پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۹۱۰۴
تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۰
مدرس درباره دلایل مخالفتش با جمهوری می‌گوید: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است ولی این جمهوری که می‌خواهند به ما تحمیل کنند بنا به اراده ملت ایران نیست، بلکه انگلیسی‌ها می‌خواهند به ملت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی را که صد درصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار سازند... اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری آزادیخواه و ملی بود، حتماً با او موافقت می‌کردم و از هیچ نوع کمک و مساعده با او دریغ نمی‌نمودم.»

شعار سال:

10 آذر سالروز شهادت زنده یاد آیت الله مدرس است. مجلس با نام زنده تاریخ، مدرس شهید، هماره عجین است. همان فریادگری که در هنگامه شب‌زده تاریخ طنین صدای بیدارگرش، چراغ راهی است برای جویندگان مسیر درستی و راستی. باشد که فریاد حق‌طلبانه «سیاست ما عین دیانت ماست» او، همواره آیینه تمام‌نمای حرکت رجال سیاسی ما باشد.

شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس با نام اولیه سیدحسن‌قمشه‌اسفه‌ای در سال 1287 ق برابر با 1249 ش دیده به جهان گشود. مدرس در شرح حالی به قلم خودش برای روزنامه اطلاعات آورده است: «مولد من در قریه سرابه کچو از توابع اردستان، پدرم اسماعیل، جدم میرعبدالباقی از طایفه میرعابدین از سادات طباطبا و اصلاً زواره‌ای. شغل پدر و جد من منبر و تبلیغ احکام اللهی و جدم میرعبدالباقی از زهاد محسوب بودند.» مدرس از 6 سالگی به مدت 10 سال در قمشه مشغول فراگیری مقدمات از جمله ادبیات عربی و فارسی می‌شود.

در 16 سالگی برای ادامه تحصیل عازم اصفهان شده و نزدیک به 13 سال معارف دینی اعم از منقول و معقول را نزد بزرگانی همچون میرزا جهانگیر‌خان قشقایی فیلسوف نامدار، عبدالعلی هرندی نحوی و... می‌آموزد. مدرس در شرح حال خود نوشتش آورده: «بعد از واقعه دخانیه (قیام تنباکو) به عتبات عالیات مشرف شدم. بعد از تشرف حضور حضرت آیت‌الله حاجی میرزا حسن شیرازی (میرزای شیرازی) به جهت تحصیل توفق در نجف اشرف را اختیار کردم. علما و بزرگان آن زمان را تیمّناً و تبرّکاً کلاً درک کرده و از اغلب استفاده نمودم ولی عمده تحصیلات من خدمت مرحومین مغفورین حجتین کاظمین خراسانی و یزدی (آخوند خراسانی و سید کاظم طباطبایی یزدی) بود.

مدرس پس از 7 سال به اصفهان بازگشته و کرسی درس

و بحث خود را در مدارس جده بزرگ و کوچک برقرار نمود. ظاهراً از همین موقع است که ایشان با نام مدرس مشهور می‌شود.

شورای نگهبان دوره مشروطه
براساس فصل دوم متمم قانون اساسی، برای نظارت بر قوانین مصوب مجلس شورای ملی و تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس با احکام شرع که با همت و پایمردی عالم شجاع و شهید مشروطه آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری در قانون اساسی مشروطه وارد شده بود، مراجع نجف 20 نفر از مجتهدان طراز اول را به مجلس شورای ملی معرفی کردند تا 5 نفر از میان آنان برگزیده شوند. مجلس شورای ملی (دوره دوم) در جلسه هفتم شعبان 1328 ق آیت‌الله مدرس و 4 نفر دیگر (حاج آقا نورالله اصفهانی، امام جمعه خویی، آقا سیدابوالحسن اصفهانی و حاج شیخ باقر همدانی) را از میان 20 نفر مجتهدی که مراجع نجف معرفی کرده بودند، انتخاب کرد. مدرس برای حضور در مجلس و انجام وظیفه نظارتی خود به تهران مهاجرت کرده و در جلسه 195 مجلس شورای ملی (28 ذیحجه 1328) سوگند یاد کرد. مدرس در مجلس با هرگونه خودکامگی، استبداد، قانون‌شکنی و نفوذ بیگانگان مخالفت و مبارزه می‌کرد.

مخالفت با قرارداد ننگین 1919
دولت میرزا حسن وثوق‌الدوله به دلیل امضای قرارداد 1919 با دولت انگلستان خشم و نفرت شخصیت‌های مذهبی و ملی را برانگیخت. مدرس در رأس مخالفان این قرارداد قرار داشت. طرفداران قرارداد بارها با مدرس گفت‌وگو کردند تا او را از مخالفت باز دارند. مدرس خود در این باره می‌گوید: «هی می‌آمدند پیش من و می‌گفتند این قرارداد کجایش بد است. کدامیک از مواردش بد است، هر کجایش بد است، موردش را ذکر کنید تا برویم آن را تغییر بدهیم، من جواب می‌دادم: آقایان! من، رجل سیاسی نیستم، یک نفر آخوندم و از رموز سیاست سر درنمی‌آورم. اما آن چیزی که می‌فهمم بد است آن ماده‌ای‌اش است که می‌گوید ما استقلال ایران را [به رسمیت] می‌شناسیم. این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را می‌شناسم... لیکن اگر کسی خوب غوررسی [وارسی] می‌کرد و روح آن قرارداد را می‌فهمید و چیز استنباط می‌کرد و او این بود که ایران تمامش مال ایرانی است، مالش، حالش، حیثیتش، چه‌اش [و] همه چیزش، متعلق به ایرانی است. فقط این قرارداد در دو چیزش دیگری را شرکت می‌داد، یکی پولش [و] یکی قوه‌اش؛ این روح قرارداد بود... من مخالف بودم، من مخالفت کردم...» دیگر آنکه در همین رابطه تلاش مورخ‌الدوله سپهر هم برای میانجیگری میان مدرس و وثوق‌الدوله بی ثمر ماند.

مجلس چهارم سرآغاز ایستادگی در برابر رضاخان
انگلیسی‌ها که مخالفت سفت و سخت مرحوم مدرس و مقاومت احمدشاه را در برابر قرارداد 1919 دیدند، به فکر فرد جایگزینی افتادند که سرسپردگی خود را به عیان نشان دهد و او کسی نبود جز رضاخان قزاق که پیش از این سابقه نگهبانی از سفارت بلژیک را برعهده داشت و هم اینک به درجه سرهنگی (میرپنج) ارتقا یافته و توسط اردشیر ریپورتر مأمور مخفی دولت انگلیس در ایران شناسایی و به ژنرال آیرونساید معرفی می‌گردد. زمانی که نیروهای انگلیسی در پایان جنگ جهانی اول از ایران خارج شدند، آیرونساید فرماندهی نیروهای قزاق را به رضاخان سپرد تا بتدریج او را برای کودتای سوم اسفند 1299 آماده کند.

صبح روز کودتا مدرس و جمعی از رجال سیاسی مذهبی بانفوذ به دستور سیدضیاء طباطبایی رئیس دولت کودتا دستگیر و زندانی شده و تا پایان عمر دولت کودتا (خرداد 1300) در حبس ماندند. اولین اقدام دولت قوام‌السلطنه که پس از سقوط کابینه سیدضیاء روی کار آمد، افتتاح چهارمین دوره مجلس شورای ملی بود. این درحالی بود که انتخابات چهارمین دوره مجلس قبل از کودتا برگزار شده بود. این دوره از مجلس در اول تیر سال 1300 افتتاح شد. حسین پیرنیا (مؤتمن‌الملک) به ریاست و مدرس نیز به نایب رئیسی اول مجلس انتخاب شد. مدرس با اعتبارنامه نمایندگان موافق قرارداد 1919 بشدت مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از آنان گردید. مدرس در دوره چهارم مجلس رهبری اکثریت مجلس را برعهده داشت و اکثراً در غیاب رئیس، مجلس را اداره می‌کرد.

در همین دوره است که مدرس این قهرمان آزادی، رویاروی حریف قلدری مانند رضاخان سردار سپه قرار گرفت و تا لحظه شهادتش، این مقابله تداوم یافت. او در جلسه 12 مهر 1301 مجلس شورای ملی، در نطق متهورانه‌ای سردار سپه، وزیر قلدر جنگ را به باد انتقاد گرفت و با اعتراض به اعمال خلاف قانون او گفت: «اما امنیت، امنیت در مملکت است، منتهی به دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم. چرا در پس پرده حرف می‌زنید؟ مگر شما ضعف نفس دارید؟ چرا حرف نمی‌زنید و دل خودتان را می‌لرزانید؟ مگر می‌ترسید؟... ما که از رضاخان ترسی نداریم، چرا حرف خودمان را در پرده بگوییم؟

باید بدون ترس و بی پرده گفت، ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم، قدرت داریم رئیس الوزرا را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر می‌دهیم، همین الان تصمیم بگیرید رئیس الوزرا را بخواهید، استیضاح کنید، عزلش کنید برود پی کارش، رضاخان هم همین طور برود توی خانه‌اش بنشیند، دیگر چرا در پرده می‌گویید؟ حکومت نظامی و چه و چه، اینها اهمیت ندارد، فوری عزل‌شان می‌کنیم، چرا وکلای این دوره سست عنصر هستند آقایان در مقابل قدرتی که مجلس شورای ملی دارد، هیچ چیز نمی‌تواند ایستادگی و مقاومت کند...» نطق محکم مدرس و انتقادهای روزنامه‌نگاران جسور از قانون‌شکنی‌های وزیر جنگ، وی را ناگزیر کرد تا در جلسه 24 مهر 1301 مجلس حاضر شده و در حالی که سعی می‌کرد خود را مطیع و تابع مجلس نشان دهد، متعهد شد که حکومت نظامی را لغو نموده و همچنین پذیرفت که اداره مالیات ‌های مستقیم و غیرمستقیم و خالصجات را کما فی السابق به عهده وزارت دارایی واگذار کند.

بلوای جمهوریخواهی
اولین طرحی که برای طرد قاجاریان از صحنه سیاسی ایران به ذهن رضاخان و هواداران او خطور کرد و بدون تردید بی ارتباط با حامیان خارجی وی نبود، موضوع تغییر رژیم سلطنتی ایران به حکومت جمهوری بود. رضاخان که فهمید نقطه قوت و هموارکننده این مسیر، مجلس است با همکاری و دخالت عوامل نظامی و غیرنظامی خود تلاش زیادی نمود تا گزینه‌های خود را وارد مجلس پنجم کند و بالاخره نیز با تهدید، ارعاب و سرکوب، مزدوران خود را مخصوصاً در شهرهایی غیر از تهران وارد مجلس کند. مدرس نیز همچون گذشته به عنوان نماینده تهران وارد مجلس پنجم شورای ملی شد. پنجمین دوره مجلس شورای ملی که بیشتر نمایندگانش با تعهد سپردن به رضاخان سر از صندوق درآورده بودند، روز 22 بهمن 1302 با نطق محمدحسن میرزا، ولیعهد رسماً افتتاح شد. در جلسه پنجم مجلس میان مدرس و سیدمحمد تدین رهبر موافقان سردار سپه در مجلس جنگ لفظی شدیدی درگرفت.

مدرس به تدین گفت: «... بنده همانم که در مقابل شما مخالفت با قرارداد (1919) کردم.» در پایان جلسه حسین بهرامی به تحریک تدین که از نفوذ کلام مدرس بر نمایندگان مجلس سخت به وحشت افتاده بود، سیلی محکمی به گوش مدرس نواخت. متقابلاً سیلی محکم‌تری از جانب سید محی‌الدین مزارعی (وکیل شیراز) به ضارب زده شد. ولی صدای سیلی اول – که با گونه مجتهدی آگاه و فقیهی مبارز و متعهد آشنا شده بود – نه تنها همچون رعد در تهران و اطراف آن منعکس و پراکنده شد، بلکه مانند کبریتی که به انبار باروت برسد، در افکار و احساسات مردم انفجاری عظیم به وجود آورد. این سیلی، تعداد زیادی از مردم مسلمان تهران را در خیابان‌ها به راه انداخت.

مدرس درباره دلایل مخالفتش با جمهوری می‌گوید: «من با جمهوری واقعی مخالف نیستم و حکومت صدر اسلام هم جمهوری بوده است ولی این جمهوری که می‌خواهند به ما تحمیل کنند بنا به اراده ملت ایران نیست، بلکه انگلیسی‌ها می‌خواهند به ملت ایران تحمیل کنند و رژیم حکومتی را که صد درصد دست نشانده و تحت اراده خود باشد در ایران برقرار سازند... اگر واقعاً نامزد و کاندیدای جمهوری آزادیخواه و ملی بود، حتماً با او موافقت می‌کردم و از هیچ نوع کمک و مساعده با او دریغ نمی‌نمودم.»

مخالفت با تغییر سلطنت
رضاخان و هواخواهانش پس از آنکه از طرح جمهوری طرفی نبستند، تصمیم گرفتند با احتیاط کامل زمینه را برای خلع قاجاریه از سلطنت مهیا سازند و در مقابل آنان مدرس نیز به تکاپو افتاد تا فعالیت شبانه روزی دار و دسته سردار سپه برای تمهید مقدمات تغییر سلطنت را خنثی سازد. از همین رو رحیم‌زاده صفوی به نمایندگی از سوی مدرس و دربار قاجار به پاریس رفت تا احمدشاه را به بازگشت به ایران ترغیب نماید و طرح آنان را برای بازگشت پیروزمندانه شاه به کشور به وی ارائه دهد. پیام شفاهی مدرس به احمدشاه در پاریس همچنان که سر مخالفت مدرس با تغییر سلطنت را در متن خود دارد به روشنی مبین دیدگاه‌های سیاسی مدرس نیز است.

مدرس در این پیام به صراحت اعلان می‌کند؛ حمایتش از سلطنت قاجار و مخالفت با رضاخان به خاطر علاقه‌‌مندی به پادشاهی احمد شاه و دشمنی شخصی با سردار سپه نیست بلکه خنثی کردن جریانی است که به اعتقاد مدرس سعی دارد مبانی و اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی ملت ایران و قوام‌بخش استقلال و تمامیت ایران است را از بین ببرد. مدرس پس از انتقال سلطنت به رضاخان پا پس نگذاشت و همچنان به مخالفت با وی ادامه داد و با وجود مشکلات و موانعی که رضاخان برای جلوگیری از ورود مخالفانش به مجلس ایجاد کرده بود، به عنوان نفر اول انتخابات تهران در دوره ششم وارد مجلس شد.

جلوگیری از ورود مدرس به مجلس هفتم
انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید و یک رأی هم از صندوق به نام مدرس بیرون نیامد و مدرس آن جمله معروف را بیان کرد که اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این یک رأی که به نام مدرس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد. رضاخان یکی از نزدیکان خود را پیش مدرس می‌فرستد و پیغام می‌دهد که: «چون شما از تهران انتخاب نشده‌اید. اجازه بدهید که کاندیدای یکی از شهرستان‌ها شوید. دستور می‌دهم انتخاب گردید.» مدرس برافروخته می‌شود و با ناراحتی می‌گوید: «به سردارسپه بگو اگر مردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می‌شوم.»

از تبعید تا عروج
دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی و در شب 16 مهرماه 1307 مأموران نظمیه وحشیانه به منزل مدرس هجوم برده و درگاهی رئیس نظمیه و همراهانش با ضرب و جرح مدرس و فرزندانش را شبانه از تهران خارج و به سمت مشهد روانه کردند. مدرس پس از چند روزی که در یکی از دهات مشهد زندانی بود، به خواف منتقل و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت داده شد. بیشتر مردم خواف حنفی مذهب بودند و انتخاب این محل به عنوان تبعیدگاه به دلیل آن بود که سکنه سنی مذهب چندان نگران مجتهد شیعه مذهب محبوس نباشند.

ظاهراً تبعید 9 ساله پارسای بیدار، آیت‌الله سیدحسن مدرس نیز خوی استبدادی رضاخان را اشباع ننموده و شبح ترس از این فریادگر حق و راستی هیچ گاه وی را رها نکرد که در هنگامه ماه میهمانی خدا دستور داد تا مدرس را میهمان جد شهیدش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) کنند. دستور قتل به رئیس شهربانی خواف ابلاغ گردید؛ اما وی سرحدی بودن خواف را بهانه کرد و از قتل مدرس امتناع ورزید لذا مدرس را به کاشمر منتقل کردند.

رئیس شهربانی کاشمر، اقتدارنظام نیز از اجرای دستور قتل مدرس خودداری نمود و مجبور به ترک پست خود گردید. محمود مستوفیان به سمت رئیس شهربانی کاشمر منصوب شد. اندکی بعد کاظم جهانسوزی افسر شهربانی به اتفاق دو مأمور دیگر شهربانی از مشهد به کاشمر رفتند و پس از آنکه زهر خورانده شده به مدرس کارگر نیفتاد، عمامه وی را به دور گردنش پیچیده و هنگام افطار 26 رمضان 1357 برابر با 10 آذرماه 1316، آیت‌الله سیدحسن مدرس را به شهادت رساندند.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار 9 آذر 1395، شماره: 6370 صفحه: 21

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین