده کتاب اغوا نشویم. چرا که مثلاً اگر بنا را بر مچگیری و سنجش آن به دانش افراد در شرایط کنونی بگذاریم بعید میدانم کسی را بتوان در ایران کنونی، بل در جهان کنونی، یافت که تمامی اصول را یک به یک و تا به آخرین حد آن رعایت کرده باشد. مثلاً همین نوشته آقای مهدی قادرنژاد با فرازی از کتابی از لویی اوگوست بلانکی آغاز میشود که در زیر آن عنوان کتاب بلانکی با نام ابدیت ستارگان ذکر شده است. باید بگویم چه عنوان اصلی این اثر در زبان فرانسه و چه عنوان ترجمه انگلیسی آن هیچ یک را نمیتوان در زبان فارسی به «ابدیت ستارگان» ترجمه کرد و این عنوان اصلاً گویا نیست. این سهو آشکار در همان ابتدای نوشته را میتوان به حسابهای متعددی نهاد اما من آن را به حساب یک سهو جزئی مینهم و درمیگذرم تا به بخشی از نگاه اخلاقیاتی نویسنده مقاله مزبور بپردازم.
حمید کشمیرشکن، همان طور که آقای قادرنژاد نیز بدرستی میگویند، در همان سطر آغازین نخستین صفحه از کتاب خود مینویسد: «این کتاب بر اساس کتاب روشها و نظریههای تاریخ هنر تألیف آن آلیوا شکل گرفته است...» (ص.9). نخست بگویم که من دستکم از حیث نگرانی درباره دامنه و مقیاس آنچه دکتر کشمیرشکن در این سطر آغازین با عنوان «بر اساس» از آن یاد کرده است با آقای قادرنژاد همدل هستم. تعیین حدود و ثغور تکیه کتاب درآمدی بر نظریه... بر کتاب آلیوا بسیار لازم و گریزناپذیر است. کاری که در عمل انجام نشده است. یعنی دکتر کشمیرشکن معین نکرده است که قید «بر اساس» را چگونه درک میکند و مرادش از این عبارت به معنای دقیق کلمه چیست. چنین چیزی، خواهناخواه به ایراد اشکالات اساسی به مباحث و مفاهیم مطرح در کتاب ختم خواهد شد چرا که به هنگام مطالعه کتاب یکی از مشکلاتی که به روشنی خود را به رخ میکشد دشواری تشخیص و تمییز سخن حمید کشمیر شکن از سخن آلیوا است. این درهم آمیختگی، زمانی مخاطرات خود را بیشتر عیان میسازد که با تعارضی میان نوشته کتاب و دانش پیشین خود بربخوریم. در این صورت، دست کم در تمامی موارد نمیتوان بهطور دقیق مشخص کرد که فلان بخش از مدعیات کتاب درآمدی بر نظریه... را باید در زمره مدعیات کشمیرشکن دانست یا باید آن را به پای آلیوا نوشت. مضاف بر این، حقیقتاً باید روشن کرد که چگونه میتوان کتابی را که بر مبنای کتابی دیگر بنا شده است و به فصول و مباحث آن نیز وفادار مانده است کتابی تألیفی و مستقل دانست. این نقص کتاب، که بیشک نقصی بنیادین است باید در ویرایش احتمالی بعدی کتاب به هر طریق ممکن رفع شود خواه از راه تجدید نظر در نحوه ارجاعدهی، خواه با تغییر عنوان نویسنده روی جلد به مترجم-مؤلف و خواه با بازنگری کلی و بازنویسی چندباره کتاب. آنچه من در این فراز گفتم به باور من در واقع جان کلام نوشته آقای قادرنژاد از وجه علمی آن است و همانطور که پیشتر گفتم من نیز با آن همدلم و قبول دارم که درستتر و بهتر آن میبود که دکتر کشمیرشکن نام خود را بهعنوان مترجم-مؤلف بر پیشانی کتاب مینوشت تا امکان نقد بهسامان محتوای کتاب نیز بیشتر فراهم شود.
اما نکته اینجاست که خود نویسنده کتاب، یعنی آقای کشمیرشکن نیز با این سخن همدل است. نویسنده بررسی فوق در روزنامه ایران، به چند نکته در مقدمه آقای کشمیرشکن بیتوجهی کرده است و از قضا در بخش نقل قول خود نیز همین بخش را بریده و قلم گرفته است. نخست آنکه، دست کم از حیث کاربرد واژگان، در هیچ کجای مقدمه کتاب ذکر نشده است که کتاب حاضر کتابی «نوتر» یا «دگرگونه» است. آنچه کشمیرشکن در مقدمه خود بهصراحت ذکر کرده دو نکته است: یکی بسط بعضی از فصول کتاب آلیوا است که به گمان من دلیلش آن بوده که خود کتاب آلیوا نیز کتابی عمومی برای آشنایی با امهات مباحث است و در نتیجه امکان آن را ندارد که در تمامی موارد به تعمیق مبسوط مفاهیم و محتوا بپردازد و کشمیرشکن احساس کرده میتواند به محتوای چنین کتابی اندکی بیفزاید و بعضی مباحث را روشنتر کند. دوم آنکه، این نگرش بیش از هرچیز برخاسته از «تجربه عملی با این کتاب [یعنی کتاب آلیوا] در بافتار آموزشی ایران...» (همان) بوده است. لزوم تجربه عملی و همچنین موضوعیت نداشتن بعضی مطالب (البته بنا به تشخیص آقای کشمیرشکن که ناگفته پیداست بهتر میبود ایشان توضیحی مختصر نیز میافزود که چگونه به این دریافت رسیده است که طرح بعضی مسائل در بافتار آموزشی ایران خالی از فایده یا غیرضروری است) در نهایت چراغ راه کشمیرشکن برای ارائه کتاب درآمدی بر نظریه... پس از گذشت چندین سال از ترجمه نخست آن به دست او و روانه کردن روایتی توضیحی با بعضی نمونهها و مثالهای بومی به بازار نشر ایران بوده است. مهمتر از همه نیز آنکه کشمیرشکن خود در همان صفحه آغازین مقدمه از کارشناسان خواسته است نظرات اصلاحی خود را به او منتقل کنند تا در ویرایشهای بعدی به اصلاح آنها بپردازد که آقای قادرنژاد همه این نکات را به نفع بحث خود نادیده میگیرد.
آنچه نوشته قادرنژاد را بویژه از مسیر انصاف و اخلاقیات علمی دور میکند دو نکته است: نخست آنکه ایشان در بررسی مدعایی که به آقای کشمیرشکن نسبت میدهند، ناظر بر نوبودن و دیگرگونه بودن کتاب، به صحبتها و اظهارنظرهای دیگران درباره این کتاب استناد میکنند و نه به خود متن کتاب. اینکه کسی در ستایش از کتابی یا در رد کتابی مطلبی بگوید، مادامی میتواند بخشی از مستندات ما در دفاع یا رد همان کتاب قرار بگیرد که بتوانیم از متن آن کتاب مستنداتی را در تأیید حرفهای مذکور ارائه کنیم که آقای قادرنژاد چنین نکرده است. اگر آقای سوری، آقای نصری یا خانم دارابی در رد یا تأیید کلی یا جزئی کتاب آقای کشمیرشکن مطالبی را گفتهاند باید از ایشان خواست تا مستندات خود را ارائه کنند نه اینکه حرفهای ایشان را به پای مدعیات مطرح شده در خود کتاب نهاد. این کار نخستین بیاخلاقی علمی آقای قادرنژاد است. بیاخلاقی دیگر، بنا به تعبیر منطقیون آن است که رابطه تلازم و سببیت میان مقدمات و محتوای نوشته ایشان و نتیجهای که در نهایت در سه جمله پایانی نوشته خود ارائه میدهند برقرار نیست. آقای قادرنژاد ضمن اذعان به اینکه مجال بررسی آن نیست، نوشته خود را اینگونه تمام میکند که چاپ چنین کتابی در واقع صرفاً تلاشی ساده برای نوشتن یک کتاب نیست و باید هدف پنهان آن را تلاش عدهای، از جمله مثلاً حمید کشمیرشکن، برای کسب مرجعیت در زمینه هنر معاصر دانست. من وارد این مقوله نمیشوم و به همین اکتفا میکنم که کسی دیگر با مقدماتی دیگر چه بسا به نتایجی مغایر با نتایج نویسنده مقاله برسد. اما حداقل وظیفه اخلاقیاتی نویسنده این مقاله در روزنامه ایران آن بود که یا از ذکر نکته پایانی خود بپرهیزد یا اگر آن را در خاتمه نوشته خود بیهیچ سند و مدرکی و در تغایر کامل با راستای بحث ارائه میکند شواهد و ادله لازم را نیز فراهم آورد و صرفاً به بهانه نبودن مجال از این مهم طفره نرود چرا که در غیر این صورت بازار تخطئه و اتهام را رونق بخشیده است و این همان چیزی است که من آن را بیاخلاقی علمی میدانم.
پایان سخن آنکه، فریبکاری و جعل و کاریکاتور و صفتهای بسیار دیگر میتوانند به هر نوشتهای راه بیابند و میتوان با بیآگاهی به عقبه یا میزان دانش یا مناسبتهای بسیاری از افراد، انواع اتهامها را به ایشان زد بیآنکه ضرورت پاسخگویی یا عرضه گواه در میان باشد. اگر کسانی که خود را متفکران و متولیان یک حوزه میدانند به بررسی علمی و دقیق کار یکدیگر بنشینند آنگاه به کارگیری هیچ یک از صفات فوق ضرورتی نخواهد داشت چرا که وجود چشمهای بینشگر و رواج بررسیهایی دقیق، علمی و اخلاقی از قضا همان چیزی است که راه را بر هرگونه جعل، کاریکاتور و فریبکاری خواهد بست.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازروزنامه ایران ، تاریخ انتشار -----، کدمطلب: 458767 ، www.iran-newspaper.com