اما حداقل دو سؤال مهم در ارتباط با این رویکرد آنها مطرح میشود که اندکی تأمل راجع به آن ارزش لازم را داشته باشد:
1. چرا اندیشکدهها و مراکز تحقیقاتی کشورهای توسعهیافته حتی بهروزترین بستههای سیاستی- مدیریتی حلّال مسئلههای کشاورزی را بهطور رایگان در اختیار کشورهای درحالتوسعه قرار میدهند اما این رویکرد در ارتباط با بسیاری از تحقیقات و مطالعات دیگر در حوزه کشاورزی موضوعیت ندارد و دسترسی امکانپذیر نبوده و یا اینکه محرمانه تلقی میشود؟ آیا سیاست و برنامه ویژهای پَس این رویه و رویکرد این اندیشکدهها و مراکز تحقیقاتی و درواقع اینگونه کشورها و حتی با اندکی کاهش درجه حساسیت، فائو وجود دارد؟
2. آیا استفاده از این بستههای مدیریتی- سیاستی در جغرافیای کشاورزی ایران موضوعیت دارد که با مشاهده یک مسئله در بخش کشاورزی، بلافاصله با رجوع به تجربههای جهانی پیرامون آن مسئله، نسخه شفادهنده و حلّال مشکل در آن جستجو و در نهایت از آن استفاده میشود و حتی در توجیه راهکارها و سیاستها گفته میشود که مثلاً کشورهای عضو سازمان همکاری و توسعه اقتصادی یا کشورهای توسعهیافته یا فائو اینگونه تجویز کردهاند؟
در پاسخ به سؤال اول باید به این نکته اشاره شود که یکی از سیاستهای ویژه این اندیشکدهها و مراکز تحقیقات و سازمانهای تحت کنترل کشورهای توسعهیافته، جلوگیری از استقلال در تفکر بر مسئلهها و درواقع جلوگیری از قدرت تفکر و تأمل بر مشکلات بومی- محلی و بهتبع آن استفاده از راهحلهای بومی متناسب با جغرافیای کشاورزی برای برونرفت از مشکلات بخش کشاورزی و بهنوعی وابسته کردن فکری دانشمندان و متخصصین این کشورها به دیدگاههای این اندیشکدهها و مراکز است. بهبیاندیگر، با این رویکرد نوآوری و خلاقیت در طراحی سیاستها و روشهای مدیریتی برای حل مشکلات بخش کشاورزی را در نطفه خفه میکنند تا رخداد مسئله باعث بلوغ فکری متخصصین نشود (رخ دادن انجماد فکری) و همواره به سادهترین راهحل یعنی کپیسازی اکتفا کند.
و اما پاسخ سؤال دوم، جدای از مثبت بودن روشهای حل مسئله، اصول و تکنیکها و نیز برخی از این سیاستها و راهحلها و آگاهی از راهحلهای تجربهشده در ارتباط با یک مشکل در مقیاس جهانی و داشتن تصویر از راهحلها، باید به این نکته اشاره شود که مرور تجربهها و گرفتن تصویر اولیه بدون داشتن تفکر تکمیلی و اندیشیدن راجع به ماهیت این راهحلها، مطلوب نیست و شاید بهتر باشد گفت شود که مانع اندیشیدن قوی پیرامون حل مسئله بهطور دقیق خواهد شد. علاوه بر آن، بیشتر بستههای مدیریتی- سیاستی مبتنی بر تجربههای جهانی به ویژه تجربه کشورهای توسعه یافته به دلیل تفاوت ماهوی در جغرافیای کشاورزی و ویژگیها و پروفیل کشاورزان، از قابلیت انتقال و تعمیم برخوردار نبوده و دارای کارکردهای نقطهای در همان جغرافیای کشاورزی خود میباشند. به همین دلیل، در بسیاری از موارد کپی کردن اینگونه بستههای مدیریتی- سیاستی در جغرافیای دیگر یا موضوعیت ندارد یا کارایی لازم را نخواهد داشت و یا اینکه حداقلِ کارایی را در حل مسئله خواهد داشت بهگونهای که نهتنها مسئله موردنظر حل نمیشود بلکه مسائل موجود را تشدید کرده و یا مسائل جدید و نوپدیدی را ایجاد خواهند کرد که عملاً این فرایند آزمونوخطا و کپیسازیها از راهحلهای جغرافیای کشاورزی فراسرزمینی تنها بر کشور پذیرنده هزینه تحمیل میکند. این هزینهها در صورتی کاهش خواهد یافت که از این بستههای مدیریتی- سیاستی تنها برای چگونگی طراحی راهحلهای مبتنی بر جغرافیای کشاورزی الهام گرفته شود و یا اینکه تغییرات محتوایی در آن ایجاد و به بیانی بومیسازی بر جغرافیای کشاورزی و پروفیل کشاورزان کشور پذیرنده صورت گیرد تا بتواند کارایی لازم را در صحنه میدانی برای مدیریت مسئله داشته باشد. توجه به این نکته هم مهم است که گاهی بومیسازی یک راهحل سیاستی یا مدیریتی زمانبر بوده و خود نیازمند تجربه در عرصه میدانی به لحاظ حداقلسازی خسارتهای احتمالی راهحل سیاستی یا مدیریتی بومیشده و یا حداقل از دست دادن زمان برای حل مسئله و درنتیجه تحمیل هزینههای ناشی از تأخیر در مدیریت مسئله خواهد بود. در بسیاری از شرایط بومیسازی راهحلهای سیاستی یا مدیریتی نیازمند آمادهسازی بسترهای لازم برای آن است تا اثربخشی لازم را داشته باشد که در شرایط با فوریت در اخذ تصمیم، ناسازگار است. به همین دلیل، عملاً ورود به مسئله با متدولوژی حل مسئله از ابتدا از توجیه زمانی و مدیریتی لازم برخوردار است. بهعنوانمثال، استفاده از راهکار آزادسازی نهادهها مبتنی بر تجربه جهانی برای واقعیسازی قیمتها و تقویت کارکردهای بازار نمیتواند بدون توجه به زیرساختهای عملیاتیسازی و پیشنیازهای آن در جغرافیای ایران موضوعیت داشته باشد زیرا در جغرافیای کشاورزی ایران برخلاف کشورهای توسعهیافته، کشاورزی معیشتی است و نه تجاری. ضمن اینکه علاوه بر ساختار بازار، پروفیل کشاورزان از زاویههای مختلف بهویژه توان مالی برای خرید نهادهها، سطح سواد و دانشپذیری کشاورزی و یا ذخیرهسازی کالاهای کشاورزی تولیدشده برای بهرهمندی از قیمتهای بالاتر، چانهزنی، وجود اتحادیههای قدرتمند متشکل از کشاورزان، زیرساختهای حملونقل و غیره کاملاً متفاوت با کشورهای توسعهیافته است؛ بنابراین استفاده از یک بسته سیاستی- مدیریتی عاریتی مبتنی بر تجربههای جهانی نیازمند بسترسازیهای زمانبر بوده و به سرمایهگذاریهای بالای بلندمدتی نیاز دارد و عملاً موضوعیت چندانی ندارد و لاجرم باید در بهترین حالت، گزینه بومیسازی آنها با توجه به مختصات کشاورزان و جغرافیای کشاورزی مدنظر قرار گیرد.
این فقط یک پیشنهاد به نهاد سیاستگذار بخش کشاورزی است تا واحد ویژهای برای سیاستگذاری کشاورزی تدارک ببیند زیرا نگاه به تجربههای جهانی تنها یک مؤلفه با وزن پایین از اجزای تصمیم و سیاست است نه یک مؤلفۀ با وزن بالا. مؤلفههای اصلی با وزنهای بالا با شناخت از طریق کالبدشکافی درست مسئله، بررسی پروفیل کشاورزان و دیگر بازیگران زنجیره ارزش کشاورزی به ویژه از بُعد رفتاری و جغرافیای کشاورزی ایران و توجه به تفاوتهای مؤلفههای پیشگفته قابلاستخراج است تا در نهایت سیاست و راهحل متناسب با مسئله شکل گیرد. چنین سیاست و راهحلی میتواند به حل مسئلههای فراروی بخش کشاورزی کمک کند.
امید این که گذار از بستههای مدیریتی- سیاستی مبتنی بر تجربههای جهانی و تقویت رویکرد حل مسئله و تدوین سیاست کشاورزی مبتنی بر توانمندیهای داخلی و مسائل پیشگفته مورد توجه نهاد سیاستگذار بخش کشاورزی قرار گیرد.