پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۱۸۱۴۴
تاریخ انتشار : ۰۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۰:۰۱
مصطفی مختاباد فارغ‌التحصیل دکتری سینما، تئاتر و ارتباطات از دانشگاه بریگام یانگ آمریکا است. او هم اکنون استاد گروه ادبیات نمایشی دانشگاه تربیت مدرس و سردبیر چندین مجله‌ی تخصصی مانند فصلنامه‌ی تئاتر است.
شعارسال: مختاباد بیش از بیست مقاله‌ی تخصصی در حوزه‌ی تئاتر است که «تعزیه، هنر سوگ نمایش ایرانیان»، «پرسش‌های جامعه‌شناسی هنر»، «تأویل معماری پسامدرن از منظر نشانه‌شناسی» عناوین برخی از این مقالات است؛ همچنین مؤلف کتاب‌های تئاتر از فراسوی جامعه و فرهنگ؛ مدیریت و توسعه‌ی تئاتر ایران؛ تعزیه، نمایش ایرانی است.

وی در سه دهه فعالیت فرهنگی، پژوهش‌ها و مقالات علمی در حوزه‌ی تئاتر، فعالیت‌های اجرایی، سردبیری برخی مجلات، تربیت ده‌ها دانشجو و داشتن نگره‌ی پژوهشی را در رزومه‌ی خود دارد.

یکی از دغدغه‌های وی «مدیریت و توسعه‌ی تئاتر در ایران» است. به این بهانه به سراغش رفته ایم تا درباره اهمیت اقتصاد تئاتر و هنر با وی همکلام شویم. در ادامه از نظر شما نیز می گذرد آنچه با دکتر مصطفی مختاباد گفتیم و شنیدیم.

** مدیریت فرهنگی و تولیدی در عرصه‌ی هنرهای نمایشی و به‌خصوص تئاتر دارای چه آسیب‌هایی است که باعث رکود و عدم خلاقیت در تولید آثار نمایشی می‌شود؟

- مدیریت امروز یک دانش است. مدیریت در هر سازمانی اهدافی برای آینده، بر مبنای گذشته‌ی مجموعه و یا توانایی آن طراحی می‌کند. متأسفانه چون هنر در ایران، هنر دولتی است، مدیران ناگزیر هستند خودشان را با امکانات و سقف انتظارات دولت تنظیم کنند. همچنین ما در ایران چه پیش از انقلاب و چه پس از آن نتوانستیم مدیر هنری و فرهنگی تربیت کنیم. همواره مدیران، انتصابی، شناور و سیاسی بوده‌اند. افرادی با به قدرت رسیدن یک جناح و جریان سیاسی به فضای فرهنگی معرفی می‌شدند؛ دانش آن‌ها ارتباطی با مدیریت هنر نداشته است. نگاه دولتی هنوز نتوانسته تحولی را در هنر و تئاتر ایجاد کند. اینکه مدیر در خلاقیت و تولید هنر دخالت دارد تا درجه‌ای قبول دارم؛ به‌خصوص در بافت فرهنگی ایران. چون هنرمندان ایرانی از توان مادی و اقتصادی برخوردار نیستند که به طور مستقل به تولید اثر هنری بپردازند و از طرفی فضاهای هنری و ممیز‌ی‌ها در دست دولت است. بنابراین اگر هنر حتا بخواهد مدیر مستقل داشته باشد باز این مدیر، دولتی است. تنها راه هنر استقلال آن‌ها از دولت است تا هنرمند در یک فاصله‌ی زمانی طولانی، هنر ایران را به عنوان هنری مستقل و برتافته و برگرفته از واقعیت‌های جامعه‌ی ایران بروز بدهد. ضمن اینکه توان، استقلال و خلاقیت هنرمند کنونی را نفی نمی‌کنم، میزان بالای آسیب‌های هنر ایران را در امر دولتی بودن آن می‌دانم.

** از تئاتر در همه جای دنیا انتفاع مالی می‌برند و بازده اقتصادی خوب برای عوامل آن دارد؛ گاهی یک نمایش سال‌ها اجرا می‌شود اما چرا تئاتر در ایران از نظر فرهنگی و اقتصادی فقیر است؟ این به علت سالن و تعداد اجراهای محدود است. چه فرآیند تصمیم‌گیری و مدیریتی باید باشد که عوامل از تئاتر انتفاع ببرند؟

- اقتصاد هنر هم در ایران دولتی است. ما متأسفانه نتوانستیم به سمت چاره‌جویی اقتصاد هنر برویم و ببینیم تا چه حد می‌تواند روی پای خودش بایستد. برنامه و بودجه‌بندی‌های اقتصادی در هنر یک بودجه‌بندی جاری است. تشکیلات هنری کشور ورشکسته است. درآمدزایی به این دلیل اتفاق نمی‌افتد که ما جریان هنری نداریم که این جریان بتواند مخاطب درست کند و این مخاطب بتواند تئاتر را در سبد کالای خودش ببیند. حتا درآمدزایی سینما هم بیشتر فصلی است. مشکل اقتصاد هنر این است که از طریق یارانه است. مشکل، فقدان یک اقتصاد باز، مستقل و تعریف‌شده‌ی هنری است. سهم آرتیست، دولت و مخاطب در اقتصاد هنر تعریف نشده است. مخاطب در پایدارسازی اقتصاد هنر تأثیرگذار است اما در ایران جریان هنری وجود ندارد تا مخاطب را ایجاد کند. برای مثال در فرانسه پس از گذشت شصت سال، یک آرتیست نمایش آوازه‌خوان طاس یونسکو را اجرا می‌کند. جریان تئاتر ابسورد در ایجاد ذائقه‌ی مخاطب تأثیرگذار است. همه‌ی این‌ها در فرایندی به ایجاد جریان کیفی هنر تأثیر منفی می‌گذارد.

** مدیران هم بر این جریان‌سازی و ساختن ذائقه‌ی مخاطب سهم دارند؟

- مدیر دولتی تنها دغدغه‌اش کسب یک درآمد طبیعی است. البته من قصد نفی مدیران دولتی را ندارم اما این را نقد می‌کنم که چرا کشتی اقتصاد هنر به گل نشسته؟ همیشه به فکر این است که درآمد را از جیب مردم کسب کند. به نظرم این خودکفایی به دست نخواهد آمد. این عواملی که گفته شد در یک جمع‌بندی نهایی باعث می‌شود تولید آثار فاخر و زیبایی‌شناسانه کم شود. این چرخه‌ی معیوب از هنرمند و مخاطب ادامه پیدا می‌کند و باعث چرخه‌ی فرسایشی و تلخ روزمرگی هنرمند و سیستم تا به ثریا می‌رود.

** با توجه به امکانات و فضای موجود در دانشگاه‌های ایران می‌شود مدیریت و برنامه‌ریزی سیستماتیکی داشت که نمایشنامه‌ها، اجراها و نظریات ایده‌دهنده و جریان‌ساز به شکل عملی پیش بیاید؟ چون در دانشگاه فقدان چنین جریانی حس می‌شود.

- دانشگاه‌ها به‌خصوص در شرایط فعلی دچار بحران مالی هستند. دانشگاه‌های بخش خصوصی هم ورشکسته هستند. دانشگاه آزاد پس از سی چهل سال نتوانسته یک سالن نمایش یا گالری قابل تعریف داشته باشد. ضمن اینکه وظیفه و تعریفی که دانشگاه در ایران برای خودش در نظر می‌گیرد دانشگاه نسل اول است؛ یعنی دانشگاه فقط آموزش محور است. این در حالی است که در جهان شاهد دانشگاه نسل سوم هستیم. دانشگاه نسل اول آموزش محور است؛ دانشگاه نسل دوم پژوهش‌محور و دانشگاه نسل سوم، دانشگاه فن محور و اقتصاد محور است، یعنی کارآفرینی می‌کند. دانشگاه‌های ما در نسل اول مانده است و اگر بخواهد جلوتر بیاید نیاز به توان، برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی است. اصلن ما نمی‌توانیم وارد این بحث شویم. در آمریکا چرخه‌ی تولید خلاقیت دانشگاهی می‌چرخد و این چرخه وارد محله‌ها، شهر و اجتماع می‌شود. چرخه‌ی نهایی، تولید آثار متفاوت در شهر است که زیرساخت خودش را دارد. این زیرساخت در ایران وجود ندارد و از طرفی کسی برای هنر به طور مستقل سرمایه‌گذاری اثرگذار نمی‌کند. رفتن به سمت هنر مستقل نیازمند زیرساخت، هنرمند، مخاطب و مهم‌تر از همه نقد است که امکانات، بافت و نیروی انسانی متخصص خودش را می‌طلبد که به آن‌ها فکر نشده است. اغلب نهادها کارهای مناسبتی و روزمره را دنبال می‌کنند و به جریان خلاقه‌ی هنر اهمیت داده نمی‌شود. به دلیل نبودن این بسترها، آرتیست تأثیرگذار ایرانی در ایران، منطقه و دنیا نداریم. در حال حاضر چه پژوهش اصیلی در حوزه‌ی تئاتر صورت می‌گیرد؟ این مشکلات که بر جان تئاتر چنبره زده باعث ناتوان شدن تئاتر می‌شود. برای تحول و رهایی از این معضل نیازمند توسعه و ایجاد ده‌ها پدیده هستیم که هم‌زمان و همگن باشند و در هم تنیده شوند. باید ابتدا به فکر توسعه‌ی کمی باشیم؛ چون توسعه‌ی پایدار زمان زیادی می‌برد. توسعه به شکل کمی و سپس به شکل کیفی و سپس توسعه‌ی پایدار باید شکل بگیرد تا تئاتر قدرت این را داشته باشد که با دیگر هنرها تعامل کند. زبان فارسی، داستان، شعر فارسی باید آنقدر قدرتمند باشد که در ادبیات نمایشی ما استفاده شود و ادبیات نمایشی ما باید میزبانی باشد که قدرت فراخوانی هنرها را داشته باشد. هنرها در ایران مجمع‌الجزایر دورافتاده از هم هستند. تئاتر کار خودش را می‌کند، نقاشی، سینما و ادبیات هم به همین ترتیب جدا از دیگر هنرها عمل می‌کنند و میانشان تعامل وجود ندارد. حتا در دانشگاه هم این حرکت بینامتنیت و بینارشته‌ای را نداریم. تئاتر باید با معماری، نقاشی، سینما و فراتر از آن حوزه‌ها و رشته‌های دیگر در تعامل باشد. همچنین تئاتر را در سطح منطقه‌ای و جهانی باید در نظر بگیریم. تئاتر ایران در آغاز با ترکیه تعاملاتی داشت. وقتی فتحعلی آخوندزاده اولین نمایشنامه ایرانی را به زبان ترکی نوشت بسیاری از منتقدان آن را پنجاه سال از تئاتر روز اروپا عقب‌تر ارزیابی کردند. چون میرزا فتحعلی آثاری را می‌دید که با آثار و واقعیات روز ربطی نداشت. این عقب‌ماندگی ریشه‌ای بر جان تئاتر ما ریشه دوانده. چون طراحی و برنامه‌ریزی همه‌جانبه‌ای نیست که این پدیده را داخل ایران در ارتباط با رشته‌های دیگر تعریف و بازتعریف کند و آن را در کنار جریاناتی مشابه همین پدیده در منطقه بگذارد و بعد در دنیا قرار بدهد. مثلن ژاپن تئاتر سنتی مانند کابوکی و تئاتر نو را تغییر نداده، به طور موزه‌ای آن را حفظ کرده و همچنان این تئاترها مخاطب خودش را دارد. ضمن اینکه بر نقاشی، سینما و تئاتر جهان تأثیر گذاشته است. اما در ایران تا چه حد نمایش‌های سنتی مانند روحوضی و تعزیه را حفظ کرده‌ایم تا چرخه‌ی زیبایی‌شناسانه و اقتصادی و مخاطبان خودش را داشته باشد و بتواند تأثیرگذار شود؟ ما این تئاتر را هم از دست داده‌ایم. من نمی‌خواهم صرفن آیه‌ی یأس بخوانم اما دارم از منظر آسیب‌شناسی این پدیده را بررسی می‌کنم. نکته‌ای که باید به آن اشاره کنم پژوهش و نظریه‌پردازی در تئاتر است.

** یکی از سؤالات من مربوط به نقد و نظریه در ایران است. چرا نقد و نظریه به معنای بوطیقایی آن در ایران وجود ندارد؟ آثار اساتیدی مانند بهرام بیضایی و ناظرزاده کرمانی مرور جریان‌های تاریخی در ایران و یا غرب است و نگاه تفسیری دارند. چرا ما در ایران نظریه‌پردازی و نقد علمی در تئاتر نداریم؟

- نظریه‌پرداز تئاتر مانند جریان تئاتری بستر می‌خواهد. نظریه‌پرداز چرخه‌ی آخر است. اول باید تولید اثر نمایشی و سپس نقد باشد و بعد نظریه‌پرداز تولید ایده و اندیشه بکند. چون تبادل آرا وجود ندارد طبیعی است که نظریه و نظریه‌پرداز به وجود نیاید. شاید ایده‌ای مطرح شود ولی نظریه از درون جریان شکل می‌گیرد و ارتباط تنگاتنگ با پدیده‌ی هنری دارد. وقتی آن پدیده و جریان شکل نگرفته پس چگونه می‌شود توقع داشت این نظریه ایجاد شود؟ در تئاتر اگر نظریه‌ی فاصله‌گذاری و تئاتر اپیک به وجود می‌آید، برشت جریان تئاتر از یونان، رم، قرون وسطا تا قرن بیستم را نگاه کرده و بعد ایده‌ای را در کنار آن‌ها قرار می‌دهد. اگر ارسطو میمیس را مطرح کرده، پیش از آن افلاطون نظریه‌ی مثل را مطرح کرده. بسترها در ایران وجود ندارد. کنت دوگوبینو در حوزه‌ی تئاتر آیینی ایران در زمان قاجار نظریه‌ای درباره‌ی تعزیه داده است. او گفته پیش‌واقعه‌ها می‌تواند زمینه‌ساز تئاتر بومی و ملی ایرانی بشود. پیش‌واقعه‌ها متونی بودند که پیش از واقعه‌ی اصلی ارائه می‌شده‌اند که در آن به وقایع روزمره توجه می‌کردند. شاید تجربیاتی در ارتباط با نظر گوبینو شکل گرفته اما اتفاقات قطع شد و جریانی ایجاد نکردند که از دل تکنیک، زبان، بیان و زیبایی شناسی و روح تعزیه به درون جامعه برود و دادوستدی خلاقه شکل بگیرد. بنابراین اینجا نظریه‌ی جریان‌سازی شکل نمی‌گیرد. نهایتن تئاتر ایرانی کپی ناقصی از تئاتر غربی است؛ چون از نظر تکنیکی مشکلات زیادی داریم. سوژه‌ها و تکنیک‌ها در جامعه‌ی ایران است و باید از آنجا گرفته اما چون چرخه قطع است، تولید ملی و ایرانی شکل نمی‌گیرد. در حوزه‌ی نقد و نظریه هم چیزی شکل نمی‌گیرد. تلاش‌های استاد بیضایی و ناظرزاده ارزشمند هستند اما در نهایت یک جمع‌بندی و تاریخ‌نگاری است. «نظریه» کهکشان دیگری است که چون در ایران بسترها وجود ندارد شکل نگرفته است.

** شما سردبیر مجلات تخصصی زیادی در حوزه‌ی تئاتر بوده‌اید و هستید. مثلن در حال حاضر سردبیر مجله‌ی فصلنامه‌ی تخصصی تئاتر هستید. چرا اینگونه مجلات فقط بین متخصصات تئاتر، دانشگاهیان و جمع اندکی از هنرمندان تئاتر توزیع می‌شود. اما در دسترس دیگر علاقه‌مندان و گروه‌های اجتماعی قرار نمی‌گیرد تا بین آن‌ها نفوذ کند و بتواند نگاه و فضای جدی را به گروه‌های اجتماعی بشناساند؟

- ما در تولید آثار هنری تا حد زیادی به سمت پژوهش نرفته‌ایم. آیا در سالن‌های تئاتر غرفه‌ی مخصوص نشریات داریم؟ تعداد مجلات در حوزه‌ی آثار نمایشی اندک است. به عنوان سردبیر برخی از این مجلات این ضعف را می‌بینم که حتا دستمزد عوامل مجله تأمین شود. این مجلات که دولتی هستند بودجه‌ی اندکی دارند و دچار بحران مالی هستند. ایجاد بازار و مخاطب نیازمند برنامه‌ریزی و طراحی است. با وجود امکانات اندک فقط می‌توان به ادامه و حفظ همین مجلات فکر کرد. اما مخاطب مسئله‌ای حیاتی است و ما این حلقه و پل را نداریم. در فضایی محدودی مانده‌ایم که معلوم نیست تا چه زمانی ادامه پیدا می‌کند. این گفت‌وگو دردمندانه شد. من نمی‌خواهم از یأس بگویم. اینکه شما با نگاهی جامع به این مسئله می‌پردازید قابل تقدیر است. اینکه چگونه تئاتر امروز ایران از وضعیت پارادوکسیکال و پرابلماتیک خودش رهایی پیدا کند، همچنانی مسئله‌ای است که چالش ایجاد می‌کند.

 

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازخبرگزاری  ایسکانیوز ، تاریخ انتشار: 6فروردین 1397، کدخبر: 915797  ،www.iscanews.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین