شعار سال: این طور نیست که تنها با داشتن مجوز برای حفاری و داشتن وسایل و تجهیزات، شروع به کندن یک خیابان و بستن آن جهت رفع مشکلات آب کنیم. بلکه مقداری از انرژی، باید صرف نوار کشی و توجیه اهالی آن محله جهت بستن راه و پیشبینی مشکلات و پیامدها شود.
یکی از دلایل شکست خوردن برخی فعالیتها و یا برخی سیاستها در سطوح خرد و کلان، همین عدم توجه به افکار عمومی و کوچک شمردن اقناع آن است.عدم همراهی گروهی که قرار است آن فعالیتها و سیاستها در زندگی آنها تأثیر بگذارد، از جایی به بعد باعث دشواری پیمودن راه و ایجاد برخی مشکلات میشود.
سربازی نیز از این قضیه مستثنی نیست؛ پدیدهای که دو سال از بهترین سالهای زندگی یک جوان را به خود اختصاص داده و علاوه بر خود آنها، در خانوادهها نیز تأثیر دارد و گاهی مسیرهای زندگی را تغییر میدهد. تنها توجیه و آماده سازی جوانها هم آن خاطراتی است که دیگران با خود به عنوان سوغات از سربازی میآورند؛ «سربازی نرفتی که ببینی دنیا چه خبره»، «بعد از سربازی دیدت به دنیا عوض میشه»، «سربازی، آدم را مرد میکند» و.
موضوع بحث ما، میهمان این روزهای خانههای ما، در ماه مهمانی خداست؛ سریال «سرباز». سریالی ۵۰ قسمتی که «گروه فیلم و سریال شبکه سه» و «قرارگاه مهارتآموزی ستاد کل نیروهای مسلح» از شبکه جوان (شبکه ۳) تقدیم مخاطبان میکنند و تا همین تاریخ، چند قسمت از آن پخش شده است. به نظر میرسد حکمت ساخت سریال، دقیقاً همان چیزی است که در ابتدای نوشته آورده شده است؛ توجیه و آمادهسازی جوانها برای رفتن به سربازی.
در روزگاری که با شبکههای اجتماعی، در کشورهای مختلف، انقلاب مخملی راه میاندازند؛ با چند فریم عکس، یک ملت را به مرحله فروپاشی میبرند و با چند شعار و تیتر رسانهای در انتخابات ریاست جمهوری منصب قوه مجریه را از آن خود میکنند، توجه به اهمیت کار رسانهای و هنری برای مقوله سربازی در سالهای دور از خانه جوانی، خالی از لطف نیست.
اما چرا اینقدر رو؟ چرا اینطور مستقیم؟ طوری که حتی نام سریال را #سرباز گذاشتهاند! در عالم هنر قرار بر رسیدن به قلب مخاطب به صورت غیرمستقیم است. دیگر این فضا، فضای تحکم و دستور مستقیم نیست که با یک اشاره شمشیر، همگی «نظر به راست*» انجام دهند (*از دستورات نظامی هنگام رژه رفتن).
یا یکی دیگر از نمایههایی که مستقیم بودن سریال را به طور ناخودآگاه نشان میدهد، استفاده از راوی سوم شخص یا همان دانای کل است (صدای آقای ناصر طهماسب).
حضور و وجود صدای یک گوینده که بر داستان تسلط دارد و انگار بالای میدان ایستاده و از اول تا آخر داستان خبر دارد، نشان از همان روحیه تحکمی دارد که پیشترگفته شد. بهتر نبود اجازه میدادیم که خود اتفاقها و گرهها و گرهگشاییها داستان را جلو ببرد؟ بهتر نبود صدای حدیث نفس یلدا و یحیی و دیگران را نمیشنیدیم؟ نام یلدا و یحی آمد؛ یلدا و یحیی نام عاشق و معشوقی است که داستان حول آنها میچرخد و قرار بر ازدواج دارند. اما این وسط سر و کله سربازی پیدا میشود! با هم در ابتدا اشتراکاتی دارند مانند ابتدای اسمشان؛ یَلدا و یَحیی. اما در ادامه گرههایی در کارشان پیدا میشود.
و، اما سؤالی که هنوز برایم بیپاسخ مانده، سن بالای این دو عزیز است. آرش مجیدی یا همان یحیی در واقعیت متولد ۱۳۵۳ و خانم الیکا عبدالرزاقی یا همان یلدا متولد ۱۳۵۸ هستند. بازیگر زن و مردی که سن شان بین ۲۵ تا ۳۰ باشد و روحیه جوانی بیشتر در آنها نمایان باشد، آیا وجود ندارند؟ یاد آن فیلمی افتادم که بازیگر ۳۰ ساله در نقش دختر ۱۸ ساله دبیرستانی بازی میکرد! درست است که بازیگری یعنی «خود نبودن و دیگری بودن»، اما تا این حد؟ این یکی از اشکالات قابل توجه به کارهای هنری ما است.
شاید اگر در فیلم، سربازی یحیی قبلا تمام شده بود و حالا نتایج و اثراتش را در زندگیاش میدیدیم و روایت فیلم به صورت موازی میبود (دوران سربازی و دوران حال) کمی از کسلی و بیحالی اثر، کمتر میکرد و روحیه جوانی آن نمایانتر میشد.
علیای حال، ورود دستگاههای متولی خدمت مقدس سربازی به قصه و غصه سربازی و سربازان، جای تشکر دارد، اما اینکه اثر هنری چنین مشکلات ذکر شده را با خود همراه داشته باشد، نیاز به دقت و تأمل بیشتر دارد.
ناگفته نماند که هنوز یک پنجم فیلم پخش شده و اینکه آیا این فیلم توانسته بزرگترین مشکلی که سربازان با دست و پنجه نرم میکنند (جریحهدار شدن کرامت انسانی) را رسانده باشد یا نه، در آینده مشخص میشود.
شعار سال با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از telegra.ph، کدخبر: ، تاریخ انتشار: 25 اردیبهشت 1399، www. telegra.ph