شعار سال: احمد تمیمداری گفت : مطالعه درباره آثار سعدی به قرن هجدهم میلادی باز میگردد. انجمن آسیایی بنگال که در حدود یکونیم قرن پیش تأسیس شد در ترجمه و نشر آثار این شاعر بزرگ نقشی مهم عهدهدار بود. مکتوبات سعدی به علت خردگرایی، طنز، تربیت، سیاست، عشق و زیبابی شناسی در میان مردم عادی و خواص نفوذ عجیبی داشت. «آن سوارد» در سال ۱۷۹۹ اشعاری را از سعدی ترجمه کرد که نور آزادی و خردورزی را در میان همه میتابانید.
رالف والدو امرسون (۱۸۸۳ -۱۸۰۳) به آثار سعدی و دیوان حافظ توجه عمیقی داشت و از طریق ترجمههای فون هامر آلمانی با این دو شاعر بزرگ ایرانی آشنا شد و از طریق این شاعر بزرگ امریکایی فضاهای فکری و معنوی نوینی برای پرورش و گسترش و تأثیر ادبیات فارسی در امریکا فراهم شده است. انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب مشروطه ایران هر دو برداشتهای جدیدی از شعر سعدی را موجب گردید.
نوآوری پارسی
در انقلاب مشروطه وظیفه کهن سعدی را شاعران جوان عهدهدار شده بودند. هنگامی که امرسون از سعدی به عنوان شاعر ایده آل خود نام برد آشکار شد که نویسنده گلستان یکی از الگوهای اصلی امرسون در خلق آثارش بوده است. با رهنمودهای امرسون الکات به سال ۱۸۴۹ به مطالعه بهاگوادگیتا پرداخت و به ایجاد نوعی کتابخانه بشری همّت گماشت که حاوی تمام کتب مقدس جهان باشد. الکات در کنار قرآن نوشتههای ودایی و کلاسیک کنفسیوس، سعدی و فردوسی را هم فهرست کرده بود. وی آشکارا سعدی را «نوآوری پارسی» توصیف کرده است.
زمانی که فرانسیس گلادوین (Francis Gladwin) شرقشناس و مؤسس انجمن آسیایی بنگال در سال ۱۷۹۱، نصایح سعدی را با عنوان «پند نامه» همراه با ترجمه آن به چاپ رسانید. در طول سالهای بعد، جی. اچ هارینگتون (J.H. _Harrington) کار مهم چاپ آثار سعدی را به عربی و فارسی، آغاز کرد. کار ناتمام وی را مسلمانی هندی بهنام مولوی محمد رشید تکمیل نمود؛ ولی نامش حتی در صفحه عنوان نیز ذکر نشد.
سعدی به دلیل برخورداربودن از حکمت عملی و روانشناسی مردم، در میان کارمندان دولتی هندوستان، از محبوبیت فراوانی برخوردار بود و از لحاظ طرز تفکر قرن هجدهم، این نکته بدیهی بود که کتب شرقی بایستی بتواند به یک شاهزاده، وظایفش را گوشزد کند؛ همچنین به وطنپرست، عشق حقیقی به وطن، به درباری، بیزاری از فساد و به مسیحی، بیهودگی دنیا را بیاموزد. بدون تردید در زمان انقلابهای آمریکا و فرانسه، عواطف آزادیخواهانه سعدی، حاوی پیامی برای اروپا بود. سِر ویلیام جونز به بخشهایی از بوستان اشاره کرد که در دوره پیشین در اروپا توقیف شده بود. این ابیات «با پرتو خیرهکنندهاش، نور آزادی و خرد را در همهجا میتاباند.»
«آن سوارد» (Ann Seward) در سال ۱۷۹۹، این اشعار را به صورتی غزلگونه بهنظم کشید. این اشعار نه تنها شاه جورج سوم، بلکه آخرین سلسله حاکم در آن سوی دریای مانش را نیز مورد خطاب قرار میداد:
فرزندم، بییاور و بینوا را پاس بدار.
و در زنجیرهای رخوت خویش
به خواب مرو.
هنگامی که شادمانی حسی تو را چنان جذب میکند.
که میگویی؛ «بیش از این نمیخواهم»
عاقلان، بر خواب سَبُک شبان رقت میبرند.
هنگامی که گرگ درنده از حصار پریده
و در میان رمه رسیده است!
فرزندم! تباه ساز! قوانینی که نادرست را برپا میدارد.
آسایش همگان، نخست دل مشغولی رزمجوی پیروز است.
ازیرا بر جبین سلطنت، نخست مردم [همچون گل]حلقه میزنند.
ایشان ریشهاند و شاه درخت.
او در هوا شاخههایش را با شکوه فراوان میگسترد!
اما بدانای جوان پرشور! که درختان، تنها از ریشه، قوت و دوام میگیرند.
شنیـدم که در وقت نزع روان به هرمز چنین گفت نوشیروان
که خاطرنگهدار درویش باش نه در بند آسایش خویـش باش
نیاســاید اندر دیــار تو کس چو آسایش خویش جویی و بس
نیایــد به نزدیک دانا پسـند شبان، خفته و گرگ در گوسفند
برو پاس درویش محتـاج دار که شـاه از رعیّـت بود تاجــدار
رعیت چو بیخند و سلطان درخت درختای پسر باشد از بیخ سخت
نکــن تا توانی دل خلـق ریش و گر میکُنی، میکَنی بیخ خویش
(کلیات سعدی، فروغی، ص ۲۱۱)
البتّه همه آمادگی نداشتند تا چنین درسهایی را از سعدی بیاموزند. درباره نخستین گزیده از گلستان به انگلیسی در سال ۱۷۷۴ چنین داوری شده است: «کتابی چندان برجسته نیست… عدالت و انسانیتی را به شاهزادگان آموزش میدهد که هیچگاه در مشرق زمین محقق نخواهد گشت». پیش از این دوره درباره این موضوع، نهتنها تعصبات فرهنگی، بلکه تعصبات ملی و مذهبی نیز وجود داشت:
برخی از نویسندگان فقید فرانسه با اعتقاد به این که تافتهای جدابافته هستند و برخی به قصد تحقیر مسیحیت، عربان و تعالیم اسلامی را در تقابل با مردم اروپا معرفی کردند... آنان اقوام عرب را متمدن و بافرهنگ جلوه دادند که به زیور علم و هنر آراسته بودند. در زمانی که اروپا در جهل و بربریت فرورفته بود.
روندهای دوگانه فکری در این دوره باعث شد که نخستین مترجمان، شعرای فارسی را در حوزه کمابیش آشنای نظم نئوکلاسیک معرفی کنند. از این لحاظ سعدی به دلیل گرایش به ادبیات تعلیمی و سبک هجوآمیز، به خوبی با نبوغ عصر استدلال مطابقت داشت.
توصیفات محلی
یکی دیگر از پیشروان دوره ویکتوریایی نسبت به مضمونهای ادبیات فارسی، فهم و همدلی بیشتری نشان داد، اسحاق دزرایلی، داستان عشق شورانگیز لیلی و مجنون را بازگویی کرد و در «توصیفات محلی» آن، از جونز، اوزلی، نات (Nott) و دیگر خاورشناسان بهره برد. او «در این باره بسیار نکتهسنجی کرد. زیرا آنان آماده بودند تا هر نوع تازگی و نوظهوری را بپذیرند». دزرایلی از ترجمههای آثار سعدی و حافظ، تلمیحها و تصویرهایی بدیع اخذ کرد؛ از حافظ در بیان مهر زلیخا به یوسف روایت آورد و حکایت سعدی را درباره تأثیر دوست و همنشین، تعبیر و تفسیر نمود. او قصیدهای از جامی را بهصورت حکایتی منثور نوشت و در یادداشتهایش، شعری پارسی را به صورت داستانی عاشقانه درباره خود خلاصه کرد. دزرایلی اقرار نمود که «از روایتهای من، مخاطب بههیچ ایده از شعر فارسی نمیرسد»، زیرا او تنها «پارههایی از ادبیات فارسی» را هماهنگ به بافت حکایت خود پیوند میداد.
گذشته از سهم شخصی رالف والدو امرسون (Ralph Waldo Emerson) (۱۸۸۲-۱۸۰۳). در این تحول ادبی، در دهههای میانه سده بیستم، دلایلی وجود داشت که نشان میداد فضاهای فکری و معنوی نوینی برای پرورش و گسترش ادبیات فارسی در امریکا فراهم شده است. سه سال پیش از انتشار مقاله مهم و اثربخش امرسون در سال ۱۸۵۸ مقاله مفصلی درباره حافظ و سعدی، در آتلانتیک (Atlantic)، مجله ملی وابسته به ادبیات، هنر و مذهب به چاپ رسید؛ دو شاعری که با آفرینش ادبیات ملی و اصیل، اعتبار و امتیاز یافته بودند.
نویسنده مقاله از بعد صوفیانه اثر حافظ آگاه بود و درواقع توانست با زبانی همچون زبان امرسون، از نفوذ عمیق مردمی سبک سعدی، قدردانی کند.
در سال ۱۸۴۱، نامهای سعدی و حافظ در فهرست نسخههایی که امرسون مطالعه میکرد، به چشم میخورد، حافظ و فردوسی در نخستین مقالههای وی، جایگاه ویژهای دارند. بر پایه شمارش اولیور وندل هولمز (Oliver Wendell Holmes)، نام حافظ ۲۵ بار و نام سعدی حدود ۳۰ بار در آثار امرسون آمده است، همچنان که نامهای ارسطو (Aristotle) و وردز ورث (Words Worth) ۲۵ بار و نام مونتنی (Montaigne) ۳۰ بار در آثار او بهچشم میخورد. شعر امرسون درباره سعدی اگرچه پیش از این سروده شده بود، انتظار میرفت در روزنامه ترقیگرای دیل (Dial) چاپ شود، امرسون درباره زندگینامه سعدی و این که آیا سروده هایش توانسته است به بهترین شکل شخصت شاعر شیراز را نشان دهد، به بررسی پرداخت تا سال ۱۸۴۵ امرسون در جستارهای خود در ادب پارسی به مطالعه دو مجلد کتاب از ترجمههای ژوزف فون هامر پرداخت.
در سال ۱۸۴۹ تئودور پارکر (Theodor Parker) ترجمه گلستان سعدی بارون گراف (Baron Graf)، را در اختیار امرسون قرار داد؛ اما بهنظر میرسد که وی بیتردید برگردان دیگری از گلستان، در سال ۱۸۴۳ متعلق به خود در اختیار داشته است. دو سـال پـس از آن که تـرجـمـههـای بـیـشتـری از حـافـظ در مـجـمـوعه ناقوس آزادی (The Liberty Bell) بهچاپ رسید، انتشارات دوستان آزادی (Friends of Freedom) ، آن را منتشر ساخت. در سال ۱۸۵۳، شاهنامه فردوسی در فهرست مطالعات او قرار داشت؛ اما چندان علاقهای به آن ابراز نکرد! با این وصف در سال ۱۸۵۸ مقالهای برای مجله آتلانتیک (Atlantic) درباره ادبیات فارسی، قلمی کرد و در آن شرح کوتاهی از مضمون اشعار شاهنامه درج نمود، محتوای مقاله بیشتر درباره حافظ بود، نمونه اشعاری از دیگر شاعران، همراه با پیشبینی شهرت برای عطار و عمرخیام نیز، در آن بهچشم میخورد.
گلستان سعدی در سال ۱۸۶۵ در آمریکا منتشر شد و امرسون بر آن پیشگفتاری مکتوب نمود. آشنایی امرسون با دست کم دو تن از شاعران ایرانی سبب شد، مفاهیم بسیاری از آثار این شاعران به اشعار امرسون راه یابد و در بررسی آثار امرسون چه به نظم و چه به نثر، میتوان این مسأله را مشاهده نمود.
هنگامی که امرسون از سعدی به عنوان شاعر ایده آل خود نام برد، آشکار شد که نویسنده گلستان یکی از الگوهای اصلی امرسون در خلق آثارش بوده است، اما یکی دیگر از اهالی شیراز که در غزل پیرو سعدی بود، یعنی حافظ نیز، تأثیر بسیاری بر امرسون داشت. اما پیش از آن که امرسون با هر یک از شعرای ایرانی آشنایی کاملی بیابد، با شاعری اسرارآمیز که اشعار دلکشی میسرود آشنایی یافت، که آن همانا طبیعت بود که با ذوق شاعرانهاش آفریدگان را، چون بازیچهایی در دستانش داشت. «کسی که نظم خشکیها و دریاها را بر هم میزد و آنها را با نیروی اندیشه خود به حرکت در میآورد و آن گاه از نو به ایشان نظم میداد».
هر کجا که بحث از رابطه میان امرسون با شاعر ایده آل به میان میآمد، بحث در مورد همسبکان حافظ نیز قابل توجه بود. سعدی شاعری بود که گفته میشد تنها به «سرخوشی دل آدمی» میاندیشد و «شادبودن» و «شادیبخشیدن». بدون انکارکردن و نادیدهگرفتن قابلیتهای سعدی باید یادآوری کرد: این حافظ بود که امرسون در اشعار او ستایش شراب، گل سرخ، دوشیزگان، پرندهها، طلوع آفتاب، موسیقی و از این قبیل را مشاهده و بررسی نمود و به احساسات خود، از راه شعف و شادی بیحدّی که نسبت به تمام زیباییها و خوشیها نشان میداد، مجال بروز داد». در یکی از اشعارش که «شاعر» نام دارد. اینگونه به توصیف شاعر میپردازد:
آن که شراب مستیآور خدایان را
به سوی بزم میگساران سعادتمند سرازیر میسازد.
امرسون به سعدی علاقه داشت چرا که وی شاعری بود که مردمی را که بهسادگی میزیستند، راضی و خشنود مینمود. اگر سعدی و حافظ را نه از بُعد شعر و شاعری بلکه از نظرگاه تاریخی و تأثیرپذیری متقابل بررسی نماییم، خواهیم دید که حافظ این شاعر بزرگ، نتیجه سعدی است. این حافظ نبود که تمام زیارتگاهها و کاروانسراها را در مسیر اصفهان تا مکه میشناخت؛ چراکه حافظ سفرهای بسیار کمی به خارج از شهر زادگاه خود شیراز نمود و این سعدی بود که سفرهای دور و درازی به آسیا و اروپا داشت. از این چند سطر میتوان تاحدودی به شخصیت دنیا دیده و سالکانه او پی برد:
سعدی روزها را، چون جامهای سرشار از مروارید سپری مینمود
و بر خُرد و کلان و ارباب و رعیت خدمت مینمود
گلهای عاشق از روی صخرهها سر تکان میدادند
کلبهایی چوبین را دودی سیاه در بر گرفته بود
صدای رنگها و همهمه چرخها
کورسوی نوری که بر همه جا سایه میافکند (سایهها را میساخت)
بر کلبهها و چادرها
به هر حال تئوری شاعرانه امرسون مادیات و معنویات را به همان خوبی در بر میگرفت که دموکراسی و اشرافیت را و حافظ و سعدی را. درونمایههای آثار سعدی برای شاعران جذابیت بسیاری داشت. یکی از قطعات گلستان از زبان شاعر ناشناختهای سخن میگوید که، چون به کاری وارد شدی «.. از راهزنان شرافت، از مستان حفظ تعادل، از گدایان نیرومندی، از دزدان عدالت و از خسیسان بخشش بیاموز و ظرافت، گشادهطبعی و مهربانی را در وجود کشاورز، این مرد بیسواد و بیمدعا دریاب».
چنین مفاهیمی را در اشعار حافظ نیز میتوان یافت؛ اما بیتردید این سعدی است که به توضیح چنین نکاتی میپردازد:
انسان در وجود انسانی خویش اسیر است
درویشان پا برهنه، فقیر نیستند
اگر سرنوشت،ای نوع نفرین شده درهای خویش را به روی تو میگشایدای نوع نفرین شده
تو را به سوی اندیشه ناب رهنمون میشود
بی توجهی امرسون به اختلاف زمانی میان حافظ و سعدی و دیگر شاعرانی که از لحاظ محتوایی به این دو شاعر نزدیک بودهاند تنها به جهت بازسازی چهره شاعر محبوبش است. هیچ نشانهایی وجود ندارد که با استناد به آن بتوانیم بگوییم امرسون از اختلاف زمانی میان حافظ و سعدی بیاطلاع بوده است. او به وضوح این دو را از هم جدا میکند.
سعدی، بالهای تخیل شاعرانه حافظ را نداشت، او سرشار از خرد، عقل عملی و احساسات عقلی بود. امرسون دید درستی از نظرگاه مردمی سعدی داشت:
«نژاد بشر به سعدی علاقهمند است. سعدی شاعر دوستی، عشق، دلاوری، اخلاص، بخشش، صلح و آیندهنگری است».
او با دیدی انتقادی از حافظ چنین میگوید:
ستایش حافظ متوجه شاه زمان خودش است و از سویی بیانگر قدرت شاعری او و از سوی دیگر نشان دهنده فقر موجود در جامعه است.
حتی زمانی که «ویژگی حافظ در انتقاد کردن از بزرگان» را تحسین میکند در پانوشت چنین میافزاید «من نمیدانم، اما شاعر واقعگرای غمگین ما از مفاهیم خاص خود برای حفظ مهرههای پرنفوذ خود استفاده میکرده است». این دوگانگی در برخورد امرسون با یکی از دو شاعر محبوب ایرانیاش در یکی دیگر از یادداشتهای او که در مجله ژورنال ایرانی منتشر شد نیز به خوبی نمایان است: «حافظ بدون هیچ هدف مشخصی تنها در پی بازی کردن با بزرگان است. حافظ هراسی در دل ندارد، او به دوردستها مینگرد و تمام جزئیات را میبیند».
با رهنمودهای امرسون، الکات به سال ۱۸۴۹ به مطالعه بهاگوادگیتا پرداخت و به ایجاد نوعی کتابخانه بشری همت گماشت که حاوی تمامی کتب مقدس جهان باشد، کاری که امروزه کاملاً از امور مذهبی جدا شده است. الکات در کنار قرآن، نوشتههای ودایی و کلاسیک کنفسیوسی، سعدی و فردوسی را هم فهرست کرده بود. هنگامی که در دستیابی به نوشتههای سعدی در آتن نوئم (Athenoeum) به مشکل برخورد، در کتابخانه دانشگاه هاروارد به مجموعه خصوصی هنری دابلیو لانگ فلو (Henry w. Longfellow) پرداخت. خاطرات وی، آشکارا سعدی را «نوآوری پارسی» توصیف کرده است. هنگامی که او سرانجام مجموعهایی از مقالات و مباحث ترتیب داد، شاعران و فلاسفه را به ترتیب زیر مرتب کرده بود و در آن مسیح را هم، چون شخصیتی محوری در نظر گرفته بود:
هرمس (Hermes)، تریسمگیستوس (Trismegistus)، زرتشت (Zoroaster)، کنفسیوس (Confucius)، سعدی، استکلیلوس (Aeschylus)، پیتاگوراس (Pgthagoras)، سقراط، افلاطون، مسیح، دانته، بهمن (Behmen)، شکسپیر، میلتون، سویدن بورگ و گوته. این اثر مجموعهایی تمام عیار از کتب بزرگ و دارای لحن تعلیمی درباره فرهنگ اخلاقی بود. با این همه هیچ چیز دلالت نمیکند بر این که از آثار برونسون اَلکات دیدگاههای نوینی اخذ شوند، یا این که شعر پارسی در آن به گونهایی ویژه و نو توصیف شده باشد.
اگر تأثیر الکات اساساً از طریق کسانی که با وی رابطه شخصی داشتهاند مورد توجه قرار گرفته، در مقابل تأثیر ویلیام رونسویل الگر (William Rounesville) (Alger ۱۹۰۵ ـ ۱۸۲۲) در اصلِ برگزیده مشهور او به نام شعر خاور (۱۸۵۶) مبتنی است که به سال ۱۸۶۵ با عنوان شعر شرق تجدید چاپ گشت.
این تغییر در عنوان حاکی از تغییر در محتوا بود که به مدد رساله اثرگذار امرسون درباره شعر پارسی صورت پذیرفته بود. آلگر در رسالهایی تاریخی که یک سوم کتابش را در برمیگیرد به امرسون اشاره میکند. او با ذکر نمونه ایی از سعدی که در آن شاعر به مقایسه وجود حقیر خود به عنوان شاعر با یک گل سرخ خوش بو پرداخته، میافزاید:
بدین ترتیب سعدی محبوب ما میسراید، گویی که امروز و از آمریکا و از پس قرنها و دریاها به ترانهسرای در گذشته پارسی پاسخ میدهد: به آنان بگوای عزیز!؛ اگر چشمان برای دیدن آفریده شدهاند، زیبایی تنها بهانه برای بودن آنهاست.
دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را
(سعدی)
ملویل به سال ۱۸۶۸ ترجمه گلادوین (Gladwin) از گلستان سعدی را بدست آورد. (البته او ترجمه چاپ ۱۸۶۵ را در اختیار نداشت، همان را که امرسون بر آن مقدمه نوشته بود). در دهه بعد، او، سه چاپ متفاوت از رباعیات عمر خیام را در اختیار داشت، در این زمان وی به زبان فاتحان انگلیسی عمر خیام را، کافر متعالی میخواند و شعر وی را «بیدینی اندیشمندان» توصیف مینمود. پیداست که مطالعات وی در شعر پارسی گرایشی تازه یافته بود.
نسخه ملویل از گلستان هم اکنون در کتابخانه بینک (Beinnecke) در دانشگاه ییل (yale) موجود است و دارای نشانههایی است که درباره مالک آمریکایی نسخه، همچنین نویسنده ایرانی آن، مطالبی را به ما گوشزد میکند. خطهای رسم شده در زیر کلمات یا ترکیبات جملهها و نیز نوشتههای مختلف حاشیه، نه تنها توجه ما را به حکایتهای مشهور و کلمات قصار سعدی جلب میکند، بلکه ما را به نکات پنهانی آشنا میسازد که به مذاق خواننده بدبین خوش میآید، بهعنوان نمونه آسودگی خاطر، درآمدی ثابت میطلبد. یا:
به فصل قحطی و خشکسالی چه گونه حال درویش تهیدست را میپرسی؟ مگر بر این عقیده باشی که با دادن توشه ایی، مرهمی بر زخمش گذاری و یا این که:
خردمندان گفتهاند دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز.
موضوع اخیر به نحو جالبی یاد آور نظر بیلی باد (Billy Budd) است که درباره بی فایدگی درستکاری بدون دروغ، سخن گفته است.
همانطور که دوروتی اِم. فاینکل اشتاین (Dorothee M. Finkelstein) در کتاب خود درباره گرایش شرقی ملویل نوشته است: سفر شرقی وی به سرزمین مقدس چیزی جز تأیید میراث غربی نیست. با این حال، شاعران شرق در مباحث جدلی کتاب «کلارل» (Clarel) نقش دارند. در قطعه یی از بخش سوم، به نام «مارسابه» (Marsabe)، حافظ به سؤالی درباره پیوند شراب و گلهای شعرش با جهان، این گونه پاسخ گفته است:
به سوی حافظ که از تاکستان میآید.
دیدیموس (Didymus) با کتابی در دست، خطاب میکند:ای خدایگان من!ای حافظ!ای مراد خلوتیان
آیا گلها از این جهان هستند؟
خداوندگار این گلها کیست؟
دیدیموس بزرگ، چه کسی این را میداند؟
با این حال، باید سخنی دیگر گفت:
ایمان داشته باش و این جا با شراب نماز برپا کن!
در معبد قوسی تاکها
در برابر محراب گل سرخ
لذت حافظانه در آن است که با حالتی دفاعی با کوتاهترین جملهها به سرخوشی و شادمانگیِ کمتر، بسنده کنیم. یک تن آسیایی با قافیهای پارسی چنین سروده است:
دانشی شگفتآور از آن او همراه با شوخ طبعی سعدی.
در این قسمت به توصیف خاموش شدن آتشهای کهن زرتشتیان میپردازد که با صورت شهودی ویلیام باتلر ییتس (William Butler Yeats) مناسب است. شعر این گونه خاتمه مییابد:
قانون، قانون ساحر میگذرد
و میترا از خورشید کناره میگیرد
این حس گذر زمان و چرخ تمدن، جریان پنهان و غالب در رباعیات سودایی عمر خیام است. این موضوع، برای خوانندگان پایان سده به نحو بارزی جالب توجه بود، ملویل نیز یکی از آنان به شمار میآید. این مسأله هم در نثر و هم در شعر او مشاهده میشود که در دهه آخر زندگیاش مکتوب کرد و بیش ترِ آن به شکل دستنویس بر جای مانده است.
سِر ادوین آرنولد (Sir Edwin Arnold) (۱۹۰۴ ـ ۱۸۳۲) از مردان خردمند اواخر عصر ویکتوریایی بود که میکوشید، «تا نسلش پلی باشد میان شرق و غرب.» ۲۱ او نیز مانند بسیاری از انگیسیهای عصر خود، در دهه پنجاه، مدیر یکی از مدارس هند بود و میتوان گفت علاقه او به شعر فارسی از همان زمان آغاز شد. هند از سوایی مکانی کاملاً مناسب برای گسترش وحدت گرایی کلیسایی بود زیرا در آن جا آیین هندو، بودا، مسیحیت و اسلام به عنوان مذاهب مختلف، فعال بودند. تجدد طلبی کلیسایی آرنولد، آزادیخواهی او در سیاست (علیرغم محافظه کاریش در سیاست خارجی) و تعریفی که از امپراتوری بریتانیا داشت و آن را فعالیت مشترک مردم آسیا و حاکمان انگلیسی میدید که هر دو از آن بهره میبردند، او را قادر میساخت نگاهی مهربانانه ـ هرچند ارباب منشانه ـ به ادبیات مذهبی شبه قاره داشته باشد. در همه این آثار او به دنبال زمینههای اخلاقی مشترک بود و میکوشید تا عقاید جزمی را تقلیل دهد. او از روح آزاد اندیش تنیسون پیروی میکرد و عقایدش به عقاید تعالی گرایان آمریکایی بسیار شباهت داشت.
به همان میزانی که اثر او به نام «آوازِ آوازهای هندی» (song of songs) بر روی آیین هندو مؤثر بود، آثار دیگرش از جمله «نور آسیایی» بر روی بوداییگری، «نور جهان» بر روی مسیحیت و «مرواریدهای ایمان» نیز بر روی اسلام تأثیرگذار بودند. عنوان فرعی این اثر «تسبیح اسلامی؛ نود و نه نام زیبای الله» بود. هر یک از ۹۹ بخش کتاب، یک واحد شعری جدا بود و به یکی از صفات خدا، مانند بخشندگی، رحمانیت، مشیت و مفاهیمی مشابه میپرداخت. بخش اعظم این اثر برگرفته از ترجمهی جورج سیل (George Sale) از قرآن بود، اما بخشی دیگر از آن نیز به ترجمه اشعار یا خردنامههای فارسی مربوط میشد، به عنوان مثال، شماره ۱۵، حکایت معروف سعدی درباره ابراهیم و آتشپرست را میتوان نام برد (که فرانکلین (Franklin) به گونهیی دیگر آن را بیان کرده بود:) شمارههای ۲۷ و ۴۵ از مثنوی مولوی اقتباس شد و شماره ۶۲ نیز گزارشی بود از مرگ مولوی.
مطالعات آرنولد درباره زبانهای خاور نزدیک (فارسی، عربی، ترکی) از دهه هفتاد آغاز شد، اما به گفته بروکز رایت (Brooks Wright) گرایش عمومی دهه هشتاد به رباعیات خیام مربوط میشد که علاقه او را به شعر فارسی برانگیخت. البته او در اغلب موارد از جذابیت حافظ و خیام گریزان بود و توجه اصلی خود را به سعدی اخلاق گرا معطوف نمود که نبوغش از شهرت جهانی برخوردار بود و بینش اخلاقیش از مرزهای ملی فراتر میرفت. آرنولد در مورد سعدی چنین گفت که او همزمان، به دنیای معاصر و گذشته تعلق دارد و نویسنده را از سیاست، رنج جسمانی و ادبیات ناپسند روز آسوده میکند.
او مینویسد که «اگر کسی بتواند از ناآرامیو آشوب زندگی روز مره بیرون بیاید و همراه با شیخ مصلح الدین، سعدی شیرازی، بر فرش آرامش نشیند و جام بردباری و خرد را بنوشد، هرگز بدون دوست و راهنما نخواهد ماند» او دربارهی زبان شاعر که بیش از حد استعاری است، چنین میگوید:
«در مورد گلستان سعدی باید گفت که نوعی بالش روشنفکرانه و یا یک ادویه ادبی و کبابی از نبوغ چندگانه است که در آن جدیت و بیخیالی، شوخطبعی و خرد، لبخند و اشک در سیخی از درایت در کنار هم چیده شده و چاشنی آن هم نوعی دنیا دیدگی و پرهیزگاری است که این غذا را اشتها آور میکند، هر چند ممکن است اشتهای ذهنی کور شده باشد.
آرنولد در ترجمه اشعار فارسی، همان سبکی را دنبال کرد که در ابیات هند نیز ایجاد کرده بود؛ یعنی استفاده از حرفنویسی بسیاری از واژههای خارجی و تکرار متناوب آنها به گونهایی که خواننده به لذتی مرکب از رویارویی با واژههای آشنا، در حین تکمیل زبان خارجی، نیز دست یابد. گرچه این بیگانه سازیها نوعی رنجش خاطر برای برخی از خوانندگان به همراه داشت، اما باید پذیرفت که استفاده از آنها در کنار معادل انگلیسی لازم، مهارت بسیاری، طلب میکرد. اف. اچ. تیرل (F.H.Tireel) در مقالهایی با عنوان «شاعران ایرانی و مترجمان انگلیسی» آرنولد را در کنار فیتز جرالد قرار داده، آن دو را به عنوان موفقترین مترجمان انگلیسی اشعار فارسی معرفی میکند و به ویژه بر استفاده آرنولد از تکنیک فوق، تأکید مینماید.
مهمترین دستاورد آرنولد در ادبیات فارسی، ترجمه فصل سوم از بوستان سعدی (از نسخه منثور ویلبر فورس ـ کلارک) است که به صورت مکالمه یی میان دو نفر در مکانی شبیه به باغهای تاج محل، درآمده است.
بخشهای ترجمه شده اثر، از بوستان تحت عنوان «با سعدی در گلشن» که با حروف ایتالیک چاپ شده و مابقی کتاب که تنها تقلیدی از آثار فارسی است، نمونه خوبی از شعر شرقی انگلیسی محسوب میشود.
سراسر شعر، بررسی روابط ظریفی است که میان حاکمان انگلیسی و رعایای هندی آنها از دوره شورشهای سپاهیان که تقریباًَ در سال ۱۸۵۷ تا استقلال هند در ۱۹۴۷ وجود داشته است. همین مقیاس مناسبی برای سنجش احساسات دو گانه آرنولد بود، چرا که او از سوایی با مردم هند احساس همدردی میکرد و از سوی دیگر به حضور امپراتوری در هند افتخار مینمود. او میتوانست جای تنیسون را به عنوان ملک الشعرا به دست آورد چرا که احساسات او در مورد خشونت بیش از حد سفید پوستان، از احساسات کیپلینگ (Kipling) نیز بیشتر بود.
کتاب «با سعدی در گلشن» به لرد دوفرین (Lord Dufferin) فرمانفرمای هند تقدیم شد چرا که آرنولد احترام بسیار، برای او قایل بود. (در مقالهایی با عنوان «والیان هند» او دوفرین را در حال خواندن ترجمه فارسی رابینسون کروزوئه تصویر میکند و چنین ادامه میدهد: «این شیوه هوشمندانه و بسیار علمی مهارتیابی او در زبان دربار مسلمانان هند بود که سرانجام به قدری در آن استاد شد که توانست به هنگام معارفه با امیر افغانستان در راول پندی، به طرز زیبا و سلیسی، به زبان حافظ با او سخن بگوید»). لرد دوفرین و حاکم انگلیسی در اوج ملاحظه و دقت به طور شایسته و مناسبی وارد شعر میشوند که برای نمونه میتوان به مکالمه میان یک صاحب انگلیسی (که شاید خود شاعر باشد) و یک صوفی مسلمان در حضور دو تن ماهر در حرکات موزون اشاره کرد.
هرچند که سعدی و حافظ از جهاتی تحت تأثیر رواج آثار خیام قرار گرفتند، اما آن قدر نیرومند بودند که در نهایت بتوانند شخصیت خود را مستقل کنند. سعدی به دلیل تصویری که در گذشته از او ساخته شده بود، حملات بسیاری را متحمـل شد؛ درسال ۱۸۵۸ نسخهایی از گلستان، منحصراً برای استفادهی کودکان مسیحی منتشر شد.
پس از آن مترجمان به این نتیجه رسیدند که باید در دیدگاههای خود، نسبت به سعدی تجدید نظر کنند. ریبن لـِوی (Reuben Levy) در سال ۱۹۲۸ به این نتیجه رسید که باید اخلاق گراایی ملال آور و همچنین لغزشهاایی را که موجب کج سلیقگی شده است، از اثر خود که ترجمهی منتخباتی از گلستان و بوستان بود، حذف نماید، لوی در ادامه چنین افزود که دلیل این کج سلیقگیها در آثار سعدی، وابستگی او به شاهزادگان فاسد بوده است!
در میان آثار سعدی، اثر حقیقتاً ناپسندی که به سعدی نسبت داده میشود، خبثیات (Monstrosities) است که تا کنون به انگلیسی ترجمه نشده است و در مجموع، مقام بس ارجمند او در سُنن بشر دوستانه، که امرسون (Emerson) به او نسبت میدهد، هرگز به طور جدی خدشه دار نگردید. آن چه که در قرن جدید سبب اهمیت یافتن دوباره سعدی شده است، خرد قومی کهن اوست که بیشتر به امور کاربردی زندگی میپردازد. آن چنان که ملت وابسته به او بیشتر درگیر مسایل سیاسی غرب شده بود، در اروپا نیز «مسأله ایران» در اولویت قرار داشت. در این شرایط هر دو طرف نزاع بیشتر و بیشتر از اشعار سعدی برای تصدیق آراء خود بهره میبردند.
سرزنشگر دروغ
مدتها از استقرار سنت ماکیاولیسم سعدی سپری شده بود. گذشته از این، واقع بینی عیب جویانه او نسبت به نوع بشر، شمشیر دولبهایی بود که هم در جهت خردورزی او و هم در جهت محکوم کردن او از بُعد اخلاقیات به کار میرفت.
در قرن نوزدهم یکی از دانشجویان ادبیات فارسی که کارمند سیاسی دولت انگستان هم بود مسأله را از این هم پیچیدهتر میدانست. اف. جی. گلدزمید (F.J.Goldsmid) مدتها پیش از آن که از سوی دولت انگلستان به عنوان مامور سیاسی به ایران فرستاده شود ویژگی به خصوصی را در سعدی و پیروانش کشف نمود. در دهه نود این یافتهها در مجموعه مقالاتی که درباره شاعران در مجله نشنال آبرزرور (National Observer) به چاپ میرسید، منتشر شدند. او متقاعد شده بود که حکمت شرق چیزی جز یک دروغ با شکوه (Splendide Mendox) نبوده است و حاضر بود، شواهد بسیاری را در آثار سعدی بیابد و ثابت کند که ایرانیان دروغ مصلحتی را برتر از حقیقت مطلق میدانند، پنجاه سال بعد، عقاید او با زمانی که تنها یک افسر جزء جوان در هندوستان بود، اختلاف بسیاری داشت، این آگاهی که اینک در وجود او شکوفا شده بود، او را وادار کرد تا در کمال بیطرفی اعلام کند که سعدی «سرزنشگر دروغ» است.
دو حادثه سیاسی در نخستین دهه قرن بیستم، تأثیر بسیار مؤثری بر نوع نگرش و برخورد انگلیسیها با ایران و بنابراین با شاعران ایرانی نیز، داشت؛ حرکت مشروطه خواهانه ایرانیان که منجر به کسب حق تشکیل مجلس از حکومت استبدادی قاجار شد و همچنین توافق روسیه و انگلستان برای تقسیم ایران به نواحیایی که زیر نفوذشان باشد. روسها در شمال و انگلیسیها در جنوب حکومتی حقیقی را تشکیل دادند، بخش مرکزی کشور نیز در اختیار حکومت تهران قرار گرفت.
حرکتهای قانونخواهانه، معنی جدیدی به برخی اشعار کهن سعدی داد که پیشتر نیز سر ویلیام جونز در قرن هجدهم به کنایه در مورد انقلاب فرانسه ذکر کرده بود. این اشعار تعلق داشت به نسخهایی از بوستان که در سال ۱۹۱۱ انتشار یافته بود.
رعایا همچون ریشهها هستند و شاه چونان درخت،ای پسر، درخت از ریشه نیرو میگیرد و سپس در شرحی بر این شعر، اضافه شده بود: «چند ماه پیش دولت مستبد تهران جسورانه از ریشه بریده شد».
تقسیم کردن ایران به سه قسمت، نگرانیهایی را در ذهن ادوارد جی. براون ایجاد نمود، او از سوایی با مشروطهخواهان احساس همدردی و همفکری میکرد و از سوی دیگر از جانب روسیه احساس خطر مینمود. او تمایل داشت که هموطنانش به روسها اجازه داشتن روابط گسترده با حرکتهای اصلاح طلبانه را ندهند و این جمله از سعدی را شاهد سخنانش میآورد که: «به دوستت چنان قدرتی مده که اگر روزی دشمنت شد بر تو غلبه یابد».
در کتاب انقلاب ایران از «۱۹۰۹-۱۹۰۵»، براون، فرصت مناسبی یافت تا برخی از اشعار میهن پرستانهی شاعران ایرانی این دوره پر التهاب را با اشتیاقی درونی ترجمه کند:
هرگز آن دوشیزهی پاک و زیبا را دوباره نخواهم دید
که قربانی دام سربازان روس شد
و هرگز تقدیر به این نوعروس فرشته آسا فرصت آن را نداد
که در خدمت لردهای انگلیسی باشد
مهمترین محل اجتماع عموم برای بحثهای این چنینی مرکز انجمن ایرانیان بود که از سوی انگلیسیهایی که اهداف فرهنگی، تجاری و سیاسی خاصی در ایران داشتند تأسیس شده بود. به دلیل ایجاد نظم، برای مدتی بحثهای سیاسی در جلسات این انجمن ممنوع شد، اما این تنها ظاهر مسأله بود. هنگامی که جنگ جهانی اول باعث شد که دو رقیب با یکدیگر متحد شوند بخشی از کشمکشها تسهیل یافتند، اما باوقوع انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، اتحاد تبدیل به دشمنی شد و نگرانی بریتانیا در مورد ایران، بُعد تازهای پیدا کرد.
بعد از جنگ، انجمن اقدام به انتشار «مجله ایران» نمود که باعث میشد مسایل مورد بحث آن رواج بیشتری بیابد و دربارهی دسیسههای امپریالیسم سرخ در ایران، مسایل اقتصادی و سیاسی دولت ایران و در درجه دوم ارزش ادبیات و فرهنگ ایران جلوه مینمود. ژنرال عالی رتبه، ال. سی. دانسترویل (L. C. Dunsterville) که با یک گروه نظامی «در سال ۱۹۱۸ برای شش ماه در شمال غرب ایران» خدمت میکرد، با ناراحتی تمام گزارش میدهد: (گرچه او خود در رشته زبان فارسی تحصیل کرده است و سعدی را از روی متن فارسی خوانده است). «هنگامی که خرد و ذوق بسیار در عبارتی وجود داشت، آن سخن حکمت آمیز همچون قطره آبی خواهد بود که بر پشت اردکی میچکد».
یکی از مؤثرترین چهرههای ادبی جهان سعدی است
مفسر این سخنان با سادگی تمام این چنین اعتراف کرد: ایرانیانی را دیده که هیچ شباهتی با آنانی که در کتابها درباره شان خوانده بود، نداشتند». مرد محترمی از هند نیز به حقیقت بسیار قابل توجهی در مورد رواج و گسترش ادبیات در میان ایرانیان اشاره کرد، او درباره سعدی چنین گفت: «یکی از مؤثرترین چهرههای ادبی جهان سعدی است.» از بعد سیاسی، دانسترویل نیز مانند تمام هم مسلکانش در پایان چنین بیان کرد: «امیدوارم که ایران دوباره کشوری یک پارچه شود و به حکومتی مستقل با منشی دوستانه تبدیل گردد».
به یقین ایران سرانجام استقلال خود را به دست آورد، اما در مورد منش دوستانه آن نظرها متفاوت بود. ایران، سرزمین شاعران، دوره سیاسی و فرهنگی جدیدی را در سال ۱۹۲۰ با ظهور سلطنت جدید به رهبری رضا شاه پهلوی، آغاز کرد. در مراسم هزاره فردوسی در سال ۱۹۳۴ دانشمندان و سیاستمداران، یک صدا با هم، نه تنها شاعر حماسه سرا، بلکه سرزمین و شاه آن را نیز ستایش کردند.
در ضمیمه مخصوصی که برای مجله «شرق نزدیک و هند» به چاپ رسید، وزیر مختار ایران در مورد تبار مشترک آریایی مردم ایران و انگلستان سخن گفت و دوستی خود را با انگلستان قاطعانه ابراز داشت. در جهت حفظ آخرین آثار باقی مانده از مکتب رباعیات، اچ. پی. شاستری (H.P. Shastrri) به خوانندگان خود اطمینان داد که عمر خیام، این شاعر مشهور ایرانی، بیش از هر چیز عارفی پرهیزگار و هوشیار بوده است و حتی پیامبر سامی، محمد (ص) نیز با عقاید و سنن فکری ایران باستان ـ که نخست در وداها ظاهر شده ـ آشنا بوده است.
البته نظرات جامعهشناسان ملی آلمان بیشتر از انگلیس متکی به این نظریه آریاییگری بود. آنها در برلین خیابانی را به نام فردوسی نام نهادند و متوجه شدند که نگاه غریبانه شاعر حماسهسرای ایران به گذشته این کشور پیش از ورود عربان کاملاً مشابه دیدگاه آلمانیها به گذشته پیش از مسیحیان است. به زودی روابط دوستانه گسترده شاه ایران با آلمانها آشکار شد. هنگامی که جنگ جهانی دوم ناگهان در گرفت، این منطقه که اهمیت استراتژیکی داشت باعث نگرانی روسیه و انگلستان گردید. ایران اکنون نزدیک گردابی مهلک بود.
پیامد این مسأله طبیعتاً اشغال ایران بود از طریق روسها و انگلیسیها و استعفای شاه به نفع پسرش. در طول این دورهی اشغال، افسر جوان انگلیسی از رسته سواره نظام هند در اداره گسترش روابط دولت انگلستان در ایران مشغول به کار شد. جان چارلز ادوارد بوئن (John Chrles Edward Bowen) برای پر کردن اوقات ملال آوری که در این اداره میگذراند، سعی کرد که توانایی خود را در خواندن و ترجمه اشعار فارسی بیازماید. نخستین تلاش او سرودن یک رباعی به شیوه خیام بود که سبب شد بیقراری و بیحوصلگی او اندکی تسکین یابد.
برای گلبرگهاایی که در هر سو پراکنده اند، هرگز تأسف مخور
و برای فردایت بیهوده گریه سر مده
اکنون شاد باش
این موفقیت او را ترغیب کرد که تلاش گستردهای را برای یافتن اشعاری با ارزش تبلیغاتی گسترده آغاز کند، «شاعرانی که اشعارشان حتی به زبان پاایینترین طبقات اجتماعی نیز مرتباً جاری است»، برای برجستهتر کردن و شور هیجان بیشتر بخشیدن به دفاع قهرمانانه متحدان روسیه در دفاع از استالینگراد لازم بود اعلان یادبود این نبرد با اشعار و سخنان برگزیده همراه باشد. منش ایرانی او با مطلبی از گلستان سعدی به یاریش آمد. «این متن شرح میداد که چطور مردمی سالم تمام شب را بر بالین فردی که به شدت بیمار بوده است، میگذرانند و نکته گوشه دار حکایت این بود که صبحگاه بیمار سلامتی خود را باز یافته بود و مرد سالم به جای او درگذشته بود.» در اعلان یادبود هیتلر به عنوان فرد سالمی که انتظار مرگ استالینگراد را میکشید، توصیف شده بود «در حالی او در کنار بستر نشسته بود، خمیازه میکشید و سعی داشت که خواب را از چشمانش دور کند، ناگهان چهره استالین بیمار را دید که سلامت خود را بازیافته بود». این اعلان با موفقیت بزرگی روبرو شد.
ترجمههای بوئن به این صورت مجموعهایی پی در پی در روزنامهایی انگلیسی زبان به نام تهران دیلی نیوز (Tehran Daily News) در تهران منتشر میشد، او در مورد ادبیات فارسی چنین اظهار نظر مینمود که: «این ادبیات نشانگر مردانی دانش آموخته است که ما از آن روی گردان نیستیم و همزمان به خیل عظیم اروپاییها و آمریکاییهایی که در تهران ساکن هستند یادآوری میکند که در کنار عمر خیام شاعران بزرگ دیگری نیز در ایران وجود دارند. هنگامی که در سال ۱۹۵۰ این مجموعه که شامل پنجاه شعر از دوازده شاعر ایرانی، به صورت کتاب منتشر شد، نوشتن مقدمه آن را آقای س. ح. تقی زاده، سفیر ایرانی دربار شاه جیمز، به عهده گرفت که حدود چهل سال قبل از آن به عنوان یکی از اعضای انجمن ایران به دفاعیات ادوارد. جی. براون از مشروطه خواهان که تقی زاده رهبری شان را به عهده داشت، گوش فرا داده بود.
جنگ جهانی دوم نسبت به جنگ جهانی اول، سبب ایجاد تحولات عمیقتری در روابط میان ایران و متحدان انگلیسی زبانش شد. منش استعماری کهن در بحثهای ادبی در حال کم رنگ شدن بود. آرتور. جی. آربری که به جای سر توماس آدامز (Sir Thomas Adams) به عنوان استاد عربی دانشگاه کمبریج انتصاب شده بود ـ این در واقع موقعیت بسیار برجستهایی بود برای کسی که ادبیات فارسی میدانست، در سخنرانی افتتاحیه خود، به نکته تازهایی اشاره کرد. آربری میدانست که بنیان این رشته اساساً بر مبنای تمایلات سر توماس به مسایل مذهبی، تجاری و علمی بوده است و نه مسایل زبانی و البته این تمایلات نیز از دوران خدمت سر توماس در هند سرچشمه میگرفت. اما با گذشت زمان همه چیز تغاییر کرد، این مسأله با بررسی مکاتبات داخلی کمیسیون استفسار از سوی هیأتهایی که بر روی کشورهای شرقی، اسلوونیایی، اروپای شرقی و آفریقایی مطالعه میکردند، قابل درک است. در این مکاتبات که به سال ۱۹۴۷ منتشر شده، چنین آمده است:
در سراسر آسیا، فعالیت سیاسی و موقعیت اقتصادی ما بستگی به توانایی در ایجاد پیوندهایی مستحکم با مردم دارد، پیوندهایی که مردم حاضر به پذیرششان باشند».
پرفسور آربری در مقالهایی با نام «انقلاب و گل سرخ» ـ نامی که او به سبک شعری طبقه کارگر در ایران داده بود، نمونهایی از دگرگونیهای جدید در ادبیات شرق را نمایان میسازد. این ادبیات متعلق به حزب توده ایران بود که پس از حوادث جنگ جهانی دوم میکوشید تا در استان آذربایجان دگرگونی پدید آورد و نمونه اشعار آن نیز ادبیات توده نام گرفت. این شعر پروین گنابادی را جدا از قابلیتهای ادبی شاید بتوان یکی از نمونههای این سبک شعری دانست:
آسودگی جهان در گرو وجود کارگران است
که کیمیای هستی آنان وجود مرا به زر تبدیل میکند
وظیفه کهن سعدی را اکنون شاعران جوان عهدهدار شده بودند. ممانعت از آمیزش شعر با سیاست ممکن نبود، اما بهوضوح اکنون «مسأله ایران» خود را با رنگ و بوایی متفاوت از زمان «کرزون» و «بوئن» مطرح مینمود.
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از ایبنا، تاریخ انتشار: ۷اردیبهشت ۱۴۰۰، کد خبر: ibna.ir، ۳۰۵۴۹۴