شعارسال: باسکرویل آمریکایی در پاییز سال ۱۹۰۷، براساس قراردادی دوساله، برای تدریس تاریخ در مدرسهٔ مموریال آمریکا، که توسط کشیشهای هیئت پرسبیتری اداره میشد، راهی تبریز شد. ورود او به ایران مقارن با دورهای بود که محمدعلیشاه در تهران مجلس را به توپ بسته و اساس مشروطه را برچیده و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرد. در همان دوران، مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان برای اعادهٔ مشروطیت به پا خاسته و به دنبال آن، نیروهای طرفدار شاه، اقدام به محاصرهٔ تبریز کردند. باسکرویل با حسن شریفزاده که در همان مدرسه، معلم ادبیات بوده و از رهبران بانفوذ نهضت مشروطه در تبریز بهشمار میرفت، نزدیک شده بود. به قتل رسیدن شریفزاده در سال ۱۹۰۸ وی را به شدت متأثر و منقلب کرد. این اتفاق تأثیر بسیاری در پیوستن وی به صف مبارزان مشروطه داشت. پس از ۱۱ ماه محاصره و بر اثر کمبود دارو و غذا، دستهای در تبریز به نام فوج نجات به رهبری باسکرویل، برای شکستن محاصره تشکیل شد. باسکرویل، که دورهٔ سربازی را در آمریکا دیده بود، به قول خودش بهجای نقالیِ تاریخِ مُردگان، تصمیم گرفت مشق نظامی به جوانان بیاموزد. مرگ سیدحسن شریفزاده، دوست و یار نزدیک باسکرویل، چنان او را منقلب کرد که در جواب همسر کنسول آمریکا در تبریز، که از او خواسته بود از صف مشروطهخواهان جدا شود، ضمن پسدادن پاسپورتش گفت: «تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است، و این فرق بزرگی نیست.»
در جریان نبردی که در شام غازانِ تبریز بین گروه فوج نجات به رهبری باسکرویل و محاصره کنندگان به وقوع پیوست، باسکرویل بر اثر گلولهای که به سینهاش اصابت کرد، کشته شد. پس از مرگ وی، مراسم تشییع جنازهای با حضور گستردهٔ مردم در گورستان آمریکایی تبریز برگزار شد که به گفتهٔ «آلبرت چارلز راتیسلاو»، کنسول وقتِ انگلیس در تبریز، مراسمی بسیار تأثیرگذار بود. پس از کشته شدن باسکرویل، جسدش را به خانهٔ خانوادهٔ ویلسون منتقل کرده، برای مراسم تدفین آماده کردند. تاجری که برای آراستن تابوت بسکرویل پارچه آورده بود، به آنی ویلسون گفت: «ما میدانیم که او جان خود را برای ما داد.» در مراسم تشییع جنازه، هزاران نفر از مردم تبریز و همرزمان باسکرویل شرکت داشتند. شفق، این مراسم را چنین شرح دادهاست: «در کلیسای آمریکایی در اثر ازدحام مردم جا نبود و در مسیر جنازه جمعیت غریبی بود، جنازه میان صفوف مجاهدین و در پیشاپیش شاگردان و سربازان او رو به گورستان ارامنه تبریز حرکت داده شد. اولیای مدرسه مموریال و شخصیتهای آمریکایی نیز در صف مشایعین بودند. هزاران تن دورتادور فضای گورستان را گرفته بودند.» چندی بعد، ستارخان، تفنگ باسکرویل را که در هنگام کشتهشدن در دست داشت، با حک کردن نام و تاریخ کشتهشدنش در پرچم ایران پیچیده و برای خانوادهاش در آمریکا فرستاد.
وقتی مجلس شورای ملی در ماه نوامبر جلسات خود را از سر گرفت، یکی از نخستین اقدامات آن، ایراد نطقی در یادبود بسکرویل بود. روز دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۳۸ برابر با پنجاهمین سالگرد فوت باسکرویل، مراسمی در مدرسه پروین (مدرسه مموریال سابق) برگزار گردید. این مراسم در تالار دبیرستان که به نام باسکرویل نامگذاری شده بود، از طرف علی دهقان مدیر کل اداره فرهنگ آذربایجان شرقی برنامهریزی گردیده بود. دعوت شدگان ایرانی شامل رضازاده شفق که از شاگردان باسکرویل بود و افراد دیگری مثل حسن تقیزاده، اسماعیل امیرخیزی، ابوالقاسم فیوضات، علی هیئت، مهدی علویزاده شرکت داشته و از آمریکاییان مقیم تهران نیز سفیر کبیر آمریکا، رئیس اصل چهار، اندرسن رئیس USIS، اگرمان رئیس بخش فرهنگی، هولینیک دبیر اول و خانم مکداول میسیونر آمریکایی شرکت کرده بودند.
در سال ۲۰۰۵، از نیمتنهای برنزی از بسکرویل در خانهٔ مشروطهٔ تبریز، توسط محمد خاتمی، رئیسجمهور وقت ایران، پردهبرداری شد.
عدهای در آمریکا پیشنهاد کردهاند، ۱۹ آوریل، سالروز کشتهشدن باسکرویل را بهعنوان «روز دوستی ایرانیان و آمریکاییها» بنامند. در حال حاضر، برخی از علاقهمندان ناشناس بهطور متناوب سنگ مزار وی را در «گورستان آشوریهای تبریز» با گلهای زرد و تازه تزیین میکنند.
در وصف باسکرویل (یک گل نصرانی) و سیصد نفر از یارانش، ترجیع بندی طولانی با تکرار مصرّعیِ زیر سروده شدهاست که سراینده آن مشخص نیست.
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی ما را ز سرِ بریده میترسانی؟
ما گر ز سرِ بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمیرقصیدیم