پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۶۸۵۷۷
تاریخ انتشار : ۲۲ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۴
نمايش موزيکالي که مي‌رود از کساني که داستان مبارزه طبقاتي را بازگو مي‌کنند، ميلياردر بسازد.

شعار سال: نمايش «هميلتون: يک موزيکال نمايشي»، اثر لين‌ مانوئل ميراندا است که در فوريه ۲۰۱۵ در برادوي افتتاح شد و بلافاصله به چنان موفقيتي دست يافت که اکنون از جمله برترين آثار نمايشي نسل حاضر به شمار مي‌آيد. اين نمايش موزيکال که در نيويورک و وست‌اند لندن روي صحنه مي‌رود، روايتگر داستان زندگي الکساندر هميلتون، از بنيان‌گذاران ايالات متحده است که نه‌تنها اولين وزير خزانه‌داري، بلکه بنيان‌گذار بانک فرست‌نشنال، ضراب‌خانه ايالات متحده و روزنامه نيويورک‌پست نيز بوده است. «هميلتون» براي ما بازگو مي‌کند که چگونه يک مهاجر جوان و گرسنه بريتانيايي در آمريکا، به مردي انقلابي و از نظر سياسي با ذکاوت و تحول‌ساز تبديل مي‌شود؛ مردي که با وجود نقش‌بستن چهره‌اش بر اسکناس‌هاي ۱۰ دلاري، آمريکا تا حد زيادي او را فراموش کرده است.
اين نمايش، با بازيگراني از رنگ‌ها و نژادهاي متنوع، که بازتابي از آمريکا و بريتانياي دوران معاصر به شمار مي‌آيد، قصيده‌اي در ستايش عزم و اشتياق هميلتون براي موفقيت است؛‌ داستاني آشنا براي مهاجران امروز. ميراندا که خود نيز مهاجري از پورتوريکو و زماني معلم بوده است، مي‌گويد: «زندگي‌نامه ۸۰۰ صفحه‌اي الکساندر هميلتون نوشته نويسنده شهير ران شرنو [Ron Chernow] را که در ۲۰۰۴ منتشر شد، در تعطيلات خواندم و به اين نتيجه رسيدم که مي‌تواند بهترين موضوع براي يک نمايش موزيکال هيپ‌هاپ باشد. سپس شش سال را صرف نوشتن اين نمايش موزيکال کردم». ميراندا مي‌افزايد: «قانع‌کردن شرنو مدتي طول کشيد، ولي بالاخره موافقت کرد». بقيه داستان را هم که خودتان مي‌دانيد.
چه از اين مناسب‌تر که زندگي يکي از تأثيرگذارترين و ناديده‌‌گرفته‌شده‌ترين مهاجران تاريخ آمريکا، توسط يک مهاجر روي صحنه برود. پيام‌هاي ديگري نيز در اين ميان وجود دارد، مثل اين پيام روشن که داستان مهاجران و آوارگان سفيدپوستي که در گذشته آمريکا را تغيير دادند، توسط مهاجران چندقوميتي‌ امروز که وظايف مشابهي را برعهده گرفته‌اند، بازگو مي‌شود. اين نمايش همان‌قدر که درباره مهاجرت، نژاد، مذهب و طبقه است، در مورد سياست، جنگ و عشق نيز هست. انتخاب بازيگران خود گوياي همه‌چيز است:‌ نقش تمامي پدران بنيان‌گذار بريتانيايي سفيدپوست توسط اقليت‌هاي نژادي بازي مي‌شود. درمقابل، حاکمان بريتانيايي، از جمله شاه ادوارد دوم و اشراف‌زادگان دنياي قديم، در هيئت بازيگراني سفيدپوست و با کبکبه و دبدبه‌اي کاريکاتورگونه، بر صحنه ظاهر مي‌شوند. انقلاب آمريکا در متن يک موسيقي انقلابي انعکاس مي‌يابد- هيپ‌هاپ، سول، جاز، رپ و آر اند بي - که ميراث‌داران و سرچشمه هنر موزيکال آفريقايي- آمريکايي به شمار مي‌آيند. آرون بار که ابتدا دوست هميلتون و در نهايت دشمن شماره‌يک او مي‌شود و خصومتي را با او آغاز مي‌کند که ايالات متحده جديد را به عرصه تقابل بين ديدگاه‌هاي سياسي متفاوت اين دو مرد تبديل مي‌کند، داستان زندگي هميلتون را در اين عبارات آهنگين، خلاصه مي‌کند: «چگونه مي‌شود که يک فرزند نامشروع، يک يتيم، يک اسکاتلندي که مشيت الهي او را در ميانه نقطه فراموش‌‌شده‌اي از کارائيب رها کرده است که فلاکت رمق از او ستانده است، سر از British America درمي‌آورد و تا آنجا پيش مي‌رود که به يک قهرمان آمريکايي و يک دانشمند بدل مي‌شود؟».
اما اين ديدگاه به خودي‌خود نمي‌تواند توضيح‌دهنده موفقيت خارق‌العاده اين نمايش موزيکال باشد، حتي اگر در زمانه‌اي زندگي کنيم که مهاجرت به يک شعار سياسي وحدت‌بخش [political rallying call] در ايالات متحده و اروپا تبديل شده و عکس‌العملي تند نسبت به دوران حکمفرمايي پول شکل گرفته باشد؛ دوراني که پس از سقوط اتحاد جماهير شوروي و جان‌گرفتن دوباره چين، جهان را درنورديده است. «هميلتون» به شکلي بي‌نقص موسيقي هيپ‌هاپ را با موسيقي نمايشي تلفيق مي‌کند که اين به نوبه خود ابتکاري انقلابي است. موسيقي، ترانه‌ها، رقص‌پردازي، صحنه‌آرايي، ميزانسن، لباس‌ها، آوازها، بازي‌ها و مهم‌تر از همه تنظيم‌هاي موسيقايي، همه‌وهمه حقيقتا درجه‌يک است. تماشاگران با نمايش ارتباط برقرار مي‌کنند و مفتون آن مي‌شوند؛ نمايشي به تمام معنا خلاقانه و سرگرم‌کننده.داستان جنگ طبقاتي به کنار، «هميلتون» يک نيروي اقتصادي بزرگ و يک ماشين پول‌ساز واقعي نيز بوده است.
چنين نمايش‌هاي موزيکالي در هر نسل فقط يک‌بار به عرصه ظهور مي‌رسند؛ مثل قايق نمايش (۱۹۲۷)، داستان وست‌سايد (۱۹۵۷)، مو (۱۹۶۸)، گريز (۱۹۷۱) و سويني تاد (۱۹۷۹). پس از نزديک به ۴۰ سال سيطره مطلق موزيکال‌هاي لرد اندرو لويد وبر، سر کامرون مکينتاش و ساير نوابغ بريتانيايي موزيکال در وست‌اند لندن، «هميلتون» بازگشتي به موزيکال‌هاي موفق آمريکايي پرورش‌يافته در برادوي نيز به شمار مي‌آيد.
نوشتن اين نمايش شايد شش سال طول کشيده باشد، اما براي موفقيت آن، تنها يک شب اجرا و انتشار نقدهاي ستايش‌آميز در صبح آن روز، کافي بود. اين نمايش اکنون هفته‌اي ۱/۵ ميليون دلار درآمد دارد و با ادامه همين روند، فقط از فروش نيويورک، درمجموع يک ميليارد دلار درآمد کسب خواهد کرد. اين نمايش از زمان شروع اجراهاي خود، ۱۶ نامزدي جايزه توني (کسب ۱۱ جايزه)، يک جايزه گرمي و يک جايزه پوليتزر براي درام را به دست آورده است. سود خالص اجراهاي لندن اکنون از مرز صد ميليون پوند در سال گذشته است. همه اينها به معناي سود ۷۰۰ درصدي سرمايه‌گذاران و جريان پايدار درآمدهاي آينده از فروش محصولات مرتبط با بازاريابي و همچنين نمايش و اجرا در خارج از مراکز اصلي تئاتر در لندن و نيويورک، از جمله درآمدهاي شروع اجراها در شهرهاي رده دوم، مانند پاريس و لس‌آنجلس، خواهد بود. داستاني که درباره مبارزه طبقاتي است، مي‌رود از کساني که داستان مبارزه طبقاتي را بازگو مي‌کنند، ميلياردر بسازد.
با آنکه اين نمايش در هر دو سوي اقيانوس اطلس به يک اندازه موفق بوده است، مخاطبان بريتانيايي ديدگاه خاص خود را دراين‌باره داشته‌اند. سعه صدر، لطافت طبع و حس طنز بريتانيايي‌ها موجب شده است که تماشاگران بتوانند به خودشان که به شکل شخصيت‌هاي منفي بسيار اغراق‌شده به تصوير درآمده‌اند، بخندند و البته به نظر مي‌رسد که مانند هر موضوع ديگري در بريتانياي امروز، همه‌چيز با دليل يا بدون دليل، به برگزيت ارتباط پيدا مي‌کند. هميلتون اسکاتلندي بوده است و اسکاتلند، برخلاف انگلستان و ولز، به برگزيت رأي منفي داده است. براي اين گروه از تماشاگران، شاه جورج سوم ناگهان و به شکلي کنايه‌آميز، بيشتر شبيه پرزيدنت ترامپ شده است، تا ملکه اليزابت دوم يا ترزا مي، نخست‌وزير دوران برگزيت. اين نسخه تخيلي از شاه جورج سوم، چنين مي‌سرايد:‌ «من دوستان و خانواده تو را خواهم کشت، تا عشقم را به تو يادآور شده باشم؛‌ من يک گردان کاملا مسلح را گسيل خواهم کرد، تا عشقم را به تو يادآور شده باشم». اين البته دقيقا نقطه مقابل آن چيزي است که پرزيدنت ترامپ اظهار مي‌دارد، چراکه او مي‌خواهد به دلايل اقتصادي از نقش آمريکا در حفظ صلح جهاني بکاهد، اگر حفظ صلح جهاني مستلزم ارسال گردان‌هاي نظامي باشد؛ اما اين نيز هست که تماشاگران هميشه به دمدمي‌مزاج‌بودن شناخته شده‌اند.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 21 آبان 97، شماره: 3289


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین