شعار سال: در راسته عطاریهای بازار شیراز دنبال زنجبیل تازه بودم که خانم مسنی که مدتی بود در جلوی مغازهای منتظر بود صدایم کرد. صدایش آن قدر ضعیف بود که چند بار مجبور شدم گوش بدهم تا بلاخره بفهمم چه میخواهد. پول نمیخواست، فقط ازم میخواست که برایش مقداری گیاه کوهی بگیرم (چیزی شبیه کاکوتی). پرسیدم مادر این را برای چه میخواهی؟ گفت دیابت دارم و غذایم نان و پنیر است. باید جوشانده این را کنار غذایم بخورم که قندم بالا نرود. پرسیدم چیز دیگری نمیخواهی، گفت نه همین خوب است. یک کیسه نسبتا پر برایش گرفتم که ظاهرا برای چند هفتهاش کفایت میکرد و کلش شد «۲۰ هزار تومان«، تقریبا همقیمت یک فنجان اسپرسو در چند مغازه آن طرفتر. کمک دیگری هم از من قبول نکرد. با نگاه تعقیبش کردم، نه از کسی پولی نخواست و نه چیز دیگری. کیسه گیاه کوهیاش را زیر چادرش زد و از بازار رفت …
وقتی میگوییم دهک اول جامعه، یعنی نزدیک هشت میلیون انسان که با درآمد ماهیانه نزدیک ۸۰۰ هزار تومان «برای کل خانوار» زندگی میکنند، یعنی کمتر از ۳۰ هزار تومان (هفت دلار) در روز. درآمد دهک اول تقریبا نصف دهک دوم است و بیشترین فاصله بین دهکی را دارد، فاصله نسبی بقیه دهکها با دهک بعدی این قدر بزرگ نیست*. از مطالعات نقشه فقر در کشور میدانیم که اهالی این دهکها به احتمال بیشتری کجا هستند، در روستاهایی** در مناطق محروم مثل سیستان و ایلام و برخی مناطق مرکزی و الخ.
خانم ابتدای مطلب محتمل است یکی از دهکاولیها باشد: احتمالا حقوق بازنشستگی و دریافت تامین اجتماعی و پساندازی ندارد. اگر خوششانس بوده باشد شاید خانه کوچک و قدیمی از آن خود دارد که محتمل است ارزش دارایی اندکی داشته باشد ولی درآمد مصرفی برای او تولید نمیکند. احتمالا تحت پوشش کمیته امداد است و چند صد هزار تومانی در ماه دریافت میکند که عمده زندگیاش با آن میچرخد (البته اگر توسط مددکاران شناسایی شده باشد یا آن قدر توانمند بوده باشد که برای تحت پوشش گرفتن اقدام کرده باشد). خوشبختانه چند سالی است تحت پوشش درمانی است و یا اگر بیمار شود احتمالا در یک بیمارستان دولتی درمان میشود. یارانه نقدی ۴۵ هزار تومان در ماه هم به کمکش میآید و برایش مهم است، ممکن است سبد کالای نقدی هم به اول تعلق بگیرد ولی محتمل هم هست که بیخبر بماند یا نتواند تهیهاش کند. فرزندانش کجا هستند و چرا ازش مراقبت نمیکنند؟ شاید اصلا فرزندی ندارد یا فرزند/فرزندانی دارد که از خودش گرفتارتر است، مثلا معتاد یا در گوشه زندان یا ترک دیار کرده.
درآمد سرانه کشور ما با معیار اسمی (نه PPP) حدود پنج هزار دلار در سال است. این البته به این معنی نیست که حقوق و دستمزد هر نفر باید به این رقم نزدیک باشد، به این دلیل که بخش نسبتا بزرگی از درآمد سرانه از محل خدمات عمومی (مثل تحصیل رایگان) تامین میشود و جزو دستمزد خصوصی نیست. درآمد سرانه پنج هزار دلاری (۲۰ هزار دلار با معیار PPP) شایسته این کشور نیست و باید خیلی بیشتر از این بشود، ولی به هر حال زندگی طبقه متوسط ایرانی و چهار دهک بالا «کمابیش» متناسب با وضعیت درآمد سرانه کشور است. ولی وضعیت دهک اول اصلا تناسبی با متوسط ظرفیت اقتصاد این کشور نیست و فاصله زیادی با حداقل زندگی دارد که اقتصاد ایران – حتی در وضعیت رکودی فعلی – میتواند برای تکتک شهروندانش تامین کند.
یک روزی در اواخر دهه پنجاه سید مرتضی آوینی دوربینش را برداشت و رفت مستندی ساخت و بشاگرد را به بقیه کشور معرفی کرد تا آنها که نمیدانستند و ندیده بودند بدانند که همه ایران تهران و اصفهان نیست. امروز هم «ماهی ها در سکوت می میرند» و امثال آن هر از چندی وجدان جامعه را تکان میدهد ولی باز آن قدر گرفتاری دیگر هست که فراموش شوند. این دهک به صدای بلندتری در بین کارشناسان و صاحبان رسانه و تریبون و قدرت نیاز دارد.
مطلب را ادامه میدهیم …
* البته شاید یک دلیلش این است که بخشی از دهک اول را خانوادههای تکنفری و کمجمعیت تشکیل میدهند.
** هزینه زندگی در روستاها در برخی جنبهها (مثل مسکن و حمل و نقل) از شهر کمتر است. فقرای ساکن روستاها امکانات آموزشی و بهداشتی و تفریحی کمتری به نسبت شهر دارند ولی ممکن است در برخی جنبهها (مثل تغذیه) بهتر از فقرای شهری با درآمد اسمی مشابه عمل کنند.
نوشته دکتر حامد قدوسی
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه اقتصاد برتر، تاریخ انتشار 19 بهمن 96، شماره: -