پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۵۷۰۷۲
تاریخ انتشار : ۱۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۹:۰۱
تقریبا تمام بخش های دولتی و حتی به نوعی غیر دولتی کشورمان داد از بودجه هایی دارند که به میزان اندک دستشان می رسد و به همین بهانه سالهاست که در انجام ” استاندارد ” وظایف خود در قبال مردم کم توانند.

شعار سال: به نظر می رسد در راه رسیدن به توسعه پایدار یک کشور، برخورداری از درآمدهای سرشار همه جانبه، همه ی نیازمندی های لازم نیست و باز مهم نیست اقتصاد کشوری به فروش نفتی تکیه زده باشد که چهارمین ذخایر عظیمش در دنیا متعلق به همان کشور باشد. نفتی که ممکن است زمانی به قیمت هر بشکه ۱۱۰دلار (سال ۱۳۹۰)هم فروخته شده باشد. اقتصادی دارای ذخایر عظیم زیر زمینی و رو زمینی مانند منابع انسانی بسیارهوشمند،کشاورزی(رتبه دهم جهان و پنجم آسیا در بخش حاصلخیزی خاک و نخستین کشورجهان که کشاورزی در آن آغاز شده است)دارا بودن بیش از هفت درصد معادن جهان، دامپروری، چهارمین تولید کننده گاز جهان، صنایع دستی، گردشگری وهزار موهبت دیگر اما منابع انسانی اش گرفتار معاش، کشاورزی اش پیر و فرسوده، دامپروری اش غیر علمی، معادنش محروم از تکنولوژی، گردشگری اش زیانده و هزار درد بی درمان دیگر که البته موضوع بحث ما نیست.

اما آنچه امروزه ما عموم مردم از اقتصادمان حس می کنیم منابع بزرگ درآمدی است که در کنار معضلات بزرگ اقتصادی، جلوه نه چندان زیبایی به زندگیمان بخشیده است. شکلی که چه در زمان فروش نفت با قیمت بیش از صد دلار در هر بشکه و چه اوقاتی که برای فروش ۱۲ دلاری (سال ۱۳۷۷)هم بنا به هردلیلی مشکل دریافت وجوهات داشتیم، اوضاعمان تغییر آنچنانی نکرد و اصطلاحا جنس گرفتاری هایمان همین بوده است.جایی که در سوی مقابل مطالعه زیر ساخت های اقتصادی کشورهای مترقی نشان می دهد که برخی از آنها به جهت برخورداری از متریال های خدادادی مانند سوخت های فسیلی،زمین مرغوب جهت پرورش گونه های جانوری و گیاهی،آب، منابع انرژی، منابع انسانی، همگرایی اجتماعی و غیره بسیار فقیر تر از ما بوده اند اما در زبانحال مصائبی که به آن گرفتاریم همین جمله بس که تعدادی از ما به آن درجه از بن بست اقتصادی رسیده ایم کهکارگری” در آن کشورها برایمان به آرزویی دست نیافتنی و رفتارهای عمومی همان جوامع برایمان الگویی مثال زدنی شده است که البته پذیرفتنی نیست.

بنابراین نتیجه ای که از همین مقدمه ی کوتاه بدست می آید آن است که در اختیار داشتن منابع عظیم همه جانبه ممکن است شرط لازم جهت نیل به توسعه پایدار باشد اما قطعا شرط کافی نیست. حتی پا را فراتر بگذاریم و بگوئیم مبحث ” مدیریت منابع ” نیز در حال از مد افتادن است بلکه به نظر می رسد جامعه ای مانند اجتماع ما که روز به روز به لحاظ اقتصادی و دست یابی به رفاه عمومی برای مردم عادی رو به نزول می رود گفتمان جدید اقتصادی لازم است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

در همین ارتباط شاهد آنیم تقریبا تمام بخش های دولتی و حتی به نوعی غیر دولتی کشورمان داد از بودجه هایی دارند که به میزان اندک دستشان می رسد و به همین بهانه سالهاست که در انجام ” استاندارد ” وظایف خود در قبال مردم کم توانند. موضوعی که سبب شده کیفیت و کمیت ارائه خدمات به مردم عادی مانند خدمات پنجاه تا صد سال پیش یک کشور مترقی باشد و نمونه های آن در بخش های صنایع، آموزش، سلامت و بسیاری دیگر از بخش ها قابل رویت است.جایی که نقطه مقابل، دولتهایی هستند که با رویه مشترک برسر کار می آیند و تزریق قطره چکانی بودجه برای دستگاههای اجرایی همواره در برنامه هایشان وجود دارد و همین دور باطل، رو به سوی ناکجا آباد و به شکل پیوسته در استمرار است.

اکنون سوال این است گره کار کجاست که پاسخ آن قطعا در یک مقاله کوتاه نمی گنجد و قرار نیست ما نیز مانند برخی عادات امروز جامعه، یک نسخه برای همه ی دردهای بیشمار آن بنویسم.برهمین اساس یکی از مهمترین مواردی که میتوان به آن اشاره نمود آن است که برای تحصیل منابعی که همگی به آن اشاره می کنیم کمتر ” تعلق خاطر” وجود دارد و برای به چنگ آوردن آنها از سوی هزینه کنندگان یعنی مدیران تلاشی صورت نگرفته است. به عبارت ساده تر تعدادی از مدیران بالا دست، میانی و خرد کشور هیچ کلنگی برای بدست آوردن این منابع نزده اند بنابراین پر معلوم است طبیعتا دلی هم برای نحوه ی هزینه کرد صحیح و علمی آن نخواهد سوخت. تخصیص منابع بر اساس ردیف های از پیش تعیین شده ی منطبق با اسناد بالادستی و دیکته کردن شیوه نامه جهت قسمت اعظمی از نحوه هزینه کردها از سوی همان مراجع، سبب شده مدیران پایین دست که در خط مقدم مطالبات مردم قرار دارند در حقیقت به عنوان مجری صرف اجرای فرامین در همین روز مرگی ها دست و پا بزنند. مدیرانی که دلشان خوش به آن است که در هر صورت پولی خواهد رسید،حقوق و مواجبشان هم به اندازه مکفی برقرار است و چون نحوه مصارف بودجه ها نیز معلوم است بنابراین محلی برای پاسخگویی گریبان آنها را نخواهد گرفت و النهایه نتیجه همانی میشود که امروزه شاهد آنیم.

قطعا با این روش ها به کامیابی های اقتصادی موجود در جهان امروز نزدیک هم نخواهیم شد. جایی که علاوه بر آنکه ژاپن نشدیم بلکه زاینده رودمان در اصفهان هم خشک شد و اهوازمان مانند ارومیه به همان جایی خواهد رسید که مردم رشت برنج هندی می خورند، فرشبافمان روی حصیر می نشیند و پلیس خودمان خودروهای کشورمان را به دلیل بی کیفیتی پلاک نمی کند.

اینجاست که به نظر می رسد دولت در هر دو رده ی بالا و پایین از سطوح مدیریتی خود نیازمند گفتمان جدید و معرفی نسل نوینی از مدیریت است. جایی که می بایست به ارائه مدل هایی بپردازیم که تنها مدیرانی روی صندلی های سرنوشت ساز جامعه بنشینند که خود دارای توان درآمدزایی در حیطه ی مسئولیتشان باشند. تلاش برای تحقق کامل واژه بزرگ مدیریت و جایی که سره از ناسره مشخص گردد تا عیار واقعی مدیران برملا شود نه آنکه عده ای فرصت طلب، مدیریت را عبارت از پوشیدن کت شلوار و استفاده از خدم و حشم دولتی بدانند و تنها ماشین های امضایی باشند که برای بقای خود همه چیز را تائید می کنند. مدیرانی که تنها غمشان بقاست، برای بقا دست به دامن عالم و آدم می شوند و تنها منویی که در برنامه روز مره شان وجود ندارد حل مشکلات مردم و حرکت رو به جلوی سازمان است که به سبب همین رفتارها ناچارند چوب لای چرخ زندگی مردم بگذارند و متاسفانه رفتارهایشان به پای کشور نوشته می شود.

بدون تردید آن دسته از مدیران مستاصل که برای انجام کار، کاسه ی چه کنم چه کنم به دست گرفته اند، مدام از کمبود بودجه های دولتی نق می زنند و یا با پاک کردن صورت مسئله، کرکره دستگاه اجرائیشان را به سبب همین بی پولی پایین کشیده اند، ناتوانان واقعی جامعه اند زیرا هیچ بخشی در کشور وجود ندارد که قادر به درآمد زایی نباشد و درآمد زایی نیز هرگز به معنای دست اندازی به جیب مردم نیست بلکه فرایندی جهت رونق همان بخش است که مردم و دستگاه در یک انتفاع دوسویه نسبت به یکدیگر قرار گیرند و حاصل آن پیدایش رفاه برای عموم باشد.

به تیتر مقاله باز می گردیم و بیماری ناتوانی را عبارت از آن می دانیم که انسانی در یک سیطره ی مشخص قادر به ایجاد تغییرات مثبت نباشد و تنها منفعل رسیدن مسکنی به نام بودجه دولتی بماند. این در حالی است که بسیاری از مسکن ها منجر به پوکی استخوانهای کالبد اسکلتی می شوند و در دراز مدت بیماری های جدیدی را ایجاد می کنند اما وقتی مدیری در کشاکش امور، خود به دنبال فرصت ها دویده باشد لاجرم جسارتی پیدا خواهد نمود که بالاتر از ابلاغ ها فکر کند، تصمیم بگیرد، اجرا کند و دیگر بودجه دولتی برایش در حد عدد و رقم نباشند بلکه برای ریال به ریال آن برنامه داشته باشد و البته امروزه کمتر تعلق خاطری از این جنس در جامعه مان متداول است.

در پایان تاکید دوباره آن است که جامعه ایرانی ما نیازمند نسل جدیدی از مدیران ” خودکفا محور ” است. مدیرانی که البته در بسیاری از بخش هایمان وجود دارند و این مدل موفق مدیریتی را نیز در هشت سال دفاع مقدس کشورمان به وفور تجربه کرده ایم. مدیرانی از همان جنس و مدل های اقتصادی درون زا و برون گرا مانند اقتصاد مقاومتی که لازمست شناسایی و تکثیر شوند و مواردی از این دست روشهایی هستند که در مقام اجرا عیار واقعی کفایت مدیران را خارج از سخنرانی ها و کاغذ بازی ها مشخص می کند و آنگاه مدیری می ماند که خود ایده محور و ایده پرور بوده و درب اتاقش رو به به ایده های درست و حتی غلط جامعه باز باشد و سبب ایده گستری در دستگاه اجرایی اش گردد که این موضوع خود پدید اور انقلاب های گسترده ای در سطح جامعه خواهد شد.

با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری بین المللی کاسپین، تاریخ 75 اسفند 95، کد مطلب: 195758: www.caspress.com

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین