شعار سال: کالبد آموزشوپرورش هر روز در حال تهیشدن از آرمانها است. امروز دیگر خبری از تحصیل رایگان نیست و دولت با توجه به هزینهسازبودن بخش آموزش، هر بار به دلایلی در حال شانهخالیکردن از زیر بار مسئولیت یک وزارتخانه هزینهساز است. مدارس دولتی در حال تبدیلکردن تحصیل رایگان به یک رؤیا هستند. فیشهایی که هر ماه تحویل محصلان میدهند تا کمکهزینه برای پول قبوض، تعمیرات مدرسه و... بگیرند. هزینههای ابتدایی ثبتنام و معلمانی که با حقوق کم باید ساعات کار بسیار داشته باشند و بیحوصله سر کلاسها حاضر شوند، راه را برای حضور مدارس غیرانتفاعی و پولی در عرصه آموزش برای ارائه سرویسهای بهتر باز کرد. آنچه سبب نارسایی بیشتر در بخشهای آموزشی شده، شیوههای گزینش معلمان است.
گزینش معلمان در بخشهای دولتی بیشتر سؤالهایی فرعي و حاشيهاي است و هیچکس حتی کوچکترین بررسیای درباره سلامت روانی یا داشتن بیماری روحی و روانی افراد انجام نمیدهد. در بخش خصوصی هم دریافت ناچیز دستمزد مهمترین عامل گزینش است. بخش دیگر این فاجعه را باید در زمینه جامعه جستوجو کرد. والدین که هرکدام به دلیل شرایط سخت اقتصادی ساعت کاری بسیار طولانی دارند تا بتوانند هزینههای بالای زندگی را تأمین کنند، وقتی با خستگی بسیار در ساعت پایانی شب به خانه میرسند، دیگر زمان و توانی برای تربیت فرزندان ندارند. در چنین شرایطی بسیاری از آموزههای تربیتی فرزندان متأثر از جامعه و دوستان است. در شرایطی که عملا دولت از آموزشهای لازم به کودکان و نوجوان برای جلوگیری از آزارهای جنسی سر باز میزند و خانواده و جامعه سنتی نیز ترس از بیان بسیاری از مسائل دارد، نتیجه آن فاجعه امروز است. بیشک یکی از مهمترین سؤالهای فاجعه آزار جنسی امروز این است که چرا با وجود تعداد بسیار آزارهای جنسی هیچکس اعتراض نکرده و این موضوع را از همان ابتدا با خانواده در میان نگذاشتهاند؟
چرا محصلان در گفتوگو با معلمشان مانند یک اتفاق تکراری و روزمره در حال گفتوگو درباره فیلمهای پورن هستند؟ چرا به ارتباط جنسی با یکدیگر راضی شدهاند؟ بیشک این اتفاق نیز مانند بسیاری اتفاقهای دیگر به فراموشی سپرده میشود و هیچگونه آسیبشناسی درستی صورت نمیگیرد. رفتار هیجانی جامعه مانند بسیاری از اتفاقات مشابه فروکش میکند و مجرم نیز زندانی میشود؛ اما آیا این اتفاق تکرار نمیشود؟ این بچهها نیز فراموش میشوند؛ مانند بچههای شینآباد و آسیبهای روانی که از این آزار بر روح و روان این نوجوانان باقی میماند؛ بیشک در آینده تأثیر بسیار مخربی در زندگی آنها خواهد گذاشت. چه راهی برای جلوگیری از این آسیبها پیشبینی شده است؟ چرا قوانین نظارتی درستی وضع نمیشود و اگر قانونی هست، چرا اجرا نمیشود؟ تا چه زمانی باید جامعه تاوان اینگونه نابخردیها را بدهد؟ نظام آموزشی که بارها تغییر کرده و هنوز معلوم نیست قرار است چگونه شود و هر بار نیز عدهای مانند موش آزمایشگاهی باید در آن امتحان پس بدهند، چه زمانی قرار است بهدرستی تبیین شود؟ تا چند نسل دیگر قرار است در این نظامهای متغیر، در حال آزمون و خطا باشیم؟
سامان پارسی . پژوهشگر اجتماعی
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق ، تاریخ انتشار 13خرداد 97، کدمطلب: 188828 ، www.sharghdaily.ir