پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۴۲۷۷
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۸
آن چه برخی فیلم ها را از دیگرفیلم های سینمایی متمایز و نزد مخاطب خاص و عام محبوب، ماندگار و خاطره انگیز کرده، دیالوگ های نغز، دلنشین ،پرمایه و فاخری است که با شنیدن یا خواندن شان، فیلم و آدم هایش در خاطرت جان می‌گیرد. دیالوگ هایی نغز که بی شک یکی از مهمترین مولفه آثار کارگردانانی چون زنده یاد علی حاتمی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، ابراهیم حاتمی کیا، مجید مجیدی و... است

شعار سال:

روزنامه خراسان نوشت: در این نوشتار به مرور برخی دیالوگ های خاطره انگیز شماری از آثار سینمایی پرداخته ایم که بی تردید ما را به ضیافت خاطره انگیز روایت و تصویر می برد.


طعم گیلاس/عباس کیارستمی
مرد سرنشین خطاب به راننده(همایون ارشادی ):آفتاب از بالای کوه زده بود...چه آفتابی... چه سبزه زاری... صدای بچه ها بود. ..گفتن درختُ تکان بده...تکان دادم... توت می‌خوردن... منم خوردم. ..آمدم خونه به زنم هم توت دادم... آقا یه توت منو نجات داد ...حالاتو دَم صبح طلوع آفتابو نمی خوای ببینی؟... سرخ و زرد آفتابو؟... موقع غروبو دیگه نمی‌خوای ببینی؟... نمی‌خوای این ستاره ها رو ببینی؟ ...شب مهتاب ... قرص کامل ماه رو دیگه نمی‌خوای ببینی؟ آب چشمه خنک رو نمی‌خوای بخوری؟ ...دست و صورتِتو با اون چشمه بشوری؟...از مزه گیلاس می‌خوای بگذری؟ ...نگذر! من می‌گم... رفیقتم ...نگذر!
مادر/ زنده یاد علی حاتمی
ابراهیم(محمدعلی کشاورز):پرهیز مرهیزش می دین که چی؟... خورشید دم غروب آفتاب صلاة ظهر نمی شه...مهتابی اضطراریه... دو ساعته باتریش سه ست... بذارین حال کنه این دمای آخر...حال و وضع ترنجبین بانو عینهو وقت اضافی بازی فیناله... آجیل مشکل گشاش هم پنالتیه... گیرم این جور وجودا موتورشون رولزرویسه ...تخته گازم نرفتن سر بالایی زندگی رو...دینامشون وصله به برق توکل... اینه که حکمتش پنالتیه... یک شوت سنگین گُله... گُلشم تاج گُله... قرمزته! ...آبی آبلیموجات.
هامون/داریوش مهرجویی
حمید هامون (زنده یاد خسرو شکیبایی): آقای رییس!... این خانوم... این آقا و فک و فامیلاشون... دست به دست هم دادن منو نابود کنن... پاسبون گذاشته سر محل منو دستگیر کنه... انگار جنایت کردم... حالا هم باید نفقه شو بدم... هم خونه رو بدم...هم مهریه رو بدم... هم بچه مو بدم...هم شرفمو بدم... چرا؟ ... من نمی تونم طلاق بدم ... من نمی تونم... این زن سهم منه... حق منه... عشق منه... من طلاق نمی دم.
کاغذ بی خط/ناصر تقوایی
جهانگیر (خسرو شکیبایی) خطاب به رویا(هدیه تهرانی): این دنیایی که ما توشیم به درد کار نمی خوره...قبل من و تو همه چیش اختراع شده... دنیای قصه تو... یه جور دنیاییه که خودت باید خلقش کنی...اگه می خوای بگرده... به اراده تو باید دور خودش بگرده... وقتی می خوای آفتاب شه ...خورشید باید بتابه... وقتی نمی خوای... بذاره بره پشت ابرا... وقتی می خوای بارون بیاد ...آسمون باید بباره... وقتی نمی خوای اراده کن بند میاد.
رئیس / مسعود کیمیایی
پولاد کیمیایی: این عشق ...یه چیزایی توش هست که تو اونو از بیخ نمی شناسی...عشق اگه ناموس بشه عشقه... ناموس هم عین چراغ نگاریه... دوره اش تمومه... پس هیچ وقت دور و ور چراغ نگاری من نپلک...چون هنوز یه چیزایی هست که قدیمیه... می کشمت قدیمیه...ولی من می کشمت!
مسافران /بهرام بیضایی
خانم بزرگ( زنده یاد جمیله شیخی ):خوبه گاهی با این جور بهانه‌ها می‌شه قوم و خویش رودید. بفهمیم کی هست ...کی نیست... بچه‌ها رو نمی‌شناسی... چون بزرگ شدن... بزرگارو نمی‌شناسی... چون پیر شدن.. همه کسم مردن... ولی نه برای من... هر روز می بینمشون... پدر اونجا نشسته بود... مادر اون جا و من بچه بودم... تو نبودی... پس معنیش اینه که مرده بودی؟.... نه!
روسری آبی / رخشان بنی اعتماد
رسول رحمانی (عزت ا... انتظامی): رسول رحمانی امروز مرد...این که این جا ایستاده ...می خواد با نوبر کردانی... دختر غربتی پاپتی بی کس و کار...بمونه تا بمیره...خوشبختی اون چیزی نیست که هر کسی از بیرون ببینه ...خوشبختی تو دل آدمه... دل که خوش باشه خوشبختی.
ماهی ها عاشق می شوند/ علی رفیعی
قوطی کنسرولوبیا ، ماهی تن... یعنی نه زن... نه بچه... یعنی یه زندگی تنها... یعنی وقتی سرتو می ذاری رو بالش... تنهایی... یعنی وقتی از جات بلند می شی.. تنهایی... با خودت حرف می زنی... می دونی آدمایی که می تونن گاهی وقتا یه شکم سیر گریه کنن چه قدر شانس دارن؟
باغ‌های کندلوس / زنده یادایرج کریمی
آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر می‌شن... می‌دونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه... رو عمرشون حساب می‌شه... از دو سالگی مادرن... بعد مادر برادرشون میشن... بعد مادر شوهرشون میشن... باباشون که پا به سن می‌ذاره ...ازشون پرستاری یه مادرو می‌خواد...گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن... من شوهر نکردم... ولی مادر مادرم بودم... مادر پدرم بودم... مادر برادرم بودم...
تازه به همه اینا بچه‌های به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن... مادر اونا هم بودم.
ارتفاع پست/ابراهیم حاتمی کیا
قاسم(حمید فرخ ن‍ژاد): این قصه مردیه که می خواد با زن و بچه اش کوچ کنه... یه کوچ اجباری...
درست مثل اجدادمون... عین پدربزرگامون... ولی خوش به حال اونا... هرجا دلشون می خواست می رفتن... الان همه جا رو دیوار کشیدن... پول می خوان ...ویزا می خوان ...اما مرد بدبخت قصه ما...فقط یه سرمایه داره... اونم جونشه.
بی پولی/ حمید نعمت ا...
ایرج (بهرام رادان) به شکوه (لیلا حاتمی): همین جوری پولای من بدبختو نفله کردی... کلاس کنکور برم ماما بشم... پیش دکتر کرمانی برم لاغر می‌کنه... لاغر کنم سکه می‌ده به آدم...بریم دیزین با بچه‌ها... دلم می‌خواد سایت داشته باشم... قبض تلفن می‌اومد قد یه کباب سلطانی... بریم با بچه‌های وبلاگ نویس آران بیدگل... بریم اردهال سر خاک سهراب سپهری... مث بچه فنچ شونزده هفده ساله... زن گنده پا شدی رفتی قمصر کاشون... جشن گلاب گیرون... اصلا می‌خوام بدونم الان تو این بدبختی و بی پولی...این آقای سهراب سپهری میاد ده شاهی بذاره کف دست ما؟
کنعان / مانی حقیقی
مینا (ترانه علیدوستی) به مرتضی (محمدرضا فروتن): بذار بهت بگم... صبح که پا می‌شم... دلم می‌خواد کسی باهام حرف نزنه... می‌خوام از خونه که می رم بیرون... کسی منتظرم نباشه برگردم... دل کسی واسم تنگ نشه... کسی منو نخواد... می‌خوام تنها باشم... دو روز دیگه پا می‌شم، نگاه می‌کنم... می‌بینم پیر شدم... دستام خالیه... هیچی ندارم از خودم... اگه ولم نکنی برم، دلم می‌پوسه این جا مرتضی!
حوض نقاشی/مازیار میری
رضا (شهاب حسینی) : ببخشید که بابات شدم سهیل... خدا تورو یهویی داد خب... اولش که مثل بچه قورباغه بودی ...همه میگفتن مثل باباشه... اما خوب شد یواش یواش مثل مریم شدی... قشنگ... مامان بابا خیلی خوبن سهیل... به خدا... وقتی نیستن می فهمی... باور کن... به خاک آقام.
شب های روشن/ فرزاد موتمن
استاد (مهدی احمدی):من با اینا غریبه ام... با مجسمه آدما... با آدمای مجسمه... این جا نمی شه به کسی نزدیک شد...آدما از دور دوست داشتنی ترن... شاید می ترسم...شاید خیالاتی ام و می ترسم با پیدا کردن دوست... مجبور شم از خیال بافی دست بردارم... اما اگه دو نفر به قیمت دوستی مجبور شن تا آخر عمر به هم دروغ بگن بهتره تنها بشینن و به چیزایی فکر کنن که دوست دارن
چه کسی امیر را کشت /مهدی کرم پور
همه آدما از وقتی دنیا میان... کلی آرزو دارن واسه خودشون که انجامش بدن... زمان می‌گذره تا این که می‌بینن ‌ای بابا پیر شدن و به هیچ کدوم از آرزوهاشون نرسیدن. ..بعد همون آرزوها رو واسه بچه‌هاشون می‌کنن... شاید اونا کار نکرده پدر و مادرشونو انجام بدن... همون بچه بزرگ می‌شه ...می‌رسه به ۱۸ سالگی... به خودش می‌گه: خب من الان ۱۸ سالمه... باید یه اتفاق بزرگ رو رقم بزنم... چشم رو هم می‌ذاره. می‌بینه شده ۴۰ سالش .... هیچ کاری هم انجام نداده... می‌دونی! بیشتر آدما زندگی می‌کنن که فقط بگذره... همین.
رنگ خدا /مجید مجیدی
محمد :معلم مون میگه خدا شما نابیناها رو بیشتر دوست داره... چون نمی بینید... ولی من گفتم خانم اگه خدا مارو دوست داشت ...چرا ما رو نابینا کرد تا اونو نبینیم. ..معلم مون گفت "خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست... می تونید اونو حس کنید. ..گفت شما با دستاتون می بینین... حالا من همه جارو می گردم تا بالاخره یه روزی دستم به خدا بخوره ...و همه چیز رو بهش بگم...
متولد ماه مهر /احمدرضا درویش
دانیال (محمدرضا فروتن): تو متولد چه سالی هستی؟
مهتاب (میترا حجار): مهر پنجاه و هفت
دانیال: پس دو سال از من بزرگ تری. شناسنامه من اول جنگ سوخت... هفت سالم بود... تاریخ تولدمو از شروع جنگ نوشتن...
خیلی دور خیلی نزدیک / رضا میرکریمی
روحانی(افشین هاشمی): این خارجی ها هم عقل شون خوب کار می کنه.
دکتر(مسعود رایگان): حیف که جاشون تو جهنمه.
روحانی: نه این جورام نیست. هر چیزی دو رو داره... یه روش اون چیزیه که ما می بینیم... اما اصل اون چیزیه که تو دل آدما می گذره...مثلا همین کویر ظاهرش یه چیزه... باطنش یه چیز دیگه... شما بهشتش رو ببین
جدایی نادر از سیمین/ اصغر فرهادی
حجت(شهاب حسینی) به خانم معلم(مریلا زارعی): آخه شما خانم معلم این مملکت!... خجالت نمی کشی؟...واسه چی برگشتی به بچه من گفتی بابات مامانتو زده بچه اش افتاده؟...خجالت نمی کشی؟... بند کردی به نقاشی یه بچه ۴ ساله؟... بهش میگی بابات مامانتو زده؟...چرا تا چشمتون به ماها می افته... فکر می کنین صبح تا شب مثل حیوون ...می زنیم سر زن و بچه مون؟...بابا به همین قرآن به وا... ما هم آدمیم مثل شما ...
پستچی سه بار در نمی زند / حسن فتحی
حبیب (محمدرضا فروتن): این سال ها اون قدر آش خوردم که وقتی به فالوده می رسم، فوت می کنم...
همیشه پای یک زن در میان است/ کمال تبریزی
مریم: ببین من نه حاضرم زنت بشم... نه صیغت می شم... نه باهات دیت می ذارم... نه میلم به کاپوچینو می ره... نه هوس هویج بستنی کردم... نه با یه نی باهات آب انار می خورم... زیر چترم باهات قدم نمی زنم... شاه عبدالعظیمم نمیام باهات کباب بخورم با یه پر ریحون... نه گرل فرندت می شم، نه مادر بچه هات!... فهمیدی؟
گیلانه/ رخشان بنی اعتماد
فاطمه معتمدآریا(گیلانه) خطاب به ژاله صامتی:نیش زبون مادرت هنوز رو دلمه... انگشتری تو رو که پس فرستاد، گفت اگه خودت دختر داشتی راضی می شدی یه عمر چرخ فلجی برونه؟ گفتم: بی انصاف... مگه بچه من وقتی رفت جنگ، این جور بود؟ سبیل و سنبلش هنوز سبز نشده بود، قد داشت مث شمشاد... هزارون دختر آرزوی عروس شدن اونو داشتن.... یه لب بود و هزار خنده...
هامون/داریوش مهرجویی
حمیدهامون (شکیبایی) خطاب به دکتر سماواتی روان پزشک مهشید(بیتا فرهی): چهل و خرده ای ازم رفته ولی هنوز به هیچ جا نرسیدم دکتر! من فکر می کردم یه چیزی میشم ولی هیچ پخی نشدم... آویزونم آویزون... ما آویخته ها به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده و کپک زده خودمون رو؟!
از کرخه تا راین / ابراهیم حاتمی کیا
نوذر: داد می زدید کربلایی هاش بسم ا...! زیارت قبول!... به اینام یاد بدین دست خالی جنگیدن رو...! حالا دیگه نه شما اونجایین، نه من. هر دومون اینجاییم. چه فرقی کرد؟!... حالا من ریه ام رو از دست دادم... تو پاهاتو... آقا سعید چشماشو...
بیدمجنون / مجید مجیدی
از وقتی تصمیم گرفتم دیگه نبینم... خیلی چیزا رو دیدم
چهل سالگی/ علیرضا رییسیان
عزت ا...انتظامی: عشق، ایمان، مرگ
فروتن: همون سه کلمه ای که هر آدمی باید تنها تجربه کنه...
عزت ا...انتظامی: تنهایی عاشق بشی، تنهایی ایمان بیاری، تنهایی هم بمیری


با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری آنا، تاریخ انتشار 13 مرداد 1395 ، کد مطلب: 128462 : www.ana.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین