آقای ووپی روی تخته سیاهش شیوه ساخت دستگاهها، پرواز، یا هر کار پیچیده دیگری را توضیح میدهد. تنسی و چاملی به محض آنکه ایده اولیه را میبینند فکر میکنند راهحل را یافتهاند و جمله «تنسی تاکسیدو هرگز شکست نمیخورد» را به زبان آورده و دست به کار اجرای ایده میشوند. بیچاره آقای ووپی هرگز فرصت پیدا نمیکند توضیح دهد داستان به همان سادگی نیست که شما روی تخته سیاه سهبعدی میبینید؛ اما تنسی و چاملی رفتهاند تا عمل کنند. تنسی و چاملی هر بار شکست میخورند و دست از پا درازتر بازمیگردند.
نمیدانم تولیدکننده این مجموعهانیمیشنبا چه هدفی آنرا عرضه کرده بود (سالهای 1963 تا 1966)؛ اما منطق «تنسی تاکسیدو و چاملی» به سیاستگذاری و اجرا در سرزمین ما بسیار شباهت دارد.ایرانما شاهد و قربانی انبوه ایدههایی است که در ابتدا بسیار زیبا، عملی و زودبازده به نظر رسیدهاند؛ یک آقای ووپی پیدا شده که آنرا روی تخته سیاه ترسیم کند؛ جمعی بگویند «اوه! یافتیم» و دست بهکار شوند. دست بهکار شدهاند و در میانه راه، آنچه خلق شده کمتر به هدفمدنظر سیاستگذار و ایدهپرداز شباهت داشته است.
بگذارید شماری از این ایدهها را مرور کنیم: تولید انبوهمسکنکه ایدهای عدالتطلبانه آغاز شد و ازمسکن مهردرآورد؛ مقاله نوشتن در مجلات نمایهشده آیاسآی که برای تشویق بخش پژوهشی در دانشگاهها آغاز شد و به فروش مقاله و پایاننامه رسید؛ ساخت سازهها و تأمین آب برای توسعهکشاورزیکه نهایتاً به ناپایداری محیطزیستی، خشکی تالابها و شکست بازارمحصولات کشاورزیرسیده است؛ ایجاد بانکهای خصوصی که به عنوان بخشی از میدان دادن بهبخش خصوصیآغاز شد و از یک بحران بانکی تمامعیار سر درآورد؛ خصوصیسازی که از ایدهای برای کاهش سهمدولتدراقتصادآغاز شد و به شکلگیری انحصارهای شبهدولتی انجامید؛ توسعه مناطق آزاد اقتصادی که با الگوبرداری ازمناطق آزاداقتصادی در کشورهایی نظیرچینآغاز شد تا شتابدهنده صادرات باشد و به دروازهوارداتبدل شد؛ و هدفمندی یارانهها که برای ارتقای بهرهوری انرژی، افزایش عدالت اجتماعی و اهدافی دیگر طرح شد و نهایتاً به بحران مالی برای دولت، رکود و ناکارآمدی فزاینده انجامید.
منطق تنسی تاکسیدو و چاملی در سیاستگذاری و اجرا، ویژگی سیاستگذاران و مجریانی است که: میخواهند کاری بکنند، زیاد وقت ندارند، زیاد حرف میزنند، کم میخوانند و از جیب خودشان هم خرج نمیکنند؛پولمردم است. اینها استاد ساده دیدن امور پیچیدهاند. فرق میلیون مترمکعب و میلیارد مترمکعب، میلیوندلارو میلیارد دلار، هزار و ده هزار و صدهزار برایشان زیاد معلوم نیست؛ برایشان هر چه بزرگتر بهتر؛ رکوردش ماندنیتر؛ چیزی که رکورد بشکند حتماً خوب هم هست.
سیاستگذار در سبک «تنسی تاکسیدو و چاملی» بیحوصله است، وقت و حال ندارد بپرسد «چقدر، برای چه کاری، توسط چه کسی، با چه تضمینی، دارای چه اثری، در چه بازه زمانی، بر اساس چه الگویی، به اعتبار کدام آزمون، مقایسهشده با کدام کشور، تأییدشده توسط کدام مطالعه، پشتیبانیشده با کدام سند سیاستی، اجرای آزمایشی در کدام مقیاس، تأمینکننده کدام منافع، و ...؟»
اینجا به تدریج به سرزمین ایدهها، سیاستها، برنامهها و اقدامات نیمهکاره یا نافرجامی بدل میشود که هر کدام منابع بسیاری بلعیدهاند و دست آخر «تنسی تاکسیدوها و چاملیها» بازگشتهاند از آقای ووپی بپرسند چرا آنچه فکر میکردیم نشد؟ گرانبارتر آنکه شماری پیدا میشوند که خود را آقای ووپی جا میزنند، تخته سیاه سهبعدیشان (لپتاپ یا تبلت) را همواره با خود همراه دارند، ایدههای بزرگ طرح میکنند، حرفهای گنده میزنند و تنسی تاکسیدوها را راهی میدان میکنند. برخی نیز دورهای تقسیم کار میکنند: هر کدام به نوبت آقای ووپی میشوند و بقیه تنسی و چاملی؛ و همینطور الی آخر. این سیاستگذاری «تنسی تاکسیدو»یی محصول ساختار نهادی بیماری است که در آن شفافیت و پاسخگویی، متاع ارزشمندی نیست.