شعار سال: نه گذشته و نه آینده اصالت ندارند. باید از «حال» شروع کنیم و حال را ببینیم و درک کنیم. اگر حال را نبینیم، اگر اکنون برایمان مجهول باشد، هیچ چیز دیگر معلوم نخواهد شد. نقطه کنونی ما، «حال» است، اما «حال»، فقط یک «نقطه» است. نقطه در هر «آن» حرکتی ندارد. «حال» تا موقعی که «حال» است، حرکتی ندارد و فقط هنگامی که دیگر حال نباشد، حرکت به وجود میآید. «نقطه» به تنهایی، گویی به گوشهای پرتاب شده و رهاست، هیچ وابستگیای ندارد، معلق است و بی معنا. نقطه از جایی نیامده و هیچ است، به جایی هم نمیرود و پوچ است. «حال» بی مبدأ و بی مقصد است، فلذا غایتی ندارد و باطل است، «نقطه» اگر نقطه بماند، مظهر نشانهای نیهیلیسم است.
اگر «حال محور» باشیم، از آینده میهراسیم و سعی میکنیم تا به هر طریقی شده به آینده نرویم و حال را دو دستی نگه داریم؛ اگر هم ناچار به آینده رفتیم، به رفتنمان توجه نکرده و گمان میکنیم هنوز حال است و اگر متوجه شدیم دیگر حال نیست، دائما با خاطرات و نوستالژی، به یاد حالی که اکنون دیگر نیست، خواهیم بود و سعی میکنیم در همان جهانِ «حالِ گذشته» زندگی کنیم.
بنابرین اگر با هدف درک «حال» و لذت بردن از آن، آینده و گذشته را فراموش کنیم، در واقع «حال» را نابود کرده ایم. برای فهم «حال»، باید به آینده و گذشته توجه کرد. در دستگاه شناختی انسان، تکلیف حال را آینده مشخص میکند، [۱]برای فهم آینده نیز، باید گذشته را فهمید و گذشته را هم نمیتوان شناخت، مگر با در نظر گرفتن حال و آینده. این رفت و آمد بین گذشته، حال و آینده، همیشگی و تمام نشدنی است، یک نوع رابطه دیالیکتیکی.
از این الگو میتوان به عنوان «فهم هرمنوتیکی تاریخ» نام برد. در این رهیافت اگر تاریخ را به مثابه متن در نظر بگیریم، این روابط درون متنی و بینامتنی است که میتواند فهم دقیقی از این متن ارائه دهد. بر این اساس اگر بخواهیم پدیدهای تاریخی را مطالعه کنیم، باید به حال و آینده مراجعه کنیم، به عنوان مثال برای فهم فردوسی که یک شخصیت تاریخی است، باید اکنون فردوسی و اکنون خراسان را شناخت و آن را آهسته آهسته به عقب بگرداند تا به فردوسی قرن پنج ه. ق برسیم، این همان معنای «تأویل» [۲]است یعنی به اول برگرداندن، تأویل فردوسی. از طرفی خراسان را نمیتوان شناخت مگر با مطالعه تاریخش، باید خراسان گذشته را مطالعه کرد و آرام آرام جلو آمد، به حال رساندن تاریخ یا «تحویل» و حال را به آینده و آخر رساندن؛ «تأخیر».
“اگر با هدف درک «حال» و لذت بردن از آن، آینده و گذشته را فراموش کنیم، در واقع «حال» را نابود کرده ایم. برای فهم «حال»، باید به آینده و گذشته توجه کرد. در دستگاه شناختی انسان، تکلیف حال را آینده مشخص میکند، [۱]برای فهم آینده نیز، باید گذشته را فهمید و گذشته را هم نمیتوان شناخت، مگر با در نظر گرفتن حال و آینده. “
همانطور که گفته شد بنابر منطق هرمنوتیک تاریخی، اگر میخواهیم گذشته و حال ما معنادار باشد، باید آینده را فهم کنیم، روایت تاریخ آینده یا همان history of future که امروزه یکی از حوزههای در حال رشد علوم انسانی و تاریخ نگاری است. روایت تاریخ آینده در واقع امکان گفتگو با آینده را فراهم میکند، وظیفه آن ترسیم طرحی برای آینده است که گذشته و حال ما در پناه آن معنایی تازه مییابند. اگر ما آینده مان را نسازیم آن طور که ما میخواهیم و روایت خودمان را از آینده تعریف نکنیم و طرحی برای آن در نیندازیم، آینده ما را میسازد آن طور که میخواهد. تاریخ برای کسی صبر نمیکند، دنیا وانمیستد تا ما پیاده شویم! [۳]فقط ما را به هر سو که خود میخواهد، میبرد. تاریخ سریع سوال میپرسد: آیا برای آینده من طرحی دارید و مقصد و مسیر ممکنی را مشخص کرده اید تا به آنجا بروم؟ اگر جوابی نداشته باشیم بدون مکث سراغ فرد و قوم دیگری میرود تا بالاخره با دست پری مواجه شود. [۴]به مقداری که تاریخ برای ما روشن باشد، آینده را میفهمیم وگرنه آینده برای ما تاریک خواهد بود. اگر با تاریخ گفتگو نکنیم، [۵]آینده نیز سکوت خواهد کرد و سخنی از خود به ما نخواهد گفت، در این حالت است که ما شدیداً از آینده وحشت خواهیم کرد، چرا که چیزی از آن نمیدانیم (الناس أعداء ما جهلوا) و آرزو و تلاش میکنیم تا هرگز نیاید، بنابرین همه اقدامات ما محافظه کارانه، به نفع «حال و در جهت وضع موجود و حفظ آن خواهد بود.
“بنابر منطق هرمنوتیک تاریخی، اگر میخواهیم گذشته و حال ما معنادار باشد، باید آینده را فهم کنیم، روایت تاریخ آینده یا همان history of future که امروزه یکی از حوزههای در حال رشد علوم انسانی و تاریخ نگاری است. روایت تاریخ آینده در واقع امکان گفتگو با آینده را فراهم میکند، وظیفه آن ترسیم طرحی برای آینده است که گذشته و حال ما در پناه آن معنایی تازه مییابند. “
در این نگاه رویکرد اصلی ما به مسائل، رویکرد آسیب شناسانه و پاتولوژیک است، یک نگاه انفعالی، پسینی و واکنشی به آینده که دائماً به آسیبهای موجود و آسیبهای بالقوه میاندیشد و سعی میکند تا چه در زندگی اجتماعی (فیلترینگ، گشت ارشاد، سانسور، مخالفت با تکنولوژی که مهمترین رکن گذر به آینده است و …) و چه در بعد فردی (خاطره بازی، نوستالژی، فراموش کردن آینده، فکر نکردن به مرگ و …) مانع از آمدن آینده شود، اما آینده آمدنی است، بی هیچ تردیدی. [۶]پس ترس ما نسبت به آینده، ناشی از عدم فهم ما از گذشته است، چرا که آینده همان تاریخ است. فردایِ امروز، همان دیروزِ روزهای بعد است و دیروز، همان فردایِ روزهایِ قبل.
فهم هرمنوتیکی تاریخ برای کارآمد بودن به ۲ مؤلفه اساسی نیازمند است: ۱- رئالیسم انتقادی و ۲- مطالعه تاریخ در بستر جغرافیا. رئالیسم انتقادی به ما گوشزد میکند که مطالعه تاریخ، نه تمجید از شخصیتهای تاریخی است و نه بیان افتخارات یک ملت. از طرفی اگر تاریخ که متن (text) است را بدون در نظر گرفتن زمینه و ظرفی که در آن محقق میشود (context) یعنی جغرافیا مطالعه کنیم، نه تاریخ، که اسطوره خواهیم داشت. نگرش عرفانی تمایل دارد تا تاریخ را خارج از بستر جغرافیایی خود فهم کند تا نوعی کلیت و وحدت و عمومیت به پدیدهها و شخصیتهای تاریخی بدهد، این تمایل شدید به موقعیت گریزی و عدم فهم موقعیت، باعث میشود تا تاریخ دیگر روشنگری نکند. [۷]مردم شناسی با محور گذاشتن زندگی، به مطالعه «مردم» و «فرهنگ» شان میپردازد، فرهنگ در رهیافت مرم شناسانه، همان «نرم افزار زندگی» است. رکن مطالعه فرهنگ در مردم شناسی، مطالعه تاریخ است تا به زندگی مردم معنابخشی کند، چرا که تاریخ، حال و آینده مردم را معلوم میکند. رهیافت مردم شناسی به تاریخ با چند مولفه اساسی پیوند میخورد:
۱- هرمنوتیک (فهم گذشته با توجه به حال و آینده و بالعکس)
۲- رئالیسم انتقادی (نگرش انتقادی در بستر واقع گرایی نه تمجید گرایی و تعریف از خود و نه رئالیسم سیاه)
٣- جغرافیا (که مانع تبدیل تاریخ به اسطوره و عرفان میشود، در این مسیر، علم باستان شناسی و علم جغرافیا به مردم شناسی کمک میکنند.)
۴- روایت محوری (تبدیل کردن وقایع تاریخی به روایت تاریخی)
“رسانههای عمومی میتوانند تاریخ را به صورت داستان برای مردم بازگو کنند تا مردم خود را باز شناسند و حال را در آینه گذشته و آینده ببینند. ایده «تاریخ رسانهای بیان تاریخ به زبان مردم و به شکل روایت گونه است که اکنون بیش از هر وقت دیگری بدان نیاز است. “
مهمترین کاری که باید صورت گیرد، روایت تاریخ است، روایت تاریخ گذشته و روایت تاریخ آینده. این روایت باید مردمی باشد و به صورت گفتمانی عمومی دربیاید تا خود آگاهی تاریخی جمعی به وجود بیاید و مردم کنشگر شوند. بهترین ظرفیتی که در این مسیر میتواند کمک ما کند، رسانه است. رسانههای عمومی میتوانند تاریخ را به صورت داستان برای مردم بازگو کنند تا مردم خود را باز شناسند و حال را در آینه گذشته و آینده ببینند. ایده «تاریخ رسانهای بیان تاریخ به زبان مردم و به شکل روایت گونه است که اکنون بیش از هر وقت دیگری بدان نیاز است.
به عنوان جمع بندی باید گفت آن چیزی که برای ما اصالت دارد، همان چیزی که محقق شده، یعنی «حال و اکنون که باید آن را دریافت و از آن استفاده کرد و در آن کنشگری نمود تا هدر نرود. اگر «حال» که موقع کار است به فکر گذشته باشیم یا در رویای آینده [۸]، فرصت را از دست داده ایم، [۹]باید در حال بمانیم و کنشگری کنیم، چرایی و چگونگی این امر را گذشته و آینده مشخص میکند. [۱۰][۱]تعرف الاشیا باضدادها. ذهن، با توجه به الگوهای زبان به مفهوم سازی پرداخته که مبانی این مفهوم سازی زبانی، دوگانههای معنایی و مفهومی است که با توجه به محدودیت چیزها و غیریت آنها از یکدیگر بنا میشود؛ مثلاً روز در برابر شب، خوب در برابر بد و …
[۲]جالب اینکه در قرآن، معادل تعبیر خواب، «تأویل الأحدیث» است به معنای «به اول برگرداندن رویاها». آیه ۲۱ سوره مبارکه یوسف: «وکذلک مکنا لیوسف فی الأرض و لنعلمه من تأویل الأحادیث»
[۳]وایسا دنیا! وایسا دنیا! من میخوام پیاده شم! (آهنگ پاپ معروف از رضا صادقی)
[۴]این عبارت را از دکتر منوچهر آشتیانی شنیدم. ایشان به زیبایی و درس آموزی هر چه تمامتر خاطراتشان را در برنامه شوکران بیان میکنند و این قاعده را شرح میدهند. ببینید:
Https://www.aparat.com/v/yJNsj
[۵]در مواجه با تاریخ، نباید شنونده صرف باشیم تا اسیر جبر تاریخ شویم و آینده خود را نیز به تاریخ بسپاریم، در این نوع تعامل ما ابژه تاریخیم و او سوژگی مطلق دارد، از طرفی نباید در گفتگو با تاریخ به او اجازه صحبت کردن ندهیم و یک طرفه سخنرانی کنیم که تاریخ ابژه ما شود و توهم سوژه خودبنیاد بودن پیدا کنیم و آینده را رمانتیستی تفسیر کنیم که در نهایت شکست مطلق است. باید با تاریخ وارد گفتگو شد تا میان ذهنیتی بین ما و تاریخ ایجاد شود و آن میان ذهنیت تبدیل به میان متنیت شود. سوژگی تاریخ، وقایع تاریخی اند و سوژگی ما، طرحی که این وقایع را به هم متصل میکند. اینکه چطور ممکن است با تاریخ وارد گفتگو شویم و دیالوگ کنیم، ایده قابل تأملی است، آن شا الله راجع به آن بیشتر خواهم نوشت.
[۶]«إن الساعة آتیة لا ریب فیها ولکن أکثر الناس لا یؤمنون» سوره مبارکه غافر آیه ۵۹. ساعت (روز قیامت) به یقین آمدنی است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست؛ ولی اکثر مردم ایمان نمیآورند!
[۷]«در موقعیت ماندن». در این رابطه مباحث پدیدارشناسی اگزیستانسیال به شدت قابل توجه است. موقعیت تلاش میکند تا ما آن را فراموش کنیم و در نظر نگیریم، این ماییم که باید مقاومت کنیم و در موقعیت بمانیم تا از دل آن راهی به فراموقعیت که موقعیت بعدی است پیدا کنیم.
[۸]امیرالمومنین (علیه السلام): «طول الأمل ینسى الآخرة» آرزوی طولانی، آخرت را از یاد میبرد.
[۹]أمیر المومنین (علیه اسلام): «والفرصة تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخیر» فرصت مانند ابر در حرکت است و میگذرد، پس مراقب باشید تا از فرصتهای خیر بهرهمند شوید.
[۱۰]امیر المومنین (علیه السلام): «الایام الاثه فیوم مضى لا یدرک و یوم الناس فیه فینبغی إن یغتنموه و غدا إنما هو فی أیدیهم أمله» روزهای زندگی سه قسم است: روزی که گذشته و دیگر به دست نمیآید و آیندهای که فقط آرزویش هست و روزی که اکنون انسانها در آن هستند که باید آن را مغتنم شمارند و بهره کافی از آن ببرند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از باشگاه اندیشه، تاریخ انتشار:۳۱ مرداد ۱۳۹۹، کدخبر:۵۹۲۶۸، www.bashgah.net