پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۸۲۰۱۷
تاریخ انتشار : ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۹:۳۲
«ای کاش شبانه‌روز کار نمی‌کردم»، «ای کاش دوستانم را از دست نمی‌دادم»، «ای کاش آنطور که دوست داشتم زندگی می‌کردم».

شعار سال: وارن وارد، ایان — دوستم جیسون عادت داشت به‌شوخی بگوید: «با وجود تمامِ پیشرفت‌های پزشکی، نرخ مرگ‌ومیر همچنان ثابت مانده؛ یک مرگ به ازای هر نفر».

من و جیسون در دهۀ ۱۹۸۰ پزشکی می‌خواندیم و در کنار دیگر دانشجویان شش سال طول کشید تا هر چیزی که می‌توانست در بدن رخ دهد را به خاطر بسپاریم. ما با کوشش بسیار راه خود را از طریق کتابی درسی به نام مبانی آسیب‌شناسی بیماری‌ها۱ در پیش گرفتیم که در آن، هر یک از بیماری‌های احتمالی انسان با جزییات بسیار شرح داده شده بود. با چنین کتاب‌هایی، جای شگفتی نیست که دانشجویان پزشکی به خودبیمارپنداری مبتلا شوند و هر نوع توده، برآمدگی، یا جوش را در بدن خود با علل ترسناک مرتبط بدانند.

جملۀ تکراری جیسون به من یادآوری می‌کرد که مرگ (و بیماری‌ها) جنبه‌های گریزناپذیر زندگی هستند. هرچند گاهی به نظر می‌رسد که، در غرب، نوعی انکار وهم‌آلود را دراین‌باره گسترش داده‌ایم. ما چندین میلیارد دلار برای افزایش طول عمر و مداخلات پزشکی و جراحی‌های پرشماری هزینه می‌کنیم که بیشتر آن‌ها در سال‌های پایانی و دوران سالخوردگی صرف می‌شوند. حال‌آنکه، از دیدگاه کلان‌تر، این شیوه سبب اتلاف منابع مالی ارزشمند در حوزۀ سلامت می‌شود.

اشتباه نکنید. بشخصه اگر با سرطان، بیماری‌های قلبی، یا هر یک از هزاران بیماری مرگ‌باری مواجه شوم که در پزشکی آموخته‌ام، همۀ روش‌های بی‌نتیجه و گران‌قیمت را می‌خواهم تا بتوانم بر آن غلبه کنم. من به زندگی‌ام اهمیت می‌دهم و درحقیقت، همچون بیشتر انسان‌ها، زنده‌ماندن را بیش از هر چیز دیگر می‌خواهم؛ اما درعین‌حال مانند اغلب افراد معمولاً ارزش واقعی زندگی را درنمی‌یابم، مگر آنکه با احتمال از‌دست‌دادن آن رویارو شوم.

راس، که یکی دیگر از دوستان قدیمی من است، در همان دورانی که به تحصیل پزشکی می‌پرداختم، در حال خواندن فلسفه بود. در آن زمان، او مقاله‌ای به نام «مرگ، این آموزگار» ۲ نوشت که اثر عمیقی روی من داشت. در آن نوشته سخن بر سر این بود که بهترین کار برای ارزش‌نهادن به زندگی این است که گریزناپذیری مرگ را همواره پیش روی خود داشته باشیم.

پرستاری به نام برانی وِیر، در بخش مراقبت‌های آرام‌بخش استرالیا، با افرادی که در دوازده هفتۀ پایانی زندگی قرار داشتند گفتگو کرده و از آن‌ها پرسیده که بزرگ‌ترین پشیمانی‌شان چیست. او نتایج این پژوهش را در کتابی با عنوان پنج پشیمانی بزرگ در آستانۀ مرگ۳ در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد که در آن به موارد زیر اشاره شده است:

۱.‌ای کاش این شجاعت را داشتم که مطابق میل و ذات حقیقی خودم زندگی کنم، نه براساس آنچه دیگران از من انتظار داشتند.
۲.‌ای کاش این قدر سخت کار نکرده بودم.
۳.‌ای کاش شهامت آن را داشتم که احساساتم را بیان کنم.
۴.‌ای کاش با دوستانم در تماس می‌ماندم.
۵.‌ای کاش به خودم اجازه می‌دادم خوشحال‌تر باشم.

•••

رابطۀ بین مرگ‌آگاهی و زیستنِ پربار یکی از مضامین اصلی فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر، بود؛ کسی که آثارش به فلسفۀ اگزیستانسیال و متفکرانی همچون ژان پل سارتر الهام بخشیده است. هایدگر از این مسئله اظهار تأسف می‌کند که بسیاری از مردم، به‌جای زیستن واقعی، دوران زندگی خود را در یکرنگی با «جماعت» به هدر می‌دهند. البته خود او هم در دامی مشابه افتاد و برای رسیدن به آرمان‌هایش، و با این امید که در حرفۀ دانشگاهی پیشرفت کند، در سال ۱۹۳۳ به حزب نازی پیوست.

اما با وجود نواقص بشریِ هایدگر در مقام یک انسان، نفوذ ایده‌های او بر طیف گسترده‌ای از فلاسفه، هنرمندان، متخصصان الهیات، و اندیشمندان ادامه یافته است. هایدگر بر این باور بود که مفهوم ارسطویی از وجود (که در طول دو هزار سال، به‌عنوان راهنما تفکر غرب را هدایت و در توسعۀ تفکر علمی ایفای نقش کرده است) در بنیادین‌ترین سطح با کاستی‌هایی همراه است. ارسطو سراسر پهنۀ وجود، ازجمله انسان‌ها را «چیزهایی» می‌دانست که می‌توان، برای فهم بهتر، آن‌ها را تحلیل و طبقه‌بندی کرد. هایدگر، اما در وجود و زمان چنین استدلال کرد که پیش از طبقه‌بندی موجودات، نخست باید بپرسیم: «چه چیزی یا چه کسی در حال پرسیدن است؟».

هایدگر به این مسئله اشاره می‌کند که ما موجوداتِ پرسنده از وجود، به‌جهت کیفی، با همۀ موجودات دیگر، ازجمله صخره‌ها و اقیانوس‌ها و درختان و پرندگان و حشراتی که از آن‌ها می‌پرسیم، متفاوتیم. او کلمه‌ای ویژه نیز برای اشاره به موجودی که می‌پرسد، می‌نگرد و اهتمام می‌ورزد، ابداع کرد و آن را «دازاین» نامید، واژه‌ای که در ترجمه‌ای نه چندان دقیق به «آنجابودن» ۴ برگردانده شده است. او واژۀ دازاین را ابداع کرد، زیرا باور داشت که ما نسبت‌به کلماتی همچون «شخص»، «انسان» یا «انسانیت» ایمن شده‌ایم و حس شگفتی دربارۀ آگاهی خودمان را از دست داده‌ایم.

فلسفۀ هایدگر جذابیت بخصوصی دارد برای آن‌هایی که می‌بینند دانش جدید چگونه دست‌وپا می‌زند تا تجربۀ اخلاقی را تبیین کند و
زوال در ذات چیزهاست. رهایی را با سخت‌کوشی دنبال کنید
پروای دیگران در حضور این واقعیت که فرد می‌داند زندگیِ زیبا، رازآلود و ارزشمندش روزی به پایان خواهد رسید. از دید هایدگر، آگاهی از گریزناپذیری مرگ ما را، برخلاف صخره‌ها و درختان، تشنۀ معنابخشی و یافتن هدف و ارزش برای زندگی‌مان ساخته است.

پزشکی مدرن در غرب، که مبتنی بر تفکر ارسطویی است، بدن انسان را به‌مثابۀ «چیزی» مادی می‌نگرد که می‌توان، همچون هر چیز مادی دیگر، با آزمایش و تجزیه به عناصر سازنده‌اش آن را درک کرد. حال‌آنکه هستی‌شناسی هایدگر در برابر این چشم‌انداز به جایگاه تجربۀ انسانی در فهم ما از جهان محوریت می‌بخشد.

ده سال پیش، به من گفتند مبتلا به سرطان پوست هستم و به‌عنوان یک پزشک می‌دانستم که این بیماری چطور می‌تواند خطرناک باشد و به‌سرعت مرگ‌بار شود. البته اگر خودم را چشم نزنم، خوشبختانه جراحی برای من درمان مناسبی به نظر می‌رسید؛ اما در کنار درمان از جنبۀ دیگری نیز بخت خوش همراهم شد و برای اولین بار با شیوه‌ای که هرگز تجربه نکرده بودم، دریافتم که خواهم مرد؛ حال با این بیماری یا به علتی دیگر. از آن زمان به بعد، زندگی را خوشحال‌تر گذرانده‌ام. این فهم، پذیرش، و آگاهی از اینکه روزی خواهم مرد، برای من دست‌کم به‌اندازۀ پیشرفت‌های پزشکی اهمیت دارد، زیرا به یادم می‌آورد که هر روز از عمرم را به‌طور کامل زندگی کنم. دیگر نمی‌خواستم هیچ یک از پشیمانی‌ها را دربارۀ «زندگی ناسازگار با خودم» تجربه کنم.

بیشتر سنت‌های فلسفی در مشرق زمین اهمیت مرگ‌آگاهی را برای زندگی مطلوب درک می‌کنند. برای مثال، کتاب مردگان تبتی۵ متن محوری در فرهنگ تبتی است؛ و این مردمان زمان زیادی از زندگی را به زیستن با مرگ می‌گذرانند. البته اگر این عبارت را تناقض‌آمیز نیابید.

سیذارتا گوتاما، بزرگ‌ترین فیلسوف شرق که با نام بودا شناخته می‌شود، اهمیت توجه به پایان زندگی را به‌خوبی درک کرده است. او «میل» را علت همۀ رنج‌ها می‌داند و به ما پیشنهاد می‌کند که بیش‌ازحد به خوشی‌های دنیوی نچسبیم، بلکه بر امور مهم‌تری همچون دوست‌داشتن دیگران، بهبود آرامش ذهنی و آگاه‌ماندن به زمانِ اکنون تمرکز داشته باشیم.

مطابق روایت سنت بودایی، آخرین چیزی که بودا به پیروانش گفت این بود که «زوال در ذات چیزهاست. رهایی را با سخت‌کوشی دنبال کنید». به‌عنوان یک پزشک، من هر روز شکنندگی بدن انسانی را به یاد می‌آورم؛ اینکه چگونه مرگ در همین نزدیکی و همین گوشه و کنار حضور دارد. بااین‌حال، به‌عنوان یک روان‌پزشک و روان‌درمانگر، می‌دانم که زندگی چه تهی است اگر هیچ فهمی از معنا و هدف آن نداشته باشیم. آگاهی از فناپذیری، از تناهی ارزشمند انسان، می‌تواند به‌صورتی متناقض‌نما، ما را به جست‌وجو (و اگر لازم باشد، خلقِ) معنایی فرابخواند که چنین سخت مشتاقش هستیم.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را وارن وارد نوشته است و در تاریخ ۶ مۀ ۲۰۲۰ با عنوان «Sooner or later we all face death. Will a sense of meaning help us» در وب‌سایت ایان منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۲۳ خرداد ۱۳۹۹ با عنوان «برای پشیمانیِ لحظۀ مرگ چه باید کرد؟» و ترجمۀ علی حاتمیان ترجمه و منتشر شده است.
•• وارن وارد (Warren Ward) استاد روان‌درمانی در دانشگاه کویینزلند است. وی کتابی در دست انتشار دارد که عاشقان فلسفه (Lovers of Philosophy) نام دارد.

شعار سال،  با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته  از سایت ترجمان، تاریخ انتشار 24 خرداد    99، کد خبر:    9766، www.tarjomaan.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین