پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۲۵۴۵۳
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۱
دکتر بهار مختاریان بیان نمود که :رابطه‌ی میان اسطوره و هنر شکل‌های متغیری به خود گرفته و مشخص‌ترینش استفاده از اسطوره در آثار هنر تجسمی و هنرهای نمایشی و امروزه سینما و انیمیشن … بوده است.این نوع بازنمایی در آثار همواره به شکل گرته برداری مضمون و الگو آن‌گونه که در هنر معاصر دیده می‌شود، نبوده است.
شعار سال:دکتر بهار مختاریان فارغ‌التحصیل دوره دکتری رشته «ایران‌شناسی» از دانشگاه توبینگن آلمان و هم‌اکنون عضو هیئت‌علمی ‌دانشگاه هنر اصفهان است. تخصص ایشان در زمینه اسطوره‌شناسی است و در این زمینه دارای تألیفات متعددند.

    از ایشان تاکنون کتاب‌های «درآمدی بر ساختار اسطوره‌ای شاهنامه» و «پژوهشی در باب خرقه‌ درویشان» توسط انتشارات آگه به چاپ رسیده است. این متن حاصل مصاحبه‌ با ایشان درباره استفاده از دانش اسطوره‌شناسی در تولیدات سینمایی است که در دو بخش آن را می خوانید:

کاربرد اسطوره در هنر به‌ویژه سینما را چگونه توضیح می‌دهید؟

رابطه‌ی میان اسطوره و هنر شکل‌های متغیری به خود گرفته و مشخص‌ترینش استفاده از اسطوره در آثار هنر تجسمی و هنرهای نمایشی و امروزه سینما و انیمیشن … بوده است. این نوع بازنمایی در آثار همواره به شکل گرته برداری مضمون و الگو آن‌گونه که در هنر معاصر دیده می‌شود، نبوده است. مفاهیم باستانی به شکل متافور (استعاری) شکل گرفتند، یعنی به شکل معانی مجازی و مجرد مفاهیم عینی. جنبه‌ی تصویری متافور در دوران باستان آغاز شد و با انتقال این جنبه از معانی عینی به معانی انتزاعی در دوران متأخر کامل شد. این همان روند جدا شدن سوژه از ابژه است. شاید بتوان گفت ابژه‌ها در جهانِ ایماژهای اسطوره‌ای همچنان ثابت ماندند، آنچه نو شد سوژه بود نه ابژه‌ها.

در جهان باستان ابژه بر سوژه غلبه داشت و کل محدوده‌ی انسانی را به جهان صغیر شناختی تبدیل کرد که ذاتاً پنداری بود از تقلید جهان معتبر کبیر، جهانی که در آن ایماژ اسطوره‌ای قدرت کامل داشت و در این جهان صغیر همچنان نقش‌آفرین ماند و نظامی از ارتباط میان پدیده‌ها را تعریف کرد. با رشد مفاهیم عقلانی و قدرت یافتن انتزاع کم‌کم عینیت اندیشه‌ی اسطوره‌ای کم‌رنگ شد و ایماژهای اسطوره‌ای مقوله‌ای از تخیل شدند. اما این تخیل خارج از صورت‌بندی آغازین در فرهنگ‌ها عمل نمی‌کند، بلکه تکرار و تقلید آن است.

در صورت‌های باستانی بازنمود اسطوره در آثار، تقلید واقعیت است، یا به عبارتی این- همانی آنچه ساخته می‌شود با باورها. امروزه با تغییر و تحولاتی که در ذهن/سوژه اتفاق افتاده و روند عقلانی مفاهیم، آنچه در هنر تقلید می‌شود، تقلید تخیل است. برای شناخت چنین روندی بیشتر ما نه با مضمون و داستان‌های اسطوره‌ای که با اسطوره‌شناسی سروکار پیدا می‌کنیم.

بیایید بحث را جور دیگری دنبال کنیم. بهترین راه طرح چنین بحثی این است که اگر ما بخواهیم در فرهنگ خودمان مضمونی اسطوره‌ای را در بازنمایی‌های هنری‌مان به کار بریم، مرجع و منبع ارجاعی ما کجاست؟ شاید سریع‌ترین پاسخی که داده شود، منبعی چون اوستا و یا اثر ادبی چون شاهنامه معرفی شود. آن وقت با پرسش دیگری روبه‌رو می‌شویم: اوستا که منبع دینی زرتشتی است و شاهنامه هم که اثر ادبی بعد از اسلام است و آیا این‌ها را می‌توان منبع اسطوره‌هایمان شناسایی کرد؟ و آیا منبع اسطوره‌شناسی مشخصی دیگری داریم؟

اینجاست که در درجه اول با اصطلاح مدرن میتولوژی (Mythology) سروکار پیدا می‌کنیم. این اصطلاح از واژۀ یونانی mythos به معنی «روایت» یا «چیزی که کسی نقل کند» و در کاربرد عام‌تر آن، «بیان، داستان و طرح نمایش‌نامه» و ترکیب با Logos به معنی «عقل، فهم، منطق…» تشکیل شده است. به عبارتی آنچه در مطالعات مدرن درباره‌ی این پدیده مطرح است: لوگوسِ میتوس منظور است که موضوعی در درجه اول شناختی و فلسفی است.

بی دلیل نیست که ارنست کاسیرر فیلسوف معاصر مشخصاً به بحث شناختی اسطوره توجه دارد و می‌گوید: از آنجا که اسطوره جهت اصیلی را در ذهنیت انسان ارائه می‌دهد و فرم گرفتن مستقل آگاهی انسانی را بیان می‌کند، پس یک مسئله فلسفی است و هر کس بخواهد سیستم جامعی از فرهنگ انسانی ارائه دهد، ضرورتاً باید توجه خویش را به اسطوره معطوف دارد.

تازه پس از توجه به این مباحث شناختی است که روش‌های مطالعه و گردآوری داستان‌های اسطوره‌ای یا داده‌های اسطوره‌ای را به طور عام در الگوهای علمی پا به میان می‌گذارد.در این فضاست که اصطلاح میتولوژی در دو کاربرد متفاوت: ۱- اسطوره‌های یک قوم، ۲- دانشِ بررسی و پژوهشِ اسطوره‌ها؛ مطرح می‌شود که همان روش یا راه علمی، عقلانی و منطقی به پدیده‌ای به نام اسطوره است.

با توجه به این مختصر، متوجه می‌شویم که برای کاربرد امروزی اسطوره در هنر به پیشینه‌ی مطالعات نظری و شناختی بسیار جدی‌ای نیازمندیم که متأسفانه در تاریخ مطالعات معاصر ما مورد غفلت واقع شده است. در این تعبیر اسطوره‌شناسی علمی مدرن است و به حوزه‌ی مطالعات بینافرهنگی و بینا دینی تعلق دارد.

پس به نظر شما امکان استفاده از اسطوره‌ها در هنر معاصر هنوز در ایران فراهم نشده است؟

 ببینید، مطالعات اسطوره به دو دسته‌ی انتقادی و کاربردی تقسیم می‌شود. این دو سوای هدف و رویکرد متفاوتی که در پیش بردن بحث درباره اسطوره مطرح می‌کنند، اساساً دو روی یک سکه‌اند.

وقتی ما هنوز در تعریف علمی این اصطلاح در خم کوچه‌ی اول مانده‌ایم و در فضای دانشگاهی ما، گذشته از کاربرد عام آن، هنوز دانشگاهیان ما حتی در حوزه‌های فلسفی هنگام کاربرد این اصطلاح آن را داستان‌های خیالی، خرافی و ابتدایی نامرتبط با زمان ما می‌دانند و تازه در نتیجه‌ی ترجمان خطای میتوس به اساطیر از سال ۴۰ به این‌سو و درگیر شدن با اصطلاح قرآنی اساطیر الاولین و … این دست داده‌ها را کفرآمیز و … قلمداد می‌کنند، پرسش این‌گونه می‌شود، ما از چه چیز صحبت می‌کنیم؟ چه چیز را قرار است کجا به کار ببریم؟

مثلاً الان می‌خواهیم از کاربرد اسطوره در فیلم سخن گوییم، جایی متوجه شده‌ایم، البته آن هم نه به صورت علمی، بلکه از جایی از مقاله‌های پراکنده یا از بیوگرافی‌های فیلم و … شنیده‌ایم که صنعت هالیوود از اسطوره‌ها برای باززایی و تأثیر فرهنگ خود بهره می‌گیرد. خوب این نتیجه است و نه آغاز.

آیا نمی‌خواهیم روند مباحثی که به چنین کاربردی منجر شده است و مسیری بسیار طولانی را که در ده‌ها رشته‌ی دانشگاهی در غرب داشته است در نظر بگیریم؟ و آیا به انباشت هزاران کتاب و دانشنامه و … که امکان شناخت چنین پدیده‌ای را فراهم کرده و ابزار لازم را در دست هنرمند صنعت سینما گذاشته تا در فیلم‌نامه یا در بازنمایی این داده‌ها از آن‌ها بهره گیرد، در نظر بگیریم؟

وقتی در ایران هنوز در تعریفِ ما از این پدیده تمایز کاربردی روشنی دیده نمی‌شود و برخلاف مسیری که این دانش از روزگار باستان تا به امروز در مغرب زمین پیموده و روزبه‌روز گستره معنایی و کارکردی آن فراخ‌تر گردیده، در ایران، راهی ناپیموده، پیش از گشایشِ راهی، خود به بن بست انجامیده و گویی «نقل» و «روایت» از برخی شخصیت‌های پراکنده از شاهنامه یا اوستا «اسطوره‌شناسی» انگاشته است. چه انتظاری داریم؟

 به سخن دیگر، اسطوره‌شناسی ایرانی به طور گزینشی به ریشه‌شناسی سطحی واژه‌ها، گردآوری و نقل سرگذشتِ ایزدان و پهلوانان از برخی متون پیش از اسلام می‌پردازد، بی آنکه در پی آن باشد تا نظم و نسقی منسجم و روشمند از متن این روایات استخراج کند و تنها به استنتاجِ «معنا و پیامِ اخلاقی»، در «خوب و دلیر و …» خواندن گروهی و «زشت و اهریمنی و …» دانستن گروهی دیگر، اکتفا نکند.

در واقع شما به ندرت روش‌شناسی مشخصی در پژوهش‌هایی که به داستان‌های اسطوره‌ای می‌پردازند، می‌توانید بیابید. حوزه‌های فلسفی و دین‌پژوهی ما هم که تقریباً اصلاً وارد این بحث نشده‌اند و نمی‌شوند. خوب ما قرار است چه چیز را کجا و برای چه هدفی به کار بریم؟ اول معلوم کنیم اسطوره چیست؟ تازه قبل از آن باید بپرسیم ما درباره اسطوره چگونه فکر می‌کنیم؟

ادامه دارد…

شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت بردار،تاریخ انتشار:---،کدخبر:---،bordar-ensani.ir
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین