پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۶۹۷۹۸
تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۴۰۰ - ۲۱:۲۵
سیدجواد میری با اشاره به اینکه چشم‌انداز صحیح به دین این است که جامعه‌ای همراه با عدل و قسط ساخته شود، بیان کرد: چنین چشم‌اندازی موجب می‌شود که دین را به فقه یا احکام فقهی تقلیل ندهیم.

شعار سال: تاکنون دو بخش از گفت‌وگوی تفصیلی با سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ذیل پرونده «نواندیشی دینی» با تیترهای «علمای قم با علمای وال‌استریت گفت‌وگو کنند/ شرط دین‌ورزی در عصر مدرن چیست؟ (بخش اول) و «دیگر با نگاه‌های سنتی نمی‌توانیم سراغ دین برویم/ چالش دینداری در عصر مدرن (بخش دوم)  منتشر شده است.
 
در دو بخش‌ اول این گفت‌وگو به مباحث مهمی از جمله نحوه تعیین رویکرد مناسب در مواجهه با دین و امر مدرن پرداخته شد. همچنین در بخش دوم به فلسفه اشراق و نحوه پایه‌گذاری آن از سوی سهروردی اشاره و تأکید شد که می‌توانیم با رویکردی نوسهروردی با مسائل امروز مواجه شویم و به شکل درستی از دینداری در عصر جدید دست یابیم.
 
در ادامه خواننده بخش سوم و پایانی این گفت‌وگو باشید که در آن مباحث مهم دیگری از جمله اهمیت تفکر انتقادی برای رسیدن به دین‌ورزی صحیح در عصر مدرن مطرح شده است؛
 
 - یک بحث مهم دیگر این است که تفکر انتقادی چیست؟ ممکن است فردی بگوید که می‌خواهم تفکر انتقادی داشته باشم، اما در نهایت همه‌چیز را دور می‌ریزد. بنابراین گویا مفهوم تفکر انتقادی هم به خوبی جا نیفتاده است و نیاز به توضیح دارد.
 
نکته مهمی است و نمی‌خواهم آن را رد کنم اما ما در یک سنت قرار داریم؛، مثلاً آدمی مانند علامه حکیمی می‌گوید که دین را چطور باید شناخت و شریعتی نیز بحث می‌کند که نگاه انتقادی باید مؤدی به چه چیزی شود. اینکه هر چیزی که انسان را منکوب کند، یعنی به من اجازه ظهور و بروز ندهد یا من را سرکوب کند یا به دلیل اینکه بخواهد قدرت بگیرد، بدن اجتماعی را شکنجه دهد، تفکر انتقادی است یا خیر جای بحث دارد.
 
یک وقت می‌گویید می‌خواهم بدانم دین چیست؟ علامه جعفری وقتی از دین صحبت می‌کند می‌گوید که معرفت دینی به چه معناست و برخی‌ معتقدند که اساس معرفت دینی را باید از قرآن، سنت، احادیث و اجماع بگیریم، اما اینها نیست. اولاً برای اینکه بفهمیم دین یعنی چه، یادمان نرود که ساحت‌هایی دارد؛ یکی ساحت علمی و دال مرکزی آن تجربه است. دیگری ساحت فلسفی و دال مرکزی آن برهان است و عرفان، اخلاق، حکمت و مذهب نیز دیگر ساحت‌ها هستند و وقتی این ساحت‌ها کنار هم قرار گرفتند برآیند آنها می‌شود معرفت دینی.
 
سؤال این است که اگر کسی آمد و گفت هایدگر به بصیرتی رسیده، صرف اینکه هایدگر است او را قبول یا رد نمی‌کنیم. انسان عقلی دارد که می‌تواند برهان را سوای از زمان، نژاد، تاریخ و... درک کند؛ یعنی سعه وجودی انسان مرحله یا سطحی دارد و وقتی این‌طور به معرفت دینی نگاه کنید، مرز دین و غیر دین یا اسلامی و غیراسلامی روشن می‌شود و عرف چیزی نمی‌شود که امروز در جامعه ما بین روشنفکران در صد سال مصطلح بوده است که عرف را به مثابه یک امر سکولار می‌دیدند و برخی‌ موافق آن بودند و برخی مخالف، در حالی که در نگاه علامه جعفری عرف به معنای فهم متعارف بشری است. این یکی از گره‌هایی است که تفکر اسلامی، شیعی و... گرفتار آن شده‌اند؛ یعنی عرف را ذیل امر سکولار تحدید کرده‌اند.
 
سؤالی که شما مطرح کردید درست است و علامه طباطبایی نیز بحثی به نام ادراکات اعتباری دارد، یعنی انسان به مثابه انسان قدرت خلق اعتباریات دارد. چراغ قرمز در ذات جهان نیست، اما انسان آن را اعتبار می‌کند. پول در ذات جهان نیست اما در زندگی انسان مؤثر است. نگاه انتقادی یک لفظ نیست، بلکه باید بتوانیم جهان را به گونه‌ای صورت‌بندی کنیم که بالذات و فی‌الذات و اساساً محور تحریر انسان باشد. وقتی کسی به لحاظ اقتصادی فقیر است، از نظر اجتماعی، فرهنگی و... نیز فقیر می‌شود؛ بنابراین باید جامعه‌ای بسازیم که در آن قسط و عدل و داد باشد تا انسان بتواند رهایی پیدا کند. چنین چشم‌اندازی از دین موجب می‌شود که دین را به فقه یا احکام فقهی تقلیل ندهیم. وقتی می‌گوییم احکام، ریشه آن حکم است و حکم یعنی حکمت و حکمت چیزی است که بتواند انسان را احیا کند و محدود به فقه و مناسبات و مقولات فقهی نیست و دامنه‌اش وسیع‌تر است و می‌توانیم بیندیشیم که چطور دین با مقولات عصر جدید و مدرنیته ملازمت خواهد کرد.
 
- به احیاگری انسان اشاره کردید و این موضوع من را یاد شعار امام موسی صدر انداخت که می‌گوید برای انسان گرد آمده‌ایم یا مسئله ادیان در خدمت انسان را مطرح می‌کند و با همین مفهوم انسانیت کار خود را پیش می‌برد.
 
بله، همین‌طور است و در قرآن کریم هم درباره جمع شدن حول یک کلمه مشترک تأکید شده و می‌توان آن چیز را انسانیت انسان دانست که در میان همه مشترک است. در دوران مدرن سه انقلاب مدرن داشتیم؛ انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب ایران.
 
انقلاب فرانسه سه شعار محوری داشت؛ برابری، برادری و آزادی. فرانسوی‌ها و اروپایی‌ها به این نتیجه رسیدند که اگر قرار است جامعه خوبی داشته باشیم، باید آزادی را اساس قرار دهیم؛ یعنی آزادی مالکیت و معتقد بودند که اگر این آزادی تأمین شود، دو آزادی دیگر هم تأمین می‌شوند، اما جالب است که وقتی جامعه اروپا دارد خودش را براساس این ایده شکل می‌دهد، از درون آن هیولای استعمار و امپریالیزم ظهور می‌کند و کل جهان را اروپایی‌ها در دست می‌گیرند و در داخل قائل به این هستند که باید آزادی وجود داشته باشد، اما در داخل هم آزادی را برای همه نمی‌خواهند، بلکه سیاه‌ها حذف می‌شوند. توجه کنید که برده‌داری تا اوایل قرن بیستم ادامه داشت و به سفیدپوستان می‌گویند که شما آزادید، اما باز هم شرط می‌گذارند. از این ‌رو، انقلاب فرانسه در بدو کار شکست خورد و از منظر ابعاد تمدنی نیز با شکست مواجه شد. در جای دیگر، یکسری ایده‌های عدالت‌محورانه و چپ رشد می‌کند و سوسیالیست‌های اخلاقی در آلمان هستند و مارکس نیز در آلمان حضور دارد، اما این ایده در روسیه رشد می‌کند و منجر به انقلاب می‌شود. می‌گفتند پایه انقلاب برابری است و اگر بتوانیم مالکیت را عادلانه توزیع کنیم، آزادی و برادری هم به وجود خواهد آمد، اما وقتی می‌خواهند که مالکیت را عادلانه توزیع کنند، می‌گویند که جامعه هنوز رشد نکرده است و باید دولت مالکیت را در دست بگیرد و مالکیت را توزیع کند که در این صورت هیچ کدام از اهداف محقق نمی‌شود.
 
انقلاب ایران بر این اساس بود که اگر وحدت نوع انسانی را مبنا قرار دهیم، مشکل حل می‌شود، اما در ایران هم با مشکلاتی مواجه شدیم. مقتضیات آن قابل تبیین است و وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد؛ یعنی عملاً مسلمانان گفتند که این انقلاب توحیدی و اسلامی نیست و جهان آن را قبول نمی‌کند و جنگ شیعه و سنی به راه افتاد و... .
 
همچنین اگر از نظر فلسفه تاریخ شیعی نگاه کنیم، که مهدویت مطرح است، مهدویت به مثابه آرمان‌شهری است که روزی روزگاری زمینه و زمانه‌ای ایجاد می‌شود که انسان‌ها به خودآگاهی و خودشکوفایی می‌رسند تا بدانند که نابودی دیگری نابودی خودشان و رشد دیگری رشد خودشان است و نمی‌توانیم به تنهایی رشد کنیم. این یک فلسفه تاریخی است که چشم اندازی برای آینده دارد.
 
- درباره انقلاب ایران سخن گفتید. فکر می‌کنید اگر انقلاب ایران قبل از ظهور مدرنیته با تمسک به سنت عرفانی و فلسفی شکل می‌گرفت، این ظرفیت وجود داشت که سنت فکری و فلسفی مسلمانان جهانی شود و امروز به جای مدرنیته از یک سنت حِکمی و فلسفی سخن بگوییم؟ فکر می‌کنید می‌‌توان به چنین چیزی فکر کرد یا خیر؟
 
نکته نخست این است که انقلاب از سوی سوژه شکل می‌گیرد و رعیت نمی‌توانست انقلاب کند، بلکه رعیت می‌توانست شورش کند. وقتی که رعیت یک حاکم ظالم را به زمین می‌زد، می‌گفت که پسرش را جای او بگذارید و کسی فکر نمی‌کرد که بتوانید مثلاً شاه عباس را به زمین بزنید و دیگری را بیاورید و جای او بنشانید و حتی اگر پسری هم نداشت، می‌گشتند و اگر پسرعمویی داشت، او را جایگزین می‌کردند.
 
بنابراین، رعیت نمی‌تواند انقلاب کند و چیزی که موجب انقلاب می‌شود این است که سوژه به خودآگاهی می‌رسد و انسان می‌تواند در تقدیرات خودش تدبیر کند و مقتضیات زمان و مکان را با کنشگری تغییر دهد. اینکه جامعه بشری به این نتیجه رسیده باشد که می‌تواند در آمورش تدبیر کند پیش از مدرنیته وجود نداشت و این سوژه است که برآمده و فکر می‌کند که می‌تواند در تقدیرات مداخله کند. آیات زیادی داریم که انسان را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید که همه حرکاتت زیر ذره‌بین است، اما اینکه این نوع شعور وارد تحولات تاریخی و اجتماعی شود، پیش از دوران مدرن وجود نداشت و در تاریخ ما انقلاب مشروطه اتفاق افتاد، اما انقلاب مشروطه جامعه ما را تکان نداد. امروز هم معدل جامعه به خودآگاهی نرسیده است و به همین دلیل داریوش شایگان می‌گوید که کار ما اشتباه بود.
 
- اگر این خودآگاهی به وجود می‌آمد چطور؟ آیا ظرفیت جهانی شدن داشت؟
 
آیا در حکمت ما این قدرت نگاه عام‌نگرانه وجود دارد یا خیر؟ به نظر من وجود دارد اما اینکه بگوییم کل فلسفه و حکمت شیعی و شرقی بسیار جامع‌نگر است و ظرفیت جهانی شدن و جهان شمول بودن را دارد، محل بحث است. مثلاً می‌توانید فارابی را در این قالب ببینید، اما ملاهادی سبزواری را نمی‌توانید در این سطح ببینید و قاطبه جریان اصلی حکمت و فلسفه ما در جهان عرب، ایران و...  این بنیه را ندارند. البته این بنیه در دوره‌هایی وجود داشت و سفرنامه‌نویس‌ها افق‌های جدیدی را دیده‌اند، اما این امر در فلسفه و حکمت ما وجود ندارد و فلاسفه ما در خانه می‌نشستند و فلسفه‌ورزی می‌کردند. اتفاقی که در قرون هفده و هجده می‌افتد این است که برخی از فلاسفه مجبور می‌شوند به جاهای مختلفی بروند و افق‌های جدیدی را ببینند. ظرفیت وجود داشت، اما در عمل بسیار کار سختی بود. همچنین یک وقت در مقام نظر بحث می‌کنید و می‌گویید که از حیث برهانی می‌توانیم جواب کانت را بدهیم، اما اینکه برهان با عمل یکی است، جای بحث دارد و صرفاً بحث نظری مطرح نیست.
 
 
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری  ایکنا، تاریخ انتشار:18  دی 1400، کدخبر: ، www.iqna.ir،4025232

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین