یکی از مطرحترین شاخههای علوم انسانی، یعنی علم سیاست نیز حال و روزی مشابه سایر گرایشهای علوم انسانی داشته و از همین دریچه نیازمند واژهسازی برای بومیتر شدن است. مدتهاست که بحث بر سر چگونگی بومی کردن و یا ایرانیزه کردن علم سیاست مطرح بوده و اما بهنظر میرسد افراط و تفریطها در این حوزه، آن را ناکام گذاشته است. چندی قبل سرفصلهای تازه آموزش آکادمیک این علم تدوین شد ولی اساتید علوم سیاسی در نامهای به رئیسجمهور از او خواستند تا این سرفصلها را به دلیل آنچه ناکارآمدی آن ها دانستند، در نظام آموزشی اعمال نکند.

شعار سال : علوم انسانی، حتی بیش از علوم تجربی وابسته به واژهها هستند. واژههایی که هر یک با تکیه بر تاریخچهای مفهومی، نقشی در شاخههای این علم بازی میکنند و تولید علم از دریچه برقراری روابط میان همین واژهها و مفاهیم صورت میگیرد.
در چنین شرایطی، طبیعی است اگر علوم انسانی بنای بومی شدن داشته باشد، باید متکی بر واژههای بیشتر با غنای بومیتری باشد. البته بومیسازی برخی از این واژهها بهدلیل ریشههای قدرتمند در تاریخ اندیشه غرب، آسان نیست، با این حال میتوان از طریق واژهسازی و از آن مهمتر، غنی ساختن اندیشه نهفته در نهان هر واژه، علوم انسانی را بومی کرد و آن را از نظریهپردازیهای بیکاربرد در جامعه رهایی داد.
**بومیسازی علوم سیاسی، نیازمند واژهسازی»
یکی از مطرحترین شاخههای علوم انسانی، یعنی علم سیاست نیز حال و روزی مشابه سایر گرایشهای علوم انسانی داشته و از همین دریچه نیازمند واژهسازی برای بومیتر شدن است. مدتهاست که بحث بر سر چگونگی بومی کردن و یا ایرانیزه کردن علم سیاست مطرح بوده و اما بهنظر میرسد افراط و تفریطها در این حوزه، آن را ناکام گذاشته است. چندی قبل سرفصلهای تازه آموزش آکادمیک این علم تدوین شد ولی اساتید علوم سیاسی در نامهای به رئیسجمهور از او خواستند تا این سرفصلها را به دلیل آنچه ناکارآمدی آن ها دانستند، در نظام آموزشی اعمال نکند.
واژه سیاسی – فرهنگی «بصیرت» از قابلیت تأویلپذیری بالایی برخوردار است و بنابراین میشود از آن در مورد وقایع متعدد سیاسی استفاده کرد و کاربرد آن محدود به یک واقعه خاص نیست
روشن است که دلیل عمده مقاومتها در برابر بومیسازی علوم سیاسی، نبود تولید متناسب واژگان و مفاهیم بومی سیاسی است. همین فقر واژگانی باعث شده تا اندیشمندان علم سیاست در توضیح اندیشهها و پروژههای خود، نتوانند ارتباط مناسبی میان این علم و واقعیتهای جامعه برقرار کرده و علوم سیاسی را چنان که باید کاربردی سازند. این فقر واژگانی و مفهومی وقتی بیشتر دردسرساز میشود که هنوز در متن جامعه علمی، اجماعی بر سر درک واژگان موجود نیز پدیدار نشده و مثلا هنوز اساتید علم سیاست بهسان یکدیگر واژگان و مفاهیمی چون «دموکراسی»، «مشروعیت سیاسی»، «مشارکت» و… را تعریف نمیکنند. همین تکثر برداشتها از مفاهیم زیربنایی، باعث سردرگمی دانشجویان علم سیاست نیز شده و طبیعی است که از دل این شلختگی مفهومی، نمیتواند علم سیاست تبدیل به یک دانش کاربردی شود.
**بحران در فرآیند واژهسازی در علم سیاست:
بهمنظور رفع این خلاء، تلاشهایی برای واژهسازی سیاسی صورت گرفته و از دوره مشروطه به بعد، کم نبودهاند حکومتها و تئورسینهای سیاسی که تلاش کردهاند مفهوم یا واژهای تازه را متناسب با مقتضیات کشور وارد ادبیات سیاسی کنند. با این همه به دلیل فقدان مفاهیم روشن بهعنوان پشتوانه این واژگان و نیز به سبب انتزاعی بودن بسیاری از مفاهیم تولیدی، کلمات وارد شده به ادبیات سیاسی معمولا بیدوام بوده و نتوانسته است جای خود را در چارچوب معنابخش سیاسی کشور بگشاید. نقصان فرآیند مفهومسازی سیاسی در فرجام باعث شده تا اندیشمندان این حوزه دیگر بار به سراغ همان واژهها و مفاهیم غربی مصطلح در علم سیاست روند و این همان نقطه ضعف در روند بومیسازی علم سیاست در کشور است که نیاز به بازنگری دارد.
**«بصیرت»نمونهای از واژهسازی سیاسی:
برای آنکه بهطور روشن بتوان فرآیند واژهسازی سیاسی را دریافت و آن را از واژهسازیهای ژورنالیستی تمییز داد، میتوان به نمونهای از یکی از این واژگان که بهتازگی در سپهر سیاست مطرح شده اشاره کرد: بصیرت.این واژه که پنج سال قبل و بهدنبال اغتشاشات پس از انتخابات سال۸۸ از سوی رهبر انقلاب مطرح شد، یکی از واژگانی است که مسیر تبدیل شدن به یک واژه مفهومی قابل استناد در ادبیات سیاسی را دارد. این مسیر نه به دلیل نامگذاری یک روز به این نام در تقویم کشور طی شده، بلکه بهخاطر برخورداری از برخی مولفهها، به این شرایط دست یافته است:
الف) اولین مولفه واژهسازی سیاسی که در این مثال مورد توجه قرار گرفته، نسبت آن با یک واقعیت ملموس در جامعه است. چه بسیار واژگانی که در کتابها و مقالات علمی طرح میشود اما به دلیل ملموس نبودن و فقدان یک تاریخ سیاسی مشخص، از یاد میرود. با این حال بصیرت چون بهعنوان نسخه شفابخش یک فتنه سیاسی مطرح شده، میتواند یک مفهوم ماندگار تلقی شود.
ب) این واژه همچنین دارای ریشههای قدرتمند در اندیشه سیاسی ایرانی و اسلامی است که صاحبنظران باید بیش از پیش با تکیه بر این ریشهها، مصادیق روز استفاده از این مفهوم را مورد توجه قرار دهند.
ج) بصیرت با وجود غنای مفهومی و تاریخی چنان پیچیده نیست که در ادبیات روزمره مردم و نخبگان امکان استفاده از آن نباشد. به بیان دیگر، این واژه خاستگاه برج عاج نشینی روشنفکرانه ندارد که افکارعمومی از کاربرد روزمره آن ناتوان باشند.
د) با این حال واژه سیاسی – فرهنگی بصیرت از قابلیت تأویلپذیری بالایی برخوردار است و بنابراین میشود از آن در مورد وقایع متعدد سیاسی استفاده کرد و کاربرد آن محدود به یک واقعه خاص نیست.
**آسیبهای تبیین مفهومی واژه بصیرت در علم سیاست:
با این حال نمیتوان از برخی آسیبها در مفهومسازی این واژه غفلت کرد. آسیبهایی که اولین آن ها، شعاری شدن این مفهوم و سوءاستفادههای جناحی و گروهی از آن است. بهنظر میرسد که پنج سال پس از پدیداری این مفهوم، اگر فکری به حال این سوءاستفادههای سیاسی خواسته یا ناخواسته نشود، سرنوشت بصیرت چونان بسیاری دیگر از مفاهیمی میشود که بهدلیل کاربردهای سطحی به دست فراموشی سپرده شدهاند. همچنین غفلت در مفهومسازی دقیق برای بصیرت میتواند آن را به یک مفهوم سطحی تقلیل دهد که این آسیب دوم پیشروی تبیین این واژه است و سومین آسیب هم غفلت نظام آموزشی در توجه آکادمیک به این سرفصل مفهومی مهم میباشد.این سه آسیب در صورت برطرف شدن میتواند حکایت از یک تجربه موفق در واژهسازی و مفهومسازی بومی در علم سیاست داشته باشد. تجربهای که الگویی برای برداشتن گامهای بیشتر در این مسیر بوده و میتواند نوید کاربردی شدن علم سیاست در زیست سیاسی روزمره مردم ایران بدهد. همان نیازی که امروز علم سیاست چندان قادر به پاسخگویی به آن نیست.